

غريبه
150,000 تومان
در بخشی از کتاب غریبه میخوانیم
درِ ماشین محکم بسته میشود. ماشین را با نگاهم دنبال میکنم که از راه فرعی میراند و وارد جاده میشود. این بیرون ظلمات است و چشم چشم را نمیبیند.
صدای جیرجیرکها و موجودات شبزی از لای بوتههای کانولا شنیده میشود. نگاهی به دوروبرم میاندازم.
من اینجا بزرگ شدهام. تمام دنیایم در اینجا خلاصه میشود و هیچوقت کنجکاوی چندانی به دنیای بیرون نداشتهام. هرگز فکرش را هم نمیکردم که ممکن است روزی سروکارم به دنیاهای ناشناخته بیفتد.
به آسمان پُرستارهی بالای سرم نگاه میکنم. همان آسمان پُرستارهی همیشگی. تمام عمرم به این آسمان پُرستاره چشم دوختهام. تنها آسمانی که تابهحال دیدهام.
تمام آن ستارهها، ماهوارهها، ماه. میدانم که ماه بسیار دور است. اما امشب خیلی عجیب به نظر میرسد. تابهحال هیچوقت بهاش فکر نکرده بودم، اما اگر من میتوانم همهی اینها تمام ستارهها و ماه را از اینجا با چشمان خودم ببینم، آیا این خودش مفهوم فاصله را زیر سؤال نمیبرد؟
به داخل خانه که برمیگردم همهجا سوتوکور است. هِن باید خواب باشد. این کارش کمی عجیب است. یعنی بدون اینکه منتظر بماند تا کمی دربارهی آنچه رُخ داده گپ بزنیم رفته بالا و خوابیده؟
لابد خیلی خسته است. دلیل دیگری نمیتواند داشته باشد. یک ناآشنا با خبرهایی باورنکردنی، بدون اطلاع قبلی، ناگهان دمدر خانهی ما ظاهر شد. پس درک میکنم اگر هِن خسته شده باشد.
چراغ اتاقنشیمن را خاموش میکنم. لیوان خالی آب و بطری آبجو را از روی میز برمیدارم و به آشپزخانه میبرم و روی کابینت کنار سینک میگذارم. درِ یخچال را باز میکنم، نگاهی به داخلش میاندازم، اما چیزی برنمیدارم. هوای خنکی که از داخل یخچال بیرون میزند احساس خوشایندی دارد.
در تاریکی از پلهها بالا میروم. روی هر پله میایستم و به قاب عکسهای روی دیوار نگاه میکنم. یادم نیست آخرینبار کِی این کار را کردم: اینکه روی پلهها بایستم و به این عکسها نگاه کنم.
به خاطر نبودِ نور مجبورم به دیوار نزدیکتر شوم. سه قاب عکس کنار هم از دیوار آویخته شده: یک عکس از من و هِن با همدیگر و دو عکس هم از هر کدام از ما بهتنهایی.
در انبار موجود نمی باشد
غريبه
نویسنده |
ایان رید
|
مترجم |
کوروش سلیمزاده
|
نوبت چاپ | 3 |
تعداد صفحات | 294 |
نوع جلد | شومیز |
قطع | رقعی |
سال نشر | 1403 |
سال چاپ اول | —— |
موضوع |
ادبیات
|
نوع کاغذ | —— |
وزن | 0 گرم |
شابک |
9786220109662
|
وزن | 0.0 کیلوگرم |
---|
اطلاعات فروشنده
- فروشنده: aisa
- هیچ ارزیابی یافت نشد!
ماجراهای مگسی ویززز و سرمگس 8/ دیدار سَرمگس و پَرمگس
معرفی کتاب دیدار سرمگس و پرمگس اثر تد آرنولد
تاریخ تربیت بدنی و ورزش (کپی)
کتابهای تاریخ تربیت بدنی که در ایران چا شده اند، اغلب چند دهه قبل به چاپ رسیده اند و امروزه کمیاب هستند. به طوری که دانشجویان و گاه پژوهشگران تربیت بدنی نیز از وجود آنها بی اطلاع اند. بیشتر این کتابها مبتنی بر شیوه تحقیق سنتی هستند و مستند به منابع تحقیق نیستند و سندیت پاره ای از اظهار نظرهای موجود در آنها شبهه برانگیز است.
علاوه بر آن، این کتابها همه دوره ها و موضوعات تاریخی را شامل نمی شوند و محدود به دیدگاه مولف اند. ضمن اینکه به غلو و گزافه گویی ملی گرایانه نیز آلوده اند. امید است که تألیف کتاب حاضر، در پر کردن خلأ موجود موثر باشد
فهرست:
بخش اول: کلیات بخش دوم: توسعۀ تاریخی تربیت بدنی بخش سوم: توسعۀ تاریخی ورزش و بازی پیوستها و منابع و مآخذ منابع و مآخذ
سینما جهنم: شش گزارش دربارهی آدمسوزی در سینما رکس
معرفی کتاب سینما جهنم
درباره کتاب سینما جهنم
واقعه آتشسوزی در سینما رکس آبادان یکی از فجایعی است که هیچگاه از خاطر مردم این سرزمین پاک نخواهند شد. شب بیست و هشتم مرداد سال ۱۳۵۷ در ساعت ۲۰:۲۱ دقیقه هنگامی که فیلم گوزنهای مسعود کیمیایی در حال پخش بود، سینما گرفتار حریق شد و طبق آمار ۶۳۰ نفر در این آتشسوزی کشته شدند. برخی گرزارشها حاکی از عمدی بودن این آتشسوزی بود چون این اتفاق با اعتراضات مردمی سال ۱۳۵۷ و طولانی شدن رسیدگی به آنها همزمان شده بود. ساواک متهم ردیف اول در چشم مردم بود و امام خمینی نیز این حادثه را شاهکار بزرگ شاه برای بدنام کردن انقلاب خواند. پس از انقلاب مشخص شد آتشسوزی کار فردی به اسم حسین تکبعلیزاده بوده است. او در شب حادثه به همراه سه نفر دیگر از هم محلهایهایش، یداالله (ملقب به زاغی) و فلاح، و شخصی به نام فرج بذرکار، به دیوارهای سینما تینر پاشید و آنجا را به آتش کشید. این فرد در سال ۵۹ با محاکمه قاضی موسوی تبریزی اعدام شد درحالی که همدستانش در همان شب حادثه در آتشی که خود افروخته بودند، کشته شدند. بقایای سینما رکس بعدها در سال ۱۳۸۴ تخریب شد و به جایش مجتمع تجاری ساختند. هنوز همه ساله برای کشتهشدگان در این حادثه مراسمی برگزار میشود. با وجود کمبود منابع و اسناد درباره این واقعه و از دنیا رفتن آدمهایی که با آن مرتبط بودند، کریم نیکونظر کوشیده است در این کتاب ابعاد گوناگون فاجعه سینما رکس آبادان را بررسی و حقایقی را درباره آن فاش کند. این گزارشها در دو بخش به نام کابوسها و روایتها گردآمدهاند.خواندن کتاب سینما جهنم را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
علاقهمندان به تاریخ معاصر ایران مخاطبان این کتاباند.بخشی از کتاب سینما جهنم
از این واقعه مستندهای زیادی هم در دسترس نیست. علیرضا داوودنژاد از اولین کسانی است که با دوربین شانزدهمیلیمتری فیلم مستندی در همان اولین روزهای بعد از آتشسوزی ساخته است. نام فیلم او گزارشی از فاجعهٔ سینمارکس آبادان است. او این فیلم را با همکاری صداوسیمای آبادان و به تهیهکنندگی جمشید الوندی ساخته که مدیر فیلمبرداری آن هم بوده است. در این مستند چهلدقیقهای، روایت دستاولی از بازماندگان، شاهدان و مسئولان موجود است و تصاویر هولناک و درعینحال نایابی از سینما و شهر به چشم میخورد . بااینحال این فیلم بیشتر توصیفی است از موقعیت آبادان در آن روزها و احتمالاً مهمترین سند تصویری است از آن روزگار. عباس امینی، مستندساز آبادانی، هم سه دهه بعد از واقعه، مستندی به نام قصهٔ شب ساخته که روایتی است از خاطرات خانوادههای بازماندگان. او سراغ چند خانواده رفته و خاطرات آنها را در قالب مستند گزارشی ضبط کرده است. این روایتهای دردناک بیشتر حاوی اطلاعاتی شخصیاند. پرویز صیاد، بعد از مهاجرت به امریکا، در اواخر دههٔ هشتاد میلادی، تلهتئاتری به نام محاکمهٔ سینمارکس ساخت که بیشتر متکی بود بر شایعات و ابهامات، همان روایت تبعیدشدگان از واقعه که نیروهای حاضر در حاکمیت جمهوری اسلامی را مقصر فاجعه جلوه میداد. او در سی سال گذشته این فیلم را مستند میداند، ولی واقعیت این است که جنبههای نمایشی آن مهمتر از مستندات تاریخیش است. در سالهای اخیر شبکهٔ مستند هم چندبار سراغ سینمارکس رفته است. مهمترین اثری که از این شبکه پخش شده فیلم دادگاه سینمارکس است که آن را در قالب مجموعهای مفصل پخش کرده. اما این فیلمها تدوین و در آن بخشی از اعترافها و سخنان شاهدان حذف شده است. بااینحال، تنها تصویر موجود و در دسترس از دادگاه سینمارکس همین مجموعهای است که شبکهٔ مستند پخش کرده. این وسط تنها اسناد قابلاتکا روزنامهها هستند که گزارشهایی کموبیش دقیق از رخدادها و وقایع بعد از آتشسوزی تا دورهٔ محاکمه ارائه میکنند. دو روزنامهٔ اطلاعات و کیهان در روز ۲۹ مرداد ۵۷، خبرنگارهایی به آبادان اعزام کردند و آنها تا زمان دستگیری آشور گزارشهای متعددی از حالوهوای شهر و اعتراضهای مردمی نوشتند. این روند بعد از انقلاب با شدت بیشتری دنبال شد؛ هر دو روزنامه از فروردین ۵۹ تا شهریور همان سال، که دادگاه برگزار شد، مدام با بازماندگان سینمارکس گفتوگو و اخبار را از مسئولان شهر پیگیری کردند. مجلهٔ جوانان امروز هم، که آن روزها به سردبیری ر. اعتمادی منتشر میشد، نقش مهمی در احیای مسئلهٔ سینمارکس داشت. خبرنگار این هفتهنامه، که با دادستان آبادان در ارتباط بود، اخباری را دربارهٔ حسین تکبعلیزاده و فرارش منتشر کرد و چون با برخی از خانوادههای بازماندگان، مثل خانوادهٔ سازش، در ارتباط بود، درددل آنها را مدام چاپ میکرد. اینها مهمترین منابع برای اطلاع از سِیر پرونده، از وقوع تا دادگاه، هستند. بدون دسترسی به آرشیو این روزنامهها، هیچ روایتی از آن واقعه ممکن نبود.چگونه با پدرت آشنا شدم؟
معرفی کتاب چگونه با پدرت آشنا شدم؟
درباره کتاب چگونه با پدرت آشنا شدم
داستانهای کتاب چگونه با پدرت آشنا شدم ابتدا بهصورت ستون هفتگی طنز در روزنامهٔ شهروند منتشر میشد که توانسته بود مخاطبان زیادی را با خود همراه کند. مونا زارع این داستانها را بازنویسی کرد و با یک پایانبندی متفاوت، کتاب را به اثری مستقل تبدیل کرده است که بازخوانی آن برای خوانندگان پیشین نیز همچنان جذاب خواهد بود. این اثر از آن دسته کتابهایی است که میشود با آن بلندبلند خندید. روایت یک دنیای زنانه برای پیداکردن شوهر که پر است از توصیفهای شیطنتآمیز و فانتزیهای بامزه: «ساعت ۷ صبح جمعه بود که تصمیم گرفتم شوهر داشته باشم. چشمهایم کاملاً باز نشده بود و قیِ بستهشده روی مژهها پلکهایم را سنگین کرده بود. سرم را توی بالش فرو بردم و روی شکمم خوابیدم و تا بیست شمردم. چشمهایم را باز کردم و تکهای از موهایم را دور بینیام چرخاندم و دوباره تمرکز کردم. فایدهای نداشت. هیچچیز دیگر نبود جز شوهر. دلم میخواست همان موقع، همان لحظه، یک نفر روی کرهٔ خاکی وجود میداشت که شوهر من میبود. از خواب که بیدار شدم، دیدم جایش خالی است. پدرت را میگویم. اولش مردد بودم نکند گیج خوابم و جای یک چیز دیگر خالی شده و من آن را با شوهرم اشتباه گرفتهام؟ خودم را از رختخواب بیرون کشیدم و روبهروی آینه ایستادم. موهایم از عروسی دیشب پف کرده بود و ریملِ دور چشمهایم قیافهام را شبیه پاندا کرده بود. زبانم را بیرون آوردم و ته حلقم را نگاه کردم. امکان نداشت، اما مشکلم واقعاً شوهر بود.»داستانهای خانهدرختی 1/ خانهدرختی 13طبقه
زندگي همين است
معرفی کتاب زندگی همین است
روایتی سورئالیستی و غیرمعمول از دنیای مردگان! محمدهاشم اکبریانی در کتاب زندگی همین است شما را دعوت میکند تا در جریان کشمکشهای افرادی باشید که زندگی پس از مرگ هم برای آنها کفایت نمیکند و سر از خاک بر آوردهاند تا بار دیگر با زندگان نشست و برخاست کنند.درباره کتاب زندگی همین است:
نویسنده این رمان تلاش کرده تا با استفاده از داستانکها و خرده روایتهایی که در طول داستان پیش میکشد، اثری با فضایی متفاوت و سورئالیستی را پیش چشمان شما ترسیم کند. ماجراهای این داستان میان واقعیت و خیال، مرگ و زندگی، گذشته و حال میگذرند و اشتراکاتی با هم دارند. زمان و مکان دقیق و مشخصی را نمیتوان برای آنها تعیین کرد که همین ویژگی بر خاص بودن این اثر تاکید دارد و به خوبی نمایانگر خلاقیت نویسنده است. داستان این کتاب لحنی محاورهای و ساده دارد و از جایی آغاز میشود که یک مرده در گور خود در حال پوسیده شدن است و باقی ماندههای جسد او مورد حملهی جانوران زیرزمینی قرار گرفته. او کمکم متوجه مکالمات دیگر مردههای اطراف خودش میشود و با آنها ارتباط میگیرد. اما ماجرا به همین جا ختم نمیشود، با ورود شخصیتهایی که به نظر تاریخی، اساطیری و هنری میآیند، کمکم وارد فضایی نیمه واقعی خواهید شد. غافلگیریها پایان ندارد، پس از نمایش گیرودارهای مختلف میان شخصیتهایی که از مرگ بازگشتهاند، داستان مردی روایت میشود که حال به یک گربه نر تبدیل شده است. در کنار همه اینها مترجمی حضور دارد که میتواند صداها را از پشت دیوارها بشنود و این به خودی خود نیرویی خارقالعاده برای هر کسی به شمار میرود. اما همچنان ماجراهایی هیجانانگیزتر و البته مرموزتری به وقوع خواهد پیوست. باری، هدف از این همه پیچیدگی و بالا پایین چیست؟ شاید بتوان آن را در یک کلام خلاصه کرد: زندگی همین است. بله زندگی همین گونه است... پر از پیچیدگیها و پستی و بلندیهایی که گاه در نظر آدمی غیر واقعی به نظر میرسد، اما حقیقتی غیرقابل انکار است و چارهای جز پذیرفتن آن نیست.محصولات مشابه
دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-هنر مفهومی و دستساخته
بسیاری از علاقهمندان به فلسفه در ایران که با فضای مجازی بیگانه نیستند نام دانشنامه فلسفه استنفورد را شنیدهاند و چه بسا از این مجموعه کم نظیر بهره هم برده باشند. این دانشنامه حاصل طرحی است که اجرای آن در سال ١٩٩٥ در دانشگاه استنفورد آغاز شد و همچنان ادامه دارد. این مجموعه از مدخلهای مناسبی برای ورود به گسترههای متنوع فلسفی برخوردار است و کسی که میخواهد برای اولین بار با مسأله یا مبحثی در فلسفه آشنا شود، یکی از گزینههای راهگشایی که پیش رو دارد این است که ابتدا به سراغ مدخل یا مدخلهای مربوط به آن در این دانشنامه برود.
نگارش، تدوین و انتشار مدخلهای دانشنامه فلسفه استنفورد به سرپرستی "دکتر ادوارد. ن. زالتا" افزون بر اینکه پیوندی فراگیر میان فضای دانشگاهی و عرصه عمومی برقرار کرده، ویژگیهای درخور توجه دیگری هم دارد و آن اینکه این دانشنامه به ویژه به کار دانشجویان و محققانی میآید که میخواهند در زمینهای خاص پژوهش کنند. ترجمه و انتشار تدریجی این دانشنامه به زبان فارسی و فراهم کردن امکان مواجهه شمار هرچه بیشتری از خوانندگان علاقهمند با آن از جمله اهدافی بوده که چه بسا مورد نظر بانیان این طرح بوده لذا "انتشارات ققنوس" با همکاری گروهی از مترجمان به سرپرستی "دکترمسعودعلیا" و با کسب اجازه از گردانندگان دانشنامه فلسفه استنفورد (SEP) اقدام به ترجمه و انتشار این دانشنامه مینماید و امیدوار است چاپ این مجموعه استمرار پیدا کند.دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-تاریخ هستی شناسی هنر
دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-باروخ اسپینوزا
دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-فلسفۀ تکنولوژی
دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-بدنآگاهی
دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-معنای زندگی
دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-زيبایشناسی هگل
دانشنامه فلسفه استنفور 1: زیباییشناسی آلمانی
نویسنده | پل گایر، هانا گینزبورگ، استیون هولگِیت، ایئن تامسون و نیکولاس دیوی |
مترجم | سید مسعود حسینی، داود میرزایی، گلنار نریمانی و وحید غلامیپورفرد |
سرپرست و ویراستار مجموعه | مسعود علیا |
نوبت چاپ | ٣ |
سال نشر | ١٤٠٢ |
سال چاپ اول | ١٣٩٩ |
تعداد صفحات | ٥٣٦ |
نوع جلد | گالینگور روکشدار |
قطع | رقعی |
موضوع | فلسفه |
نوع کاغذ | تحریر |
شابک | ٦ -٣٤٥-٠٤٠-٦٢٢- ٩٧٨ |
وزن | ٧٨٨ |
تولید کننده | ققنوس |
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.