منظومه‌ی بازگشت و اشعار دیگر

8,000 تومان

این کشتی که دو مارماهی زرین ملاحان کور اویند ساعت نام اوست.

و این حباب بنفش که بین خودی‌ها آسمانش می‌خوانیم کلاه‌خود شاه فرشتگان است.

و تگرگ بلورینی که بر این کشتی کاغذی می‌بارد همه‌مان را خواهد برد.

نمی‌دانم چه اصراری بود که به دنیا بیاییم بعد بگذارد برود طوری که صدایش را حتا نشنویم.

در انبار موجود نمی باشد

توضیحات

منظومه‌ی بازگشت و اشعار دیگر

نویسنده
شمس لنگرودی
مترجم
نوبت چاپ 2
تعداد صفحات 88
نوع جلد شومیز
قطع رقعی
سال نشر 1396
سال چاپ اول ——
موضوع
ادبیات
نوع کاغذ ——
وزن 110 گرم
شابک
9789645571922
توضیحات تکمیلی
وزن 0.110 کیلوگرم
نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “منظومه‌ی بازگشت و اشعار دیگر”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

خلاصه کتاب PDF
اطلاعات فروشنده

اطلاعات فروشنده

  • فروشنده: aisa
  • هیچ ارزیابی یافت نشد!
محصولات بیشتر

داستان‌های خانه‌درختی 11/ خانه‌درختی 143طبقه

220,000 تومان

ماجراهای اندی و تری در طبقهدارترین خانهدرختی دنیا

13 طبقهی دیگر به خانه‌‌درختی 130 طبقه اضافه شد!

این خانه حالاحالاها بالا میرود و شما را میخنداند!

این‌ دفعه سروکله‌ی یک اژدهای واقعی با نفس‌های آتشین پیدا می‌شود...

تازه از قبرستان جن‌زده خبر ندارید! جایی که همیشه نصفه‌شب است، حتی وسط روز!

وسط این ماجرا‌ها اندی و تری هوس می‌کنند بروند پیک‌نیک، که البته طبق معمول برنامه‌ریزی تری اشتباه از آب درمی‌آید

سفارش:1
باقی مانده:3

وبلاگ خون‌آشام 2/ باران جیغ بر جاده

190,000 تومان

قسمتی از کتاب وبلاگ خون آشام 2

کت و شلوار راه راهی گفت: “تنم می لرزه وقتی آدم ها می گن داشته ن درباره ی من حرف می زده ن.” کمی عذاب وجدان گرفتم. آمد جلوی پیشخان ایستاد. انگار خیلی هم ناراحت نشده بود. باز همان کت و شلوار راه راهش تنش بود. گفت: “خب، بگین ببینم چه بلایی قراره سرم بیاد؟” خانم روزنامه فروش با صدای بلند خندید: “وای گیلز! از دست تو!” چشم هایش برق می زد. معلوم بود حسابی این آقای گیلز را قبول دارد. گفت: “نگران نباش بابا! چیزی نیست. کسی کاری با تو نداره. این آقا پسر داره واسه پروژه مدرسه ش تحقیق می کنه. زندگی من رو شخم زد از بس سوال پیچم کرد.” بعد با غرور تمام گفت: “تو که رسیدی داشت درباره ی مشتری ها و تازه واردها ازم می پرسید.” گیلز سر تا پای من را نگاه کرد و گفت: “فکر می کنم ما دیروز یک گپ مختصری با هم زدیم؟ زیر بارون. درست نمی گم؟ من نه تنها از مشتری های تازه بلکه از مشتری های خیلی راضی هم هستم. این خانم فوق العاده ن. حتی لطف کرده ن مجله ای رو که می خواستم برام سفارش داده ن. ” خانم روزنامه فروش گفت: “آهان. خوب شد یادم انداختی!این امروز صبح رسیده.” و مجله ای رو برداشت و گرفت طرف گیلز. گیلز بدجوری توی نخ من بود. گفتم: “می تونم دو تا سوال ازتون بپرسم؟ اگه اشکال نداره.” سعی می کردم به چشم هایش نگاه نکنم. زل زده بودم به دفترچه ام.

لذتي که حرفش بود

210,000 تومان

در بخشی از کتاب لذتی که حرفش بود می‌خوانیم

بالاخره جوان دست از سر موبایل برداشت و همان بالا، روی بار، رو‌ به‌ آسمان دراز کشید. صمیمیت‌شان از همان فاصله‌ی دور هم حس می‌شد. آن یکی موبایل را گرفت. چند‌ باری موبایل بین‌شان رد‌ و‌ بدل شد، تا که فهمیدم یکی می‌خواهد از دیگری عکس بگیرد. جوان بلند شد و رفت سمت مبل استیل و روی آن لم داد. پیانو همچنان پخش می‌شد و او پشت به خورشید نارنجی تهران، غرق در صدای بوق ماشین‌ها و صدای خنده‌ای که شنیده نمی‌شد، مرتب روی آن مبل عجیب حالت عوض می‌کرد. به عنوان یک عکاس اگر جای آن مرد موبایل‌ به‌ دست بودم، حتمن جوری قاب را می‌بستم که کل ترافیک، بار کامیون، مرد افغان و مبل استیل را با‌هم داشته باشم. ولی موبایل آن جوان نمی‌توانست چنین لنز بازی داشته باشد. همانطور که به صدای پیانو گوش می‌دادم عکسی را که در موبایل ذخیره می‌شد تصور می‌کردم. عکسی که اگر او برای خانواده‌اش بفرستد، که بعید هم نیست، کاملن با چیزی که می‌دیدم در تضاد بود. بهترین حالتش را شرح می‌دهم؛ چرا که آن عکس بی‌تردید چیز دیگری بوده، چیزی که فعلا درباره‌ی آن سکوت می‌کنم. مرد افغان سوژه‌ی اصلی بود، مبل ممکن نبود حذف شود و مهم‌تر از همه، خورشید بود. آن مرد امکان نداشت که از خیرِ خورشیدی به آن زیبایی بگذرد. کل عکس او پُر می‌شد از این سه و باقی حذف می‌شد. مردم عاشق زوم کردن هستند. حق هم دارند، کار لذت‌بخشی‌ست. دورها نزدیک می‌شوند، غیر‌ قابل‌ دسترس را دسترس می‌کند. ولی در‌ عین‌ حال، حین عکاسی درست مثل بچه‌ها می‌شوند، همه‌چیز را دو قسمت می‌کنند؛ خوب‌ها و بد‌ها، و از بدها عکس نمی‌گیرند.
سفارش:0
باقی مانده:2

کلام اسلامی: توحید،صفات و افعال الهی

3,400 تومان
این کتاب برای دانشجویان رشته‌های الهیات (فلسفه و حکمت اسلامی، فلسفه و کلام اسلامی، علوم قرآن و حدیث، فقه و مبانی حقوق اسلامی و ...) در مقطع کارشناسی به عنوان منبع درسی «کلام اسلامی (1)» به ارزش 2 واحد تدوین شده است. فهرست : درآمد چکیده درس اول: درباره علم کلام درس دوم: اثبات وجود خدای متعال درس سوم: خدای قادر و مختار درس چهارم: خدای عالم و دانا درس پنجم: خدای زنده، مرید، مدرِک، متکلم و باقی درس ششم: صفات سلبی خداوند درس هفتم: ادامه صفات سلبی خداوند درس هشتم: رؤیت خداوند درس نهم: دیگر صفات ثبوتی و صفات خبری خداوند درس دهم: حسن و قبح افعال درس یازدهم: حکمت و عدل الهی درس دوازدهم: جبر و اختیار درس سیزدهم: قضا و قدر درس چهاردهم: تکلیف الهی درس پانزدهم: لطف،آلام و اعواض کتابنامه  

حرکت در مه

620,000 تومان

«محمد حسن شهسواری» جاده‌ی مه‌آلود نویسندگی و تمام فراز و نشیب‌های آن را در کتاب «حرکت در مه» روشن کرده است. هدف اصلی این کتاب، آموزش نویسندگی به کسانی است که نابغه‌ی نویسندگی نیستند، اما شیفته‌ی خلق اثری ماندگار و تاثیرگذار هستند.

در این کتاب، علاوه‌بر تجربیات نویسنده، از نظریات و منابع قابل استناد غربی هم استفاده شده است. حتی رد پای نظریات «ارسطو»، «رابرت مک کی» و «جمال میرصادقی» هم در کتاب حرکت در مه دیده می‌شود. با این که نویسنده کوشیده است تا اثری جامع از مفاهیم و اصطلاحات نویسندگی ارائه دهد، خودش در مقدمه‌ی این اثر گفته که نزدیک به دوهزار و پانصد سال است که بزرگ‌ترین مغزهای جهان درباره‌ی معنای دقیق این مفاهیم به نتیجه نرسیده‌اند.

با این حال، شهسواری تمام تلاشش این بوده تا کتابی روان و کاربردی برای تمام کسانی بنویسد که دنبال روشن‌ترین مسیر برای نویسندگی هستند. حرکت در مه حتی برای علاقه‌مندان به نقد کتاب و فیلم هم مطالب مفید و آموزنده‌ی زیادی دارد.

سفارش:0
باقی مانده:1

کارآگاه کرگدن در باغ‌وحش مرموز 4/ اسرار «غروب»

20,000 تومان

برشی از متن کتاب

نصف شب از خواب بیدار شدم. خواب چیزی را دیدم که من را بیدار کرد. خواب یکی از حرف های بیسنتیا خانم فیله بود. داشت می گفت: دختره تشویقم کرد این کار رو بکنم! دختره؟ منظورش کی بود؟ دختره کی بود؟ یک لحظه شک کردم نکند او باشد؟... نگاهش کردم. غروب کف قفس دراز کشیده بود. لبخند زیبایی روی لب داشت و خوابیده بود. شبیه فرشته ها بود. چطور امکان داشت او بیسنتیا خانم فیله را راضی کرده باشد تا روی بدن فیل دیگری نقاشی بکشد؟ به خودم گفتم: اصلاٍ امکان ندارد. بعد کمی جا به جا شدم تا جایم راحت تر باشد و باز بخوابم. فایده نداشت. یک لحظه با خودم گفتم نکند همه این ها کار غروب بوده. یک لحظه بعدش گفتم نه. اصلاً کار او نیست. امکان نداشت کار او باشد! هر چه باشد من دوستش بودم، مگر نه؟ بودم، نبودم... نتوانستم نتیجه ی مشخصی بگیرم. دیدم بهتر است بلند شوم و یک حمام گِل درست و حسابی کنم محشر بود! ماه کامل بود و می درخشید. باغ وحش ساکت ساکت بود و تمام حوض گل مال خودم بود. تنها بودن و تنهایی حمام کردن چیز دیـ... _ کرگدن جون؟ خوابت نمی بگه؟ تنهایی چی کاگ داگی می کنی؟ الان می آم پیشت. بله. می گفتم. چیز دیگری بود. ولی این چیز دیگر دوام نداشت. خیلی معمولی پرسیدم: غروب! وقتی بیسنتینا خانم فیله گفت: دختره تشویقم کرد. فکر می کنی منظورش کی بود؟ یک لحظه انگار دست و پایش را گم کرد. ولی فقط یک لحظه. گفت: مگه همچین چیزی گفت؟ ها؟ گفتم: آره. گفت دختره من رو تشویق کرد. گفت: شاید... مامانش نبوده؟ یا شاید استاد نقاشی اش بوده. بله، حرف غروب منطقی بود. گفت: کرگدن جون! تو که فکگ نمی کنی کاگ من باشه. مگه نه؟ امان از دست آن آه و ناله ها! چیزی نمانده بود گریه اش بگیرد! من از کی این قدر بی رحم شده بودم؟ حالم از دست خودم بد شد. پیشنهاد دادم با هم کاه بخوریم تا صبح زیر نور ماه با هم مشغول خوردن کاه بودیم. داستان زندگی خودمان را تعریف کردیم. خندیدیم. عالی بود. آن روز روز خوبی می شد. می شد! ولی نشد. چون مانوئلا گفت اره پرونده ی جدیدی برای ما آورد. آمد توی دفترم و سه تا نامه به من داد. نامه ی اول را باز کردم و خواندمش، نوشته بود: آهای کفتار! صدای خنده هات ترسناکه. پرسیدم: خب این چشه؟ گفت: بقیه ش رو هم بخون کرگدن جون! دومین پاکت را باز کردم. نوشته بود: آهای کفتار! صدای خنده هات ترسناکه. ازت متنفریم! گفتم: حالا خودت رو نگران نکن. باغ وحش جمعیتش زیاده. می دونی که... بعضی وقت ها بچه ها بازی شون می گیره... گفت: بقیه اش رو هم بخون کرگدن جون! سومین پاکت را باز کردم. نوشته بود: آهای کفتار! صدای خنده هات ترسناکه. ازت متنفریم! به زودی می میری! از جا پریدم. این یک تهدید جدّی بود! نگاهی به آدرس فرستنده کردم. چیزی ننوشته بودند. فکرش را می کردم! نامه ها را ناشناس فرستاده بودند. گفت: کرگدن جون! می تونی مجرم رو پیدا کنی؟ حتماً متوجه ی که خانواده ام حسابی نگرانن. گفتم: حتماً مانوئلای عزیز! حتماً. همین الان می رم سر وقت تحقیـ... هنوز حرفم را تموم نکرده بودم که...