فوتبال و فلسفه ذهن زیبا بازی زیبا

368,000 تومان

کتاب  فوتبال و فلسفه نوشته تدریچاردز با ترجمه عیسی عظیمی توسط انتشارات مرکز به چاپ رسیده است.
چرا فوتبال انقد جذاب است و چرا همیشه تیم بهتر بازی نمی برد نیچه اگر لمروز زنده بود چرا باید هوادار آرسنان می شد بکن بائر و زیدان چگونه چهار فضیلت اصلی فلسفه ی یونان باستان را آموختند گل دست خدا یا گل قرن معجزه چه نسبتی با مارادونا و فوتبال دارد شانس چقد رد فوتبال نقش دارد ایراد ضد فوتبالی در چیست چرا زیبا بازی کردن اخلاقا بهتر است وقتی مهاجی از آخرین مدافع رد شده می رود که گل بزند تحت چه شرایطی خطای مدافع روی او اخلاق ایت اینا ها همه سوالاتی هستند که جواب آنها در این کتاب است.
معرفی مباحث کتاب فوتبال و فلسفه
طبیعت بازی
قوانین نانوشته
بازی زیبا
وقت اضافه اول _هواداری
وقت اضافه دوم_فوتبال و جامعه
ضربات پنالتی_کار به  پنالتی می کشد
اعضای تیم

فقط 1 عدد در انبار موجود است

شناسه محصول: 9789642133512 دسته: , ,
توضیحات

فوتبال و فلسفه ذهن زیبا بازی زیبا

نویسنده تد ریچاردز
مترجم عیسی عظیمی
نوبت چاپ اول
تعداد صفحات 464
قطع و نوع جلد وزیری شومیز
سال انتشار 1403
شابک 9789642133512
توضیحات تکمیلی
وزن 0.565 کیلوگرم
نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “فوتبال و فلسفه ذهن زیبا بازی زیبا”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اطلاعات فروشنده

اطلاعات فروشنده

  • فروشنده: Ali
  • نشانی:
  • هیچ ارزیابی یافت نشد!
محصولات بیشتر

موش کتابخانه

8,000 تومان
« سام » یک موش کتابخانه است که در سورخ کوچکی روی دیوار پشت قفسه کتاب‌های مرجع کودکان زندگی می‌کند . سام عاشق کتاب است و تا حالا کتاب‌های زیادی خوانده . او روزی تصمیم می‌گیرد خودش داستان بنویسد.  سام هر شب یک داستان می‌نویسد و توی قفسه کتابخانه می‌گذارد. روز بعد ، بچه‌ها کتابش را پیدا می‌کنند و می‌خوانند . بعد از چند روز بچه‌ها کنجکاو می‌شوند و می‌خواهند با نویسنده این داستان‌ها آشنا شوند . کتابدار برای سام یادداشتی می‌نویسد و از او دعوت می‌کند تا در برنامه « روز دیدار با نویسنده » شرکت کند . اما سام ، موش کوچولوی کتابخانه می‌ترسد که با آدم‌ها روبرو شود به همین خاطر فکری به ذهنش می‌رسد. این مجموعه چهار جلدی برای کودکان نوشته شده است و نویسنده آن که تصویرگری کتاب‌ها را بر عهده داشته است از کودکی عاشق کتاب و نقاشی و مجسمه‌سازی بود . « دنیل کرک » همیشه در درس هنر شاگرد اول بود .

تاریخ فرش :سیر تحول و تطور فرش بافی ایران

36,000 تومان
نویسنده فضل‌الله حشمتی رضوی مترجم —————- نوبت چاپ 5 تعداد صفحات 424 نوع جلد شومیز قطع وزیری سال نشر 1395

بی دولتی دولت آرمان شهر

370,000 تومان
بی دولتی دولت آرمان شهر نویسنده رابرت نوزیک مترجم محسن رنجبر نوبت چاپ 1 تعداد صفحات 440 قطع و نوع

به دنبال بنیانگذاران رم

9,000 تومان
شاید شما هم تاکنون افسانه اسب چوبی را در نبرد شهر تروآ شنیده‌اید. هلن ملکه سرزمین اسپارت دزدیده می‌شود و جنگ تروآ آغاز می‌شود. مهاجمان این شهر را محاصره می‌کنند. نبرد سال‌ها طول می‌کشد ولی شهر تسلیم نمی‌شود. مهاجمان اسپارت اسب چوبی بزرگی می‌سازند و… نبرد شهر تروآ و داستان بنیانگذاران شهر رم از مشهورترین داستان‌های اسطوره‌ای غرب است که روایت جذاب این ماجرا را در کتاب «به دنبال بنیانگذاران رم» دنبال خواهید کرد ودر این سفر افسانه‌ای با تاریخ و اساطیر روم و تمدن ایتالیای باستان آشنا می‌شوید.

کتاب آستارا تنها بندر بی کشتی

5,000 تومان
معرفی کتاب آستارا تنها بندر بی کشتی مجموعه ی شعر «آستارا؛ تنها بندر بی کشتی» سروده ی داوود ملک زاده به چاپ دوم رسیده است. این کتاب، از سری کتاب های جدید نگاه با عنوان «نگاه تازه ی شعر» در سال نود و دو به چاپ رسید و در اردیبهشت سال نود و چهار با تغییر طرح جلد، تجدید چاپ شد. این مجموعه چهارمین کتاب داوود ملک زاده محسوب می شود. می توان گفت «آستارا تنها بندر بی کشتی» از لحاظ معنا و مضمون، فرم و ساختار، به نوعی ادامه ی همان ذهنیت مجموعه ی قبلی شاعراست که با عنوان «تهران برای شعر شدن شهر کوچکی ست» منتشر شد و شاعر در آن به مسایل اجتماعی، عاشقانه و سوژه های روزمره ی اطراف زنده گی ی انسان ها پرداخته است. حال و هوای شعرهای این مجموعه، اجتماعی، عاشقانه و سوژه زندگی انسان هاست.

چشمهایش و ملکوت

110,000 تومان
کتاب چشمهایش و ملکوت نوشته جعفر مدرس صادقی توسط انتشارات مرکز با موضوع ادبیات، ادبیات داستانی، رمان، داستان های فارسی به چاپ رسیده است. بخشی از متن کتاب «بهرام صادقی نه اهل سیاست بود و نه هیچ سر و کاری با هیچ محفل و دار و دسته‌ای داشت. حتا کافه هم نمی‌رفت. قهوه‌خانه می‌رفت و به جاهای پرت و پلا. اما دوستان دلسوز و روشنفکری که در کمین او بودند او را پیدا کردند و به کافه‌ها بردند و به جلسه‌های ادبی و شعرخوانی و داستان‌خوانی کشاندند. هرچند این تلاش‌ها به جایی نرسید و اگر هم به جایی رسید، دوام چندانی پیدا نکرد. حتا وقتی که دوستان تصمیم گرفتند داستان‌های پراکنده‌ای را که در مجلّه‌های سخن و فردوسی و صدف و کتاب هفته چاپ کرده بود جمع و جور کنند و یک مجموعهٔ آبرومندی برای او ترتیب بدهند، خودِ او در دسترس نبود و در گرداوری و ویرایش متن داستان‌هایی که داشت چاپ می‌شد هیچ نظارت و مُراقبتی نکرد و هیچ نقشی نداشت. سالها پیش از انتشار این مجموعهٔ آبرومند و یکی دو ماه پیش از آن که دستنوشتهٔ «ملکوت» را به دست چاپ بدهد، در نامه‌ای به ابوالحسن نجفی می‌نویسد «به دنیای ذهنی خودم پناه برده‌ام» و از احساسی حرف می‌زند که از کودکی با او بوده است و این اواخر در وجودش به شدّت قوّت گرفته است. می‌گوید «از همان اوایل بچگی گاهی حس می‌کردم مثل این که روی زمین نیستم، یعنی به فاصلهٔ چند سانتی‌متر از خاک قدم برمی‌دارم...» و تعریف می‌کند که یک روز آفتابی که با خانواده رفته است باغ و دسته جمعی نشسته‌اند روی ایوانی که جوی آبی از کنارش می‌گذرد، ناگهان احساس می‌کند که سرش داغ شده و خودش را می‌بیند که سبک شده و از روی قالی بلند می‌شود و به هوا می‌رود. «همه چیز وضوح خودش را از دست داد و مه عجیب و غریبی سراسر باغ و گُلها و ایوان را گرفت و همه چیز حاشیه‌دار شد و من احساس کردم که وجودم از خودم مثل این که جدا شد و دیگر در دنیای پدر و مادرم و بچه‌ها و باغ نیستم، مثل این که به جای دیگری رفته‌ام... بعداً به من گفتند که تکانم داده بودند و من فوراً خوب شدم.» اما او هرگز خوب نشد. این واقعه هر چند سالی یک بار تکرار می‌شد و تا بزرگسالی و تا زمانی که این نامه را می‌نوشت و تا سالها بعد ادامه پیدا کرد. به قول خودش، احساس «بیگانگی» به «همه چیز» و تنهایی: «تنهای تنهایم. دیگر همه‌شان را شناخته‌ام... ولشان کن!» عین همین واقعه را در «ملکوت» از زبان «م.‌ ل.» روایت کرده است: «دوازده سال داشتم و با خانواده‌ام به باغ رفته بودیم. آن روز که در ایوان باغ نشستیم و من با گلهای سرخ باغچهٔ جلو ایوان بازی می‌کردم. جوی آب از کنار باغچه می‌گذشت و پونه‌های خودرو عطر خود را با نسیم تا دوردست می‌فرستادند، بچه‌ها پشت سرم به جست و خیز و بازی مشغول بودند و من باز هم از آنها کناره گرفته بودم. چیزی بود که مثل همیشه مرا بسوی انزوا و تنهایی می‌کشاند. ناگهان مادرم از قفا صدایم زد و در همین وقت بود که غنچه‌ای در انگشتانم له شد. دستم از تیغ خار آتش گرفت و من فریاد زدم می‌سوزد.... همه چیز زرد شد و پرده‌ای نگاهم را کدر کرد و مثل اینکه کمی از زمین بلند شدم. سرم گیج رفت و گرمای کشنده‌ای در سراسر بدنم لول خورد...» دکتر حاتم «ملکوت» هم که به دوست و دشمن و آشنا و بیگانه آمپول مرگ تزریق می‌کند، سرش پیر است و تنش جوان و میان مرگ و زندگی در نوسان است. می‌گوید «یک گوشهٔ بدنم مرا به زندگی می‌خواند و گوشهٔ دیگری به مرگ...» و می‌گوید «درد من این است. نمی‌دانم آسمان را قبول کنم یا زمین را... هر کدام برایم جاذبهٔ بخصوصی دارند...» احساس «انزوا» و «تنهایی» دوران کودکی به اندیشهٔ «مرگ» و «نیستی» در جوانی مُنجر شد. از همان سالهای آخر دبیرستان فکر خودکُشی در میان دوستان و همشاگردی‌ها قوّت گرفته بود. یک جور بازی و مسابقهٔ خودکُشی پیش آمده بود. منوچهر فاتحی یکی از دوستانی بود که چند بار تهدید به خودکُشی کرد، اما خودش را نکُشت. تا لب‌لب مُردن رفت، اما زنده و صحیح و سالم برگشت. یکی از همشاگردی‌ها همهٔ تقصیرها را به گردن معلّمی می‌اندازد که از رشت آمده بود و «اگزیستانسیالیست» بود و طرفداران فراوانی پیدا کرده بود. به این دار و دستهٔ ناامیدی که مُدام دم از خودکُشی می‌زدند «اگزی» می‌گفتند.» فهرست کتاب چشمهایش زمین هوا بزرگ علوی: ورق پاره ها و داستان های دیگر بهرام صادقی: قنقنه ها و داستان های دیگر یادداشت