

ماجرای فوتبالیست شدن فرانتس
7,000 تومان
دریکی دیگر از مجلدهای جدید فرانتس، این پسر بچه شیطان و بازیگوش تصمیم میگیرد برای اولین بار در عمرش به عضویت تیم فوتبال در بیاید. او دلش میخواهد که یک روزی مثل یوزف برادرش قد بلند، پُرزور، پُردل وجرأت و از همه اینها مهمتر فوتبالیستی محشرشود. یوزف از آن بچههایی نیست که فقط در پارک فوتبال بازی میکنند. یوزف در باشگاهی درست وحسابی فوتبال بازی میکند. درتیم نوجوانان! مربیاش به بابا گفته که یوزف در فوتبال استعداد درخشانی دارد و گُل زدن توی خونش است.
فرنتس هم فکر میکند که خودش هم در گلزدن دستکمی از یوزف ندارد اما بابا و یوزف فکر میکنند فرانتس هنوز برای بازی در یک تیم درست و حسابی هم خیلی کوچک است وهم خیلی ضعیف ! فرانتس ولی قبول ندارد او میگوید که درفوتبال باید فرز و چابک باشی تا بتوانی از پس همه بربیایی. و مهمتر این که موقع بازی مغز ترا هم به کار بیندازی.
در انبار موجود نمی باشد
ماجرای فوتبالیست شدن فرانتس
نویسنده |
کریستینه نوستلینگر
|
مترجم |
کتایون سلطانی
|
نوبت چاپ | ٤ |
تعداد صفحات | ١٣٦ |
نوع جلد | شومیز |
قطع | رقعی |
سال نشر | ١٤٠٢ |
سال چاپ اول | —— |
موضوع |
——
|
نوع کاغذ | تحریر |
وزن | ۱۲۲ گرم |
شابک | 9786006753294 |
وزن | 0.122 کیلوگرم |
---|
اطلاعات فروشنده
- فروشنده: Ali
- نشانی:
- هیچ ارزیابی یافت نشد!
سیگار و سیاست
کتاب قزاقان
رستم و سهراب
من و تو
در بخشی از کتاب من و تو میخوانیم
با بازوهایی حلقهزده دور چوباسکیها ساک کفشها در دست و کولهپشتی به دوش، مادر را دیدم که دور میزد. با او خداحافظی و صبر کردم تا بیامو روی پُل ناپدید شود. مستقیم به سمت خیابان ماتزینی رفتم. ساختمان رای را رد کردم. در پنجاهقدمی خیابان لانا سرعتم را کم کردم. قلبم بهشدت میزد. دهانم تلخ بود؛ انگار یک رشته مس لیس زده باشم. آنهمه بار جلوِ حرکتم را میگرفت و درون کاپشنم مثل سونا شده بود. وقتی به تقاطع رسیدم، سرم را به گوشهی دیگر چرخاندم. آن انتها، روبهروی کلیسایی مدرن، یک مرسدس شاسیبلند بود. السیا رونکانتو، مادرش، سومرو و اسکار توماسی را دیدم که داشتند چمدانها را در صندوقعقب جا میدادند. یک ولوو با یک جفت چوباسکی روی سقفش کنار شاسیبلند ایستاد و ربکاردو دوبوسز از آن خارج شد و از کنار بقیه گذشت. کمی بعد پدر دوبوسز هم خارج شد. خودم را عقب کشیدم، روبهروی دیوار. به چوباسکیها تکیه دادم و کاپشنم را باز کردم. مادر السیا و پدر دوبوسز داشتند چوباسکیها را روی سقف مرسدس محکم میکردند. السیا و اسکار توماسی با موبایل حرف میزدند. سومرو میپرید و ادای مشت زدن به دوبوسز را درمیآورد. مدتی طول کشید تا آماده شوند. مادر السیا از دست بچههایی که کمک نمیکردند، عصبانی بود. سومرو روی سقف ماشین پرید تا چوباسکیها را بررسی کند و سرانجام راه افتادند. در طول مسیر در تراموا با آن چوبها و کفشهای اسکی، فشرده میان کارمندان کتوشلواری، مادران و بچههایی که به مدرسه میرفتند، احساس حماقت میکردم. میشد چشمهایم را ببندم و خیال کنم در تلهکابینم. بین السیا، اسکار توماسی، دوبوسز و سومری. میتوانستم بوی کرهی کاکائو را از میان کرمهای برنزکننده بشنوم. میخندیدیم و با هُل دادنِ همدیگر از کابین بیرون میآمدیم.نظریه های توسعه روستایی
محصولات مشابه
دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-باروخ اسپینوزا
دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-این همانیشخصی
دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-عشق
دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-دوستی
دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-ایمانوئل کانت
دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-معنای زندگی
دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-زيبایشناسی هگل
دانشنامه فلسفه استنفورد 5: زیباییشناسی
نویسنده | استنفورد |
مترجم | مسعود علیا |
تعداد صفحات | ٦٨٠ |
قطع | وزیری |
سال نشر | ١٤٠١ |
موضوع | فلسفه |
نوع کاغذ | تحریر |
وزن | ١٣٥٤ |
شابک | ٧ -٤٦٣-٠٤٠-٦٢٢- ٩٧٨ |
نوع جلد | گالینگور روکشدار |
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.