قصه حسين کرد شبستري

590,000 تومان

معرفی کتاب قصه حسین کرد شبستری اثر ایرج افشار

«قصه ی حسین کرد شبستری» سال ها یکی از قصه های محبوب مردم ایران بوده است؛ اما آن چه تا پیش از این از «حسین کرد» به صورت چاپ سنگی یا چاپ های غیرعلمی منتشر شده، هم پر اشتباه و مغلوط، و هم بخشی کوچک از روایت اصلی «حسین کرد» است.
اکنون برای نخستین بار روایت جامع و کامل این کتاب که «حسین نامه» نام دارد، منتشر شده که واقعه ای مهم برای تاریخ نشر در ایران محسوب می شود.
استاد ایرج افشار با تجربه ی سالیان دراز در تصحیح متون خطی از جمله «اسکندرنامه» و «عالم آرای شاه طهماسب»، و مهران افشاری با تجربه ی تصحیح متون عامیانه ی فارسی از جمله «هفت لشکر» یا «طومار جامع نقالان»، به یاری هم تصحیحی دقیق و عالمانه از نسخه ی خطی «حسین نامه» را با فهرست های سودمند ارائه کرده اند و به این ترتیب کامل ترین تحقیقات را درباره ی «حسین کرد» در دسترس دوست داران ادبیات فارسی و پژوهشگران فرهنگ عامه قرار داده اند.

فقط 1 عدد در انبار موجود است

توضیحات

قصه حسين کرد شبستري

نویسنده
—-
مترجم
ایرج افشار، مهران افشاری
نوبت چاپ 9
تعداد صفحات 516
نوع جلد گالینگور
قطع وزیری
سال نشر 1400
سال چاپ اول ——
موضوع
ادبیات
نوع کاغذ ——
وزن 0 گرم
شابک
9789643622954
توضیحات تکمیلی
وزن 0.0 کیلوگرم
نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “قصه حسين کرد شبستري”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

خلاصه کتاب PDF
اطلاعات فروشنده

اطلاعات فروشنده

  • فروشنده: aisa
  • هیچ ارزیابی یافت نشد!
محصولات بیشتر

دوتانقطه

7,500 تومان

معرفی کتاب دو تا نقطه

کتاب دو تا نقطه، مجموعه داستانی مشتمل بر 15 داستان کوتاه و مینیمال به قلم پیمان هوشمندزاده است که با زبان و لحنی صمیمانه آن را روایت کرده. نقطه مشترک این داستان‌ها را می‌توان بیان حسی مشترکی میان انسان‌های امروزی تلقی کرد.

درباره کتاب دوتا نقطه:

داستان کوتاه را می‌توان ژانری نسبتا جدید در ادبیات داستانی سراسر جهان در نظر گرفت؛ ژانری که اقبال عمومی از آن در انواع سبک‌ها قابل توجه است. شاید به جرات بتوان گفت یکی از دلایل محبوبیت این ژانر ادبی نسبت به سایر ژانرهای داستانی از جمله رمان، کم‌حوصله شدن بشر امروزی و البته اهمیت یافتن عنصر زمان است. با این وجود، این ژانر نیز همچون دیگر انواع ادبی، گسترش یافته و گونه‌های متنوعی از آن زاده شده است. پیمان هوشمندزاده در کتاب دو تا نقطه که برگرفته از نام یکی از داستان‌های همین مجموعه است، 15 داستان مینیمال را روایت می‌کند. عدم انسجام موضوعی این داستان‌ها، توصیف درباره این کتاب را دشوار می‌سازد. شاید به همین دلیل است که داستان دو تا نقطه خود به تنهایی توانست جایزه داستان‌های برگزیده هوشنگ گلشیری را از آن خود نماید. فارغ از انسجام موضوعی و محتوای داستان‌ها، می‌توان نقطه اشتراکی در تکنیک داستان‌نویسی و زبان هوشمندزاده برای روایت این داستان‌ها ذکر کرد و آن لحن خودمانی و صمیمانه‌ای است که در سراسر داستان دیده می‌شود. گاهی اوقات با شکسته‌نویسی نیز همراه می‌شود. توجه به احساسات بعضا متناقض و دل‌مشغولی‌های امروزی انسان معاصر را می‌توان درون‌مایۀ بنیادین این داستان‌های کوتاه دانست.

مهماني تلخ

70,000 تومان

در بخشی از کتاب مهمانی تلخ می‌خوانیم

با انگشت جلو را نشان داد. خواستم راه بیفتم که دیدم دنده عقب گرفت و به سرعت آمد طرفم. جلوام که رسید، زد روی ترمز، طوری که لاستیک‌ها چند سانتی روی آسفالت کشیده شدند. سرم را خم کردم و کنار شیشه‌ی نیمه پایین گفتم: « پارک‌وی. » با انگشت شست، صندلی عقب را نشان داد.

وقتی در را باز کردم، زنی که عقب نشسته بود، رفت کنار شیشه. سوار شدم. راننده زد توی دنده. گفت: « حالا تا نیایش بریم. » « من پیاده می شم. » خواستم دستگیره را بکشم که گفت: « بشین، آقاجون. بالاخره یه کاریش می‌کنیم. » برگشته بود. گفتم: « نمی خوام وسط راه تاکسی عوض کنم. » پایش را گذاشت روی گاز و ماشین از جایش کنده شد.

شاید هنوز بیست متر نرفته بود که گفت: « خیلی زود جوش می آری،آقا. » « جوش نمی آرم. گفتم که نمی خوام تاکسی عوض کنم. » « اصلاً اون جا که شما وایساده بودی تا صبح هم کسی سوارت نمی‌کرد. » از توی آینه نگاهی به من انداخت.

بعد سرش را چرخاند طرف مردی که صندلی جلو نشسته بود. گفت: « شما دیدینش، آقا؟ » مرد بی آن که نگاهش کند، گفت: « من اصلاً حواسم به خیابون نبود.» زن گفت: « من دست شونو دیدم. » « آره، منم همون یه دستو دیدم که از لای درخت ها اومده بود بیرون. معلوم می شه شما هم مثل من حواس تون خیلی جَمعه. » گفتم: « می خواستین بیام وایسم وسط اتوبان؟ »

« دیگه آخه شما هم خیلی رفته بودی کنار. تا آدم می اومد بفهمه چی به چیه، پنجاه متر رفته بودجلو. » مردی که جلو نشسته بود، گفت: « اتفاقاً ایشون کار درستی کردن. تو این شهر تا بخوای جوون الکی خوش هست. می زنن به آدم و درمی رن. بعدش هم هیچی به هیچی. جنازه ت افتاده وسط اتوبان. » زن گفت: « آره، واقعاً. » کیفش را که گذاشته بود روی زانویش، باز کرد و دستمالی بیرون آورد

 گفت: « اگه تا پارک وی می رین، من هم می آم. » راننده از توی آینه نگاهش کرد. « تا تجریش هم بخواین می رم. می خوام برم اون جا بنزین بزنم.«من همون پارک وی پیاده می شم.» دوباره توی آینه نگاهش کرد. گفت: «رو چشمم، خانم.» لبخند زد.

کمی بعد، وقتی داشتیم به پل گیشا نزدیک می شدیم، راننده شیشه اش را تا آخر پایین کشید. آرنجش را گذاشت لب پنجره و به ماشین بغلی نگاه کرد که داشت نزدیک ما حرکت می کرد. از پنجره‌ی بازش صدای آهنگ ملایمی به گوش می‌رسید.

گفت: «لامسب، انگار نه انگار پاییز شده. هوا از تابستون هم گرم تره». دست راستش را گذاشت به صورتش. حدس زدم دارد با سبیلش ور می‌رود. باز توی آینه نگاهی به من انداخت. وقتی دید حواسم به اوست، نگاهش را دزدید. با این حال هنوز چشم‌های ریزش پیدا بود.

نگهبانان گاهول 3/ نجات

33,000 تومان
از هنگامی که سورن را ربودند و به مدرسه‌ی سنت‌ایگی بردند، برای دیدنِ دوباره‌ی خواهرش، اگلانتین، لحظه‌شماری می‌کرد. حالا اگلانتین به زندگی سورن برگشته‌ است، اما او سختی‌هایی را پشت سر گذاشته که شرحش در کلمات نمی‌گنجد. ازیل‌ریب، معلم سورن، نیز ناپدید شده است. در عمق سنگدان سورن، چیزی قدرتمندتر از دانش به او می‌گوید که بین این رخدادهای مرموز ارتباطی وجود دارد. برای نجات ازیل‌ریب، سورن باید راهیِ ماجراجوییِ خطرناکی شود. او در این ماجراجویی با قدرت‌هایی بسیار خطرناک‌ و عظیم روبه‌رو خواهد شد و به حقیقتی پنهان پی خواهد برد؛ حقیقتی که ممکن است قلمروی جغدها را نابود کند

داستان‌های خانه‌درختی 8/ خانه‌درختی 104طبقه

245,000 تومان
به اندی و تری در خانه‌درختیِ 104 طبقه‌ی پر از خنده و خل‌وچل‌بازی‌شان بپیوندید! می‌توانید یخچال پرت کنید، با یک دستگاهِ ویژه پول بسازید (اگر هم دلتان خواست عسل، چون عسل هم درست می‌کند)، از راه‌پله‌ی تمام‌نشونده بالا بروید،‌ جنگِ کلوچه‌ای راه بیاندازید، توی بانک آروغ، آروغ ذخیره کنید، در طبقه‌ی پیچ‌واپیچ حسابی پیچ بخورید یا توی دشتِ زیبا و آفتابیِ پر از گل، پروانه و پرنده‌های آبی، نفسی تازه بگیرید! خب، معطل چی هستید؟ بپرید بالا! اما داستان این جلد از آنجا شروع می‌شود که اندی دندان‌درد وحشتناکی دارد و طبق معمول باید همان روز کتابشان را تحویل آقای غول‌دماغ بدهند. اما اندی با این دندان‌درد مغزش اصلا کار نمی‌کند. باید راهی پیدا کنند مثلا یک جوک‌نویس ۲۰۰۰ بخرند که خیلی هم ارزان نیست.
سفارش:0
باقی مانده:3

طناب کشی

7,000 تومان

طناب کشي

در بخشی از کتاب طناب کشی می‌خوانیم

با بی‌بی راهی خانه‌ی «او» می‌شویم. چهارراه عاملی مینی‌بوس‌ها منتظر مسافرند. سربازان همه‌جا هستند، همین‌طور لباس‌شخصی‌ها. من نمی‌بینم‌شان. به چشمم نمی‌آیند، با فهد شیطنت می‌کنیم. به سبیل راننده‌ها و سربازها می‌خندیم. تمام مردانی که بیرون خانه می‌بینیم مثل هم‌اند. انگار همه یک پدر دارند: «او». عکس‌ها و نقاشی‌های دیواری و مردان سبیلو یکی‌اند. این‌ها را بعدها می‌فهمم. بزرگ‌تر که می‌شوم، می‌فهمم «آن‌ها» همه‌جا هستند. حتا کنار چرخ طوافی سبزی‌فروشی‌ها. وقتی توی بازارچه بی‌جهت سرم را برمی‌گردانم عقب، می‌فهمم که ترسیده‌ام. از چی، نمی‌دانم! می‌فهمم که باید از کسی یا چیزی بترسم. آن‌ها نیستند، ولی حضورشان حس می‌شود. من و فهد، برای دیدار با زنی می‌رویم که می‌گویند مادر ماست، ولی دور از ماست. بی‌بی اصرار دارد که هر چند وقت یک‌بار ما را ببرد به دیدار «او». انگار بره‌ای را به آشنایی سینه‌ی میشی می‌برد. اگر او مادر ماست چرا ما پیش جدود و بی‌بی زندگی کنیم؟ مگر هر زنی بیوه می‌شود باید دیگران بچه‌هایش را بزرگ کنند؟ این فکر همیشه با من بود. می‌خواهیم برویم نجف اشرف، شارع شیخ خطیب، در سوم. با لباس نو. بی‌بی کلی خرید کرده. همه سفارش «او» است. پولش را قبلاً خودش داده. قبل از این‌که از ده راه بیفتیم بی‌بی تلفن می‌زند به شهر، به نجف، به خانه‌ی دخترش. بی‌بی گوشی تلفن را می‌آورد نزدیک گوشم، فکر می‌کنم می‌خواهد گوشی را بدهد من صحبت کنم. تا دست دراز می‌کنم طرف گوشی با دست دیگرش می‌زند پشت دستم. می‌خواهد فقط گوش کنم. گوشم را نزدیک می‌کنم به گوش بی‌بی تا بشنوم صدای آن‌طرف خط چه می‌گوید.

ماجراهای ژان و ژان و… ژان! 3/ سوپ ماهی قرمز

25,000 تومان
این‌بار ژان‌ها و پدر و مادرشان بالاخره اسباب‌کشی کردند؛ اما با وجود یک خروس جنگی، همسایه‌ای با گوش‌های سنگین، کلاشینکف سیب‌زمینی، مهمانی غافل‌گیرکننده و زد و خورد با گروه کاستورها، زندگی جدیدشان در شهر جدید حالاحالاها رنگ آرامش به خود نمی‌گیرد؛ البته شانس آورده‌اند که بابای همه‌فن‌حریف و مامان خیلی منظمی دارند!