نقد تفکر فلسفی غرب با اصلاحات

31,000 تومان

در انبار موجود نمی باشد

توضیحات
نویسنده اتین ژیلسون
مترجم
دکتر احمد احمدی
نوبت چاپ 9
تعداد صفحات 274
نوع جلد شومیز
قطع وزیری
سال نشر 1401
سال چاپ اول 1401
موضوع الهیات و فلسفه
نوع کاغذ ————–
وزن 375 گرم
شابک
9786000200190
توضیحات تکمیلی
وزن 0.375 کیلوگرم
نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “نقد تفکر فلسفی غرب با اصلاحات”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اطلاعات فروشنده

اطلاعات فروشنده

  • فروشنده: Ali
  • نشانی:
  • هیچ ارزیابی یافت نشد!
محصولات بیشتر

عشاق نامدار

425,000 تومان
کتاب عشاق نامدار: فرانسه و روسیه اثری است به ترجمه و اقتباس ذبیح الله منصوری و چاپ انتشارات نگاه. اثر حاضر پیش از این در اواخر دهه چهلم شمسی به صورت پاورقی منتشر شده و ماجرای آن از روزهای چهارده سالگی لویی چهاردهم که پسری زیبارو و جذاب بود آغاز می شود، نوجوانی که ناگزیر توجه همه را به خود جلب می کرد تا آن جا که مادرش دستور داد تا او دیگر با هیچ زنی در اتاق خود تنها نباشد؛ اما جایی خارج از چهاردیواری قصر، پسر با دختر باغبان دیدار کرد و این دیدار حسی را در پسر برانگیخت که موجب شد رابطه ای مهرآمیز میان او و دخترک سربگیرد. بعد از کشف این رابطه تنها بودن پسر با هر زنی در هرجایی ممنوع شد و دختر باغبان از قصر اخراج و پیش خاله اش فرستاده شد. اما این منع حضور زنان به تنهایی در کنار لویی مدت زیادی دوام نیاورد زیرا مادر ترسید پسرش دچار مشکل گردد و نسبت به زنان بی مهر شود. ماجرا همین گونه پیش می رود تا جایی که پسر به تخت سلطنت تکیه می زند و صاحب فرزند می شود، فرزندی که قرار است نائب السلطنه او باشد کسی که در اصیل زادگی و حیا بسیار عقب تر لویی چهاردهم است… . . .

چشمهایش و ملکوت

110,000 تومان
کتاب چشمهایش و ملکوت نوشته جعفر مدرس صادقی توسط انتشارات مرکز با موضوع ادبیات، ادبیات داستانی، رمان، داستان های فارسی به چاپ رسیده است. بخشی از متن کتاب «بهرام صادقی نه اهل سیاست بود و نه هیچ سر و کاری با هیچ محفل و دار و دسته‌ای داشت. حتا کافه هم نمی‌رفت. قهوه‌خانه می‌رفت و به جاهای پرت و پلا. اما دوستان دلسوز و روشنفکری که در کمین او بودند او را پیدا کردند و به کافه‌ها بردند و به جلسه‌های ادبی و شعرخوانی و داستان‌خوانی کشاندند. هرچند این تلاش‌ها به جایی نرسید و اگر هم به جایی رسید، دوام چندانی پیدا نکرد. حتا وقتی که دوستان تصمیم گرفتند داستان‌های پراکنده‌ای را که در مجلّه‌های سخن و فردوسی و صدف و کتاب هفته چاپ کرده بود جمع و جور کنند و یک مجموعهٔ آبرومندی برای او ترتیب بدهند، خودِ او در دسترس نبود و در گرداوری و ویرایش متن داستان‌هایی که داشت چاپ می‌شد هیچ نظارت و مُراقبتی نکرد و هیچ نقشی نداشت. سالها پیش از انتشار این مجموعهٔ آبرومند و یکی دو ماه پیش از آن که دستنوشتهٔ «ملکوت» را به دست چاپ بدهد، در نامه‌ای به ابوالحسن نجفی می‌نویسد «به دنیای ذهنی خودم پناه برده‌ام» و از احساسی حرف می‌زند که از کودکی با او بوده است و این اواخر در وجودش به شدّت قوّت گرفته است. می‌گوید «از همان اوایل بچگی گاهی حس می‌کردم مثل این که روی زمین نیستم، یعنی به فاصلهٔ چند سانتی‌متر از خاک قدم برمی‌دارم...» و تعریف می‌کند که یک روز آفتابی که با خانواده رفته است باغ و دسته جمعی نشسته‌اند روی ایوانی که جوی آبی از کنارش می‌گذرد، ناگهان احساس می‌کند که سرش داغ شده و خودش را می‌بیند که سبک شده و از روی قالی بلند می‌شود و به هوا می‌رود. «همه چیز وضوح خودش را از دست داد و مه عجیب و غریبی سراسر باغ و گُلها و ایوان را گرفت و همه چیز حاشیه‌دار شد و من احساس کردم که وجودم از خودم مثل این که جدا شد و دیگر در دنیای پدر و مادرم و بچه‌ها و باغ نیستم، مثل این که به جای دیگری رفته‌ام... بعداً به من گفتند که تکانم داده بودند و من فوراً خوب شدم.» اما او هرگز خوب نشد. این واقعه هر چند سالی یک بار تکرار می‌شد و تا بزرگسالی و تا زمانی که این نامه را می‌نوشت و تا سالها بعد ادامه پیدا کرد. به قول خودش، احساس «بیگانگی» به «همه چیز» و تنهایی: «تنهای تنهایم. دیگر همه‌شان را شناخته‌ام... ولشان کن!» عین همین واقعه را در «ملکوت» از زبان «م.‌ ل.» روایت کرده است: «دوازده سال داشتم و با خانواده‌ام به باغ رفته بودیم. آن روز که در ایوان باغ نشستیم و من با گلهای سرخ باغچهٔ جلو ایوان بازی می‌کردم. جوی آب از کنار باغچه می‌گذشت و پونه‌های خودرو عطر خود را با نسیم تا دوردست می‌فرستادند، بچه‌ها پشت سرم به جست و خیز و بازی مشغول بودند و من باز هم از آنها کناره گرفته بودم. چیزی بود که مثل همیشه مرا بسوی انزوا و تنهایی می‌کشاند. ناگهان مادرم از قفا صدایم زد و در همین وقت بود که غنچه‌ای در انگشتانم له شد. دستم از تیغ خار آتش گرفت و من فریاد زدم می‌سوزد.... همه چیز زرد شد و پرده‌ای نگاهم را کدر کرد و مثل اینکه کمی از زمین بلند شدم. سرم گیج رفت و گرمای کشنده‌ای در سراسر بدنم لول خورد...» دکتر حاتم «ملکوت» هم که به دوست و دشمن و آشنا و بیگانه آمپول مرگ تزریق می‌کند، سرش پیر است و تنش جوان و میان مرگ و زندگی در نوسان است. می‌گوید «یک گوشهٔ بدنم مرا به زندگی می‌خواند و گوشهٔ دیگری به مرگ...» و می‌گوید «درد من این است. نمی‌دانم آسمان را قبول کنم یا زمین را... هر کدام برایم جاذبهٔ بخصوصی دارند...» احساس «انزوا» و «تنهایی» دوران کودکی به اندیشهٔ «مرگ» و «نیستی» در جوانی مُنجر شد. از همان سالهای آخر دبیرستان فکر خودکُشی در میان دوستان و همشاگردی‌ها قوّت گرفته بود. یک جور بازی و مسابقهٔ خودکُشی پیش آمده بود. منوچهر فاتحی یکی از دوستانی بود که چند بار تهدید به خودکُشی کرد، اما خودش را نکُشت. تا لب‌لب مُردن رفت، اما زنده و صحیح و سالم برگشت. یکی از همشاگردی‌ها همهٔ تقصیرها را به گردن معلّمی می‌اندازد که از رشت آمده بود و «اگزیستانسیالیست» بود و طرفداران فراوانی پیدا کرده بود. به این دار و دستهٔ ناامیدی که مُدام دم از خودکُشی می‌زدند «اگزی» می‌گفتند.» فهرست کتاب چشمهایش زمین هوا بزرگ علوی: ورق پاره ها و داستان های دیگر بهرام صادقی: قنقنه ها و داستان های دیگر یادداشت

زبان و مرگ (در باب جایگاه منفیت)

190,000 تومان
از كتاب زبان و مرگ مي‌توان به عنوان «درآمدي درخور به فلسفه» ياد كرد كه نشان از «روش تحليل» كار فكري جورجو آگامبن دارد. او از «امر زباني» به «امر وجودي» نقب مي‌زند و اين‌گونه «راه رهايي» را بر «زمين هستي» بنا مي‌كند. آگامبن از سويي جهان معاصر را تيزبينانه به نقد مي‌كشد و از سوي ديگر نگاهي اميدوار به «اجتماع آينده» دارد. در نوشته‌هاي او از يك طرف به «نقد منفي» برمي‌خوريم كه مشخصه‌ي تفكر اروپايي پس از جنگ است و از طرف ديگر منتقد پرشور و دانايي را بازمي‌يابيم كه با دقت و بصيرتي ژرف هر «سند» به جاي مانده‌ي «سنت» را مي‌كاود و بيش از هر چيز بر امكانات زباني آن سند تاكيد مي‌كند.

بازیچه دست دیگران نشوید

24,000 تومان
هیچ راننده عاقلی اجازه نمی‌دهد یکی از مسافرانش به جای او فرمان اتومبیل را به دست بگیرد و او را هر جا دلش خواست ببرد. با این حال، ما هر بار که کنترل می‌شویم یا تحت فشار قرار می‌گیریم این اتفاق روی می‌دهد. مثلاً شخصی با توسل به خشونت یا نیرنگ ما را وادار می‌کند آن طور که او می‌خواهد یا زندگی می‌کند یا دوست دارد عمل کنیم. کنترل کننده با استفاده از روش‌های فلج‌کننده و گمراه کننده از واکنش‌ها جلوگیری می‌کند و سهم کم و بیش مهمی از زندگی ما را به تاراج می‌برد. کنترل شدن از جانب دیگران مشیت الهی نیست. هیچ کس مجبور نیست تمام زندگی‌اش را به گوش دادن به حرف دیگران و زیر بار اراده آنها رفتن بگذراند. این کتاب برای کسانی نوشته شده که از کنترل شدن از جانب دیگران، از بیش از حد خوب و مهربان بودن، از بدبخت بودن و این که نمی‌توانند اختیار زندگی و کار خودشان را در دست داشته باشند خسته شده‌اند. در یک کلام این کتاب برای همه کسانی است که از کنترل شدن به ستوه آمده‌اند و دیگر اینکه می‌خواهند برای کسانی که تحت فشار قرار دارند و به نوعی تحت کنترل دیگران هستند راهکاری ارائه دهد.

ترجیح می دهم که نه

134,500 تومان
کتاب «ترجیح می دهم که نه» دربردارندۀ داستان «بارتلبی محرّر» هرمان ملویل و سه جستار فلسفی دربارۀ آن است توسط پویا رفویی به فارسی برگردانده شده است. در واقع این کتاب با جمع آوری دیدگاه های چندی از فیلسوفان معاصر چاپ شده است. ژیل دلوز، فیلسوف فرانسوی در مقاله خود با عنوان «بارتلبی، یا یک فرمول» به این داستان هرمان ملویل پرداخته است. «ژاک رانسیر» در مقاله دوم با عنوان «دلوز، بارتلبی و فرمول» به بررسی و تشریح بیشتر نظر دلوز دربارۀ این داستان پرداخته است. مقالۀ سوم این کتاب، «بارتلبی، یا در باب حدوث» است که در آن جورجو آگامبن وجوه دیگری از این داستان را بررسی کرده است. «بارتلبی محرر» داستان مردی است که می تواند به راحتی و باخونسردی «نه» بگوید. او فردی است که برای کار تحریر یا رونویسی در یک دفتر ثبت اسناد استخدام شده است و رفتاری متفاوت و خاص دارد. او در برابر بسیاری از درخواست هایی که از او می شود تنها یک پاسخ دارد: «ترجیح می دهم که نکنم.»