من زنی انگلیسی بودهام
3,000 تومان
داستان اول این مجموعه با نام « من زنی انگلیسی بودهام » روایت زندگی زن و شوهری است که از ایران مهاجرت کرده و در کشوری زندگی میکنند که خواننده نمیداند آنجا کجاست ولی این حس غریب را دارد که جایی در دوردستها واقع شده است . زن جوان راوی داستان احساس غریبی به زن همسایه خود پیدا کرده است که این احساس حاکی از انرژی مثبتی است که از او دریافت میکند و این احساس مثبت به بچه و شوهر او سرایت میکند . ماجرا از یک شبنشینی در آپارتمان طبقه اول محل سکونت آنها آغاز میشود و زن که گویی سالها قبل مرده است ، برای آنها از واقعهای خبر میدهد که « من یک زن انگلیسی بودهام و در انگلیس با شوهر و دو بچهام زندگی میکردهام . شوهرم مرا در وان کشته است . »
اتفاقی که درست در پایان داستان برای زن – لاله – رخ میدهد . آیا این توهمی است که در افکار این زن – راوی داستان – ریشه دوانیده است یا واقعیتی که لاله از آن پرده برمیدارد ؟! داستان « من زنی انگلیسی بودهام » مرز میان واقعیت و رویا را چنان درهم میآمیزد که خواننده تمام فلسفههای رنگارنگ درباره زندگی را به عینه پیش روی خود میبیند . « چشمهایم را بستم و او همینطور انگشتان بلندش را روی پیشانیام میلغزاند و من به موهای ابریشمگونه لاله فکر میکردم که روی آب موج میزد و . . . » « بیست حلقه مو » ، « تکهای از بهشت » ، « نزدیک ، نزدیکتر »
در انبار موجود نمی باشد
من زنی انگلیسی بودهام
نویسنده |
فریبا صدیقیم
|
مترجم |
——-
|
نوبت چاپ | ١ |
تعداد صفحات | ۱۴۲ |
نوع جلد | شومیز |
قطع | رقعی |
سال نشر | ١٣٨٨ |
سال چاپ اول | —— |
موضوع |
رمان های فارسی
|
نوع کاغذ | —— |
وزن | ۱۸۹ گرم |
شابک |
9789643118297
|
وزن | 0.189 کیلوگرم |
---|
اطلاعات فروشنده
- فروشنده: Samaneh Fathi
- نشانی:
- هیچ ارزیابی یافت نشد!
جمهوری روم
قلعه مرغی؛ روزگار هرمی
شبکههای هرمی و حکایت پولدار شدن. اگه پول داشته باشی همه چیز داری. زن، بچه، همهچی. « قلعه مرغی؛ روزگار هرمی » داستان پسر نوجوانی را روایت میکند که بر اثر حوادثی به سمت شبکههای هرمی کشیده میشود و با اتفاقات غیر قابل پیشبینی روبرو میشود . داستان یک تم اجتماعی دارد و در محلهای از محلههای جنوب شهر ( قلعهمرغی ) میگذرد : « پول خوشبختی نمیآره. همه میدونن. برو از هر کسی میخواهی بپرس. مگه همین اصغر نبود. اون همه پول پیدا کرد، آخرشم اون جور شد. » اصغر مقنی را همه میشناختند.
چند سال پیش سمت قزلقلعه، موقع چاه کنی خورده بود به یک زیر خاکی. توی یک چشم به هم زدن زندگیاش زیر و رو شد. زبان بسته از بس ذوق زده شده بود، چنان ریخت و پاشی کرد که سال نشده به خودش آمد، دید همان یک زنی هم که داشت از چنگش درآمده و خداحافظ.
- برندهی جایزهی بهترین رمان اول بنیاد هوشنگ گلشیری ۱۳۹۱
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.