مینا کاری روی فلز

15,000 تومان

میناکاری روی فلز مشتمل بر نقاشی و تزیین آثار فلزی ساخته شده از مس، نقره و طلا است که با لعابهای رنگین تزیین شده و در زمره هنرهای صناعی است که آثار ظریف و ارزنده آن با رنگهای آتشی، سالیان دراز از گزند حوادث گوناگون مصون مانده و در شمار آثار جاویدان هنری قرار می‌گیرد.

مجموعه حاضر به عنوان راهنمای آموزشی هنر میناکاری در شش فصل به بررسی این هنر با توجه به پیشینه تاریخی میناکاری در ایران و جهان، معرفی فلزات مناسب برای میناکاری، شناخت روشهای آماده‌سازی و تزیین آثار میناکاری، ساخت انواع لعاب، شیوه‌های شاخص میناکاری سنتی و روشهای نوین هنری در تهیه آثار میناکاری اختصاص یافته است.در این مجموعه با معرفی اصول اجرایی، نکات و ظرافتهای هنر میناکاری روی فلز در اختیار علاقه‌مندان این هنر قرار گرفته است.

پیشگفتار
مقدمه
فصل اول: پیشینه تاریخی
فصل دوم: خواص و مشخصات فلزات مناسب برای میناکاری
فصل سوم: شناخت کلی میناکاری
فصل چهارم: انواع لعاب در میناکاری
فصل پنجم: شیوه‌های شاخص میناکاری
فصل ششم: شیوه‌های هنری لعاب مینا بر روی فلز
تصاویر
منابع
واژه‌نامه

 

در انبار موجود نمی باشد

توضیحات

مینا کاری روی فلز

نویسنده
مونا اسلامی، پوپک رهنمون
مترجم
———–
نوبت چاپ 5
تعداد صفحات 100
نوع جلد شومیز
قطع وزیری
سال نشر 1398
سال چاپ اول  ————
موضوع
هنر
نوع کاغذ  —————
وزن  155 گرم
شابک 9789645308009
توضیحات تکمیلی
وزن 0.155 کیلوگرم
نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “مینا کاری روی فلز”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

خلاصه کتاب PDF
اطلاعات فروشنده

اطلاعات فروشنده

  • فروشنده: aisa
  • هیچ ارزیابی یافت نشد!
محصولات بیشتر

سگ سالي

60,000 تومان

معرفی کتاب سگ سالی

کتاب سگ سالی به قلم بلقیس سلیمانی، زندگی فردی به نام «قلندر» را روایت می‌کند که از اعضای دون پایه سازمان مجاهدین خلق است و پس از دستگیری اعضای این سازمان زندگی‌اش به تباهی کشیده می‌شود. این داستان از سال‌های دهه 60 آغاز می‌شود. رمان شخصیت محورِ سگ‌سالی، که به نوعی زیر مجموعه ادبیات داستانی انقلاب هم هست، به روایت برشی از تاریخ معاصر ایران می‌پردازد. قلندر، دانشجوی دانشگاه تهران است که گرفتار چنگال بی‌رحم سازمان مجاهدین خلق شده و پس از دستگیری اعضای این سازمان به شهر خود می‌گریزد و به مدت 24 سال خود را در یک طویله محبوس می‌کند. بلقیس سلیمانی متولد کرمان است. او در رشته کارشناسی ارشد فلسفه تحصیل کرده‌ و بیش از هشتاد مقاله در مطبوعات نوشته‌ است. برخی از داستان‌های وی به زبان‌های انگلیسی، ایتالیایی و عربی ترجمه شده ‌است. سال‌های دهه 60 و دغدغه‌های این سال‌ها را به وضوح در آثار بلقیس سلیمانی داستان‌نویس، منتقد و پژوهشگر ادبی می‌توان دید. ویژگی‌ای که خواننده را برای خواندن حوادث آن روزگار بی‌تاب می‌کند. دیگر آثار وی عبارت‌اند از: «بازی آخر بانو»، «بازی عروس و داماد»، «خاله بازی»، «به هادس خوش آمدید»، «پسری که مرا دوست داشت»، «من از گورانی‌ها می‌ترسم» و… در بخشی از کتاب سگ سالی می‌خوانیم: قلندر این‌جور مواقع نگاه می‌کرد به صنم، می‌خواست پیروزی‌اش را در بحث با صنم جشن بگیرد. صنم در جشن قلندر شرکت نمی‌کرد. قلندر به جای برق شادی در چشم‌های صنم نگرانی مبهم و کوری می‌دید که نمی‌دانست منشأ و مبدأش چیست. تا اینکه یک روز صنم گفت دوست ندارد قلندر با حسینعلی بحث کند. موسی به دین خود، عیسی هم به دین خود. «چرا شما دوتا این‌قدر با هم کل کل می‌کنین؟ شما مثلاً پسر عمو هستین‌ها.» و قلندر اضافه کرده بود: «حسینعلی برادر نامزدمم هست ها.» صنم شوخی قلندر را نشنیده گرفته بود و از قلندر خواسته بود دیگر با حسینعلی بحث نکند. گفته بود این بحث‌ها عاقبت ندارد. قلندر آن روز خندیده بود و گفته بود: «هر چی تو بگی، صنم بانو.» ولی شب دوباره نشسته بود رو به روی حسینعلی و از ارتجاع سیاه حرف زده بود. همین ماه پیش بود که ماه ‌سلطان گفته بود حسینعلی منتقل شده سپاه گوران، الحمدلله. قلندر وقتی خبر را شنید نمی‌دانست باید خوشحال باشد یا ناراحت. ناراحت شد. البته وقتی جریان جست‌ و‌ جوی خانه‌ی اسفندیار را شنید. «مرتیکه کار خودشو کرد.» کافی بود گوسفندی که آن تابستان دادالله برایشان می‌کشت تا با خودشان به سرچشمه ببرند لاغرتر از گوسفند سال قبل باشد تا مرتیکه الم‌شنگه راه بیندازد. ظاهراً، آن طور که ماه‌ سلطان داستان را تعریف می‌کرد، اسفندیار به حسینعلی خبر می‌دهد که مادر و دختر چیزهایی در خانه‌اش پنهان کرده‌اند و او می‌ترسد این آت‌ و ‌آشغال‌ها عاقبت بلای جانش بشوند. بهتر است او که مأمور دولت است و امین خانواده، بیاید و رسماً آن‌ها را پیدا کند و به نام قانون ضبط‌شان کند.

دفعه‌ی بعد، آتش: نامه‌ای از منطقه‌ای در ذهنم

48,000 تومان

معرفی کتاب دفعه‌ی بعد، آتش: نامه‌ای از منطقه‌ای در ذهنم

کتاب دفعه‌ی بعد، آتش، به‌عنوان پرفروش‌ترین کتاب ملی، دربردارنده‌ی انتقادات جیمز بالدوین در مورد نژادپرستی سفیدپوستان و تبعیض قائل شدن آنان نسبت به سیاه‌پوستان است. نویسنده در جستارهای این کتاب، هم تجربیات تلخ نوجوانی و جوانی خود را از زندگی در میان سفیدپوستان متعصب مطرح کرده و هم برخی بحث‌های نظری را درباره‌ی موضوع نژاد در تاریخ آمریکا و ارتباط آن با مذهب بیان کرده است. مطالعه‌ی این کتاب جامعه‌شناختی حقایق بسیاری را برایتان آشکار خواهد کرد.

درباره‌ی کتاب دفعه‌ی بعد، آتش

تبعیض و نژادپرستی، به‌ویژه علیه سیاه‌پوستان، پدیده‌‌های جدیدی نیستند. دست‌کم دویست سال است که بشر با این موضوعات سروکار داشته؛ گاه در آثار انتقادی و جامعه‌شناختی خود به مبارزه با آن‌ها برخاسته و گاه تصمیم گرفته برای حفظ منافع خود هم که شده، در برابر این بی‌عدالتی سکوت کند. نمی‌توان ادعا کرد تبعیض و نژادپرستی صرفاً محصولات جهان غرب هستند اما به‌جرأت می‌تواند گفت با کشورگشایی‌ها و استعمار کشورهای غربی، این دو مفهوم در سطح جهان هم بیشتر گسترش یافتند و هم وارد مراحل بحرانی شدند. از سال‌ها پیش تاکنون کتاب‌های فراوانی در نکوهش نژادپرستی و برای مبارزه با تبعیض نوشته شده‌اند. بخش گسترده‌ای از آن‌ها را اندیشمندان غربی نگاشته‌اند و تعدادی را نیز افرادی به نگارش درآورده‌اند که خود سال‌ها مورد تبعیض و بی‌عدالتی قرار گرفته بودند. کتاب دفعه‌ی بعد، آتش (The Fire Next Time) یکی از نمونه‌های درخشان کتاب‌های نوع دوم محسوب می‌شود که با قلم گیرا و لحن عصیان‌گر جیمز بالدوین (James Baldwin) نگاشته شده است. کتاب حاضر شامل دو جستار است که برای انتقاد از دیدگاه نژادپرستانه نسبت به سیاه‌پوستان نوشته شده‌اند.
سفارش:0
باقی مانده:1

طاعون

260,000 تومان

در بخشی از کتاب طاعون می‌خوانیم:

بعضی‌های‌مان اما لجاجت به خرج می‌دادند و از نامه نوشتن دست نمی‌کشیدند و یک‌بند در جست‌وجوی ترفندهایی برای ارتباط با دنیای بیرون بودند، که همواره آخرسر خیال باطل از آب درمی‌آمدند. اگر هم به‌فرض بعضی از شگردهایی که به عقل‌مان رسیده بودند نتیجه می‌دادند، باخبر نمی‌شدیم زیرا جوابی دریافت نمی‌کردیم. خلاصه، هفته‌های متوالی کارمان این بود که مدام همان مطالب را رونویسی کنیم و این‌طوری به‌مرور واژه‌هایی که در آغاز خون‌چکان از دل‌مان بیرون تراویده بودند بی‌معنا می‌شدند. آن‌گاه رونویسی‌شان را به شکلی مکانیکی ادامه می‌دادیم و می‌کوشیدیم این جمله‌های بی‌جان را به نشانه‌های زندگانی مشقت‌بارمان بدل کنیم. سرانجام به نظرمان می‌رسید ارتباط متعارف از طریق تلگرام، بر این تک‌گوییِ سترون و لجوجانه و این گفت‌وگوی بی‌حاصل با دیوار ترجیح دارد. از سوی دیگر، با گذشت چند روز، هنگامی که مسلم شد هیچ‌کس نخواهد توانست از شهرمان خارج شود، به فکرمان رسید بپرسیم آیا کسانی که قبل از اعلام طاعون رفته‌اند اجازه دارند برگردند. پس از چند روز تأمل و بررسی فرمانداری پاسخ مثبت داد. اما این نکته را نیز گوشزد کرد که هر کس برگردد دیگر تحت هیچ شرایطی مجاز به ترک شهر نخواهد بود؛ به عبارت دیگر ورود آزاد است و خروج ممنوع. در این قضیه هم بعضی خانواده‌ها موضوع را سرسری گرفتند و چون بی‌اندازه مشتاقِ دیدارِ مجددِ خویشاوندان‌شان بودند، احتیاط و دوراندیشی را کنار گذاشتند. اما خیلی زود کسانی که اسیرِ طاعون بودند دریافتند نزدیکان‌شان را در معرض چه خطری قرار خواهند داد و پذیرفتند جدایی را تاب بیاورند. در حادترین مرحله‌ی بیماری، فقط شاهد یک مورد بودیم که عواطف انسانی زورش بر ترس از مرگی عذاب‌آور چربید. برخلاف آن‌چه معمولاً تصور می‌شود، قهرمانانِ ماجرا دو دلداده نبودند که رنج را به هیچ می‌گیرند و شوریده و عاشق آغوش یکدیگر را می‌جویند. پای دکتر کاستلِ پیر و همسرش در میان بود که سال‌های بسیار از زناشویی‌شان می‌گذشت. خانم کاستل، چند روز قبل از شیوع بیماری به یکی از شهرهای مجاور رفته بود. حتی جزء زوج‌هایی نبودند که نمونه‌ای از سعادت بی‌نظیر را به عالم‌وآدم عرضه می‌کنند و راوی خود را مجاز می‌داند بگوید به احتمال زیاد این زن‌وشوهر تا آن هنگام یقین نداشتند از پیوندشان خرسندند. اما این جداییِ ناگهانی و طولانی به‌شان اطمینان بخشید که قادر نیستند دور از یکدیگر زندگی کنند، و در برابر این حقیقت، که یک‌باره آشکار شده بود، طاعون بی‌اهمیت جلوه می‌کرد.
سفارش:0
باقی مانده:2

عکس دسته‌جمعی با پدرخوانده: سفر به سه‌گانه‌ی کاپولا

62,000 تومان

در بخشی از کتاب عکس دسته جمعی با پدرخوانده: سفر به سه گانه‌ی کاپولا می‌خوانیم

زن امریکایی، آری، همه‌ی نقش کِی در پدرخوانده‌ها همین است. او تنها کسی در میان شخصیت‌های اصلی است که رگ‌و‌ریشه‌ی ایتالیایی ندارد. تبار ایرلندی تام هگن هم شاید یکی از دلایل دور نگه داشتنِ گاه‌گاهی‌اش از مسائل مربوط به خانواده باشد، اما تام درهرحال از بچگی در میان ایتالیایی‌تبارها بزرگ شده است، و حتی یک‌بار با مایکل به ایتالیایی حرف می‌زند. کِی تنها بیگانه‌ی واقعی داستان است. در کتاب پوزو، مایکل برایش مفصلاً توضیح می‌دهد که چرا دن کورلیونه هیچ اعتقادی به نظم و قانون امریکایی ندارد و تحقق هر دو را خودش و خانواده‌ی بزرگش به عهده گرفته‌اند. آن‌جا البته کِی، که خودش و پدر و مادر نیوهمشایری‌اش دقیقاً همان امریکاییِ نمونه‌ای خوب‌اند که معمولاً وقت گرفتاری «پیش پلیس می‌روند»، خودش را از بازی کنار می‌کشد و این‌طور تسکین می‌دهد که عشقش به مایکل همه‌چیز را توجیه می‌کند. دایان کیتن اما هیچ چنین نیست. او در مرز میان بی‌خبری و خودفریبی بازی می‌کند و از لحظه‌ی قیامش علیه مایکل در فیلم دوم عملاً آدم دیگری می‌شود. همین جا باید به آن حکم کلی اشاره کنم که نوشته بودم مکان در پدرخوانده‌ها معمولاً معرفی نمی‌شود. آدم‌ها در تاریک‌روشناهای گوردن ویلیس جایی جمع می‌شوند که چندان معلوم نیست کجاست، و چیزهایی می‌گویند که چندان معلوم نیست که به چه معنی است. اما یکی از نمونه‌های نادر معرفی مکان در همین دعوای زن و شوهری، که پیامد عصیان کِی است، رخ می‌دهد. پیش از آمدن کِی به اتاق مایکل، نمایی بیرونی از سر‌در هتل دیده می‌شود. اتفاق هم سراسر در نور روز می‌افتد. اما نکته این‌جاست که سویه‌ی خانوادگی داستان در این فصل موضوع اصلی است، خانواده به مفهوم رایج و نه مافیایی کلمه.
سفارش:0
باقی مانده:1

موسم هجرت به شمال

52,000 تومان

در بخشی از کتاب موسم هجرت به شمال می‌خوانیم:

صدایش انگار از جهان دیگری به من می‌رسید. و شروع کرده بود به ترسیم سیمای وحشتناک مردی گرگ‌صفت که باعث خودکشی سه دختر و قتل یک زن شوهردار و همسر خویش شده بود، مردی خودخواه که همه‌ی زندگی‌اش تنها به دنبال لذت بوده است. در اثنای این از خود به در شدن‌ها بودم که ناگاه صدای استادم، پروفسور ماکسول فوسترکین را شنیدم که سعی می‌کرد از طنابِ دار نجاتم دهد، فریاد می‌کشید «مصطفا سعیدی وجود ندارد او توهم است. یک دروغ است. من از شما می‌خواهم که این دروغ را محکوم به قتل کنید.» اما من مثل کپه‌ی خاکستر سردشده‌ای بی‌حرکت نشسته بودم. پروفسور فوسترکین شروع به تصویر چهره‌ای از انسان نابغه‌ای کرد که شرایط او را به سوی قتل کشانده بود. قتل در لحظه‌ی غیرت و جنون. و سپس داستانی را از من که در سن بیست و چهارسالگی به هیئت استادیار اقتصاد در دانشگاه لندن تعیین شده بودم تعریف کرده و به آن‌ها گفت «آن هموند و شیلا گرینود از آن دست دخترانی بودند که به دنبال راهی برای مرگ می‌گشتند، آن‌ها در نهایت حتا اگر با مصطفا سعید هم برخورد نمی‌کردند، خودشان را می‌کشتند. آقایان و خانم‌ها، هیئت‌منصفه، مصطفا سعید انسان شریفی بوده که فرهنگ غرب بر عقل او تأثیر گذاشته، اما در عوض قلبش را نابود کرده است. این دو دختر را مصطفا سعید به قتل نرسانده بلکه ویروس بیماری مهلک هزارساله‌ای باعث قتل‌شان شده است.» به ذهنم رسید که بلند شوم و به آن‌ها بگویم "این ستم بر من و تلفیق امور نامربوط به همدیگر است. من آن‌ها را کشتم. من بیابان لم‌یزرعی هستم. من اتللو نیستم. من دروغم. چرا مرا به دار نمی‌زنید تا این دروغ را ریشه‌کن کنید!» اما پروفسور فوسترکین محاکمه را به درگیری میان دو جهان تبدیل کرد، که من یکی از قربانیان آن بودم. و قطار مرا به ایستگاه ویکتوریا برد و به دنیای جین موریس رساند.
سفارش:0
باقی مانده:1

پسر عزیزم، ما اعتصاب کردیم

قیمت اصلی: 45,000 تومان بود.قیمت فعلی: 22,000 تومان.

معرفی کتاب پسر عزیزم، ما اعتصاب کردیم

جوردی سییرا‌ ای فابرا در کتاب پسر عزیزم، ما اعتصاب کردیم داستان پسر نوجوانی به نام فلیپه را به تصویر می‌کشد که مامان و بابای او دست به اعتصاب زده‌اند. به این معنا که دیگر هیچ‌کدام از وظایف پدری و مادری‌شان را انجام نمی‌دهند. متعجب شده‌اید، مگر نه؟! با فلیپه همراه شوید و ببینید چرا و چگونه چنین چیزی رخ داده است...

درباره‌ی کتاب پسر عزیزم، ما اعتصاب کردیم

کتابی که پیش روی شماست، به نام پسر عزیزم، ما اعتصاب کردیم (Querido Hijo: Estamos En Huelga) نوشته‌ی جوردی سییرا‌ ای فابرا (Jordi Sierra I Fabra) رمانی برای نوجوانان است. این اثر ذیل مجموعه‌ای به نام پسر عزیزم منتشر شده که در آن، داستان پسری نوجوان به نام فلیپه و چالش‌های او با خانواده، دوستان و مدرسه‌اش روایت می‌شود. پیش از آن که به شما بگوییم ماجرای کتاب پسر عزیزم، ما اعتصاب کردیم چیست، اجازه دهید ابتدا شما را با فلیپه آشنا کنیم. فلیپه پسر نوجوانی است که پدر و مادرش از دست کارهای او ذلّه شده‌اند! راستش را بخواهید، فلیپه نه در کارهای خانه کمک می‌کند، نه حتی به امور شخصی خودش رسیدگی می‌کند. هر سال در درس‌هایش تجدید می‌آورد و با همه‌ی این‌ها سربه‌هوا و بی‌مسئولیت هم هست! داستان کتاب پسر عزیزم، ما اعتصاب کردیم (We Are on Strike) از آن جا آغاز می‌شود که پدر و مادر فلیپه تصمیم می‌گیرند اعتصاب کنند و کاری به کار پسرشان نداشته باشند. با توجه به این اعتصاب، فلیپه و پدر و مادرش دیگر حقی نسبت به یکدیگر نداشتند؛ فلیپه فقط حق غذا، تخت‌خواب و گاهی یک بوس داشت (چون به هر حال پسرشان بود!)، اما نه هیچ چیز بیشتر... راستش را بخواهید، داستان از چند روز قبل شروع شده بود. درست از همان روزی که پدر و مادر فلیپه با او چنان دعوایی کردند که بیا و ببین. ماجرا همان باید و نبایدهای همیشگی بود. این‌که چرا فلیپه از فرصت‌هایش استفاده نمی‌کند، چرا نمی‌فهمد که اگر همین‌طوری پیش برود، به هیچ جا نخواهد رسید، چرا با بال زدن یک مگس هم حواسش پرت می‌شود. که باید درس بخواند، که فرصت‌ها را از دست ندهد، که همه‌ی کارها را نگذارد برای لحظه‌ی آخر، که تابستان در یک چشم به‌ هم زدن تمام می‌شود و از این‌جور حرف‌ها. حرف‌هایی که هر سال می‌زدند، اما امسال به خاطر دو‌تا تجدید شدَّتَش بیش‌تر بود. اما همان‌طور که احتمالاً خودتان حدس می‌زنید، گوش فلیپه به این حرف‌ها بدهکار نبود که نبود. سه ماه تا امتحانات سپتامبر مانده بود. نمی‌خواست از همین الآن بنشیند سرِ درس و مشق، آخر تازه مدرسه‌اش تمام شده بود. به استراحت نیاز داشت!!... به‌ هر ‌روی، مامان و بابای فلیپه که متوجه شدند او قرار نیست از کارهای بدش دست بردارد، تصمیم گرفتند اعتصاب کنند. می‌پرسید اعتصاب پدر و مادرها دیگر به چه شکل است؟ خب، ما به شما می‌گوییم. اعتصاب یعنی این ‌که دیگر مامان رأس ساعت نُه صبح، فیلیپه را با این بهانه که «اگر زیاد بخوابی، همه‌ی ساعت‌های روزت را از دست می‌دهی» از خواب بیدار نکرد. بعد هم که فلیپه تصمیم گرفت برود فوتبال بازی کند، هیچ مخالفتی با او نداشت. وقتی هم که دید تیشرت فلیپه کثیف، چروک و پُر از لکه است و بوی وحشتناکی هم می‌دهد، خم به ابرو نیاورد. در واقع، قرار بود که مامان تیشرت ورزشی فلیپه را بشوید، اما از آن جا که در اعتصاب به سر می‌برد، این کار را انجام نداده بود و به نظر نمی‌رسید اهمیتی به این موضوع بدهد. البته باید به شما بگوییم که فلیپه هنوز نفهمیده بود چه اتفاقی افتاده. گمان می‌کرد مادرش دچار زوال عقل شده که این چنین نسبت به کارهای فلیپه بی‌تفاوت رفتار می‌کند! فلیپه آنجایی متوجه شد اتفاقی عجیب در حال رخ دادن است که موقع بیرون آمدن از خانه، مادرش هیچ صحبتی با او انجام نداد. در حالت عادی باید با مادرش بحث می‌کرد، تعهد می‌داد که سر‌وقت برمی‌گردد، قسم می‌خورد که خوب رفتار می‌کند، که خودش را توی دردسر نمی‌اندازد، که اگر چراغ راهنمایی برای عابران سبز بود، از خیابان رد می‌شود و یک عالم چیز دیگر. اما این بار زمانی که فلیپه جلوی در و خطاب به مادرش گفت «من رفتم!» مادرش با یک «بسیار خُبِ» ساده و مختصر جوابش را داد. نه هیچ ممانعتی، نه هیچ درس اخلاقی، هیچیِ هیچی. خلاصه این که پدر و مادر فلیپه داشتند در حد المپیک به او بی‌محلی می‌کردند. فلیپه که در ابتدا از شرایط تازه راضی بود، ‌کم‌کم متوجه شد که قضیه‌ی پیش‌آمده چندان هم مطلوب نیست. همین شد که سعی کرد راهی برای شکستن اعتصاب پدر و مادرش بیابد. دوست فلیپه، آنجل، به او گفته بود آن‌هایی که اعتصاب می‌کنند، اول تحت فشار قرار می‌دهند تا بتوانند حقوق‌شان را مطالبه کنند، ولی در نهایت مذاکره می‌کنند،‌ اما به نظر نمی‌رسید که پدر و مادر فلیپه قصد مذاکره داشته باشند... پس آن روز کی می‌رسید؟ طاقت فلیپه طاق شده بود... بد نیست اشاره کنیم که زیمنا مایر تصویرگری کتاب پسر عزیزم، ما اعتصاب کردیم را بر عهده داشته است. مجموعه‌ی پسر عزیزم به چندین زبان ترجمه شده؛ این کتاب را در ایران، زهرا سادات جد‌غریب به فارسی برگردانده و نشر کتاب چ (واحد کودک و نوجوان نشر چشمه) آن را ذیل مجموعه‌ی داستان‌های ونوشه به انتشار رسانده است. گفتنی‌ست چاپ نخست این کتاب در زمستان 1398 صورت گرفته است.