مردي که گورش گم شد

12,000 تومان

معرفی کتاب مردی که گورش گم شد اثر حافظ خیاوی

کتاب «مردی که گورش گم شد» نوشته حافظ خیاوی، هفت داستان کوتاه از این نویسنده معاصر را شامل میشود.

داستانهای این کتاب اساسا به دو دسته تقسیم میشوند و نویسنده تلاش کرده است در هریک از آنها فضای متفاوتی را خلق کند.

این داستانها بسیار درگیر با مقولات و مسائل اعتقادی هستند که برای خواننده معاصر میتواند جذاب باشد.

هریک از این داستانها، دغدغه ای جدید را طرح میکند و تا انتها سعی در تشریح آن از طریق جهان داستان دارد.

در انبار موجود نمی باشد

توضیحات

مردي که گورش گم شد

نویسنده
حافظ خیاوی
مترجم
—-
نوبت چاپ 12
تعداد صفحات 96
نوع جلد شومیز
قطع رقعی
سال نشر 1400
سال چاپ اول ——
موضوع
ادبیات
نوع کاغذ ——
وزن 0 گرم
شابک
9789643623845
توضیحات تکمیلی
وزن 0.5 کیلوگرم
نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “مردي که گورش گم شد”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

خلاصه کتاب PDF
اطلاعات فروشنده

اطلاعات فروشنده

  • فروشنده: aisa
  • هیچ ارزیابی یافت نشد!
محصولات بیشتر

کارآگاه آگاتا 2/ مروارید بنگال

71,000 تومان
آگاتا دختری است عاشق نویسندگی و داستان‌های هیجان‌انگیز. او در خانواده‌ای به دنیا آمده که همه‌شان کارآگاه هستند. دَش، پسرعموی آگاتا، دانش‌آموز مدرسه‌ی کارآگاهی است. آگاتا همراه پسرعمویش دَش به کشورهای مختلف سفر می‌کنند تا پرده از اسرار معماهای پیچیده بردارند. خانواده‌ی آگاتا هرکجای دنیا که باشند به کمک هم می‌شتابند، این‌بار آگاتا و دش به هند می‌روند تا با کمک عمویشان مروارید الهه‌کالی را بیابند که در یک شب همراه نگهبان معبد با هم دزدیده شده‌اند!

ساندویچ برای حیدر نعمت‌زاده

21,000 تومان

معرفی کتاب ساندویچ برای حیدر نعمت زاده اثر منصور علیمرادی

در این کتاب، اشباح ترسناک، دیو تک شاخ، جن و پری، و اسب بالدار هیچ اثری ندارند.
اما داستان دو نفر به نام‌های "علو" و "داوود" در آن آمده است که با خنده‌آور بودنشان شما را سرگرم می‌کند. این دو نف عاشق دوچرخه سواری و ساندویچ هستند، اما نه دوچرخه‌سواری می‌دانند و نه پولی برای خرید ساندویچ دارند.
زمانی که زنگ تفریح می‌زند، دوچرخه‌ی "امیرو"، بچه‌ی شرارت‌کار کلاس، به سرقت می‌رود و آنها باید داستان "ساندویچ برای حیدر نعمت‌زاده" را بخوانند تا ببینند که علو چه پدیده‌ای است. بدیهی است که این کتاب نه تنها نویسنده را می خنداند بلکه شما را نیز به خنده می‌آورد.
منصور علیمرادی، نویسنده، پژوهشگر فرهنگ و اهل جنوب کرمان است. او داستان می‌نویسد، شعر می‌گوید و در زمینه‌ی فرهنگ بومی استان کرمان تحقیق می‌کند.
آثار او شامل "شروگ ماه"، "لیکوهای رودباری"، "افسانه‌های مردمان کرانه‌های رود هلیل" و اشعار و ترانه‌های شفاهی و فرهنگ بزرگ ضرب‌المثل‌های جنوب کرمان هستند.
در این کتاب نه خبری از اشباح ترسناک و دیو تک‌شاخ هست و نه اثری از جن و پری و اسب بالدار، ولی داستان «عَلو» و «داوود» شما را از خنده روده‌بُر می‌کند.
این دو نفر عاشق دوچرخه‌سواری هستند
، همین‌طور عاشق ساندویچ. اما نه دوچرخه‌سواری بلدند، نه پولی برای خریدن ساندویچ دارند.
زنگ تفریح که می‌شود، دزدکی دوچرخه‌ی «امیرو»، بچه‌شرّ کلاس را برمی‌دارند و می‌زنند به چاک، باید «ساندویچ برای حیدر نعمت‌زاده» را بخوانید تا ببینید که علو چه پدیده‌ای است. قطعاً این کتاب همان‌قدر که نویسنده‌ی کتاب را خنداند، شما را هم می‌خنداند.
سفارش:0
باقی مانده:1

مبانی فلسفی تئوری سازمان

9,500 تومان
این کتاب برای دانشجویان رشته مدیریت در مقطع کارشناسی ارشد و دکترا به عنوان منبع اصلی درس «مبانی فکری و فلسفی تئوریهای مدیریت» تألیف شده است.

فهرست

بخش اول: معانی و تعاریف نظریه از دیدگاه مکاتب فلسفی فصل اول: معنی نظریه فصل دوم: نفوذ عقاید دکارت فصل سوم: نگاهی کوتاه به کانت فصل چهارم: دوران روشنگری فصل پنجم: نوشتارهای معاصر درباره نظریه بخش دوم: امکان تحقق علوم اجتماعی فصل ششم: امکان تحقق علوم اجتماعی بخش سوم: ابعاد نظری تحلیل نظریه اداری فصل هفتم: سطح تحلیل کلان اجتماعی فصل هشتم: سطح تحلیل سازمانی فصل نهم: سطح زیرسازمانی یا سطح کارگاهی در نظریه اداری بخش چهارم: به سوی یک نظریه اداری نقدی فصل دهم: نظریه اداری نقدی بخش پنجم: نتیجه گیری و تحلیل پایانی فصل یازدهم: تحلیل پایانی

بند ها

190,000 تومان
بندها روایتی ساده و پیچیده دارد: فروپاشی خانواده پس از این‌که یکی از طرفین به دنبال هوای تازه است، تقابل جوانی و کهولت، نشاط و خمودگی. اما آن‌چه در زیر این متن حیات می‌یابد اشاره به محدودیت‌های بشر و عمر کوتاه آدمی دارد: این‌که دشمن اصلی زمان است و وحشت از مرگ است که ما را مجبور می‌کند زندگی خود را پایبند اصولی کنیم، به آن وفادار باشیم یا آن را از هم بپاشیم و بند دیگری جایگزین آن کنیم و باز همان و هر نسل نیز همان کار را می‌کند. دومنیکو استارنونه در رمان بندها رد زخم و درد خانواده‌ای را واکاوی می‌کند و می‌کوشد تا بفهمد در زیر رفتار هرروزه‌ی ما چه پنهان است، کدام گرایش مرموز است که مردی را از خانواده جدا می‌کند یا زنی را وابسته‌ی فرزندان می‌کند و کدام نیروست که خواهان چنین کانونی است تا حیاتش ادامه یابد. او در کنار واکاوی سخنان و اعمال این اشخاص به وسیله‌ی نامه و عکس و کتاب و اشیایی دیگر به سراغ قسمتی از وجود آ نها می‌رود و باز می‌کوشد تا آن‌چه را در احوال ایشان پنهان مانده از طریق اشیا بجوید و این‌گونه حیات درونی و بیرونی به‌یکسان فرصت حضور یابند. این کار به نویسنده فرصتی می‌دهد تا هیچ گزاره‌ای را نپذیرد و رد آن را در جایی دیگر بیابد و این عمل مستلزم تلاشی بی‌وقفه است. این تقلا ظاهر رمان بندها را کمی غمگین و نومیدانه بازمی‌نماید، اما در همین کوشش است که شناخت و آزادی حاصل می‌شود. دومنیکو استارنونه از نویسندگان ایتالیایی است که از اکثر افتخارات این کشور بی‌نصیب نبوده و جوایز معتبری گرفته و از آثارش اقتباس سینمایی شده است.  

سفارش:0
باقی مانده:2

ساعت مادربزرگ

47,000 تومان

معرفی کتاب ساعت مادربزرگ

سفر در زمان، جذاب‌ترین اتفاقی است که می‌تواند برای هر کسی رخ دهد! اتفاقی که برای پاتریشیا، درست در زمانی که کسل‌کننده‌ترین روزهای زندگی‌اش را می‌گذراند افتاد. کتاب ساعت مادربزرگ اثر تحسین‌شده‌ی کیت پیرسون شما را به دل یک ماجراجویی نوجوانانه می‌برد و چندین سال به عقب برمی‌گرداند. اگر دوست دارید لذت سفر در زمان را تجربه کنید، این رمان را بخوانید. کتاب پیش‌ رو توانست در سال 1988 جایزه‌ی کتاب سال انجمن کتابخانه‌های کانادا را در بخش کودکان از آن خود کند.

درباره‌ی کتاب ساعت مادربزرگ

همه‌چیز از قهر و اختلاف مادر و پدر پاتریشیا و تصمیم آن‌ها برای جدا شدن از هم اتفاق افتاد. اتفاقی که تعطیلات پاتریشیا را خراب و او را مجبور کرد که به کلبه‌ی تابستانی خاله‌اش برود. آن‌هم درحالی‌که که نه تابه‌حال دخترخاله‌ها و پسرخاله‌هایش را دیده بود و نه از دلسوزی‌های آزاردهنده‌ی خاله و شوهرخاله‌اش در امان بود. کیت پیرسون (Kit Pearson)‌ در کتاب ساعت مادربزرگ (A Handful of Time) بخشی از زندگی پاتریشیا، دختری که قهرمان داستان است را روایت می‌کند. او که به‌اجبار در اردوگاه تابستانی خاله رفته و از شر تمسخرهای بچه‌های او در امان نیست، تصمیم گرفته جور دیگری خودش را سرگرم کند. پاتریشیا که به‌تازگی اتاقک پشت خانه را کشف کرده، به آنجا پناه می‌برد و بالاخره کنجکاوی‌هایش او را به یک ساعت قدیمی می‌رساند که می‌تواند همراه با آن به گذشته سفر کند و به زمانی برسد که مادرش درست هم‌سن خود او و دوازده‌ساله بود. دخترک که مادرش را این بار در سن‌وسال خودش می‌بیند و تازه با دشواری‌های زندگی او آشنا می‌شود، تصمیم می‌گیرد به شکل دیگری با مادرش برخورد کند... این اتفاق، تابستان کسل‌کننده‌ی پاتریشیا را به یک تعطیلات منحصربه‌فرد، ماجراجویانه و جذاب تبدیل می‌کند و رابطه‌ی او را با مادرش به شکل دیگری جلو می‌برد. اگر دوست دارید در این سفر همراه با پاتریشیا و تجربه‌های هیجان‌انگیز او در گذشته باشید، پیشنهاد می‌کنیم کتاب ساعت مادربزرگ را بخوانید.

شاخ

30,000 تومان

در بخشی از کتاب شاخ: مجموعه داستان پیوسته می‌خوانیم

دورتادورمان پر شده بود از پوست‌تخمه. با پوتین کمی پخش‌شان کردم. پارچ آب را برداشتم و چند قلپی خوردم و نشستم روی کیسه‌شن‌ها. پکی به سیگار زدم و با چشم دنبال مرغه گشتم. پشت تانکر، با پا خاک را جابه‌جا می‌کرد و دنبال چیزی می‌گشت. خروسه از چاله‌ی جلو تانکر آب می‌خورد. سیراب که شد باز سینه جلو داد و قبراق راه افتاد. نگاهی به اطرافش کرد و دوید طرف مرغه. مرغه هفت‌هشت متری دور شد و رفت زیر تویوتای ستوان. خروسه باز خیز برداشت و رفت سمت ماشین. مرغه آمد پای تپه. خروسه قدم‌زنان رفت طرفش. مرغه فاصله گرفت و دور شد. ‌رفت نزدیک تانکر. خروسه دوید و نوکی به گردنش زد. مرغه پرید و بال‌بالی کرد و رفت زیر تانکر. خروسه ایستاده بود و نگاه می‌کرد. مرغه انگار که توی باغ نباشد شروع کرده بود با پا زیرش را تمیز می‌کرد. خروسه همان‌طور ایستاده بود. چند قدمی نزدیک شد و باز ایستاد. مرغه گرفتار تمیزکاری بود. چند قدم دیگر هم جلو رفت مرغه چرخیده بود و به چیزی نوک می‌زد. خروسه دوید و گردنش را گرفت. مرغه کمی جلو رفت. خروسه چرخید و سوارش شد. با‌هم جابه‌جا شدند. خروسه پس‌ِ گردنش را گرفته بود و ول نمی‌کرد. باز جابه‌جا شدند. خروسه سوار بود. تکان‌تکانی داد و پسِ ‌گردن را ول کرد. مرغه دوید و چند قدمی دور شد. خروسه همان‌جا ایستاده بود و نگاه می‌کرد؛ درست مثل بچه‌پرروها. پوست‌تخمه‌ای که مزه‌اش را گرفته بودم پف کردم بیرون و تخمه‌ی دیگری انداختم دهنم. کمی آب خوردم. ساعت نداشتم و نمی‌دانستم چه‌قدر از پستم مانده. خسته شده بودم و گرما داشت نم‌نم اذیت می‌کرد. سیا برای تحویل پست معمولاً کمی دیرتر می‌آمد. پتو تکانی خورد و ستوان از سنگر زد بیرون. سرش را عینهو گاو انداخت پایین و یک‌راست رفت و سوار ماشین شد. اَن‌آقا باز پر‌رو شده بود. اشتباه کردم، نباید تحویلش می‌گرفتم. منتظر شد تا سیا بیاید. سیا لیوان چایی به‌دست آمد بیرون.
سفارش:0
باقی مانده:1