

مردگان جزيره موريس
12,000 تومان
در بخشی از کتاب مردگان جزیرهی موریس میخوانید:
رضا پشت به مرد چماق به دست میرفت و هراسان به درها و نیمدریهای بسته و دیوارهای گلی نگاه میکرد و منتظر بود تا مرگ از درها و نیمدریها بیرون بزند و راه بر او ببندد. بوی مردار نفسش را بند میآورد.
در بوی مردار، میان کوچهی دایی ابوالقاسم بیگ ایستاد. نگاه دختر و چهرهی وحشتزدهی مختار آمد جلو چشمانش. نگاه دختر انگار شماتتش میکرد که هنوز زنده است و چهرهی وحشتزدهی مختار میگفت: «میترسم.»
از تنهاییاش میان کوچه هراسی به دلش افتاد. دوروبرش را نگاه کرد و تندتر قدم برداشت و گفت: «اگر دایی ابوالقاسم بیگ زنده نباشد؟»
تصور مرگ دایی ابوالقاسم بیگ، نگاه عجیب دختر، جسد احمدخان، یاور اصغربیگ، ارابهی مردگان و چهرهی هراسان مختار را جلو چشمانش آورد. بغض گلویش را گرفت. گفت: «دایی!»
پشت در چوبی ترک خوردهی خانهی دایی ابوالقاسمبیگ ایستاد. کوبهی زنگ زدهی در را میان پنجهها گرفت و چند بار به در کوبید.
چند لحظهی بعد صدای دایی ابوالقاسم بیگ را شنید: «آمدم!»
با خوشحالی گفت: «دایی!»
در باز شد و ابوالقاسم بیگ رضا را در آغوش گرفت. رضا گفت: «دایی… همه جا مرده و بوی مردار است.»
ابوالقاسم بیگ در را بست و گفت: «الحمدالله که سالمی. نگران بودم مبادا مریض باشی… خواهرم تو را سپرده به من… من فقط همین یک خواهر را دارم. لباس بپوشم، برویم پیش میرپنج کاظم خان.»
در انبار موجود نمی باشد
مردگان جزيره موريس
نویسنده |
فرهاد کشوری
|
مترجم |
—-
|
نوبت چاپ | 3 |
تعداد صفحات | 292 |
نوع جلد | شومیز |
قطع | رقعی |
سال نشر | 1398 |
سال چاپ اول | —— |
موضوع |
ادبیات
|
نوع کاغذ | —— |
وزن | 330 گرم |
شابک |
9786009093953
|
وزن | 0.330 کیلوگرم |
---|
اطلاعات فروشنده
- فروشنده: aisa
- هیچ ارزیابی یافت نشد!
کارآگاه سیتو و دستیارش چینمیادو 2/ مومیایی گمشده
معرفی کتاب کارآگاه سیتو و دستیارش چین می ادو 2 اثر آنتونیو ایتوربه
قطار به موقع رسيد
در بخشی از کتاب قطار به موقع رسید میخوانیم
آندرهآس که در سکوى قطار شاهد شلوغى و بیا وبرو مردم است با خود مىگوید، مىتوانستم اینجا پیاده شوم، بروم یک جائى، یک جائى آن دور دورها، تا من را مىگرفتند مىگذاشتند سینهکش دیوار؛ دیگر بین لمبرگ و چرنوویتس نمىمردم، در یک گُله جا در ساکسون تیربارانم مىکردند و یا در اردوگاه کار اجبارى دُم سیخ مىکردم. ولى حالا پشت این پنجره ایستادهام، به سنگینى سرب. از جا نمىتوانم بجنبم، سِرّ شدهام، خشکم زده، این قطار مال من است و من هم مال این قطارى که باید من را به طرف سرنوشتم ببرد و عجب این است که هیچ دلم نمىخواهد اینجا پیاده شوم و در کنار رودخانه البه زیر این درختهاى نازنین گردش کنم. دلم پیش لهستان است، آن قدر دلم با تمام وجود، با شور و شوق در گرو این افق لهستان است که عاشقى مىتواند سرگشته و دلباخته معشوقهاى باشد کاشکى قطار راه بیفتد، راهش را دنبال کند! چرا اینجا لنگ کنیم، چرا این قدر گذشته و از صداى پُرطنین خبرى نیست؟ صبر و حوصلهام تمام شده، ترس ندارم، عجیب اینکه دیگر نمىترسم، فقط کنجکاوى و دلواپسى نامعلومى دارم. و با وجود این نمىخواهم بمیرم، مىخواهم زنده بمانم، از لحاظ نظرى زندگى قشنگ است، زندگى با شکوه است، امّا نمىخواهم پیاده شوم، عجیب است، کاش مىتوانستم پیاده شوم. همینقدر کافى است از این راهرو بگذرم، این بارو بندیل مضحک را جا بگذارم و بزنم به چاک، بروم جائى، زیر درختهاى پائیزى گردش کنم، و حالا مثل اینکه از سرب ریختهباشندم، اینجا ایستادهام، مىخواهم در همین قطار بمانم، عاشق و مشتاق تاریکى لهستان، این فاصله ناشناس بین لمبرگ و چرنوویتس که باید در آن جا بمیرم هستم.قورتشبده 1/ خورشید را برایم قورت میدهی؟
معرفی کتاب قورتش بده 1 اثر عادله خلیفی
تاریخ و تمدن مغرب3
مرد زير زميني
در بخشی از کتاب مرد زیرزمینی میخوانیم
وقتی امروز صبح آقای بِرد وارد اتاق ناهارخوری شد، یک دسته کاغذ لولهشده زیربغلش زده بود. فروتنی و افتادگیِ همیشگی را داشت، اما صورتش برافروخته بود. متوجه شدم کمی عصبی است و چشمانش اطراف اتاق میچرخد. همین کافی بود تا گیجم کند. من و آقای برد بعد از گذشت سالها همدیگر را خوب شناختهایم و کاملاً از علاقهی من به نقشهها و نمودارها آگاه است، اما وقتی آخرین دستهی نقشههایش را روی میز باز کرد، نمیتوانم بگویم کداممان مشکل بیشتری برای آرام ایستادن داشتیم. از یک ظرف خردل، یک فنجان و یک ظرف سس برای نگه داشتنِ گوشههای لولشدهی نقشه استفاده کردیم. بعد آقای برد و من یکی دو قدم عقب رفتیم تا تصویر را کامل ببینیم. درست در مرکز نقشه خانهای مینیاتوری قرار گرفته بود. باید بگویم طراحی خوبی با خودکار و جوهر ایجاد شده بود. تمام اصطبلها و حیاطها هر کدام بهوضوح با حروف کج مشخص شده بودند. تمام املاک اطراف خانه به همراه جنگل و جادهها بهدقت با مدادِ طراحی مشخص شده بود. همانطور که هر دو ایستاده بودیم و احمقانه به نقشه نگاه میکردیم، آقای برد محتاطانه تهمداد کوچکی از جیبِ روی سینهاش بیرون آورد. آن را به طرف دهانش برد و با آبدهان خیسش کرد. مشتاقانه نگاه میکردم. با دقتی که هر جراحی به آن مفتخر است، تونل اول را علامت زد. مداد چاق کوچک از خانه به سمت شرق سفر کرد. آرام برکه را شکافت و به بالای تپهی پودینگ هیل خزید و در اطراف شهر ورکسوپ آرام گرفت.بز زنگولهپا
معرفی کتاب بز زنگوله پا اثر احمد شاملو
محصولات مشابه
دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-روشنگری
دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-این همانیشخصی
دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-هرمنوتیک
دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-پدیدارشناسی
دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-زيبایشناسی هگل
آدمکش کور
دانشنامه فلسفه استنفور 1: زیباییشناسی آلمانی
نویسنده | پل گایر، هانا گینزبورگ، استیون هولگِیت، ایئن تامسون و نیکولاس دیوی |
مترجم | سید مسعود حسینی، داود میرزایی، گلنار نریمانی و وحید غلامیپورفرد |
سرپرست و ویراستار مجموعه | مسعود علیا |
نوبت چاپ | ٣ |
سال نشر | ١٤٠٢ |
سال چاپ اول | ١٣٩٩ |
تعداد صفحات | ٥٣٦ |
نوع جلد | گالینگور روکشدار |
قطع | رقعی |
موضوع | فلسفه |
نوع کاغذ | تحریر |
شابک | ٦ -٣٤٥-٠٤٠-٦٢٢- ٩٧٨ |
وزن | ٧٨٨ |
تولید کننده | ققنوس |
دانشنامه فلسفه استنفورد 3: شاخهها و مکتبها
نویسنده | استنفورد |
مترجم | مسعود علیا |
نوبت چاپ | ٢ |
تعداد صفحات | ٧٣٥ |
سال نشر | ١٤٠١ |
نوع جلد | گالینگور روکشدار |
موضوع | فلسفه |
نوع کاغذ | تحریر |
قطع | رقعی |
وزن | ٨٩٧ |
شابک | ٦ -٣٩٠-٠٤٠-٦٢٢- ٩٧٨ |
تولید کننده | ققنوس |
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.