غزنویان: از پیدایش تا فروپاشی

180,000 تومان

سفارش:0
باقی مانده:2

این کتاب برای دانشجویان رشته تاریخ در مقطع کارشناسی به عنوان منبع اصلی قسمتی از درس «تحولات سیاسی، اجتماعی ایران در دوره سامانیان، آل بویه و غزنویان» به ارزش 2 واحد تدوین شده است.

فهرست:

مقدمه
یادداشتها

فصل اول: بررسی منابع و مآخذ
فصل دوم: البتگین بنیانگذار حکومت غزنوی
فصل سوم: غزنین از گذشته‌های دور تا عهد البتگین
فصل چهارم: جانشینان البتگین
فصل پنجم: سبکتگین، بنیانگذار سلسله غزنوی
فصل ششم: اختلاف در موضوع جانشینی سبکتگین
فصل هفتم: سلطان محمود غزنوی
فصل هشتم: کشمکش بر سر تاج و تخت محمود
فصل نهم: سلطان مسعود غزنوی
فصل دهم: امیرمحمد غزنوی و بازیابی حکومت
فصل یازدهم: سلطان مودود و تلاش برای تجدید قدرت غزنوی
فصل دوازدهم: آشفتگیهای سیاسی و حکومت کم‌دوام
فصل سیزدهم: سلطان ابراهیم فرمانروایی مدبر و نیکنام
فصل چهاردهم: سلطان مسعود سوم و حکومتی بی‌دغدغه
فصل پانزدهم: کشمکش بر سر جانشینی سلطان مسعود سوم
فصل شانزدهم: بهرامشاه و نقش او در زوال قدرت غزنویان
فصل هفدهم: فروپاشی سلسله غزنونی
فصل هجدهم: نهادهای اداری و اوضاع اجتماعی، اقتصادی، مذهبی، فرهنگی و …

پیوستها

فقط 2 عدد در انبار موجود است

توضیحات

غزنویان: از پیدایش تا فروپاشی

نویسنده
دکتر سیدابوالقاسم فروزانی
مترجم
—–
نوبت چاپ 13
تعداد صفحات 484
نوع جلد شومیز
قطع وزیری
سال نشر 1402
سال چاپ اول ——
موضوع
مطالعات تاریخی
نوع کاغذ ——
وزن 685 گرم
شابک
9789645300164
توضیحات تکمیلی
وزن 0.685 کیلوگرم
نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “غزنویان: از پیدایش تا فروپاشی”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

خلاصه کتاب PDF

خلاصه کتاب

 

اطلاعات فروشنده

اطلاعات فروشنده

  • فروشنده: aisa
  • هیچ ارزیابی یافت نشد!
محصولات بیشتر

ماجراهای مگسی ویززز و سرمگس 4/ مامان‌بزرگی که سرمگس را قورتش داد

70,000 تومان
ویززز به دیدن مادربزرگش می‌رود.
اما مادربزرگ اشتباهی سَرمگس را قورت می‌دهد. فکر می‌کنی مامان‌بزرگ چه‌جوری سَرمگس را از توی شکمش بیرون می‌آورد؟
سفارش:0
باقی مانده:1

زندگي خصوصي درختان

40,000 تومان

معرفی کتاب زندگی خصوصی درختان

کتاب زندگی خصوصی درختان، داستانی عاشقانه و تلخ از آله‌ خاندرو سامبرا نویسنده‌ی جوان اهل شیلی درباره‌ی بحران هویت نسل‌های پس از حکومت دیکتاتوری پینوشه، رنجِ انتظار و تنهایی‌های عمیق آدم‌هاست. این رمان کوتاه شبیه به یک یادداشت بلند اما آمیخته به خاطره، واقعیت، داستان، وهم و خیال‌های مردی 30‌ساله است که وقتی یک شب از برگشتن همسرش به خانه ناامید می‌شود، به‌ مرور رویدادهای گذشته‌ی زندگی‌اش می‌پردازد.

درباره‌ی کتاب زندگی خصوصی درختان

همه‌چیز از آن شبی شروع شد که «ورونیکا» از کلاس طراحی‌اش برنگشت و حس نگرانی توأم با ترسی غریب به دل «خولیان» افتاد. هم‌زمان که برای دخترخوانده‌اش «دانیلا» قصه‌ی تازه‌اش درباره‌ی دوستی دو درخت را تعریف می‌کرد تا خوابش ببرد، به یاد گذشته افتاد و به استقبال خیالاتش رفت. او اکنون صاحب خانواده بود، در سه دانشگاه، ادبیات تدریس می‌کرد، اما به دلش افتاده بود که ممکن است ورونیکا برنگردد و همه‌ی این‌ها نقش‌برآب شود؛ درست مثل زندگی با همسر سابقش. آله‌ خاندرو سامبرا (Alejandro Zambra) در کتاب زندگی خصوصی درختان (به اسپانیولی: La vida privada de los árboles، به انگلیسی: The Private Lives of Trees) روایتی تلخ و عاطفی درباره‌ی احساس متناقض آدم‌ها ترسیم می‌کند. شخصیت اصلی کتاب، خولیان است که در سرتاسر رمان، در ذهن خود، زن‌های زندگی‌اش را به یاد می‌آورد و به بررسی رویدادهای عاطفی زندگی‌اش می‌پردازد. او همچنین عشقی عمیق نسبت به دختر ورونیکا در دلش حس می‌کند و نگرانی از آینده‌ی او که ممکن است بدون حضور مادرش سپری شود، دلش را می‌لرزاند. آله‌خاندرو سامبرا با انتخاب راوی دانای کل، شدت احساسات شخصیت اصلی داستان را به زیبایی به خواننده منتقل می‌کند و باعث هم‌ذات‌پنداری با او می‌شود. این رمان کوتاه که در شیلیِ پس از حکومت ژنرال پینوشه می‌گذرد، بحران نسل‌های پس از دوره‌ی دیکتاتوری را ترسیم می‌کند و به‌عنوان داستانی متفاوت از نسل نویسنده‌های جوان آمریکای جنوبی، به توصیف حالت‌های مختلف عشق یک مرد به مادر، همسر و فرزندخوانده‌اش می‌پردازد. کتاب زندگی خصوصی درختان نوشته‌ی آله‌خاندرو سامبرا در نشر چشمه و با ترجمه‌ی ونداد جلیلی منتشر شده است.

گرمازده

8,500 تومان

در بخشی از کتاب گرمازده می‌خوانیم

نزدیک دو نیمه‌شب بود که تلفن به صدا درآمد. گوشی را برداشتم و با صدایی که تلاش می‌کردم خواب‌آلود به‌نظر نیاید سلام کردم. از توی گوشی صدایی نمی‌آمد. چند لحظه بعد، در فاصله‌ی قورت دادن آب دهانم، صدایی مثل موج‌های کم‌رمق دریا، که از دور به گوش برسد، می‌شنیدم که با قطع‌و‌وصل شدن یک دستگاه دیجیتال خودکار درمی‌آمیخت و مرا مطمئن می‌کرد برای منتقل شدن صدایم باید بیشتر صبور باشم. «الو؟! الو! صدای منو می‌شنوی؟» مادرم پشت تلفن بود. هنوز عادت نکرده بود برای رسیدن صدایش منتظر بماند، با وجود این‌که چند‌بار برایش توضیح داده بودم که صدای او از میان نوارهای کابل زمینی تلفن باید به ماهواره‌ای که در هوا پرسه می‌زند برسد و از آن‌جا به ماهواره‌ی دیگری که هزاران کیلومتر دورتر در آسمان شهر خودمان سرگردان است مخابره شود و از آن‌جا دوباره بیاید روی زمین و در این مرحله صدایش بار دیگر باید از امواج دیجیتالی به پیامی مغناطیسی تبدیل شود، وارد جعبه‌ی تقسیم عظیمی بشود که تلفن‌های دریافتی را تفکیک می‌کند و صداها را هُل می‌دهد توی سیم‌های نازک و تازه از این‌جا به بعد است که انگار صدایش از شهر خودمان به گوش پسرش می‌رسد، انگار که فاصله همان دو خیابان بی‌مقدار همیشگی است. وقتی باید منتظر می‌ماند من جوابش را بدهم سؤال بعدی را می‌پرسید و مضطرب می‌شد که صدایش به گوش ما نمی‌رسد. به هر ترتیب پاسخش را دادم و از این‌که او در این نیمه‌شب بارانی و دم‌کرده به چیزی که بارها به او آموزش داده بودم اهمیت نمی‌داد ناراحت نبودم.

من و دارو دسته ی راهزن‌ها 2: سرانجام دوباره دزدیده شدم!

80,000 تومان

در بخشی از کتاب من و دار و دسته راهزن‌ها - جلد دوم می‌خوانیم

آزادی راهزنی چنان طعم باشکوهی دارد که من حتی جرئت نکرده بودم به آن فکر کنم. عضلات شکمم واقعاً به این خنده‌‏ها نیاز داشتند. دستگاه گوارشم در انتظار ساندویچ راهزنی و آب‏نبات‌‏های تازه‌غارت‌شده بود. ریتم طبیعی شبانه‌‏روزیم دلتنگ شب‏‌نشینی‌‏ها و بیدار شدن‌های دیروقتِ صبح بود. دلتنگ زمان‏‌هایی که کَلّه درِ گوشم جوک‏‌های خنده‏‌دار زمزمه می‌‏کرد و من از شکاف چادر، علف‏‌هایی را تماشا می‌‏کردم که در باد می‌‏رقصیدند. دلم برای آتش اردوگاه و داستان‌‏های پُرهیجان و واقعی راهزن‌‏های پارسال لک زده بود. با همه‌‏ی وجود دلتنگ حوادث غیرمنتظره و پُررمزورازی بودم که روزانه در زندگی راهزن‌‏ها اتفاق می‏‌افتاد. خانواده‏‌ی پیرات نگذاشتند آن‏قدرها هم برای شروع دوباره انتظار بکشم. فن جدیدی را امتحان کردیم که زیرمجموعه‌‏ی مدل راهزنی رو در رو بود و عملیات دختری در خطر نام داشت. باید با کوله‏‌پشتیِ هِلو کیتی و جعبه‏‌ی ویولنم کنار جاده می‏‌ایستادم و تا آن‏جا که می‌‏توانستم قیافه‌‏ی دختر تنها و غمگین به خود می‌‏گرفتم. ویولن داخل جعبه نبود. آن را در جای خوبی در ماشین راهزنی پنهان کرده بودم. اگر دیوانه‌‏ای می‌‏آمد و ترمز نمی‌‏گرفت، مجبور بودم بپرم وسطِ جدول. باید نقش دختری را بازی می‌‏کردم که می‏‌خواسته با اتواستاپ خودش را به خانه برساند، اما وسط راه قال گذاشته شده. حتی برای این‏که جوان‏‌تر به نظر بیایم، هیلدا موهام را بافته بود. هِلّه خندید و ادای چشم‏‌های بامبی‌وار و صدای جیغ‏‌جیغوی من را درآورد. وقتی در ماشین نشسته بودیم و چشم‏‌هامان در پی جای مناسبی برای غارتِ بعدی بود، گفت: «چه شانسی آوردی پارسال دزدیدیمت.»

دزدان دریایی تصادفی 1/ سفر به شمال سحرآمیز

225,000 تومان
برایان سی‌بورن دختری دوازده‌ساله است که گذشته‌اش را فراموش کرده. او سال‌ها خدمتکارِ خانه‌ی جادوگری بداخلاق بود.
برایان و پیتر (شاگرد جادوگر) تصمیم می‌گیرند برای رهاشدن از دست جادوگر، از خانه فرار کنند. بعد با دزدهای دریایی برخورد می‌کنند و وارد آنیون، کشتی افسانه‌ای دزدهای دریایی می‌شوند. برایان و دوستانش با دزدهای دریایی در سفری هیجان‌انگیز و اکتشافی برای یافتن شمال سحرآمیز همراه می‌شوند؛ سرزمینی اسطوره‌ای که بیشتر آدم‌ها حتی فکر نمی‌کنند چنین جایی وجود داشته باشد. اگر بخت با برایان یار باشد، جایگاه خودش را در این دنیا پیدا خواهد کرد و اگر خوش‌شانس نباشد، هیولاهای دریایی او را خواهند خورد.
سفارش:0
باقی مانده:1

قزاق ها

220,000 تومان

در بخشی از کتاب قزاق‌ها می‌خوانیم

چنین کاری با دختر وحشتناک بود، جنایت بود. از آن بدتر این بود که به یک بانو، به زن دمیتری آندره‌ایچ النین تبدیلش کنی، مثل زن‌ قزاقی که با افسر ما ازدواج کرده است. اگر خودم می‌توانستم قزاق شوم و با لوکاشکا گله بدزدم، چیخیر بخورم، ترانه بخوانم، مردم را بکشم و شبانه مست و لایعقل پشت پنجره‌اش بروم، بی‌آن‌که فکر کنم کی هستم و چرا این کار را می‌کنم، قضیه فرق می‌کرد. آن وقت می‌توانستیم یکدیگر را بفهمیم، من هم می‌توانستم احساس خوشبختی کنم. من سعی کردم این زندگی را ترک کنم و شدیداً احساس ضعف و شکست کردم. نتوانستم خودم و گذشته‌ی پیچیده، ناهماهنگ و زشتم را فراموش کنم. هیچ امیدی به آینده‌ام ندارم. هر روز این کوه‌های پُربرف و این زن خوشبخت و باوقار را در مقابل خود می‌بینم، و احساس می‌کنم این زن که یگانه امکان خوشبختی در این جهان است، به من تعلق ندارد. وحشتناک‌ترین و شیرین‌ترین چیز، در شرایطی که من هستم، این است که احساس می‌کنم او را می‌فهمم، اما او هرگز مرا درک نمی‌کند. درکم نمی‌کند نه برای این‌که از من پایین‌تر است، برعکس، او نمی‌خواهد مرا درک کند. او خوشبخت است، مثل طبیعت، منظم و آرام است و سرش توی کار خودش است. اما من موجودی فاسد و ضعیفم که می‌خواهم او احساس و رنج مرا درک کند. شب‌ها نمی‌خوابیدم، بدون هیچ هدفی پشت پنجره‌ی اتاقش می‌ایستادم و حساب بلایی را که به سرم می‌آمد نمی‌کردم. هجدهم همین ماه گروهان‌مان به مأموریت رفت. سه روز را بیرون از دهکده گذراندم. دلم گرفته بود و به همه‌چیز بی‌تفاوت بودم. خواندن ترانه، بازی ورق، نوش‌خواری، و حرف زدن از ترفیع بیشتر از همیشه برایم نفرت‌آور بودند. امروز به خانه برگشتم و ماریانا، خانه‌ام، عمویروشکا، و کوه‌های پر از برف را از ایوان دیدم، و این احساس خوشحالی تازه و نیرومند برایم کافی بود تا همه‌چیز را بفهمم.
سفارش:0
باقی مانده:1