فسه ها

38,000 تومان

معرفی کتاب فسه ها اثر ساموئل بکت

“فسه ها” هشت قطعه نثر کوتاه است که توسط ساموئل بکت نوشته شده است:

1 [او سر برهنه است]
2 [شاخ همیشه می آمد]
3 دور یک پرنده
4 [من قبل از تولد منصرف شدم]
5 [مکان بسته]
6 [زمین قدیمی]
7 هنوز
8 برای اینکه دوباره تمام شود

برخی از بخش ها نامی ندارند و با تعداد یا چند کلمه اول مشخص می شوند.

این کتاب فسه ها نه تنها در ادبیات ، بلکه در موسیقی و هنرهای تجسمی و نمایشی نیز تأثیر بسزایی داشته است. آنها موضوع کارهای علمی ، و پایان نامه های دانشگاهی بوده اند.

ساموئل بارکلی بکت رمان نویس ، نمایشنامه نویس ، نویسنده داستان کوتاه ، کارگردان تئاتر ، شاعر و مترجم ادبی ایرلندی بود. او که بیشتر زندگی بزرگسالی خود را ساکن پاریس بود ، به دو زبان فرانسوی و انگلیسی می نوشت.

کارهای چند وجهی بکت دیدگاهی تلخ و غم انگیز از وجود و تجربه را ارائه می دهد. در دوره ای زبان او در آثارش به طور فزاینده ای مینیمالیستی شد ، که بیشتر شامل آزمایش های زیبایی شناختی و زبانی بود.

وی یکی از آخرین نویسندگان مدرنیست و یکی از شخصیتهای اصلی آنچه مارتین اسلین “تئاتر پوچ” نامید در نظر گرفته شده است. مشهورترین اثر وی نمایشنامه وی در انتظار گودو در سال 1953 است.

بکت 1969 جایزه نوبل ادبیات را دریافت کرد .”

در انبار موجود نمی باشد

توضیحات

فسه ها

نویسنده
 ساموئل بکت
مترجم
 مهدی نوید
نوبت چاپ 4
تعداد صفحات 128
نوع جلد شومیز
قطع رقعی
سال نشر 1401
سال چاپ اول ——
موضوع
ادبیات
نوع کاغذ ——
وزن 0 گرم
شابک
9786002299055
حمل و نقل
توضیحات تکمیلی
وزن 0.0 کیلوگرم
نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “فسه ها”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

خلاصه کتاب PDF
اطلاعات فروشنده

اطلاعات فروشنده

  • فروشنده: aisa
  • هیچ ارزیابی یافت نشد!
محصولات بیشتر

دفترچه خاطرات جغد 6/ خفاش نازنازی‌ام گم شده

140,000 تومان

کتاب خفاش نازنازیم گم شده

در کتاب دفترچه خاطرات جغد 6 (خفاش نازنازیم گم شده) میخوانیم که: توی مدرسه معلم از یک مسابقه بال بال انگیز کلاسی برای ما گفت یک مسابقه داستان نویسی. همان موقع چندتایی موضوع داستانشان را پیدا کردن اما من … وااای دفترچه! بدبخت شدم! آنقدر سرم گرم داستان نویسی بود که باکستر را گم کردم. این بار اوا خفاش نازنازی اش را گم کرده یعنی چه بلایی سر خفاش کوچولو آمده؟! اگر می خواهید بدانید اوا جغدش را پیدا می کند یا من؟ یا آیا او این بار هم در مسابقه برنده می شود یا نه. می توانید این جلد کتاب دفترچه خاطرات جغد 6 (خفاش نازنازیم گم شده) از داستان زیبای اوا که دارای خاطره ای شگفت انگیز است را از سایت عمو کتابی خریداری کنید و این بار هم مثل همیشه دفترچه خاطرات اوا را بخوانید. این کتاب که به چاپ پنجم خود رسیده است در رده کتاب کودک های ۵ تا ۷ سال و ۷ و ۹ سال قرار می گیرد. و در آخر کتاب نیز اوا از شما می خواهد تا اسم گروه جغد ها را بگویید و یا برای او توضیح دهید که باکستر کجا بود ؟
در این داستان خفاشِ اِوا (حیوان خانگی‌اش) گم می‌شود. اِوا با همکاری همه‌ی دوستانش می‌تواند خفاشش را پیدا کند. در این میان داستانش را هم برای مسابقه‌ی داستان‌نویسی مدرسه می‌نویسد و به اهمیت همکاری پی می‌برد.
سفارش:0
باقی مانده:4

تو به اصفهان بازخواهی گشت

24,000 تومان
مصطفی انصافی نویسنده‌ی جوانی ا‌ست که در اولین تجربه‌ی روایی‌اش رمانی نوشته مملو از داستان‌های ریشه‌زده در تاریخ. رمانِ تو به اصفهان بازخواهی ‌گشت روایتی ا‌ست چندسویه از زندگی و سؤال‌های چند شخصیت که به خاطرِ جبر مکان و زمان در موقعیتی خاص کنار هم قرار می‌گیرند. استاد دانشگاهی جوان و البته خسته از شرایطش که در فکر مهاجرت است، به دختری لهستانی برمی‌خورد که برای یافتنِ ریشه‌های دوردستِ خانواد‌گی‌اش به ایران آمده است. دختری که پیشینه‌ای مبهم دارد و ناگهان قصه‌ی او تبدیل می‌شود به انگیزه‌ای برای روایتِ قهرمانِ اول رمان... انصافی در این رمان تلاش کرده با توجه به قابلیت‌های ژانری و ترسیم پلاتْ رمانی بنویسد که در عینِ سرک ‌کشیدن به زوایای پنهان‌مانده‌ی تاریخِ ایران، رگه‌های زیستی و وجودی قهرمان‌های بلاتکلیفش را نیز برملا کند. آمدن زنانِ لهستانی به ایران در سال‌های حضورِ متفقین در ایران تنها جرقه‌ای‌ است برای آتش گرفتنِ انبارِ عظیمی از خطرات و خطرات. تا جایی که خواننده‌ی رمان در هر بخش با واقعیت‌هایی روبه‌رو می‌شود که می‌توانند به جذاب‌ شدنِ روند روایی اضافه کنند. تو به اصفهان بازخواهی ‌گشت قصه‌ی کشف است. کشفِ گذشته‌ای ناامن و قصه‌دار که ناگهان همه‌چیز را عوض می‌کند... همه‌چیز را...  

فرزند خوانده

48,000 تومان

معرفی کتاب فرزندخوانده اثر خوآن خوسه سائر

کتاب فرزندخوانده، رمانی نوشته ی خوآن خوسه سائر است که اولین بار در سال 1983 به انتشار رسید. داستان این رمان، به پسری می پردازد که خدمتکار کشتی است.
او طی اتفاقاتی اسیر می شود و ده سال آینده را در کنار سرخپوستانی آدم خوار در آمریکای جنوبی در قرن شانزدهم سپری می کند.
اما این توصیف مبهم و شوکه کننده از طرح کلی داستان کتاب فرزندخوانده، تنها بخش کوچکی از کاری است که سائر در این اثر انجام می دهد.
رمان فرزندخوانده، تصویر روانشناسانه ی استادانه و فوق العاده جذابی از احساس بیگانگی است و همچنین، تأملی ژرف بر این نکته است که چگونه واقعیت اغلب بی اهمیت ترین چیز در دنیای انسان ها تلقی می شود.
سفارش:0
باقی مانده:2

قلبي به اين سپيدي

240,000 تومان

معرفی کتاب قلبی به این سپیدی اثر خابیر ماریاس

رمان قلبی به این سپیدی، که موفق به کسب جایزه ی ایمپک دوبلین شده و شاهکار خابیر ماریاس به حساب می آید، رمانی نفس گیر درباره ی رازهای خانوادگی است؛ اسراری که قدرت و تأثیر بی رحمانه ی اتفاقات گذشته را به ذهن متبادر می کنند.
خوان، چیزهای بسیار اندکی از باطن زندگی پدرش، رانز، می داند؛ اما وقتی که ازدواج می کند، شروع به مرور دوباره ی اتفاقات گذشته کرده و روی اطلاعاتی که قلبا علاقه ای به دانستن آن ها ندارد، عمیق می شود.
رازداری و پنهان کاری [آسودگی، تاوان و حتی قبح آن]در سراسر این رمان به چشم می خورد. رمان قلبی به این سپیدی، به گونه ای به داستانی ضدکارآگاهی درباره ی سرشت و ذات انسان تبدیل می شود.
فتنه و توطئه، گناهان یک پدر، فریبکاران و راستگویان، ازدواج و تداوم عجیب خشم و خشونت: ماریاس در رمان قلبی به این سپیدی، به مسائل عمیق انسانی پرداخته و تاوان و هزینه ی تردید و بلاتکلیفی را به تصویر کشیده است.
سفارش:0
باقی مانده:1

تندباد

18,000 تومان

معرفی کتاب تندباد

لوران گوده در کتاب تندباد، شما را با شخصیتی مواجه می‌کند که به خاطر فساد، تلخی و رنجی که در پیرامونش وجود دارد از زندگی به تنگ آمده و مدام مشغول روایت از جهان خشنی است که او را دربرگرفته و به قول خودش «دوست دارد سیاه و آزاد بمیرد». تندباد (Ouragan roman) رمانی پر از روایت‌های کوچک از محله‌های پست، کشمکش‌ها و تلاش برای حفظ هویت است. راوی مانند قصه‌گویان سیاه پوست قرن نوزدهم مداوم روایت می‌کند و باعث می‌شود شما با قصه‌ها و کلماتش میخکوب شوید. لوران گوده (Laurent Gaude) نویسنده‌ای است که در هر یک از آثارش به گوشه‌ای از جهان می‌رود و با پرداختن به رویدادها، آداب‌ و‌ رسوم، تاریخ و مصیبت‌هایی که انسان‌ ناخودآگاه با آن‌ها درگیر می‌شود، نگاهی از دنیای متفاوت در برابر چشمان شما می‌گذارد. او در این داستان به آمریکا می‌رود و قهرمانانش را از نیواورلئان و لوئیزیانا انتخاب می‌کند، شخصیت‌هایی که خود را رودرروی تندباد کاترینا (اوت 2005) می‌بینند و خط سرنوشت‌شان در تصویری از آخر زمان با هم تلاقی می‌کند. هنگامی که توفان شروع شد بیشتر محله‌های مرفه‌نشین خانه خود را تخلیه کردند، اما ساکنان سیاه پوست بخش‌های فقیر در خانه‌های خود ماندند چون نه وسیله‌ای برای فرار داشتند و نه تمایلی، چرا که زندگی برای آن‌ها در جای دیگر بی‌معنا بود. گوده که پس از این فاجعه بسیار دگرگون شده بود، تصمیم گرفت عکس‌ها و مقاله‌هایی از روزنامه‌های آن روزها را گردآوری کند. او در برنامه‌ای تلویزیونی می‌گوید که عکس زن سیاه‌ پوستی که پرچم امریکا را بر شانه حمل می‌کند از یکی از همین عکس‌ها زاده شده است. او به دنبال شخصیتی بود که لبریز از خشم و نفرت است و اضافه می‌کند «برای من جالب است که در چنین مواقعی آتش‌سوزی جنگل‌ها، زمین لرزه‌ها، فوران آتشفشان‌ها انسان پی می‌برد که نیروی حاکم بر این سیاره هم تراز قدرت او نیست و چیزی مبهم و ژرف وجود دارد که بشر واقعاً در برابر آن حقیر است. این‌که غرور انسان در چنین لحظه‌هایی خرد می‌شود و از بین می‌رود واقعاً جالب است.» بسیاری از استعاره‌های رمان برگرفته از تورات هستند، از جمله کشتی نوح در دل توفان و سیلاب و هرگونه ارجاع به کتاب‌های مقدس ناخواسته و غیر عمد بوده و نویسنده هیچ علاقه‌ای نداشته که مفاهیم دینی را وارد چهارچوب داستان کند. در بخشی از کتاب تندباد می‌خوانیم: به خیابان‌های شهر نگاه می‌کند که دارند خالی می‌شوند و به مردمی که دسته‌ دسته می‌دوند و خانه‌ها را ترک می‌کنند و می‌داند که جایی برای او نخواهد بود. پدرها را می‌بیند که ماشین‌ها‌ را پر از بار می‌کنند و بنزین ذخیره برمی‌دارند، مادرها را می‌بیند که با قیافه‌های درهم‌ کشیده برای چندمین‌ بار از بچه‌ها‌شان می‌پرسند که آیا قمقمه‌ها را پر کرده‌اند یا نه، همه را نگاه می‌کند و می‌داند که جزء آن‌ها نیست. او می‌ماند چون ماشینی ندارد، چون نمی‌داند کجا برود و خسته است. می‌ماند، شهر در تب‌ و تاب است و او جزء شهر نیست. مردم می‌ترسند، عرق‌ می‌ریزند و هول برشان داشته که یک دقیقه را هم هدر ندهند، ولی او با آن‌ها نیست. واقعاً نمی‌ترسد، به مرگ فکر نمی‌کند، فقط فکر می‌کند که این هم یک امتحان است، امتحانی سخت. می‌داند که دوباره از پا درمی‌آید، انگار زندگی فقط همین است و او باید تسلیمش شود. به مردها و زن‌هایی که می‌روند نگاه می‌کند و به محله‌ی نکبت‌بارش برمی‌گردد، سرافکنده برمی‌گردد. خیابان‌های این‌جا آرام‌تر از مرکز شهرند. کسی در جنب‌ و جوش نیست. باز خیابان‌های پهن و فقیرانه‌ای را می‌بیند که حتی خانه‌ها‌شان هم خسته به ‌نظر می‌رسند و بی‌اختیار صدای چکشِ قاضی را می‌شنود. باد بلند می‌شود. توفان نزدیک می‌شود و مثل همیشه قسمت آن‌هاست، قسمت بدبخت و بیچاره‌های درمانده، فقط مال آن‌ها. موقع پرداخت صورت‌ حساب به ‌نظرش می‌رسد که زن جوان طور عجیبی نگاهش می‌کند. شاید از این‌که آدمی عادی دیده جا خورده است. حتماً با خودش فکر کرده بود که مسافر اتاق 507 مردی است بدبخت، معتادی که بیرون‌ کردنش به این راحتی‌ها نخواهد بود. « از مینی‌بار استفاده کردید؟» اشاره می‌کند که نه و بعد اضافه می‌کند، «فقط یک تماس تلفنی داشتم.» زن درحالی‌که با اخم به صفحه‌ی کامپیوتر زل زده تصدیق می‌کند. رسیدش را چاپ می‌کند و می‌گیرد طرفش. او نگاه می‌کند. مدت مکالمه مشخص است: یک دقیقه و پنج ثانیه. خنده‌اش می‌گیرد. یک دقیقه و پنج ثانیه. زمان خیلی کمی بود برای بیرون کشیدنش از آن اتاق. شماره گرفته بود. به رغم سال‌های سپری‌شده هنوز شماره را از بر بود. فکر کرده بود خودش گوشی را برمی‌دارد یا این‌که باید پیغام بگذارد. برای شنیدن صدایش سر از پا نمی‌شناخت، ولی صدای بچگانه‌ای جواب داده بود. لحظه‌ای مکث کرده و بعد گفته بود «سلام، اسمت چیست؟» پسر بچه‌ی آن‌ طرف خط با اطمینان جواب داده بود «بایرون.» پرسیده بود «رز آن‌جاست؟» بچه انگار مردد بود. با صدای اخم‌آلودی جواب داده بود «مامانم؟» گفته بود «آره، به مامانت بگو من دارم می‌آیم.» بچه حرفش را بریده بود، «شما؟» شرم عجیب و خاصی سرتاپایش را گرفته بود. «کینو برنس.» و تکرار کرده بود «به‌اش بگو من دارم می‌آیم.» و گوشی را گذاشته بود. یک دقیقه و پنج ثانیه. حالا دوباره به این لحظه‌ها فکر می‌کند و نیروی تازه‌ای در وجودش ریشه می‌دواند. ضربان رگ‌هایش را حس می‌کند. عجله دارد. عجله دارد که این چند صد کیلومتر را طی کند و برود، آن‌قدر برود تا به او برسد، عجله دارد که پشت فرمان ماشینش بنشیند و بدون خوردن و نوشیدن براند، چهار‌صد کیلومتر براند. عجله دارد. این بی‌قراری از کی سراغش نیامده بود؟