



ناخدای هفت دریا 1/ گنج ناخدا باراکودا
87,000 تومان
این کتاب از بخش های مختلفی تشکیل شده و توسط انتشارات هوپا به چاپ رسیده است.
اولش ماهی پاک میکردم و توی پختوپز و بشوروبسابِ عرشه کمک میکردم؛ بدون اینکه جیکم دربیاید. بهخاطر همین، آن مردها کمکم با من با چیزی توی مایههای «مهربانی» رفتار کردند (البته مهربانی از نوع دزد دریاییاش: با پسکلهایزدن و گوشپیچاندن و پسگردنیهای بیرحمانه!).
کمکم قبول کردند کارهایی یادم بدهند. هیچکس اسم قبلیام را نمیدانست. خودم هم آن را یادم نمیآمد. این شد که اسمم را گذاشتند «جرقه» (بهخاطر موهای قرمزم) و دیگر نشد راجعبه این اسم اما و اگر کنم.
در انبار موجود نمی باشد
ناخدای هفت دریا 1/ گنج ناخدا باراکودا
نویسنده |
یانوس کامپوس
|
مترجم |
سعید متین
|
نوبت چاپ | — |
تعداد صفحات | 204 |
نوع جلد | —- |
قطع | — |
سال نشر | — |
سال چاپ اول | —— |
موضوع |
کودک و نوجوان
|
نوع کاغذ | —— |
وزن | 0 گرم |
شابک |
9786008869597
|
وزن | 0.5 کیلوگرم |
---|
اطلاعات فروشنده
- فروشنده: aisa
- هیچ ارزیابی یافت نشد!
قصههای باپدرومادر 2/ پدر و مادرم زدهاند به سیم آخر
قصههای باپدرومادر ۲ | پدر و مادرم زدهاند به سیم آخر
قصههای باپدرومادر ۲ | پدر و مادرم زدهاند به سیم آخر این کتاب از بخش های مختلفی تشکیل شده و توسط انتشارات هوپا به چاپ رسیده است. وقتی مامان و بابا شروع کردند به سؤال کردن از من که چهکار کنند باحال به نظر برسند، اصلاً عین خیالم نبود. راستش خیلی باحال بود که میدیدم آنها بالاوپایین میپرند و جفنگیات نوجوانها را بلغور میکنند. این تا وقتی بود که سروکلهی بابا با لباسهای اجقوجق دمِ مدرسهی ما پیدا نشده بود! اصلاً باحال نیست. بهترین دوستم، مدی، هم موافق است. آنها دیگر شورش را درآوردهاند. باید دست از این کارهایشان بردارند. کتاب «پدر و مادرم زده اند به سیم آخر» جلد دوم از مجموعه چهار جلدی «قصههای با پدر و مادر» است که با زبان طنز و به شکل یادداشتهای روزانه، از زبان پسری به نام لویی روایت شده است.امپراتوري خورشيد
متد اروپایی آموزش پیانو (جلد 2)
دست به دهان، گاهشماری شکستهای نخستین
معرفی کتاب دست به دهان
درباره کتاب دست به دهان
کتاب دست به دهان از روایتهای واقعی زندگی پل استر است. خاطراتِ جالب و جذابی از این نویسنده، دربارهی زمانی که هنوز نویسنده مشهوری نشده بود و به هر دری می زند تا کتابی چاپ کند و پولی به دست آورد و زنده بماند و زندگی کند. او کارهای بسیار متفاوتی را امتحان میکند از کارگری روی نفتکش تا مشارکت در پروژههای فیلمسازی یا ترجمهی قانون اساسی ویتنام و … تا این که در نهایت پس از افت و خیزهای فراوان نویسنده میشود.خواندن این کتاب تصویر متفاوتی از آستر و زندگیاش به خواننده میدهد.
خواندن کتاب دست به دهان را به چه کسانی پیشنهاد میکنیمبخشی از کتاب دست به دهان
من حتا پیش از آنکه بروم تو آمده بودم بیرون. پا به نوجوانی که گذاشتم دیگر به این نتیجه رسیده بودم که دنیای تجارت باید بیلطفِ حضورِ من روزگارش را بگذراند. آنموقع شاید بدترین حالم را داشتم، تحمّلناپذیرترین حالم را، پریشانترین حالم را. در آتشِ اشتیاقِ ایدهآلیسمی نویافته میسوختم، و جدّیتهای کمالی که پیاش بودم تبدیلم کرده بود به زاهدِ کوچولویی تحتِ کارآموزی. ظواهر بیرونی ثروت زدهام کرده بود، و هر نشانهای از تظاهر را که پدر و مادرم به خانه میآوردند تحقیر میکردم. زندگی منصف نبود. بالاخره این حالیام شده بود، و از آنجا که کشف خودم بود با تمامِ نیروی نهفته در یک کشف هم بهم ضربه زد. همچنان که ماهها میگذشتند تطبیق دادن خوشبختی خودم با بدبختی بسیاری آدمهای دیگر برایم سختتر و سختتر میشد. من چه کرده بودم که درخورِ آسایش و امتیازاتی باشم که بر سرم باریده بود؟ پدرم استطاعتش را داشت ــ همین ــ و اینکه او و مادرم سر پول باهم دعوا میکردند یا نمیکردند در مقایسه با این حقیقت که پیش از هر چیز آنها پول داشتند که سرش دعوا کنند اهمیتِ اندکی داشت. هربار که مجبور بودم سوار اتومبیلِ خانوادگیمان شوم شرمسار میشدم ــ اتومبیلی آنهمه پُرجلا و نو و گران، که چنان بهوضوح دعوتی بود از جهان تا تحسین کند اوضاعِ ما چهقدر روبهراه است. همدلی من اما بهتمامی با ستمدیدهها بود، با ندارها، با پاییندستیهای نظمِ اجتماعی؛ و چنان اتومبیلی مرا از شرم سرشار میکرد ــ نهفقط شرم از خودم، بلکه از زندگی کردن در دنیایی که اجازه میداد چنین اتفاقاتی هم بیفتد. اولین شغلهایم حساب نیستند. پدر و مادرم هنوز بهلحاظ مالی حمایتم میکردند و هیچ الزامی نداشتم روی پای خودم بایستم یا در دخلوخرجِ خانه سهمی داشته باشم. بنابراین فشاری نبود، و فشاری که نباشد هیچوقت هیچچیزِ مهمی هم نمیتواند به خطر بیفتد. از داشتنِ پولی که درمیآوردم خوشحال بودم اما هیچوقت لازم نبود برای الزاماتِ معیشتی خرجش کنم، هیچوقت لازم نبود نگران غذای سفره یا عقب افتادن اجاره باشم. این مشکلات بعدتر میآمدند سراغم. الان صرفاً بچهدبیرستانییی بودم پی یک جفت بال، تا از آنجایی که بودم ببَرَدم.سوز سفيد
معرفی کتاب سوز سفید اثر علی چنگیزی
غرامت مضاعف
«والتر»، راوی اولشخص داستان، کارمند باسابقه و کاربلد یک شرکت بیمه در کالیفرنیا است. او روایتش را با این جملات آغاز میکند:
«با ماشین رفتم گلِندل تا سهتا رانندهی کامیونِ تازه به بیمهنامهی یه شرکت آبجوسازی اضافه کنم که مورد تمدیدیهی هالیوودلند یادم اومد. گفتم اونجا هم برم.
این جوری شد که پا گذاشتم تو اون «خونهی مرگ»، دربارهش تو روزنامهها خوندهین. وقتی من دیدمش اصلا شبیه «خونهی مرگ» نبود. صرفاً یه خونه به سبک اسپانیایی بود، شبیه باقیشون تو کالیفرنیا، دیوارهای سفید، سقفِ سفالی قرمز، یه طرفش حیاط.»
این جملات آغازین، با ضربآهنگ مناسبی که دارد بدون شک خوانندهی علاقمند را سریعاً به داخل داستان میکشاند و البته حاوی چند نکتهی مهم نیز هست. اول اینکه شخصیت اصلی همانگونه که در حال انجام امور متداول و روزمرهی خود است؛ همچون تهسیگاری که در جوی کنار خیابان روی آب حرکت میکند، ناگهان داخل گردابی میشود که سرنوشت او را تغییر میدهد.
این نوع وارد شدن به ماجرا یا به عبارتی تخطی از محدودههای حرفهای یا قانونی یا اخلاقی را در عمدهی آثار این سبک میبینیم، مثلاً در رمان قبلی همین نویسنده یعنی «پستچی همیشه دوبار زنگ میزند». در آنجا هم شخصیت اصلی ناخواسته و اتفاقی وارد مکانی میشود که به قول خودش بتواند غذای مجانی گیر بیاورد اما در واقع وارد مسیری میشود که او را به یک قاتل تبدیل میکند.
نکته دوم مکمل نکته اول است! اگر در اولی ما با شخصیتهایی روبرو هستیم که قبل از ماجرا شبیه آدمهای معمول دیگر هستند (گانگستر و جانی بالفطره نیستند) در دومی با مکانهایی روبرو میشویم که با مکانهای مشابه دیگر تفاوتی ندارند.
در اینجا خانهی مرگ با آن توصیفاتی که در روزنامهها به آن پرداخته شده کاملاً همان است که در مناطق مشابه وجود دارد و اینطور نیست که یک محیط بهصورت مستقل بتواند جرم و جنایت بزایاند.
حال اگر آدم همین آدمِ معمول است و محیط هم همان، چه چیز یا چیزهایی موجبات وقوع «قتل» را فراهم میکند!؟ در ادامه به این داستان بیشتر خواهم پرداخت.
پیش از آن همانند کتاب «پستچی...» لازم است بگویم کار نویسنده حداقل در این دو کتاب بهگونهایست که انگار هیچ چیز اضافهای وجود ندارد؛ نثری بدون حشو و زواید و کاری فاقد گوشههای تیز که خواننده را اذیت کند. لذا این کتاب را به علاقمندان داستانهای جنایی توصیه میکنم.
در واقع اگر بخواهیم در مقابل این پرسش که «سبک نوآر چیست؟» خودمان را به دردسر نیاندازیم، یک راهحل این است که بگوییم همین دو کتاب را بخوانید تا با مختصات این سبک آشنا شوید! شخصیتی تنها که قهرمان نیست، به خاطر جاهطلبی و اعتماد به نفس بالا در مقابل محرکهایی نظیر طمع و اغواگری، از محدودههای اخلاقی و قانونی خارج شده و در جهنمی خودساخته فرو میرود و رویای آمریکایی به تراژدی آمریکایی تبدیل میشود.
محصولات مشابه
دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-بخت اخلاقی
زیر نظر دکتر مسعود علیا بسیاری از علاقهمندان به فلسفه در ایران که با فضای مجازی بیگانه نیستند نام دانشنامه فلسفه استنفورد را شنیدهاند و چه بسا از این مجموعه کم نظیر بهره هم برده باشند. این دانشنامه حاصل طرحی است که اجرای آن در سال ١٩٩٥ در دانشگاه استنفورد آغاز شد و همچنان ادامه دارد. این مجموعه از مدخلهای مناسبی برای ورود به گسترههای متنوع فلسفی برخوردار است و کسی که میخواهد برای اولین بار با مسأله یا مبحثی در فلسفه آشنا شود، یکی از گزینههای راهگشایی که پیش رو دارد این است که ابتدا به سراغ مدخل یا مدخلهای مربوط به آن در این دانشنامه برود.
نگارش، تدوین و انتشار مدخلهای دانشنامه فلسفه استنفورد به سرپرستی "دکتر ادوارد. ن. زالتا" افزون بر اینکه پیوندی فراگیر میان فضای دانشگاهی و عرصه عمومی برقرار کرده، ویژگیهای درخور توجه دیگری هم دارد و آن اینکه این دانشنامه به ویژه به کار دانشجویان و محققانی میآید که میخواهند در زمینهای خاص پژوهش کنند. ترجمه و انتشار تدریجی این دانشنامه به زبان فارسی و فراهم کردن امکان مواجهه شمار هرچه بیشتری از خوانندگان علاقهمند با آن از جمله اهدافی بوده که چه بسا مورد نظر بانیان این طرح بوده لذا "انتشارات ققنوس" با همکاری گروهی از مترجمان به سرپرستی "دکترمسعودعلیا" و با کسب اجازه از گردانندگان دانشنامه فلسفه استنفورد (SEP) اقدام به ترجمه و انتشار این دانشنامه مینماید و امیدوار است چاپ این مجموعه استمرار پیدا کند.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.