

من داناي کل هستم
130,000 تومان
معرفی کتاب من دانای کل هستم اثر مصطفی مستور
کتاب من دانای کل هستم نوشته ی مصطفی مستور مجموعه ای از هفت داستان کوتاه است:
چند روایت معتبر درباره ی سوسن
من دانای کل هستم
مغول ها
و ما ادریک ما مریم
ملکه الیزابت
مشق شب
دوزیستان
محور تمام این داستان ها عشق است. داستان من دانای کل هستم که نام این مجموعه نیز از آن برداشته شده است درباره ی یک نویسنده است که با جهان داستانش آنقدر همذات پنداری می کند که خود را مسئول اتفاقات داستان می داند:
“در اینجا من می گویم چه می شود چه نمی شود حتی یونس هم نمی تونه از فرمان من سرپیچی کنه. ببینم تو تا حالا چیزی از انواع روایت، زاویه دید و تکنیک های داستان نویسی شنیده ای؟ جهت اطلاعت باید یگم این داستان به روایت دانای کل نوشته شده و در این داستان من دانای کل هستم.”
مصطفی مستور نویسنده ای ایرانی است که در میان علاقه مندان به کتاب و رمان طرفداران زیادی دارد. این نویسنده علاوه بر رمان و داستان کوتاه ، چند نمایشنامه و ترجمه و پژوهش نیز در آثار خود دارد. او همچنین موفق به دریافت جوایزی شده است:
برگزیده بهترین رمان سال های ۷۹ و ۸۰ جشنواره قلم زرین برای رمان روی ماه خداوند را ببوس
برگزیده بهترین رمان سال ۱۳۸۲ جایزه ادبی اصفهان برای رمان استخوان خوک و دست های جذامی
برندهٔ لوح تقدیر از نخستین مسابقه داستان نویسی صادق هدایت
فقط 2 عدد در انبار موجود است
من داناي کل هستم
نویسنده |
مصطفی مستور
|
مترجم |
—-
|
نوبت چاپ | 6 |
تعداد صفحات | 98 |
نوع جلد | شومیز |
قطع | پالتویی |
سال نشر | 1402 |
سال چاپ اول | —— |
موضوع |
ادبیات
|
نوع کاغذ | —— |
وزن | 0 گرم |
شابک |
9786220101147
|
وزن | 0.5 کیلوگرم |
---|
اطلاعات فروشنده
- فروشنده: aisa
- هیچ ارزیابی یافت نشد!
شاگرد قصاب
در بخشی از کتاب شاگرد قصاب میخوانیم
باران ناجوری میآمد. یک گوشهی خیابان ایستادم و تابلویی را تماشا کردم. یک مرد کچل که با چراغ نئون درست کرده بودند. وقتی چراغ خاموش بود کچل بود، ولی وقتی روشن میشد مو درمیآورد. عالی بود. چرا کچل شوید؟ با انواعواقسام رنگها این را مینوشت. تا آخر عمرم میتوانستم بایستم و تماشا کنم. صدای آواز یک دختر شنیدم. از کلیسا میآمد، رفتم تو. لباس سفید تناش بود و آهنگی راجعبه باغوبستان میخواند. به عمرم همچین آوازی نشنیده بودم. نتهای پیانو به شفافیت آب چشمه بودند که از صخره میریزد پایین و مرا یاد جو انداختند. اولینبار در کوچهی پشت خانهمان دیدمش. چهار پنج سالمان بیشتر نبود. کنار یک چاله بغل مرغدانی نشسته بود. چند هفته یخبندان بود و او هم داشت با یک تکه چوب میزد روی یخ. یککم نگاهش کردم و بعد بهش گفتم اگه صد میلیون میلیارد تریلیون دلار ببری چهکار میکنی؟ نگاهم نکرد، به زدن روی یخ ادامه داد. بعد بهم گفت چهکار میکند و همین سرمان را مدت زیادی گرم کرد. این اولینباری بود که جو پرسل را دیدم. آن روز یک گل نرگس برفی توی راهآب بود، یادم مانده چون فقط همان یکی بود. یکی از آن روزهایی بود که تقریباً میتوانستی صدای همهچیز را به شفافیت صدای این دختر بشنوی. بهترینِ روزها بود، آن روزها با جو. بهترین روزهای عمرم، قبل از بابا و نوجنت و شروع اینها. یک مدت طولانی آنجا نشستم، نمیدانم چهقدر. بعد خادم کلیسا آمد پیانو را هل داد و برد. وقتی دوباره نگاه کردم دختر لباسسفید رفته بود. ولی اگر با دقت گوش میکردی هنوز موسیقی را میشنیدی. اسم آهنگ بود در باغهای سالی. میخواستم اینقدر بنشینم که تمام رد آهنگ پاک شود. انگار توی نور رنگی خورشید عصر که از پنجره به داخل میریخت شناور بودم.پنجشنبههای سالن
گرمازده
در بخشی از کتاب گرمازده میخوانیم
نزدیک دو نیمهشب بود که تلفن به صدا درآمد. گوشی را برداشتم و با صدایی که تلاش میکردم خوابآلود بهنظر نیاید سلام کردم. از توی گوشی صدایی نمیآمد. چند لحظه بعد، در فاصلهی قورت دادن آب دهانم، صدایی مثل موجهای کمرمق دریا، که از دور به گوش برسد، میشنیدم که با قطعووصل شدن یک دستگاه دیجیتال خودکار درمیآمیخت و مرا مطمئن میکرد برای منتقل شدن صدایم باید بیشتر صبور باشم. «الو؟! الو! صدای منو میشنوی؟» مادرم پشت تلفن بود. هنوز عادت نکرده بود برای رسیدن صدایش منتظر بماند، با وجود اینکه چندبار برایش توضیح داده بودم که صدای او از میان نوارهای کابل زمینی تلفن باید به ماهوارهای که در هوا پرسه میزند برسد و از آنجا به ماهوارهی دیگری که هزاران کیلومتر دورتر در آسمان شهر خودمان سرگردان است مخابره شود و از آنجا دوباره بیاید روی زمین و در این مرحله صدایش بار دیگر باید از امواج دیجیتالی به پیامی مغناطیسی تبدیل شود، وارد جعبهی تقسیم عظیمی بشود که تلفنهای دریافتی را تفکیک میکند و صداها را هُل میدهد توی سیمهای نازک و تازه از اینجا به بعد است که انگار صدایش از شهر خودمان به گوش پسرش میرسد، انگار که فاصله همان دو خیابان بیمقدار همیشگی است. وقتی باید منتظر میماند من جوابش را بدهم سؤال بعدی را میپرسید و مضطرب میشد که صدایش به گوش ما نمیرسد. به هر ترتیب پاسخش را دادم و از اینکه او در این نیمهشب بارانی و دمکرده به چیزی که بارها به او آموزش داده بودم اهمیت نمیداد ناراحت نبودم.اتاق تاریک
معرفی کتاب اتاق تاریک اثر تنسی ویلیامز
دست از این مسخرهبازی بردار، اوستا
معرفی کتاب دست از این مسخره بازی بردار، اوستا
کافکا این بار از سرزمین چین برمیخیزد! مو یان از چهرههای شاخص ادبیات چین و برنده جایزه نوبل در سال 2012 در کتاب دست از این مسخره بازی بردار، اوستا قصههایی تاریخی و عامیانه را با رئالیسم وهمی که سبک قالب نوشتههای خودش است در چند داستان کوتاه یا برشهایی از رمانهایش در هم میآمیزد.درباره کتاب دست از این مسخره بازی بردار، اوستا:
مو یان از برجستهترین چهرههای ادبیات چین است. او کودکی بسیار سختی را گذراند به طوری که در یازده سالگی مجبور شد مدرسه را رها کند و به کارهای دیگری برای گذران زندگی روی آورد. اما هنگامی که با ادبیات و آثار مختلفی از نویسندگانی همچون همینگوی، فاکنر، مارکز و... آشنا شد، ادبیات و نوشتن، تبدیل به یک مأمن برای او شد و مسیر تازهای را در زندگی یافت. نوشتههای مو یان از تشبیهات فراوان، نشانهها، عناصر بومی و اصیل و زیباییهای ادبی سرشار است و عشق عمیق و پایدار او به همنوعش را به تصویر میکشد، به همین دلیل برگرداندن آثارش از زبان چینی به دیگر زبانها نیازمند دقت و مهارت فراوان است. مهمترین ویژگی نثر او درهمآمیختن فانتزی و خیال با واقعیت است. در مجموعه داستان دست از این مسخره بازی بردار، اوستا (Shifu: You'll Do Anything for a Laugh) مو یان میکوشد داستانهایی را که برگرفته از تاریخ و واقعیت هستند همراه با سبک رئالیسم وهمگونه بیامیزد و چیرهدستی خود را به رخ بکشد. حس و حال داستانهای این کتاب از غمگین تا کمیک متغیر است. البته نباید فراموش کرد که اغلب طنز با سایهای از اندوه همراه میشود. «دست از این مسخره بازی بردار، اوستا» نام یکی از داستانهای گنجانده شده در این مجموعه داستانی است که زندگی یک استادکار ماهر در کارخانه تجهیزات کشاورزی را به تصویر میکشد. او در میان همکاران و کارفرمایان خود از احترام بالایی برخوردار است، اما درست یک ماه مانده به پایان کارش اخراج میشود. او تصمیم دارد دست به اعتراض بزند برای این کار ابتدا به نظرش میرسد خود را آتش بزند، اما نظرش عوض میشود. پس از مدتی یک اتوبوس متروکه را مییابد آن را مرتب، تمیز و مجهز میکند و از آن برای اجاره دادن به جوانان استفاده میکند.درآمدی به نظام حکمت صدرائی
محصولات مشابه
دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-تاریخ هستی شناسی هنر
دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-بخت اخلاقی
زیر نظر دکتر مسعود علیا بسیاری از علاقهمندان به فلسفه در ایران که با فضای مجازی بیگانه نیستند نام دانشنامه فلسفه استنفورد را شنیدهاند و چه بسا از این مجموعه کم نظیر بهره هم برده باشند. این دانشنامه حاصل طرحی است که اجرای آن در سال ١٩٩٥ در دانشگاه استنفورد آغاز شد و همچنان ادامه دارد. این مجموعه از مدخلهای مناسبی برای ورود به گسترههای متنوع فلسفی برخوردار است و کسی که میخواهد برای اولین بار با مسأله یا مبحثی در فلسفه آشنا شود، یکی از گزینههای راهگشایی که پیش رو دارد این است که ابتدا به سراغ مدخل یا مدخلهای مربوط به آن در این دانشنامه برود.
نگارش، تدوین و انتشار مدخلهای دانشنامه فلسفه استنفورد به سرپرستی "دکتر ادوارد. ن. زالتا" افزون بر اینکه پیوندی فراگیر میان فضای دانشگاهی و عرصه عمومی برقرار کرده، ویژگیهای درخور توجه دیگری هم دارد و آن اینکه این دانشنامه به ویژه به کار دانشجویان و محققانی میآید که میخواهند در زمینهای خاص پژوهش کنند. ترجمه و انتشار تدریجی این دانشنامه به زبان فارسی و فراهم کردن امکان مواجهه شمار هرچه بیشتری از خوانندگان علاقهمند با آن از جمله اهدافی بوده که چه بسا مورد نظر بانیان این طرح بوده لذا "انتشارات ققنوس" با همکاری گروهی از مترجمان به سرپرستی "دکترمسعودعلیا" و با کسب اجازه از گردانندگان دانشنامه فلسفه استنفورد (SEP) اقدام به ترجمه و انتشار این دانشنامه مینماید و امیدوار است چاپ این مجموعه استمرار پیدا کند.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.