قطار در حال حرکت است

2,200 تومان

این مجموعه از ١٦ داستان کوتاه تشکیل شده است. با موضوع‌های متنوع که بیش‌تر آن‌ها مربوط به زندگی شهری و زنان کارمند است. «طوری نشسته بودیم تو قطار که انگار قطار در حال حرکت است. همه ما همین‌طور، آرام تکان‌تکان می‌خوردیم. فنجان چایم را پر کرده بودم و هر چند دقیقه دستم حرکت می‌کرد و چای سر ریز می‌شد. انگار به خاطر حرکت چرخ‌ها در ریل بود.» نگاهم می‌کند. می‌گویم: چه بنویسم؟ دلگیر نگاهم می‌کند. مثل همان باری که در خواب دیده بودمش، پیکره‌ای روشن با موهایی بلند. پیکره‌اش زن بود، بی‌آن‌که زن بودنش پیدا باشد، گفت: تنهایی‌ام را چطور می‌نویسی؟ گفتم کسی که نمی‌تواند عاشق شود تنهاست!» «ایستاده هم می‌شود خوابید!» نام یکی دیگر از داستان‌هاست: زن از ته اتوبوس با صدای بلند گفت: آقا چراغ‌های این قسمت رو خاموش کن!» زن با صدای بلندتری گفت: حالا چه جوری بخوابم؟

در انبار موجود نمی باشد

توضیحات

قطار در حال حرکت است

نویسنده
میترا داور
مترجم
——-
نوبت چاپ ١
تعداد صفحات ١١١
نوع جلد شومیز
قطع رقعی
سال نشر ١٣٨٨
سال چاپ اول ——
موضوع
رمان‌های فارسی
نوع کاغذ ——
وزن 136 گرم
شابک
9786009065264
توضیحات تکمیلی
وزن 0.136 کیلوگرم
نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “قطار در حال حرکت است”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اطلاعات فروشنده

اطلاعات فروشنده

  • فروشنده: Samaneh Fathi
  • نشانی:
  • هیچ ارزیابی یافت نشد!
محصولات بیشتر

تیرهای‌ سقف‌ را بالا بگذارید، نجاران‌

8,500 تومان
اغلب‌ انسان‌ها می‌دانند چطور این‌ شک‌ گاه‌ و بی‌گاه‌ را که‌ دنیا اصلاً جای‌ زندگی‌ نیست‌ نادیده‌ بگیرند اما افراد خانواده‌ گلس‌ و در رأس‌ آن‌ها سیمور نه‌. سیمور که‌ اولین‌ بار در داستان‌ کوتاه‌ و تکان‌دهنده‌ «یک‌ روز خوش‌ برای‌ موزماهی‌» قدم‌ به‌ جهان‌ داستان‌ گذارد و پس‌ از گفتگو با دخترکی‌ معصوم‌ در ساحل‌ فلوریدا به‌ اتاقش‌ بازگشت‌ و تیری‌ در سر خود خالی‌ کرد، بار دیگر ظاهر شده‌ است‌ تا شاید دلایل‌ خودکشی‌ اسرارآمیز این‌ شخصیت‌ به‌ اسطوره‌ بدل‌ شده‌ بیش‌ از این‌ در پس‌ پرده‌ نماند. جی‌. دی‌. سلینجر که‌ هر یک‌ از آثارش‌ حادثه‌ای‌ در ادبیات‌ خوانده‌ می‌شود، از مطرح‌ترین‌ و تأثیرگذارترین‌ نویسندگان‌ معاصر آمریکاست‌. شهرت‌گریز است‌. کم‌ سخن‌ می‌گوید. بسیار می‌نویسد و به‌ ندرت‌ منتشر می‌کند.

روسیه‌ تزاری‌

180,000 تومان
در سده‌ی پانزدهمٰ سرزمینی که روسیه نام گرفت کشوری کوچک بود که مرکز فرمانروایی آن شهر مسکو بود. در ۱۹۱۷ٰ امپراتوری روسیه از لهستان در غرب تا اقیانوس آرام در شرقٰ از اقیانوس منجمد شمالی در شمال تا دریای سیاه چین در جنوب امتداد داشت. این کشور بسیار پهناور سه برابر ایلات متحده وسعت داشت. با افزایش وسعت روسیهٰ گونه گونی جمعیت آن نیز زیاد شد. در سده‌ی پانزدهم اکثر اهالی روسیه اسلاو بودند. اسلاوها تیره‌ای از چندین گروه قومی در اروپای شرقی هستند که به زبان‌های خویشاوند سخن می‌گویند و شامل روس‌ها، لهستانی‌ها، اوکراینی‌ها، بلاروس، و بسیاری گروه‌های دیگر می‌شوند. در سال ۱۹۱۷ تنها نیمی از مردم ساکن روسیه خود را روسی‌تبار می‌دانستند. نیمه‌ی دیگر شامل گروه‌های گوناگون اسلاو و نیز بسیاری گروه‌های غیر اسلاو می‌شد. در میان بزرگ‌ترین گروه‌های غیر اسلاو، ازبک‌ها و قزاق‌های ترک‌زبان بودند.

هنوز هر چیزی ممکن است

110,000 تومان
ژولیَن از اتفاقات غافلگیرکننده خوشش نمی‌آید. وقتی، پدر عجیب و دمدمی‌مزاجش پس از آتش‌سوزی خانه‌اش نزد دخترش می‌آید تا در منزل او ساکن شود، زندگی آرام و بی‌دغدغۀ ژولین به هم می‌ریزد. پدرش حقوق بازنشستگی خود را صرف خریدن کالاهایی می‌کند که در تلویزیون تبلیغ می‌کنند، با صدای بلند به موسیقی هارد راک گوش می‌کند، دیوارها را پر از پوستر سرخپوستان می‌کند، وسایلش را گم می‌کند و ... ژولین دلش می‌خواهد فکر کند که خلاقیت ژان با گذر زمان در حال شکوفایی است، اما باید حقیقت را بپذیرد: ژان دارد عقلش را از دست می‌دهد. در برابر فرداهایی که محو می‌شوند، ژولین یاد می‌گیرد که مرد پنهان در زیر نقاب پدر را کشف کند و به ارزش‌ها، نقاط ضعف و به‌خصوص رؤیاهای او پی ببرد. تا زمانی که بازی به پایان نرسیده، هنوز هر چیزی ممکن است. *** ویرژینی گریمالدی، با شوخ‌طبعی پرشور و ظرافت بی‌پایان خود، برایمان داستان فوق‌العاده‌ای دربارۀ گذر از این مرحله و انعطاف‌پذیری نقل می‌کند. طبق نظرسنجی فیگارو، ویرژینی گریمالدی پرخواننده‌ترین زن رمان‌نویس فرانسوی در سال‌های ٢٠١٩ و ٢٠٢٠ است.

روژی یار

6,000 تومان
روژی یار قصه دختری است به همین نام که روزگار با او سر ناسازگاری دارد: «پدرم در جوانی عاشق دختر کُردی بود به نام روژی یار. اسم او را روی من گذاشت. دوست داشت صدام کند، خسته نمی‌شد از این کار. صدا زدن من براش عادت شده بود، شاید هم یک جور کیف ساده و گذرا نصیبش می‌کرد.» روژی یار عاشق این است که بچه‌دار شود و هر بار در ازدواج‌هایش بخاطر این موضوع ناکام می‌ماند: «این که دلم می‌خواست بچه داشته باشم فقط به خاطر زن بودنم یا جوان بودنم نبود. بیشتر زن‌ها دوست دارند بچه‌دار شوند، به همین سادگی. عالم و آدم بگویند بچه‌دار نمی‌شوی زیر بار نمی‌روم. باید بچه‌دار شوم، سم قاطر که نخورده‌ام... وقتی چیزی را می‌خواستم، با تمام وجود می‌خواستم و...» روژی یار در روایتی که بازگو می‌کند تقصیرها و ناکامی‌ها را به همسرش نسبت می‌دهد و آنگاه که از او جدا می‌شود تن به ازدواج دیگر می‌دهد. اما این بار هم ناکام می‌ماند و پدر او را روانه دکتر می‌کند شاید که افاقه کند، اما... در مرور خاطرات روژی یار در می‌یابیم زندگی بی رحمانه تر از آن است که به او لبخند بزند، مخاطراتی پیش روست که او فکر بچه دار شدن را از سر بیرون می‌کند: «فکر بچه دار شدن را از سرم بیرون کرده بودم، بیرون که نه، فرستادم بودمش گوشه‌ای پرت و دور از ذهنم داشتم مثل آدمیزاد زندگی‌ام را می‌کردم تا اینکه...» «فریده خرمی» نویسنده و مترجم، پیش از این کتاب «دختر خاله ونگوگ» را نوشته است.

عشق مدرن

58,000 تومان
عشق مدرن مجموعه‌ای از داستان‌های واقعی است که افرادی با پس زمینه‌های مختلف خانوادگی و اجتماعی برای ستونی به همین نام در روزنامۀ نیویورک تایمز فرستاده‌اند. این کتاب دربردارندۀ محبوب‌ترین جستارهایی است که در آن ستون به چاپ رسیده ‌است. دانیل جونز دبیر ستون «عشق مدرن» از میان بیش از هشت‌هزار جستاری که هر سال برایش ارسال می‌شد این مجموعه را انتخاب و در قالب یک کتاب منتشر کرد. عشق مدرن شهر فرنگی است از تجربیات عاشقانه‌ای که بهتر از هر لغتنامه‌ای عشق را تعریف می‌کند. داستان‌هایی که باعث حیرت و آگاهی خواننده می‌شوند. گاه او را به خنده می‌اندازند، و گاه به گریه‌. داستان‌هایی که گاهی حتی چندان مدرن هم نیستند. اما همه‌شان پوستۀ صدف عشق را می‌گشایند و زیبایی دردناک درونش را هویدا می‌کنند.
سفارش:0
باقی مانده:1

کوچه پریدخت

2,200 تومان
ببین روشنک‌جان، این کوچه‌ای که الآن آسفالت شده، قبلاً خاکی بود، کوچه پریدخت. این جوب آبی که این وسط ساختن و خشکه، قبلاً نبود، اما یک راه‌آب باریک بودش که می‌رفت ته این پارکی که قبلاً خاکی بود و ما توش گُل‌کوچیک بازی می‌کردیم. اون ساختمون شیشه‌ای که می‌گی شبیه ساختمون‌های فضاییه، قبلاً یه خونه آجری بود که توش حوض داشت و چند تا درخت انجیر و خرمالو، درست کر خونه بغلیش، همون آجریه رو می‌گم، اون خونه رسول‌ایناست، شیشه‌اییه هم خونه ماست.
قدیما، خیلی سالای پیش توی اون زمین خاکی، بچه‌های محل وول می‌خوردن. فوتبال بازی می‌کردیم، تیله‌بازی، هفت‌سنگ، دخترا لی‌لی بازی می‌کردن. اما حالا که پارک شده و این همه وسیله هم توش داره، پرنده هم پر نمی‌زنه. اون موقع‌ها عصر که می‌شد رسول با سنگ می‌زد به شیشه ما، می‌پریدیم توی کوچه می‌رفتیم تو اون زمین خاکی و تا شب که با کتک و داد و دعوا می‌کشیدنمون تو خونه، بازی می‌کردیم. بابای رسول مغازه عطاری داشت، اون مغازه‌ای که اون‌جاست و کرکره‌هاش پایینه، همونه. بزرگ‌تر که شدیم با رسول هفته‌ای یه بار می‌رفتیم سینما، یه فیلم می‌دیدیم و تا یه هفته بعدش هزار بار جای هنرپیشه‌هاش بازی می‌کردیم. از فیلمای فارسی گرفته تا «وسترن» و هندی و «بروس لی». خلاصه هر چی که بود. کم‌کم من شدم عشق فیلم، هفته‌ای چند بار می‌رفتم سینما و بعدش می‌اومدم واسه رسول تعریف می‌کردم.