قصه گو
230,000 تومان
در بخشی از کتاب قصهگو میخوانیم
غالباً در فرصت بین دو کلاس، عادت داشتیم باهم به سالن بیلیاردی که زیر پلهها قرار داشت، برویم. بعد باهم در خیابان قدم میزدیم و من حس میکردم که برای او زندگی میان این مردم موهن و نفرتانگیز، چهقدر مصیبتبار است.
مردم رویشان را برمیگرداندند یا سرِ راهش سبز میشدند تا خوب نگاهش کنند. خیرهخیره، زل میزدند به او و به خودشان زحمت نمیدادند که نفرت یا تحقیری را که توی نگاهشان موج میزد، پنهان کنند.
این مسئله زیاد اتفاق میافتاد. بزرگترها و بهخصوص بچهها، به او اشارههای توهینآمیز میکردند. بهنظر نمیرسید که برای او خیلی اهمیت داشته باشد و بیشتر اوقات به حرکات زشت آنها با شوخی پاسخ میداد.
آن روز هم، حادثهی سالن بیلیارد، خیلی باعث تحریک او نشد، اما روی من خیلی تأثیر گذاشت، چون طبیعت من فاصلهی زیادی از طبیعت یک فرشتهی واقعی دارد.
یک مست، آرنج خود را روی پیشخان گذاشته بود. لحظهای که چشمش به ما افتاد، تلوتلوخوران جلو آمد و روبهروی شائول ایستاد، دستها را به کمر زد و داد زد: «حرامزاده، عجب هیولای غریبی! از کدام باغ وحش فرار کردهای؟»
شائول جواب داد: «کدام را پیشنهاد میکنی رفیق؟ دوروبر اینجا یکی بیشتر نیست، که آن هم البته در همین بارانکو است. اگر جرئت کنی و بپری جلو، آن وقت قفس مرا پیدا میکنی، هنوز درش باز است.»
شائول خودش را کنار کشید تا او بتواند عبور کند. اما مرد مست دستش را دراز و با انگشتانش اشارهای کرد. همان واکنشی که معمولاً بچهها وقت فحش دادن از خودشان نشان میدهند.
فقط 2 عدد در انبار موجود است
قصه گو
نویسنده |
ماریو بارگاسیوسا
|
مترجم |
یحیی خوئی
|
نوبت چاپ | 5 |
تعداد صفحات | 280 |
نوع جلد | شومیز |
قطع | رقعی |
سال نشر | 1402 |
سال چاپ اول | —— |
موضوع |
ادبیات
|
نوع کاغذ | —— |
وزن | 0 گرم |
شابک |
9789643625498
|
وزن | 0.0 کیلوگرم |
---|
اطلاعات فروشنده
- فروشنده: aisa
- هیچ ارزیابی یافت نشد!
قلب نارنجي فرشته
در بخشی از کتاب قلب نارنجی فرشته میخوانیم
بگم غلط کردم خوبه؟ بیفتم به دست و پات راضی میشی؟ جان جاوید برو اون سوزن و دواتت رو بیار نوکرتم. حالا شنبه ای داغ بودم یه حرفی زدم.
تو هم بد زدی توپرم. به زبون خوش میگفتی کمی شه، نه این که های وهوی راه بندازی تو این اوضاع قاراشمیش. نگاه کن، هنوز جای پنج تا انگشتت رو صورتمه.
خدا هیچ بنده ای رو ناامید نکنه. تو این یه هفته، هر غلطی که فکرش رو بکنی کردم. یکی گفت بسوزونش و خلاص. دوشنبه بود انگار. رفتم سنگکی سر چهارراه سوسکی، پشت همون جا که بساط میکردم. تازه تنور ظهرش رو روشن کرده بود و داشت خمیر میزد.
سر حرف رو با شاطر وا کردم که آره، من چنین خبطی کردم و حالا این دختره بونه کرده قبل بعله باید پاکش کنی وگرنه عیسی به دین خود، موسی به دین خود. نونواهه هم بعض خودت نباشه، آدم اهل دليه، فقط تخم نداره. فکر می کنه همه دزدن. اون روز نشست به حرف زدن.
هی چایی ریخت و از عشق و عاشقی هاش گفت. می گفت این رو ول کرده یکی بهتر پیدا شده، اون یکی رو ول کرده یکی از اون بهتر.
میگفت همهی زندگیش عاشق بوده، ولی عاشق آدمهای جورواجور. به من هم گفت ولش کن بابا، چیزی که زیاده زن.
زرشک! انگار حرف دیروز و امروزه. آدم به یه مرغ عشق مفنگی دل میبنده، اکرم که دیگه اکرمه. مرغ عشقه هم مُرد ها. این آخریها خیلی خماری کشید.
چه قدر باید تریاک میمالیدم سرانگشت هام تا به فال از توی جعبه بکشه بیرون، بدم دست مشتری. یه طورهایی هم خل وضع شده بود. دیده بود خاطر اکرم رو میخوام، حسودی میکرد. غصهی اون هم داشتم شنبهای که اون حرف رو بهت زدم.
شبش رفته بودم خونه، دیدم کف قفس افتاده، پاهاش هوا. هرچی نچ نچ و سوت سوت کردم براش، انگارنه انگار. تا اون شب من واسه هیچ احدالناسی گریه نکرده بودم، حتا ننه و آقام.
ولی مرغ عشقه مونسم بود. به حرفهایی به ش زده بودم که به سنگ میگفتی، آب میشد. نشستم و یه دل سیر زار زدم.
تارک دنیا موردنیاز است
فانتری در بستر واقعیت
در ابتدای کتاب با خواهرانی روبرو میشوید که مردهای بسیاری به خانهی آنها دعوت میشوند. تنها تفاوت این است که همگی مردهاند و جنازهی آنها در خانه حاضر است! یا در داستانی دیگر پسربچهای در مدرسه به خواب میرود و تا سالها بیدار نمیشود! یا کودکی دیگر با روشی باستانی تمام پروانههای یک کلکسیون در موزه را زنده میکند! و… تمامی داستانهای این مجموعه دارای المانهای فانتزی و عجیبی است که همراه شده با فضایی آیرونیک. این اتمسفر مخاطب را در ابتدا غافلگیر میکند. اما چنین مسئلهای برای شخصیتهای داخل داستان نه تنها وجود ندارد، بلکه در بیشتر اوقات فضای فانتزی آثار بسیار طبیعی جلوه میکند. به طوری که انگار جهانِ متن از ابتدا به همین شکل بوده است. به بیان دیگر فضای داستانهای این کتاب آمیزه و تلفیقیست از واقعیت و فانتزی. جایی که مرز مشخصی وجود ندارد. قوانین مخصوص به خود را داراست و در بستری اتفاق میافتد که همهچیز غیر عادی به نظر میرسد اما همه چیز طبیعی است! حضور عناصر فانتزی یکی از پارامترهای مهم داستانهای گوتیک در ادبیات است که بدون شک این مجموعه داستان را میتوان جزو همین نوع از قصهنویسی دانست.ترسی رازآلود، لابلای خطوط
ادبیات گوتیک را به صورت کلی میتوان ترکیبی از عشق و وحشت دانست. ژانری که در اواخر قرن 18 در انگلستان پدید آمد. این نوع ادبی بیشتر متاثر از معماریهای رازآلود هماندوره است و المانهای آن تناسب زیادی با این سبک معماری دارند. «ده داستان تاسفبار» میک جکسون را میتوان جزو همین ژانر ادبی دانست. از مولفههای این ژانر که به وضوح در کتاب جکسون حضور دارد، میتوان به وجود جوی دلهرهآور در تمامی داستانهای کتاب اشاره کرد. یا مثل بیشتر داستانهای گوتیک، زنان و مردانی را میّبینیم که منزویاند و افسرده، اما برخلاف روند حاکم، به شکلی هولناک خشونتی را موکد میکنند که خواننده را در بهت فرو میبرد. در داستانی دیگر مولف با پررنگ کردن عناصر جادویی در پیرنگ داستان، جنبهای رمزآلود به اثر میدهد. مولفههای ماورالطبیعه طوری در دل داستانها قرار گرفته که هنگام خواندن کلمات، منطق داستانی، شما را دربرمیگیرد و اجازهی خروج نمیدهد. همواره باید به این نکته توجه داشته باشیم که نویسنده تمامی المانهای این ژانر را به شکلی مدرن به کار برده. و در کنار وفاداری به این نوع ادبی، فرارویهای خود را نیز داشته است و این هماهنگی با زمانه، باعث لذت بیشتر خواننده میشود. شخصیتهایی دور اما نزدیک از سبک طرحهای همراه این مجموعهداستان واضح است که شخصیتپردازی کتاب، همانند اتمسفر غالب بر داستانها بیگانه بنظر میرسد. از پیرمردی که برای قایقسواری پس از بازنشستگیاش سبب سیل در شهر میشود، تا دختربچهای که پس از فوت پدربزرگش استخوان جمع میکند یا کودکی دیگر که از خانه فرار میکند و تصمیم میگیرد که در جنگل به زندگی خود ادامه دهد. وجه برجستهی این شخصیتها تنهاییشان است. تمامی افراد کتاب در انزوایی غوطهور هستند که میتوان گفت بازنمایی شرایط حاکم بر زندگی فعلی بیشتر انسانهاست. این وجه مشترک برخلاف رفتارهای نامتعارفی که کرکترها از خود نشان میدهند، سبب میشود مخاطب بتواند با آنها احساس نزدیکی کند و خودش را در آنها بیابد. از طرفی سبک شخصیتپردازی میک جکسون در کتاب به گونهایست که توضیح زیادی دربارهی کرکترها داده نمیشود و خواننده بیشتر به یک شناخت کلی درباره افراد دست پیدا میکند. چنین نکتهای سبب میشود که مخاطب بتواند شخصیتها را با تخیل خود ادامه و گسترش دهد؛ که باعث جذابتر شدن شخصیتها و کلیت داستان میشود. از طرفی طنز تلخی که در بیشتر لحظات کتاب و رفتار شخصیتها مشهود است، نشان میدهد که حضور صفت «تاسفبار» در عنوان مجموعه، انتخابی هوشمندانه باشد. در انتها باید گفت ما با نویسندهای روبرو هستیم که نامزد یکی از جوایز مهم ادبی، بوکر، بوده است، مدرس دورههای نویسندگی خلاقانه در دانشگاه است، و برخوردی جدی و بدور از کلیشه با ادبیات دارد. خواندن آثار چنین نویسندهای را برای دوستداران ادبیات که چیزی بیشتر از داستانهای معمولی میخواهند و علاقهمند به ژانرهای فانتزی و ترسناک هستند، پیشنهاد میکنم.در قند هندوانه
معرفی کتاب در قند هندوانه
آیا زندگی و دنیا پس از فرا رسیدن آخرالزمان ادامه خواهد یافت؟ کتاب در قند هندوانه نوشتهی ریچارد براتیگان، اثری پست مدرن دربارهی یک آرمانشهر پس از فروپاشی جهان است. خورشید هر روز با رنگی تازه طلوع میکند و انسانهای منزجر از خشونت، در مکانی به نام آیدث غرق در شیرینی هندوانههای رنگارنگ هستند و آدم و حوا با چهرهای مدرن در این باغ عدن خودساخته سرگردانند. روایتی زیبا، متفاوت و البته تکاندهنده.دربارهی کتاب در قند هندوانه
دربارهی آخرالزمان و تبدیل شدن جهان به ویرانشهر یا دیستوپیا، کتابها و آثار هنری متعددی خلق شده، اما شکل گرفتن یک آرمانشهر آن هم پس از ویرانی کامل و فروپاشی جامعهی صنعتی، پدیدهای چنان غیرقابل باور و دور از ذهن به نظر میرسد که کمتر کسی به آن پرداخته است. دنیا در دهههای پس از جنگ جهانی دوم آنچنان نیازمند صلح و آرامش بود که جوانان نسل جدید به دنبال راهی برای ساختن یک آرمانشهر میگشتند و بر این باور بودند که صنعتی شدن دنیا، باعث بروز این همه مصیبت و بدبختیست. ریچارد براتیگان (Richard Brautigan) نویسندهی مشهور آمریکایی در کتاب در قند هندوانه (In Watermelon Sugar) به توصیف چنین آرمانشهری پرداخته و جامعهای بسیار عجیب را به تصویر میکشد. صنایع از میان رفتهاند و انسانها پیرامون خانهای مرکزی که محل تجمع آنهاست، سکونت گزیدهاند. نام این خانه آیدث (iDEATH) است که بر خلاف معنای ظاهریاش، بیشتر محل زندگیست تا مرگ و مدام دستخوش تغییر میشود. بسیاری از چیزها از قند موجود در هندوانه ساخته شدهاند، آن هم هندوانههای رنگارنگ. خورشید دچار کیفیتی عجیب است و از آنجا که هر روز با یک رنگ جدید طلوع میکند، هندوانهها نیز دستخوش تغییر و تحول شدهاند. هر هندوانه روز مخصوص به خود را دارد، مثلاً شنبه روز هندوانههای آبیست، یکشنبه هندوانههای قهوهای و هندوانههای قرمز فقط دوشنبهها میرسند.سومين پليس
سرگردان در میدانهای پیر بوردیو و مقالات دیگر
معرفی کتاب سرگردان در میدان های پیر بوردیو و مقالات دیگر
حسن میرعابدینی یکی از منتقدانِ ادبیِ شناختهشده در فضای دانشگاهیِ ایران است. در کتاب سرگردان در میدانهای پیر بوردیو و مقالات دیگر، مخاطب شماری از مقالات و جستارهای خواندنی وی خواهید بود. موضوع اغلب این مقالات و جستارها، ادبیات داستانی ایران در دورهی معاصر است.درباره کتاب سرگردان در میدانهای پیر بوردیو و مقالات دیگر
اگر از علاقهمندانِ حوزهی نقد و نظریهی ادبی باشید، بیگمان نام حسن میرعابدینی، منتقد ادبی و پژوهشگر برجستهی تاریخ ادبیات را شنیدهاید، و از پیش با آثار او آشنایی دارید. میرعابدینی، در کنار چهرههایی چون دکتر حسین پاینده و مرحوم رضا براهنی، یکی از نخستین نویسندگانِ ایرانیست که در آثار تألیفی خویش، تاریخ ادبیات ایران را با عطف توجه به نظریههای ادبیِ شناختهشده در سطح جهان، بررسی نموده است. کتابِ «تاریخ ادبیات داستانی ایرانِ» او، نمونهی خوبی از بهکارگیری تئوریهای ادبیِ غربی در نقد و بررسی آثار وطنیست. کتاب سرگردان در میدانهای پیر بوردیو و مقالات دیگر یکی دیگر از آثار خواندنی وی به شمار میرود. این کتاب از بیست و یک مقالهی پژوهشی تشکیل شده است. در این مقالات به موضوعات متنوعی پرداخته شده است. از جمله: تاریخ ادبیات داستانی ایران، بوطیقای روایی در هزار و یک شب، معنای رئالیسم نزد احمد محمود، کاربرد نظریه در بررسی تاریخ ادبیات نمایشی، جایگاه هوشنگ گلشیری در ادبیات معاصر ایران و ... یکی از بهترین مقالات کتاب سرگردان در میدانهای پیر بوردیو و مقالات دیگر، «مرگ کدام مؤلف» نام دارد. میرعابدینی در این مقالهی موجز و مختصر، با رویکردی انتقادی به بررسی محتوای مقالهی مشهور «مرگ مؤلف»، اثر رولان بارت، نظریهپرداز ادبیِ اهل فرانسه، پرداخته است. بارت در مقالهی نامبرده، مدعی شده که انگارهی مؤلف، اساساً انگارهای مدرن است، که همزمان با ظهور نظم بورژوایی در عالم نظریهی ادبی سر برآورد. بارت توضیح میدهد که مطابق دیدگاه مؤلفمحور، اثر ادبی، به طور تمام و کمال به صاحبِ اثر که همانا مؤلف است، تعلق دارد. دیدگاه مؤلفمحور، نوعی خوانش خاص را تجویز میکند؛ خوانشی که هدفِ آن، پی بردن به نیاتِ مؤلف اثر است. مطابق دیدگاه مؤلفمحور، معنای متنِ ادبی (و نه فقط متن ادبی، بلکه متن در معنای عام)، با واکاوی مقاصد و نیاتِ مؤلف یا نگارندهی متن، محرز میگردد. بارت در مقالهی مرگ مؤلف توضیح میدهد که دیدگاه شرحدادهشده، تا چه اندازه گمراهکننده، و متضاد با ماهیت ادبیات است. به زعم بارت، متن به خودیِ خود و به طور قائمبهذات، زایندهی معناست، و اینکه صاحب متن (یا همان مؤلف) در پی ارائهی کدام معنای خاص بوده است، نباید در خوانش ما از متون تأثیری داشته باشد. به عبارتی، مدعای بارت این است که ما باید به خودِ متن و آنچه متن ارائه میدهد توجه کنیم، و مؤلف را به دست فراموشی بسپاریم. میرعابدینی در مقالهی مرگ کدام مؤلف نقایص دیدگاه رولان بارت را آشکار نموده است.پیراهنهای همیشه (مردان فوتبال:تکنگاریها)
محصولات مشابه
دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-هنر مفهومی و دستساخته
بسیاری از علاقهمندان به فلسفه در ایران که با فضای مجازی بیگانه نیستند نام دانشنامه فلسفه استنفورد را شنیدهاند و چه بسا از این مجموعه کم نظیر بهره هم برده باشند. این دانشنامه حاصل طرحی است که اجرای آن در سال ١٩٩٥ در دانشگاه استنفورد آغاز شد و همچنان ادامه دارد. این مجموعه از مدخلهای مناسبی برای ورود به گسترههای متنوع فلسفی برخوردار است و کسی که میخواهد برای اولین بار با مسأله یا مبحثی در فلسفه آشنا شود، یکی از گزینههای راهگشایی که پیش رو دارد این است که ابتدا به سراغ مدخل یا مدخلهای مربوط به آن در این دانشنامه برود.
نگارش، تدوین و انتشار مدخلهای دانشنامه فلسفه استنفورد به سرپرستی "دکتر ادوارد. ن. زالتا" افزون بر اینکه پیوندی فراگیر میان فضای دانشگاهی و عرصه عمومی برقرار کرده، ویژگیهای درخور توجه دیگری هم دارد و آن اینکه این دانشنامه به ویژه به کار دانشجویان و محققانی میآید که میخواهند در زمینهای خاص پژوهش کنند. ترجمه و انتشار تدریجی این دانشنامه به زبان فارسی و فراهم کردن امکان مواجهه شمار هرچه بیشتری از خوانندگان علاقهمند با آن از جمله اهدافی بوده که چه بسا مورد نظر بانیان این طرح بوده لذا "انتشارات ققنوس" با همکاری گروهی از مترجمان به سرپرستی "دکترمسعودعلیا" و با کسب اجازه از گردانندگان دانشنامه فلسفه استنفورد (SEP) اقدام به ترجمه و انتشار این دانشنامه مینماید و امیدوار است چاپ این مجموعه استمرار پیدا کند.دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-تاریخ هستی شناسی هنر
دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-بخت اخلاقی
زیر نظر دکتر مسعود علیا بسیاری از علاقهمندان به فلسفه در ایران که با فضای مجازی بیگانه نیستند نام دانشنامه فلسفه استنفورد را شنیدهاند و چه بسا از این مجموعه کم نظیر بهره هم برده باشند. این دانشنامه حاصل طرحی است که اجرای آن در سال ١٩٩٥ در دانشگاه استنفورد آغاز شد و همچنان ادامه دارد. این مجموعه از مدخلهای مناسبی برای ورود به گسترههای متنوع فلسفی برخوردار است و کسی که میخواهد برای اولین بار با مسأله یا مبحثی در فلسفه آشنا شود، یکی از گزینههای راهگشایی که پیش رو دارد این است که ابتدا به سراغ مدخل یا مدخلهای مربوط به آن در این دانشنامه برود.
نگارش، تدوین و انتشار مدخلهای دانشنامه فلسفه استنفورد به سرپرستی "دکتر ادوارد. ن. زالتا" افزون بر اینکه پیوندی فراگیر میان فضای دانشگاهی و عرصه عمومی برقرار کرده، ویژگیهای درخور توجه دیگری هم دارد و آن اینکه این دانشنامه به ویژه به کار دانشجویان و محققانی میآید که میخواهند در زمینهای خاص پژوهش کنند. ترجمه و انتشار تدریجی این دانشنامه به زبان فارسی و فراهم کردن امکان مواجهه شمار هرچه بیشتری از خوانندگان علاقهمند با آن از جمله اهدافی بوده که چه بسا مورد نظر بانیان این طرح بوده لذا "انتشارات ققنوس" با همکاری گروهی از مترجمان به سرپرستی "دکترمسعودعلیا" و با کسب اجازه از گردانندگان دانشنامه فلسفه استنفورد (SEP) اقدام به ترجمه و انتشار این دانشنامه مینماید و امیدوار است چاپ این مجموعه استمرار پیدا کند.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.