مکتوبات فارسی در باب موسیقی (تاریخ ادبیات موسیقایی فارسی قرن 5 تا 9 هجری قمری)

95,000 تومان

كتاب حاضر حاصل كوششي است براي درك و تفسير بهتر تحول مكتوبات فارسي در باب موسيقي، با تمركز بر رويكردهاي متفاوت اين آثار و دگرگوني موضوعات آن‌ها، از آغاز قرن پنجم تا پايان قرن نهم هجري قمري؛ يعني دوره‌اي كه مي‌توان آن را عصر كلاسيك مكتوبات فارسي در باب موسيقي نام نهاد.
پيدايش ادبيات موسيقايي به‌عنوان نوعي از ادبيات عالمانه نتيجه‌ي تمركززدايي سياسي و فرهنگي از دستگاه خلافت عباسي بود. هم‌چون اغلب ديگر انواع ادبيات عالمانه در زبان فارسي، ترجمه و تلخيص و تشريح آثار عربي نقشي اساسي در شكل‌گيري و شكوفايي ادبيات موسيقايي فارسي ايفا كرده است.
مي‌توان دو رويكرد اصلي، يعني رويكرد ديني و غيرديني را، در بين مكتوبات فارسي در باب موسيقي از هم تميز داد. الگويي كه بر سير تحول مكتوبات فارسي در باب موسيقي حاكم است امكان ارائه‌ي دوره‌بندي خاصي در سير تحول اين نوع ادبي را فراهم مي‌كند. اين دوره‌بندي كلان پنج مرحله‌ي متفاوت را به‌ دست مي‌دهد.

فقط 1 عدد در انبار موجود است

شناسه محصول: 9789642134571 دسته: , ,
توضیحات

مکتوبات فارسی در باب موسیقی (تاریخ ادبیات موسیقایی فارسی قرن 5 تا 9 هجری قمری)

نویسنده مهرداد فلاح‌زاده
مترجم سهند سلطان‌دوست
نوبت چاپ 1
تعداد صفحات 230
قطع و نوع جلد وزیری شومیز
سال انتشار 1398
شابک 9789642134571
توضیحات تکمیلی
وزن 0.365 کیلوگرم
نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “مکتوبات فارسی در باب موسیقی (تاریخ ادبیات موسیقایی فارسی قرن 5 تا 9 هجری قمری)”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اطلاعات فروشنده

اطلاعات فروشنده

  • فروشنده: Ali
  • نشانی:
  • هیچ ارزیابی یافت نشد!
محصولات بیشتر

کتاب خانه خاموش

295,000 تومان
معرفی کتاب خانه خاموش در عمارتی قدیمی در کنثیسار-که سابقا دهکده ی ماهیگیری بوده و اکنون به محلی پررفت وآمد و مدرن در نزدیکی استانبول تبدیل شده-بیوه ای سالخورده به نام فاطما، انتظار بازدید سالانه ی نوه هایش را می کشد: فاروک، تاریخ نگاری فاسد و شکست خورده؛ خواهر حساس و چپ گرای او به نام نیلگون و نوه ی کوچکتر، متین که علاقه مند به زندگی مدرن است و رویای زندگی در آمریکا را در سر می پروراند. فاطما برای چندین دهه در این روستا زندگی کرده است: از زمانی که همسرش، دکتری جوان و آرمان گرا، برای کمک به ماهیگیران فقیر به این روستا آمد. حالا او مدت هاست که مریض است و خدمتکار باوفایش رجب، یک کوتوله و فرزند نامشروع دکتر، از او مراقبت می کند. فاطما و رجب خاطرات مشترک خوب و بد فراوانی را به یاد دارند. اما پسرعموی رجب، پسری که از مدرسه اخراج شده و تمایلات افراطی میهن پرستانه دارد، این خانواده را وارد جریانات و آشوب های فزاینده ی سیاسی کشور می کند. رمان خانه ی خاموش، رمانی مسحورکننده است که کشمکش بلندمدت ترکیه در مواجهه با مدرنیته را به زیبایی به تصویر کشیده است.

آشنایی با دیویی

28,000 تومان
این مجموعه زیبا شامل زندگی‌نامه‌های فیلسوفان معروف است که با هدف آشنایی شما عزیزان با اندیشه‌ها و دیدگاه‌های آن‌ها تدوین شده است. در هر کتاب، علاوه بر ارائه اطلاعات زندگی‌نامه‌ای، افکار هر فیلسوف به طور کلی و همچنین در رابطه با رویدادها و تغییرات فکری و اجتماعی و فرهنگی دوران خود به شما ارائه می‌شود. این مطالب به زبان ساده و روشن ارائه شده‌اند تا به همه علاقه‌مندانی که تا به حال با مفاهیم فلسفی زیادی آشنا نبوده‌اند، امکان مطالعه و درک راحت‌تری داشته باشند. این کتب می‌توانند به شما انگیزه‌ای برای علاقه‌مند شدن به مطالعه و تحقیقات فلسفی بیشتر بدهند. دربارهٔ جان دیویی، باید گفت که او در تاریخ ۲۰ اکتبر ۱۸۵۹ در نزدیکی مرز کانادا در ورمانت به دنیا آمد. خانوادهٔ دیویی به مدت سه نسل به کشاورزی در ورمانت اختصاص داده بودند و پدر جان، آرچیبالد، یک مغازهٔ خواربارفروشی در شهر برلینگتون راه‌انداخته بود که در آن زمان این شهر کوچک اما بازار چوب پررونقی در کنار دریاچهٔ چمپلین داشت. مادر جان، به نام لوسیندا، از خانواده‌ای سیاسی محلی معتبر به شمار می‌رفت. نیای جان نیز در واشنگتن به عنوان نمایندهٔ کنگره خدمت می‌کرد. بچگی جان دیویی در دوران جنگ داخلی آغاز شد و او در سن یک سالگی با مواجهه با این رخدادهای غم‌انگیز، به سمت مبارزه با نابرابری‌های اجتماعی کشانده شد. او در محیطی فقیر و کم‌آب و خشک بزرگ شد، اما همواره از پیش‌داوری به ایمان به ارزش‌های انسانی و عدالت پیروی کرد. این زندگی برای او آغاز به سختی‌های زیادی کرد، اما او به موفقیت‌های بزرگی دست یافت.

وقتی بابام کوچک بود

55,000 تومان
بابای شما وقتی کوچک بود چه شکلی بود و چه کارهایی می‌کرد . وقتی بابام کوچک بود ، یک صبح بهاری توی بالکن زیر آفتاب دراز کشیده بود و یک مشت ارزن هم ریخته بود روی شکمش و جوجه ناز کوچولویش هم داشت تند تند دانه می‌خورد . . . . بچه‌ها و شیطنت‌های دوران کودکی‌شان و آرزوهایی که شاید هیچگاه شکل واقعیت به خود نگرفت از جمله موضوعاتی است که در این کتاب کوچک دستمایه طنز نویسنده قرار گرفته است . « وقتی بابام کوچک بود » قصه کوچکی بابای خیلی از بچه‌هاست ، بچه‌هایی که حالا خود بزرگ شده‌اند و قصه کودکی‌شان را برای بچه‌هایشان جوری تعریف می‌کنند که انگار هیچ وقت کوچک نبوده‌اند .

کتاب دیوان عبدالرزاق اصفهانی

125,000 تومان
معرفی کتاب دیوان عبدالرزاق اصفهانی اصفهان در طول قرون متمادی یکی از کانونهای داغ ادب پارسی بود و گویندگان و نویسندگان خوش نامی از آن خطه ظهور کرده اند ؛ یکی از گویندگان پر آوازه ی آن دیار استاد جمال الدین محمد ابن عبدالرزاق اصفهانی است که از قصیده پردازان قرن ششم محسوب می شود. دیوان وی سفره ی رنگارنگی را می ماند که از انواع خوردنی ها می . . .

چشمهایش و ملکوت

110,000 تومان
کتاب چشمهایش و ملکوت نوشته جعفر مدرس صادقی توسط انتشارات مرکز با موضوع ادبیات، ادبیات داستانی، رمان، داستان های فارسی به چاپ رسیده است. بخشی از متن کتاب «بهرام صادقی نه اهل سیاست بود و نه هیچ سر و کاری با هیچ محفل و دار و دسته‌ای داشت. حتا کافه هم نمی‌رفت. قهوه‌خانه می‌رفت و به جاهای پرت و پلا. اما دوستان دلسوز و روشنفکری که در کمین او بودند او را پیدا کردند و به کافه‌ها بردند و به جلسه‌های ادبی و شعرخوانی و داستان‌خوانی کشاندند. هرچند این تلاش‌ها به جایی نرسید و اگر هم به جایی رسید، دوام چندانی پیدا نکرد. حتا وقتی که دوستان تصمیم گرفتند داستان‌های پراکنده‌ای را که در مجلّه‌های سخن و فردوسی و صدف و کتاب هفته چاپ کرده بود جمع و جور کنند و یک مجموعهٔ آبرومندی برای او ترتیب بدهند، خودِ او در دسترس نبود و در گرداوری و ویرایش متن داستان‌هایی که داشت چاپ می‌شد هیچ نظارت و مُراقبتی نکرد و هیچ نقشی نداشت. سالها پیش از انتشار این مجموعهٔ آبرومند و یکی دو ماه پیش از آن که دستنوشتهٔ «ملکوت» را به دست چاپ بدهد، در نامه‌ای به ابوالحسن نجفی می‌نویسد «به دنیای ذهنی خودم پناه برده‌ام» و از احساسی حرف می‌زند که از کودکی با او بوده است و این اواخر در وجودش به شدّت قوّت گرفته است. می‌گوید «از همان اوایل بچگی گاهی حس می‌کردم مثل این که روی زمین نیستم، یعنی به فاصلهٔ چند سانتی‌متر از خاک قدم برمی‌دارم...» و تعریف می‌کند که یک روز آفتابی که با خانواده رفته است باغ و دسته جمعی نشسته‌اند روی ایوانی که جوی آبی از کنارش می‌گذرد، ناگهان احساس می‌کند که سرش داغ شده و خودش را می‌بیند که سبک شده و از روی قالی بلند می‌شود و به هوا می‌رود. «همه چیز وضوح خودش را از دست داد و مه عجیب و غریبی سراسر باغ و گُلها و ایوان را گرفت و همه چیز حاشیه‌دار شد و من احساس کردم که وجودم از خودم مثل این که جدا شد و دیگر در دنیای پدر و مادرم و بچه‌ها و باغ نیستم، مثل این که به جای دیگری رفته‌ام... بعداً به من گفتند که تکانم داده بودند و من فوراً خوب شدم.» اما او هرگز خوب نشد. این واقعه هر چند سالی یک بار تکرار می‌شد و تا بزرگسالی و تا زمانی که این نامه را می‌نوشت و تا سالها بعد ادامه پیدا کرد. به قول خودش، احساس «بیگانگی» به «همه چیز» و تنهایی: «تنهای تنهایم. دیگر همه‌شان را شناخته‌ام... ولشان کن!» عین همین واقعه را در «ملکوت» از زبان «م.‌ ل.» روایت کرده است: «دوازده سال داشتم و با خانواده‌ام به باغ رفته بودیم. آن روز که در ایوان باغ نشستیم و من با گلهای سرخ باغچهٔ جلو ایوان بازی می‌کردم. جوی آب از کنار باغچه می‌گذشت و پونه‌های خودرو عطر خود را با نسیم تا دوردست می‌فرستادند، بچه‌ها پشت سرم به جست و خیز و بازی مشغول بودند و من باز هم از آنها کناره گرفته بودم. چیزی بود که مثل همیشه مرا بسوی انزوا و تنهایی می‌کشاند. ناگهان مادرم از قفا صدایم زد و در همین وقت بود که غنچه‌ای در انگشتانم له شد. دستم از تیغ خار آتش گرفت و من فریاد زدم می‌سوزد.... همه چیز زرد شد و پرده‌ای نگاهم را کدر کرد و مثل اینکه کمی از زمین بلند شدم. سرم گیج رفت و گرمای کشنده‌ای در سراسر بدنم لول خورد...» دکتر حاتم «ملکوت» هم که به دوست و دشمن و آشنا و بیگانه آمپول مرگ تزریق می‌کند، سرش پیر است و تنش جوان و میان مرگ و زندگی در نوسان است. می‌گوید «یک گوشهٔ بدنم مرا به زندگی می‌خواند و گوشهٔ دیگری به مرگ...» و می‌گوید «درد من این است. نمی‌دانم آسمان را قبول کنم یا زمین را... هر کدام برایم جاذبهٔ بخصوصی دارند...» احساس «انزوا» و «تنهایی» دوران کودکی به اندیشهٔ «مرگ» و «نیستی» در جوانی مُنجر شد. از همان سالهای آخر دبیرستان فکر خودکُشی در میان دوستان و همشاگردی‌ها قوّت گرفته بود. یک جور بازی و مسابقهٔ خودکُشی پیش آمده بود. منوچهر فاتحی یکی از دوستانی بود که چند بار تهدید به خودکُشی کرد، اما خودش را نکُشت. تا لب‌لب مُردن رفت، اما زنده و صحیح و سالم برگشت. یکی از همشاگردی‌ها همهٔ تقصیرها را به گردن معلّمی می‌اندازد که از رشت آمده بود و «اگزیستانسیالیست» بود و طرفداران فراوانی پیدا کرده بود. به این دار و دستهٔ ناامیدی که مُدام دم از خودکُشی می‌زدند «اگزی» می‌گفتند.» فهرست کتاب چشمهایش زمین هوا بزرگ علوی: ورق پاره ها و داستان های دیگر بهرام صادقی: قنقنه ها و داستان های دیگر یادداشت