ناخدای هفت دریا 3/ باراکودا، پادشاه مرده‌ی تورتوگا

44,000 تومان

سفارش:1
باقی مانده:1

ناخدای هفت دریا 3 (باراکودا پادشاه مرده ی تورتوگا)

ظرف چند روز، هیچ سرباز اسپانیایی یا انگلیسی یا حتی فرانسوی‌ای توی کل کارائیب نبود که قضیه‌ی آندراده و ویه‌گاس را نشنیده باشد؛ اینکه اشباح دزدان دریایی که جسدهایشان هنوز ته دریا سوار بر کشتی‌شان درازبه‌دراز جلوی پوئرتاپلاتا افتاده، بهشان حمله کرده‌اند.

با هر بار تعریف‌کردنِ داستان، روایت کمی عوض می‌شد، هرچند (به‌طرز جالبی) کسی به دزدی اشاره نمی‌کرد.

کشتیِ ناخدا باراکودا غرق شده و خدمه‌اش سربه‌نیست شده‌اند، ولی اشباح سرگردانشان شب‌ها برای خود یکه‌تازی می‌کنند و هیچ‌کس جرئت ندارد جلویشان قد علم کند…
هیچ‌کس به‌جز پادشاه اسپانیا که خواب بدی برای اشباح کروس‌دل‌سور دیده است. ولی جرقه و رفقا خیال ندارند به این راحتی‌ها تسلیم شوند.
برای همین، در آخرین جلد از مجموعه‌ی ناخدای هفت دریا هم ماجراهای پرهیجان زیادی در انتظارشان است، از نبرد مرگ‌بار با لشکر پادشاه گرفته تا سفر دورودراز به چین و اتفاقات غافل‌گیرکننده‌ی دیگر.

فقط 1 عدد در انبار موجود است

توضیحات

ناخدای هفت دریا 3/ باراکودا، پادشاه مرده‌ی تورتوگا

نویسنده
یانوس کامپوس
مترجم
سعید متین
نوبت چاپ
تعداد صفحات 224
نوع جلد —-
قطع
سال نشر
سال چاپ اول ——
موضوع
کودک و نوجوان
نوع کاغذ ——
وزن 0 گرم
شابک
9786008869757
توضیحات تکمیلی
وزن 0.5 کیلوگرم
نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “ناخدای هفت دریا 3/ باراکودا، پادشاه مرده‌ی تورتوگا”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

خلاصه کتاب PDF

چند صفحه از کتاب

اطلاعات فروشنده

اطلاعات فروشنده

  • فروشنده: aisa
  • هیچ ارزیابی یافت نشد!
محصولات بیشتر

خون خورده

240,000 تومان

معرفی کتاب خون خورده

کتاب خون خورده آخرین رمان مهدی یزدانی خرم، روایتی جذاب از زندگی پنج برادر گم شده در شهرهای تهران، آبادان، مشهد و بیروت در دهه‌ی 60 است که تا مدت‌ها بعد از خواندنش هم ذهنتان را رها نخواهد کرد. این کتاب رمانی‌ منسجم و قوی با جزئیاتی دقیق است. داستان متلاشی‌ شدن برادران سوخته‌ای که سرنوشتی عجیب و مهیب برای‌‌شان رقم می‌خورد و جسم هر کدام روایتی تلخ را پشت سر می‌گذارد. این کتاب تنها ماجرای برادران سوخته نیست. قصه‌‌ی ارواح و انسان‌هایی است که پیرامون زندگی چند برادر پرسه می‌‌زدند. رمان خون خورده به نوعی ادامه‌ی دو اثر قبلی نویسنده تحت عناوین «به گزارش هواشناسی فردا این خورشید لعنتی» و «سرخ سفید» محسوب می‌شود. داستان برادران سوخته، یادآور جنگ‌های صلیبی است و در یک بازه‌ی زمانی بین سال‌های 1360 تا 1367 در زمان گذشته و بخش دیگر آن در یکی دو سال اخیر اتفاق می‌افتد. این قصه نه گذشته را تکرار می‌کند و نه دنیایی کاملاً متفاوت دارد و نویسنده‌ پیچیدگی‌‌های لازم داستانی را برای عامه‌ خوان‌ شدن آن کنار نمی‌زند. این کتاب تجربه‌‌ای‌ سخت و موفق از ذهنی پر قصه و مهندسی‌ شده برآمده است و بدون شک یکی از جدی‌‌ترین و بهترین رمان‌‌های فارسی سال‌‌های گذشته محسوب می‌شود. زبان کتاب خون خورده با وجود پس و پیش شدن ساختار جمله‌ها و اصرار بر توضیح همه چیز، روان و خوشخوان است. نویسنده تاریخ را به گونه‌ای متفاوت توصیف می‌کند. سبک روایت او مانند کتاب‌های تاریخ یا رمان‌های کلاسیک نیست. او به تمام گوشه و کنار تاریخ سر می‌زند. این کتاب را می‌توان به عنوان رمانی گوتیک در نظر گرفت؛ گوتیک نه به معنی ترس بلکه به معنی نوعی تعلیق. داستانی از دل سردابه‌ها و سفر به دل تاریخ که بعضی اوقات ذهن نویسنده آن را جعلی ساخته است. این رمان شما را به فضایی گوتیک گونه برای هجوم تاریخ بر روان‌تان وارد می‌کند. رهایی از دل تاریخ هرگز ممکن نیست. سرنوشت به معنای ماندن بین جبر و اختیار و از بعد معرفت شناختی بین عین و ذهن است. آیا واقعیت در ذهن شماست یا عینیت دارد؟ آیا نمادین و تفسیری است یا عینی‌ و قابل اثبات؟ گوتیک به معنای سرگردانی بین این مفاهیم تعبیر می‌شود. سرگردانی بین آنچه هست و آنچه تفسیر می‌شود؛ سرگردانی بین بودن و عدم وجود. در بخشی از کتاب خون خورده می‌خوانیم: زن گیر افتاده بین آتش دو طرف، خودش را به زمین چسباند. بعد از چند لحظه از پشت لاستیک‌های سوخته بیرون آمد و با یکی دو عکاس دیگر دوید سمت دیوار خانه‌ای که رویش به عربی شعار نوشته بودند. با اسپری قرمز پررنگ. نفسش را حبس کرد و دوباره دوربین را می‌گرفت به طرف زن و گروه‌های درگیر، که ناگهانی سرک می‌کشیدند از گوشه و‌ کنار. از توی ویزور زن را دید که جوان بود اما صورتش خوب معلوم نبود. صدای گلوله آنی قطع نمی‌شد. دوباره گلوله‌ای از پشت شیشه‌ی کافه قنادی فرانسه‌ی تهران ‌گذشت و نشست بر ذهن منصور، که با چند عکاس آماتور دیگر می‌خواست قهوه‌ای بخورد و نفسی تازه کند. صدای گلوله که برخاست، منصور نیم‌خیز شد. صدا از سمت دانشگاه تهران بود. خیابان آرام بود، ولی پر از جوانانی که شتابان راه می‌رفتند در آن هوای ابری. چند هفته از سقوط پهلوی گذشته بود. بعد موتور سیکلتی پر‌ گاز از مقابل قنادی رد شد. درگیری خیابانی. انقلاب تازه پیروز‌ شده هنوز آن‌قدر مقتدر نبود که شهر را آرام کند انگار. رام. منصور به فرهاد نگاهی انداخت که داشت سیگار می‌کشید. اسمش را عوض کرده بود و می‌گفت کمیل صدایش کنند. چای می‌خورد و سیگار می‌کشید و می‌خواست این چهار عکاس روزنامه‌های متفاوت را توجیه کند برای عکاسی از مراسم اعدامی که در پیش بود. سرهنگ‌ها و تیمسارهای فاسد. کمیل از محاربه می‌گفت، از دادگاه انقلابی، از فساد نیک‌خواه و ظلم جهان‌بانی. از اخلاص ارتشی‌های وفادار. از اینکه هر کس نمی‌توانست بیاید و این عکس‌ها قرار بود تاریخ را صادر کنند. منصور سوخته فرهاد را از سال‌ها قبل می‌شناخت.
سفارش:1
باقی مانده:1

ستاره‌ی شرق

130,000 تومان

معرفی کتاب ستاره‌ی شرق: زندگی و زمانه‌ی ام کلثوم، حنجره‌ی عشق و انقلاب

در کتاب ستاره‌ی شرق اثر محسن بوالحسنی روایتی جذاب و پرجزئیات از زندگی خواننده‌ی مشهور مصر، ام کلثوم خواهیم خواند. ام کلثوم که به ستاره‌ی شرق شهرت دارد، از سرشناس‌ترین خوانندگان مشرق‌زمین به شمار می‌رود. او با فعالیت‌های هنری خویش تأثیر گسترده‌ای بر نسل‌های جوان خوانندگان مصری گذاشت.

درباره‌ی کتاب ستاره‌ی شرق

کتاب ستاره‌ی شرق نوشته‌ی محسن بوالحسنی، زندگینامه‌ی بانوی خواننده‌ی مشهور مصری، فاطمه البلتاجی یا همان ام کلثوم (Umm Kulthum) است. فاطمه البلتاجی با نام هنری ام کلثوم، دختری روستایی و مصری بود که در طی سال‌های پرشکوه فعالیتش به نمادی در تلویزیون مصر بدل شد. «بانوی آواز عرب»، «ستاره‌ی شرق» و «هرم چهارم مصر» از القاب این بانوی هنرمند هستند. ام کلثوم در در حدود سال 1898 در شهر سنبلاوین مصر و در نزدیکی دلتای نیل متولد شد. خانواده‌اش مذهبی بودند و پدرش شیخ مسجد روستا بود. او زمانی با آواز آشنا شد و آن را فرا گرفت که پدرش به برادرش درس آوازه‌خوانی می‌داد. پدر نمی‌دانست دختری که تنها از دور به درس آواز او گوش می‌دهد و خود حق آواز خواندن ندارد، استعداد بی‌نظیری در این کار دارد. زمانی که توانایی بالای دختر در آواز خواندن برای پدر نمایان شد، تصمیم گرفت تا به او اجازه‌ی خواندن بدهد؛ ولی به شرطی که مانند پسرها لباس بپوشد تا کسی متوجه نشود این صدای جادویی متعلق به یک دختر است. ام کلثوم آواز می‌خواند و در تأمین معاش به خانواده کمک می‌کرد. این دختر ساده‌ی روستایی در ۱۶ سالگی مورد توجه ابوالعلا محمد قرار گرفت که از مشهورترین خوانندگان آن زمان بود. ابوالعلا محمد به ام کلثوم رپرتوارهای عربی کلاسیک را یاد داد. ام کلثوم سپس توسط زکریا احمد عودنواز مشهور، به قاهره دعوت شد.
سفارش:0
باقی مانده:1

پروفسور شُخُلی و دستیارش خُل‌خُلی 2/ داستان‌هایی فلسفی درباره‌ی زمان

49,000 تومان

وقتی به یک آکادمی فکر میکنید، احتمالاً تصویر ساختمانی خیلی بزرگ با یکعالمه استاد و دانشجو میآید توی ذهنتان، اما «آکادمی کپلی» اینشکلی نیست! بیشتر وقتها توی این آکادمی فقط دو نفر هستند: پروفسورشخلی و خلخلی.

پروفسورشخلی استاد آکادمی کپلی است و خلخلی هم دستیارش. خلخلی سعی میکند تا میتواند از استادشخلی فلسفه یاد بگیرد، اما خب چون بیتجربه است، دستهگلهایی هم به آب میدهد!

آنها هر بار در مورد چیزهای مختلفی حرف میزنند. موضوع بحث آنها در این کتاب «زمان» است.

البته... اگر فکر کردهاید که زمان یعنی ساعتها و روزها و سالهای مختلف که یکییکی پشتسرهم میآیند و میروند، یادتان باشد اصلاً نظرتان را به پروفسورشخلی و دستیارش نگویید، چون بعدش پروفسورشخلی کامپلیتلی سرتان را با توضیحاتش میخورد! حالا اگر این سؤال برایتان پیش میآید که اگر «زمان» همینها نیست، پس چیست، این کتاب را بخوانید، شاید چیزی دستگیرتان شد.

در بخشی از کتاب پروفسور شخلی و دستیارش خل خلی 2: داستان‌هایی فلسفی درباره‌ی زمان می خوانیم:

پروفسور شخلی توی آکادمی کپلی‌اش نشسته بود و طبق معمول، سر دستیار خل‌خلی غُرغُر می‌کرد: «چند دفعه بهت بگم دستوری که بهت می‌دم سر ساعت انجامش بده؟» «وای باز چی شده پروفسور؟!» «زبونت هم که درازه! الان دفترچه‌ی یادداشت‌های روزانه‌ی من رو ببین. خالی مونده! کامپلیتلی خالی! من دیروز چی کار کردم؟ کسی نمی‌دونه. محققان درموندن که من دیروز چی کار کردم. ولی نمی‌دونن. چرا؟ چون دستیارم یادش رفته یادداشت روزانه‌ی من رو بنویسه.» بعد مکث کرد و آب دهانش را قورت داد و گفت: «برای تاریخ این کشور متأسفم!»
سفارش:0
باقی مانده:1

عصب کشي

29,000 تومان

بخشی از کتاب عصب‌کشی

جمشید بلند شد رفت تلفنو جواب داد و برگشت اتاق. تا اومد اتاق روشو کرد طرف اصغر و گفت «پاشو که بلیتت برده، اونم چه بردنی!» محسن گفت «چی شده؟» جمشید گفت «فکر می‌کنی کی بود؟» محسن گفت «چه می‌دونم.» جمشید گفت «سرکار خانوم مهشید عباسی.» محسن گفت «این دیگه کیه؟» کار خدا رو می‌بینی؟ دختره عاشق اصغر شده بود! اصلا باورت می‌شه؟ ولی خب، آدمیزاده دیگه. طفلک این مهشیده از اون دخترهای ساده و عاطفیِ دوآتیشه بود، ولی خب از پسرها وحشت داشت. این‌قدر بابا ننه‌ش که هر دوشون مهندس بودن،‌ درِ گوشش از پسرها بد گفته بودن که دختره پاک جماعتِ مذکرو از زندگیش گذاشته بود کنار.‌ فقط هم حرف‌های بابا ننه‌ش نبود ها؛ یه عادتی که باباش داشت این بود که هر روز روزنامه می‌خرید می‌آورد خونه و می‌ذاشت مهشیدم بخونه. این بدبخت هم همه‌ش می‌رفت سراغ صفحهٔ حوادث. صفحهٔ حوادث روزنامه‌ها هم که دیدی، پُره از تجاوز و قتل دخترها به دست مردها و خیانت پسرها به دخترها و این‌طور چیزها. مهشید هم اینا رو می‌خوند و تنش می‌لرزید و از هر چی پسر بود فرار می‌کرد. خوشگل هم بود ها! اصلا یه چیزی بود که نگو! ولی هیچ پسری نمی‌تونست به‌ش نزدیک شه.‌ اولا طوری خودشو درست می‌کرد و لباس می‌پوشید که خیلی به چشم نیاد، بعدش هم تا یه پسر به‌ش نزدیک می‌شد، انگار گرگ دیده باشه، همچی فرار می‌کرد که دستِ پسره که سهله، نگاهش هم به‌ش نمی‌رسید. این‌قدر بدبین بود که حتا پسرعمه، پسرخاله، پسردایی و پسرعمو هم نمی‌تونستن باهاش حرف بزنن.

شاهنامه‌ی فردوسی به نثر (جلد 10، بخش 2): پادشاهی لهراسب تا پایان هفت خوان اسفندیار

85,000 تومان

در بخشی از کتاب شاهنامه فردوسی - جلد 10: از پادشاهی لهراسب تا پایان هفت خوان اسفندیار می‌خوانیم

داستان کتایون دختر قیصر تقدیر چنان بود که در این موقع قیصر متوجه شد که دخترش جا افتاده و بخت و اقبالش بلندی گرفته و فهمید که زمان شوهرکردن اوست. پس بزرگان دانشمند و رایزن را در کاخش جمع کرد و هرکس دیگری را که درخور دخترش بود از آن نام‌آوران بالنده، در کاخ جمع کرد و دختر ماهرویش هم در میان آن‌ها به قصد انتخاب جفت می‌گشت. کنیزان دورش را گرفته بودند و او در میان آن جمع کسی را به مردی نمی‌دید. در سراپرده‌ی قیصر، سه دختر نام‌آور بودند که در قد‌و‌بالا و چهره و در آهستگی و سزاواری و شایستگی نظیر نداشتند. نام دختر بزرگ‌تر کتایون و بسیار خردمند و پاک‌نهاد و شادکام بود. کتایون یک شب در خواب دید که تمام کشور از آفتاب روشن شد و جمعی از مردان پدیدار شدند که از انبوه مردم جدا بودند. سرور آن انجمن بیگانه‌ای دل‌افروز و فرزانه بود که قد سرو و صورتی ماهگونه داشت و درخور تخت شاهی بود. کتایون دسته‌گلی به او داد و وقتی از او بازستاند، آن دسته‌گل پُررنگ‌و‌بو شد. سحرگاه وقتی خورشید طلوع کرد و تمام نامداران از خواب بیدار شدند، قیصر بزرگ، هرکس را که دلاور و بزرگ بود جمع کرد و همه را به شادی در بارگاهش نشاند و بعد پریچهره‌ی خود را فرا‌خواند. کتایون با شصت کنیز، در‌حالی‌که دسته‌گلی به‌دست داشت، به بارگاه پدر رفت و آن‌قدر در میان آن جمع گشت که خسته شد؛ امّا از میان آن‌ها، هیچ‌کس را نپسندید. پس خرامان و گریان و در‌حالی‌که طالب یافتن جفتش بود، عزم رفتن به سراپرده کرد. همان موقع زمین مانند پَر زاغ سیاه شد، تا این‌که ماه همچون چراغی از سر کوه برآمد.

فهرست مطالب کتاب

پادشاهی لهراسب پادشاهی گشتاسب هفت‌خوان اسفندیار

شکستن امواج: سینمای لارس فون‌تری‌یه

190,000 تومان

بخشی از کتاب سینمای لارس فون تری‌یه

اغلب از فون تری‌یه نیز همانند هیچکاک، به عنوان کارگردانی زن‌ستیز یاد می‌شود هر چند خودش ادعا می‌کند شخصیت‌های زن فیلم‌هایش «کمال‌گرا» هستند (کاپلوف، ۲۰۰۳: ۱۹۷) و از شخصیت‌های زن، به‌ویژه در سه‌گانهٔ «قلب طلایی» تصویری قوی و محکم ارایه داده است. (اسمیت، ۲۰۰۰: ۲۵) رسانه‌های جهانی پیوسته به وجود نوعی رابطهٔ «پورنوگرافیک احساسی» بین او و بیورک در زمان فیلم‌برداری رقصنده در تاریکی اشاره می‌کنند (اسکات، ۲۰۰۰؛ راکول، ۲۰۰۱) یا از نیکول کیدمن نقل‌قول می‌کنند که فون تری‌یه او را از نظر احساسی آزار داده (مارو، ۲۰۰۴؛ بیلن، ۲۰۰۶) و شباهت‌های آشکاری بین رفتار فون تری‌یه و رفتار سخت‌گیرانه و وسواس‌آمیز هیچکاک با بازیگران زن فیلم‌هایش مانند تیپی هدرن، اینگرید برگمن، جَنِت لی و اوا مری سنت به چشم می‌خورد.   فون تری‌یه اذعان کرده که «خوک» بودن هیچکاک را ستایش می‌کند (لارسن، ۱۹۸۴: ۴۵) و این موجب بحث‌های فراوانی دربارهٔ فمینیستی خواندن آثار فون تری‌یه و امکان استفاده از تفسیرها و تحلیل‌های فمینیستی دربارهٔ آن‌ها شده است. (برای بررسی بیشتر این موضوع به فصل شش مراجعه کنید.) یکی از نکات بسیار جالب توجه، روش مشترکی است که هم هیچکاک و هم فون تری‌یه در فیلم‌های‌شان به کار می‌برند، بدین شکل که شخصیت‌های‌شان را در میانهٔ موقعیت‌های دشوار انسانی (و به‌شدت جنسیتی) قرار می‌دهند تا بتوانند تأثیرپذیری‌های روانی آن‌ها را هر چه بهتر تجزیه‌وتحلیل کنند.   در هستهٔ مرکزی آثار هر دو کارگردان، درون‌مایه‌های مشترکی مانند رنج کشیدن، کمال‌گرایی و لذت‌ها و نگرانی‌های مرتبط با این تجربه‌ها قرار دارند؛ هر دو به منظور بازتاب دادن و تشدید استعاره‌های روایی، در فرم فیلم‌هاشان دست‌کاری می‌کنند و به نتایج بسیار موفقی دست می‌یابند که به‌خوبی مستند شده‌اند