عليه تو اعلان عشق ميدهم

19,000 تومان

در بخشی از کتاب علیه تو اعلان عشق می‌دهم می‌خوانیم

با هوشیاری کامل
(یا با آن‌چه که بعد از شناختنت بر جای مانده بود)
بر آن شدم که به تو عاشق باشم
کاری ارادی
نه کاری از روی شکست و هزیمت
هان اینک من با هوشیاری کامل (یا با جنونم)
از حصارهای وجودت عبور می‌کنم
و از پیش می‌دانم
در چه سیاره‌ای آتش خواهم افروخت
و کدام توفان را از صندوق گناهان رها خواهم کرد.
و مشتاق به سوی تو خواهم شتافت
تا مرزهایم در مرزهای تو گم شود
و بر بستر ابرهای شفاف، باهم، به خواب رویم
و من تو را صدا بزنم: ‌ای من!…

فهرست مطالب کتاب

مقدمه‌ی مترجم
تماس شبانه
عشق به‌خیر!
علیه تو اعلانِ عشق می‌دهم
چونان صاعقه در من رخنه کردی
شکوفه‌های شبانه‌ی جنون
فریاد
وقتی که قلبت پروانه می‌شود
با تو دانستم که زمین مسطح است
روزگاران میان اخگر و خاکستر
عشق مردان همچون آب در غربال است
سفر می‌کنم با خاطرات‌مان که در چمدان من است
نغمه‌ای غیرانفرادی با بربط اشتیاق
شهادت می‌دهم علیه تو در برابر دادگاه شب
غریبه… گویا من مُرده‌ام!

 

در انبار موجود نمی باشد

توضیحات

عليه تو اعلان عشق ميدهم

نویسنده
غاده السمان
مترجم
عبدالحسین فرزاد
نوبت چاپ 5
تعداد صفحات 77
نوع جلد شومیز
قطع رقعی
سال نشر 1402
سال چاپ اول ——
موضوع
ادبیات
نوع کاغذ ——
وزن 0 گرم
شابک
9786002299741
توضیحات تکمیلی
وزن 0.0 کیلوگرم
نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “عليه تو اعلان عشق ميدهم”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

خلاصه کتاب PDF

 

 

اطلاعات فروشنده

اطلاعات فروشنده

  • فروشنده: aisa
  • هیچ ارزیابی یافت نشد!
محصولات بیشتر

ته جدولی‌ها 2/ راز هفت گل‌به‌خودی

215,000 تومان

در بخشی از کتاب ته جدولی‌ها 2: راز هفت گل به خودی میخوانیم:

بهش گفتم چرا می‌خوای النا رو ببری توی تیم خودتون؟‌ چشم‌های النا چهارتا شد. انگار که سوال خیلی بدی کردم. لوسین خندید. البته دست و پا شکسته گفته بودم چون انگلیسیم زیاد خوب نیست. البته لوسین کاملاً متوجه سوالم شد چون گفت: «اُ‌لَلَه!». بهش نگاه کردم و سعی کردم بفهمم منظورش چیه. نمی‌دونستم اُ‌لَلَه یعنی چی. شاید یعنی جوابت رو نمی‌دم یا هر کی رو دلم بخواد می‌برم تیم خودمون یا شاید اصلاً یعنی به تو مربوط نیستش. شایدم اصلاً معنای خاصی نداره. خلاصه این که گفت و رفت. النا نگام کرد. پرسید:‌ «این چه سوالی بود پرسیدی؟» گفتم: «چی شده حالا؟ مگه فقط تو حق داری با لوسین حرف بزنی؟» النا با تعجب نگاهم کرد.
سفارش:1
باقی مانده:1

مومی ترول‌ها 6/ افسون زمستون

40,000 تومان

با مومیترولها آشنا شوید! جانورهای گِرد و کوچکِ افسانهای و بامزه که مثل اسب آبی پوزهی کشیده دارند.

اما اسب آبی نیستند!

مومیترولها در روزگاران گذشته توی خانهی آدمها و کنار پریانِ خانگی، پشت بخاری زندگی میکردند.

اما الان زندگیشان عوض شده. ماجراهای جالب و هیجانانگیزشان را بخوانید.

ترولک وسط زمستان از خواب میپرد، در حالی که بقیهی افراد خانواده در خوابِ زمستانیاند. انگار زمستانِ سرد، خانهی آشنا و دوستداشتنیشان را صاحب شده.

خورشید گم شده و ترولک با موجودات ناآشنا و نچسب روبهرو میشود؛ حتی آنهایی را هم که میشناسد، رفتاری غیرِعادی از خودشان نشان میدهند.

ترولک سردرگم و افسرده با ماجراهای جورواجوری روبهرو میشود تا اینکه...

سفارش:0
باقی مانده:1

لذتي که حرفش بود

210,000 تومان

در بخشی از کتاب لذتی که حرفش بود می‌خوانیم

بالاخره جوان دست از سر موبایل برداشت و همان بالا، روی بار، رو‌ به‌ آسمان دراز کشید. صمیمیت‌شان از همان فاصله‌ی دور هم حس می‌شد. آن یکی موبایل را گرفت. چند‌ باری موبایل بین‌شان رد‌ و‌ بدل شد، تا که فهمیدم یکی می‌خواهد از دیگری عکس بگیرد. جوان بلند شد و رفت سمت مبل استیل و روی آن لم داد. پیانو همچنان پخش می‌شد و او پشت به خورشید نارنجی تهران، غرق در صدای بوق ماشین‌ها و صدای خنده‌ای که شنیده نمی‌شد، مرتب روی آن مبل عجیب حالت عوض می‌کرد. به عنوان یک عکاس اگر جای آن مرد موبایل‌ به‌ دست بودم، حتمن جوری قاب را می‌بستم که کل ترافیک، بار کامیون، مرد افغان و مبل استیل را با‌هم داشته باشم. ولی موبایل آن جوان نمی‌توانست چنین لنز بازی داشته باشد. همانطور که به صدای پیانو گوش می‌دادم عکسی را که در موبایل ذخیره می‌شد تصور می‌کردم. عکسی که اگر او برای خانواده‌اش بفرستد، که بعید هم نیست، کاملن با چیزی که می‌دیدم در تضاد بود. بهترین حالتش را شرح می‌دهم؛ چرا که آن عکس بی‌تردید چیز دیگری بوده، چیزی که فعلا درباره‌ی آن سکوت می‌کنم. مرد افغان سوژه‌ی اصلی بود، مبل ممکن نبود حذف شود و مهم‌تر از همه، خورشید بود. آن مرد امکان نداشت که از خیرِ خورشیدی به آن زیبایی بگذرد. کل عکس او پُر می‌شد از این سه و باقی حذف می‌شد. مردم عاشق زوم کردن هستند. حق هم دارند، کار لذت‌بخشی‌ست. دورها نزدیک می‌شوند، غیر‌ قابل‌ دسترس را دسترس می‌کند. ولی در‌ عین‌ حال، حین عکاسی درست مثل بچه‌ها می‌شوند، همه‌چیز را دو قسمت می‌کنند؛ خوب‌ها و بد‌ها، و از بدها عکس نمی‌گیرند.
سفارش:0
باقی مانده:2

مینا کاری روی فلز

15,000 تومان
میناکاری روی فلز مشتمل بر نقاشی و تزیین آثار فلزی ساخته شده از مس، نقره و طلا است که با لعابهای رنگین تزیین شده و در زمره هنرهای صناعی است که آثار ظریف و ارزنده آن با رنگهای آتشی، سالیان دراز از گزند حوادث گوناگون مصون مانده و در شمار آثار جاویدان هنری قرار می‌گیرد. مجموعه حاضر به عنوان راهنمای آموزشی هنر میناکاری در شش فصل به بررسی این هنر با توجه به پیشینه تاریخی میناکاری در ایران و جهان، معرفی فلزات مناسب برای میناکاری، شناخت روشهای آماده‌سازی و تزیین آثار میناکاری، ساخت انواع لعاب، شیوه‌های شاخص میناکاری سنتی و روشهای نوین هنری در تهیه آثار میناکاری اختصاص یافته است.در این مجموعه با معرفی اصول اجرایی، نکات و ظرافتهای هنر میناکاری روی فلز در اختیار علاقه‌مندان این هنر قرار گرفته است. پیشگفتار مقدمه فصل اول: پیشینه تاریخی فصل دوم: خواص و مشخصات فلزات مناسب برای میناکاری فصل سوم: شناخت کلی میناکاری فصل چهارم: انواع لعاب در میناکاری فصل پنجم: شیوه‌های شاخص میناکاری فصل ششم: شیوه‌های هنری لعاب مینا بر روی فلز تصاویر منابع واژه‌نامه  

بچه‌محل نقاش‌ها 3/ زمانی که هم‌سفر ونگوگ بودم

155,000 تومان
کتاب بچه محل نقاش ها 3 زمانی که همسفر ونگوگ بودم توسط انتشارات هوپا و تألیف محمدرضا مرزوقی در 172 صفحه منتشر شده است. خلاصه کتاب به شرح زیر است.
چه حالی پیدا می‌کنی اگر توی یکی از نامه‌های مرموزِ دایی‌ات این نوشته را پیدا کنی؟ هلند کشور قشنگی است! خصوصاً وقتی به‌‌جای‌جای آن سفر می‌کنی. البته به‌شرطی که یک هم‌سفر مثل «وینسنت ونگوگِ» عزیز کنارت باشد.
مگر می‌شود «دایی‌سامانِ» هفتاد‌و‌پنج‌ساله در نوجوانی‌اش با «وینسنت ونگوگِ» قرنِ نوزدهم هم‌سفر شده باشد؟ باز هم فضولیِ «مانی» و باقی بچه‌ها گل کرده و رفته‌اند سراغ وسایل خصوصی دایی.
این‌بار بچه‌ها با اجازه‌ی خودِ مادربزرگ، نامه‌های قدیمی‌ای را که داداش‌سامان در جوانی برای او نوشته، برایش بازخوانی می‌کنند.
بچه‌ها با خواندن این نامه‌ها، با دایی‌سامان همراه می‌شوند تا ببینند در زندگی وینسنت ونگوگ چه خبر بوده. به‌نظر شما تابلوی «سیب‌زمینی‌خورها»ی ونگوگ چه طعم و مزه‌ای دارد؟
آیا شایعاتی که درباره‌ی زندگی خصوصی ونگوگ ساخته‌اند، حقیقت دارد؟
سفارش:1
باقی مانده:1

ملوي

390,000 تومان

در بخشی از کتاب ملوی می‌خوانیم

آشپزخانه از دور انگار در تاریکی فرورفته بود. و از جهتی چنین بود. اما از جهتی دیگر چنین نبود. چون چشمانم را که به شیشه‌ی پنجره چسباندم نوری ملایم و مایل به قرمز دیدم که نمی‌توانست از اجاق باشد، چون اجاق نداشتم، فقط یک گاز ساده داشتم. بگوییم یک اجاق، اما یک اجاق‌گاز. یعنی در آشپزخانه یک اجاق واقعی هم بود، اما خراب. متأسفم، اما همین است، در خانه‌ای که یک اجاق‌گاز نداشته باشد احساس راحتی نمی‌کنم. شب‌ها، وقتی پاورچین‌پاورچین رفتنم را متوقف می‌کنم، دلم می‌خواهد بروم سمت شیشه، چه روشن باشد چه تاریک، و داخل اتاق را نگاه کنم، ببینم چه خبر است. صورتم را با دستانم می‌پوشانم و از لای انگشتانم با دقت نگاه می‌کنم. چندتایی همسایه را به همین شکل ترسانده‌ام. دستپاچه بیرون می‌آید، کسی را نمی‌بیند. آن ‌وقت از تاریکی‌شان تاریک‌ترین اتاق‌ها در برابرم پدیدار می‌شود، گویی هنوز توأم با چابکی روزِ ناپدیدشده یا نوری که دمی پیش خاموش شده، شاید به دلایلی که هر قدر درباره‌شان کمتر گفته شود بهتر است. اما شفق در آشپزخانه از جنسی دیگر بود و از چراغ‌خواب می‌آمد با دودکش سرخ که، در اتاق مارتا، دیواربه‌دیوار آشپزخانه، مدام می‌سوخت پای مریم عذرای کوچک که روی چوب کنده‌کاری شده بود، آویخته بر دیوار. مارتا که از تاب‌خوردن خسته شده بود آمده بود تو و بر تخت‌خوابش دراز کشیده بود، درِ اتاقش را باز گذاشته بود تا کوچک‌ترین صداهای خانه را از دست ندهد. اما شاید خوابش برده بود. دوباره رفتم طبقه‌ی بالا. پشت درِ اتاق پسرم ایستادم. دولا شدم و گوشم را به سوراخ کلید چسباندم. برخی چشم‌شان را می‌چسبانند، من گوشم را، به سوراخ کلیدها. چیزی نمی‌شنیدم، در کمال تعجب. چون پسرم موقع خواب سروصدا می‌کرد، با دهان باز. خیلی مراقب بودم در را باز نکنم. چون این سکوت ماهیتی داشت که ذهنم را مشغول می‌کرد، تا مدتی کوتاه. به اتاقم رفتم.