میلیسنت مین، دختر نابغه
199,000 تومان
قسمتی از متن کتاب
من کلوچه خودم را تف کردم. ولی امیلی کلوچه اش را خورد. هر طور شده به لبخند زدن ادامه داد. واقعا آدم جالبی است. البته امیلی عیب هایی دارد. همه ما عیب هایی داریم. مثلا خود من.
همیشه در تمیز کردن پانچ سه سوراخه ام سهل انگاری می کنم. امیلی هم همینطور. رفتارهایی دارد که من را دیوانه می کند. مثلا اینکه همیشه وانمود می کند.
به بازی های جدید پدرم علاقه مند است. یا این که اصرار دارد به مادرم در کار خانه کمک کند. که خیلی مسخره است. چون در خانه شان دست به سیاه و سپید نمی زند.
و بدتر از همه. رفتار او با پسرهاست. امیلی جلوی پسرها به کلی عقلش را از دست می دهد. از نظر من حرف زدن با پسرها وقت تلغ کردن است. اما امیلی اصرار دارد. پسرها مهمترین بخش زندگی اند.
هر موقع یک سر با نمک ببیند. با انگشت نشانش می دهد. و آبرو ریزی راه می اندازد. بیشتر علاقه دارم . به فکر گرفتن مدرک های درسی ام باشم. تا اینکه به موجوداتی مثل پسرها اظهار علاقه کنم. نمی توانم این را به او بگویم
موجود در انبار
میلیسنت مین، دختر نابغه
نویسنده |
لیزا یی
|
مترجم |
فریبا چاوشی
|
نوبت چاپ | — |
تعداد صفحات | 384 |
نوع جلد | —- |
قطع | — |
سال نشر | — |
سال چاپ اول | —— |
موضوع |
کودک و نوجوان
|
نوع کاغذ | —— |
وزن | 0 گرم |
شابک |
9786008025948
|
وزن | 0.5 کیلوگرم |
---|
اطلاعات فروشنده
- فروشنده: aisa
- هیچ ارزیابی یافت نشد!
سریال چهار سابقهدار، قسمت 9/ گرگ بد گنده
معرفی کتاب سریال چهار سابقه دار، قسمت 9 اثر آرون بلیبی
شهر به لرزه درمیآید.
از هر سو صدای جیغ به گوش میرسد.
گرگ، محبوب دلهای عالم، باید چیزهای زیادی را توضیح دهد.
چیزهای مهم؟ بله!
چیزهای بد؟ قطعاً!
چیزهایی که نمیشود از آنها گذشت؟ بلللللللله!
اما جدیجدی کسی نیست جلوی این سه بچهخوک جیغویغو را بگیرد که هی نگویند «ما که به شما گفته بودیم»؟
حالا بروید یک گوشهای، زیرِ میزی، جایی پناه بگیرید!
این هم از قسمت نهمِ سریالِ چهار سابقهدار!
جنگ چهره ي زنانه ندارد
معرفی کتاب جنگ چهرهی زنانه ندارد
کتاب جنگ چهرهی زنانه ندارد نوشتهی سوتلانا آلکسیویچ، روایت پرفراز و نشیب مستندنگار بلاروسی از یادوارههای زنانی است که در لشکر اتحاد جماهیر شوروی در جنگ جهانی دوم جنگیدند و اکنون بعد از گذشت سالها از کابوسها و تنهاییهایشان میگویند. سوتلانا آلکسیویچ (Svetlana Alexievich) در کتاب جنگ چهرهی زنانه ندارد (The Unwomanly Face of War) در حقیقت جنگ جهانی دوم را با زاویه دیدی که کمتر مورد توجه قرار گرفته یعنی از نگاه زنان روسی که تجربهی حضور در این جنگ را داشتند توصیف میکند. او توانست در سال 2015 موفق به دریافت جایزه ادبی نوبل شده و کتابش یکی از مشهورترین کتابهای جهان با مضمون جنگ شناخته شود. نویسنده در لابهلای سطور این کتاب صداها و نالههایی را که تابهحال شنیده نشده، به گوش مخاطب میرساند و بعضی از زوایای پنهان جنگ را به تصویر میکشد. جنگ و تخیل در یک بستر نمیگنجند، جنگ صحنه واقعیت است؛ به همین علت نمیتوان در کنجی نشست و جنگ را تصور و تخیل کرد. بهترین راه به تصویر کشیدن جنگ نقل قول افرادی است که در معرکه حضور داشتهاند. این کتاب در حقیقت قطعه اول از پنجگانهی سوتلانا اَلکسیویچ با نام صداهایی از آرمانشهر به حساب میآید. الکسیویچ در کتاب جنگ چهرهی زنانه ندارد از تجربهی روزنامهنگاری خود بهره گرفته و شیوهی مصاحبه و انتقال بیکموکاست توصیفات شاهدان عینی را برای ارائهی نگاه زنانه به جنگ برگزیده است. زیرا که او پیش و بیش از آنکه نویسنده باشد، یک روزنامهنگار حرفهای است و به واسطهی شغلش همواره ترجیح میدهد با حقایق عریان سر و کار داشته باشد. کتاب، گاه شامل لحظات سختی است که فراتر از گفتهها و شنیدههای رایج دربارهی جنگ است. چیزی که این اثر را نسبت به بسیاری از آثار جنگی متفاوت میکند، پدیدهی چند صدایی است. در این کتاب حتی یک آشپز و رختشوی ساده هم توانسته نظرش را نسبت به جنگ بیان کند. نویسنده از تضارب آرا نمیترسد و همین چند صدایی است که سطور این کتاب را قابلباور کرده است. قهرمانان این کتاب قدیس و اَبَر انسانها نبوده، و تنها مردمی عادی هستند. بیانشان با زبان ساده و نیز کوچهبازاری است. آنها شاعر و پروفسور و سیاستمدار نیستند و رک حرفشان را میزنند. در ترجمه فارسی این کتاب نیز دقیقاًً به همین خاطر سبک کوچهبازاری و محاورهشان لحاظ شده تا کتاب را برای خواننده قابل لمستر و قابلدرک باشد. در بخشی از کتاب جنگ چهرهی زنانه ندارد میخوانیم: دقیقاًً جایی که انسان بزرگتر است، به خاطر سپرده میشود. در آنجا، انسانها به دست چیزی که از تاریخ قویتر است هدایت میشوند. باید حوزهی کاریام را توسعه بدهم، به حقیقت جنگ بسنده نکنم و حقیقت زندگی و مرگ را تشریح کنم. پرسش داستایوسکی را تکرار کنم؛ چند انسان در هر انسان وجود دارد، و چگونه باید از این انسان درونی محافظت کرد؟ بدون شک شر جذاب است؛ متنوعتر از خیر است؛ وسوسهانگیزتر است. همینطور عمیقتر. وارد دنیای نامتناهی جنگ میشوم، همهی چیزهای دیگر گویی رنگ باختهاند و از عادی نیز عادیتر شدهاند. دنیای عظیم و وحشی. اکنون تنهایی انسانی را که از آنجا بازگشته درک میکنم. انگار از سیاره یا دنیای دیگری آمده... او معرفتی دارد که دیگران آن را ندارند، کسب این معرفت تنها در آنجا ممکن است، در نزدیکیهای مرگ. هنگامی که او سعی میکند با کلماتْ آنچه را دیده و زندگی کرده، انتقال دهد، فاجعه را با تمام وجودش حس میکند. زبانش بند میآید. او میخواهد توضیح دهد، دیگران میخواهند درک کنند، اما همه در رسیدن به هدف خویش ناتواناند. آنها همواره در فضایی متفاوت با منی که شنوندهشان هستم، قرار دارند. آنها را دنیایی نادیدنی در برمیگیرد. حداقل سه نفر در این گفتوگو شرکت میکنند؛ کسی که ماجراها را تعریف میکند، کسی که در آن زمان و هنگام وقوع حادثه این انسان بوده، و من. هدف من پیش از هر چیز کشف حقیقت آن سالها و آن روزهاست. بدون دخالت احساسات. شاید روایتی که انسان از جنگ بلافاصله پس از پایان جنگ ارایه میکند، با گذشت دههها دچار تغییر و دگرگونی شود، چرا که او تمام زندگیاش را به خاطراتش اضافه میکند، همهی وجودش را. اینکه در تمامی این سالها چگونه زندگی کرد، چه خواند، چه دید، با چه کسانی معاشرت کرد. با او تنها صحبت میکنم، گاهی کس دیگری هم حضور دارد. مهم است چه کسی؟ خانواده؟ دوستان؟ کدام دوستان؟ دوستان جبهه و همرزم با سایر دوستان متفاوتاند.فهرست مطالب کتاب
مقدمهی مترجم زنها کی برای اولینبار در تاریخ وارد ارتش شدند؟ انسان بزرگتر از جنگ است نمیخواهم حتا به خاطر بیاورم... دخترا، بزرگ شید، بالغ شید... شما هنوز خامید... بوی ترس و چمدان آبنبات من این چشما رو امروز هم به خاطر میآرم... نیاز به سرباز بود... اما من میخواستم زیبا هم بمانم...مهمان انقلاب
در بخشی از کتاب مهمان انقلاب میخوانیم
روی کاناپهی کتابخانه خواب راحتی کردم. خیلی زود ساعت پنج و نیم صبح شد و باید دوباره سر کارم برمیگشتم. کار هم آرامش خاطری به بار نیاورد. آنهایی که به خانه میرفتند هیچچیز مثبتی نداشتند برای افزودن بر آنچه از قبل میدانستیم. هیچ صدای معتدلی در طول شب برنخاسته بود. انگار ملت داشت از اوج هیجان به جنون میرسید، مثل وقتی که شاه فرار کرده بود. لیجکها و استفوردها ساعت شش صبح رفتند. هنوز اطمینان نداشتند کجا برای اقامتشان امن است. من میخواستم انجمن کارش را «مطابق روال معمول» انجام دهد. بنابراین، حدس زدم ماندن آنها در مرکز معقول نخواهد بود. وقتی کارکنانم، که همگی مورداعتمادم بودند، دربارهی «مهمانها» پرسیدند، برایشان توضیح دادم که نگران وقایع سفارت بودهام و در طول روز اینجا نخواهند ماند، هر چند احتمالاً شب برای کمک به پاسخگویی تلفنها بازخواهند گشت. من و بیل صبح را پای تلفن مشغول انتقال خلاصهی اخبار رسانههای ایرانی به واشینگتن بودیم. گاهی صدا با وقفههای طولانی شنیده میشد، اما واشینگتن میگفت ماندنمان روی خط مهم است. چون با اینکه تماسهای دیگری هم بین واشینگتن و تهران برقرار میشد، آزاد نگه داشتن خط تماس بینالمللی با لی شاتز در سفارت سوئد یا با بروس و ویک و مایک هالند، مأمور امنیت سفارت، در وزارت امورخارجهی ایران دشوار بود. آنها هنوز آنجا بودند و سعی میکردند با ابراهیم یزدی، وزیر امورخارجه، مذاکره کنند. حدود ساعت ده صبح، به نظرمان رسید که خط تماسمان قطع شده است. کارکنانم، که احساس خطر میکردند، از من خواستند ارتباط را قطع کنم، اما احساس میکردم باید تا جایی که امکان دارد به کارمان ادامه دهیم و اندکی بعد اختلال برطرف شد.نیمههای صبح با آشپزم سام و سرایدار جان گریوز، نیت، که هر دو تایلندی بودند، تماس گرفتم. نیت را خوب میشناختم، چون در چیدمان خانهام کمکم کرده بود. از سام خواستم ناهار درست کند و به انجمن بیاورد و از نیت درخواست کردم به خانهام برود و یک دست لباس و مسواکم را برایم بیاورد. لباس سبز پشمیام، که با آن خوابیده بودم، کاملاً چروک شده بود. آنها با غذایی که برای همه کفایت میکرد از راه رسیدند و نگرانی در صورتهایشان آشکار بود. نیت را در آغوش کشیدم و به او اطمینان دادم حالم خوب است.مددکاری اجتماعی(1)
شرورترین دختر مدرسه مبصر میشود
محصولات مشابه
دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-بخت اخلاقی
زیر نظر دکتر مسعود علیا بسیاری از علاقهمندان به فلسفه در ایران که با فضای مجازی بیگانه نیستند نام دانشنامه فلسفه استنفورد را شنیدهاند و چه بسا از این مجموعه کم نظیر بهره هم برده باشند. این دانشنامه حاصل طرحی است که اجرای آن در سال ١٩٩٥ در دانشگاه استنفورد آغاز شد و همچنان ادامه دارد. این مجموعه از مدخلهای مناسبی برای ورود به گسترههای متنوع فلسفی برخوردار است و کسی که میخواهد برای اولین بار با مسأله یا مبحثی در فلسفه آشنا شود، یکی از گزینههای راهگشایی که پیش رو دارد این است که ابتدا به سراغ مدخل یا مدخلهای مربوط به آن در این دانشنامه برود.
نگارش، تدوین و انتشار مدخلهای دانشنامه فلسفه استنفورد به سرپرستی "دکتر ادوارد. ن. زالتا" افزون بر اینکه پیوندی فراگیر میان فضای دانشگاهی و عرصه عمومی برقرار کرده، ویژگیهای درخور توجه دیگری هم دارد و آن اینکه این دانشنامه به ویژه به کار دانشجویان و محققانی میآید که میخواهند در زمینهای خاص پژوهش کنند. ترجمه و انتشار تدریجی این دانشنامه به زبان فارسی و فراهم کردن امکان مواجهه شمار هرچه بیشتری از خوانندگان علاقهمند با آن از جمله اهدافی بوده که چه بسا مورد نظر بانیان این طرح بوده لذا "انتشارات ققنوس" با همکاری گروهی از مترجمان به سرپرستی "دکترمسعودعلیا" و با کسب اجازه از گردانندگان دانشنامه فلسفه استنفورد (SEP) اقدام به ترجمه و انتشار این دانشنامه مینماید و امیدوار است چاپ این مجموعه استمرار پیدا کند.دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-روشنگری
دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-این همانیشخصی
دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-فلسفۀ شوخی
دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-سعادت
دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-معنای زندگی
دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-پدیدارشناسی
دانشنامه فلسفه استنفور 1: زیباییشناسی آلمانی
نویسنده | پل گایر، هانا گینزبورگ، استیون هولگِیت، ایئن تامسون و نیکولاس دیوی |
مترجم | سید مسعود حسینی، داود میرزایی، گلنار نریمانی و وحید غلامیپورفرد |
سرپرست و ویراستار مجموعه | مسعود علیا |
نوبت چاپ | ٣ |
سال نشر | ١٤٠٢ |
سال چاپ اول | ١٣٩٩ |
تعداد صفحات | ٥٣٦ |
نوع جلد | گالینگور روکشدار |
قطع | رقعی |
موضوع | فلسفه |
نوع کاغذ | تحریر |
شابک | ٦ -٣٤٥-٠٤٠-٦٢٢- ٩٧٨ |
وزن | ٧٨٨ |
تولید کننده | ققنوس |
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.