نمایش افسانه‌ای برای وقتی دیگر

125,000 تومان

سلين نسخه‌ اول نمايش افسانه‌اي براي وقتي ديگر را سال 1946، در سلول يا به قول خودش توي دخمه‌اش در زندان کپنهاگ نوشت؛ عصباني از همه‌کس، بريده از همه‌چيز، بدخلق‌تر از هميشه، با تني رنجور از دردهاي قديمي. با تمام اين‌ها، در اين بدترين لحظه‌ زندگي، سلين بيشتر از هميشه شور و شوق زنده ماندن داشت.
نمايش افسانه‌اي براي وقتي ديگر کتابي‌ست عليه همه‌کس؛‌ همه‌ي دوستان، همه‌ دشمنان، همه‌ دوست‌ دشمنان، حتي خود سلين، و عليه همه‌چيز؛‌ ميهن، عشق، نفرت… و مسلما، عليه زبان، همان زبان استاندارد و ادبي فرانسه که سلين از رمان اولش، سفر به انتهاي شب (1932) با آن مي‌جنگيد.
از نظر بسياري از منتقدان ادبي، از جمله آنري گودار، اين جنگ تمام‌عيار، «خشن‌ترين رمان سلين در برخورد با خواننده» است.

فقط 1 عدد در انبار موجود است

توضیحات

نمایش افسانه‌ای برای وقتی دیگر

نویسنده لویی فردینان سلین
مترجم مهدی سحابی – اصغر نوری
نوبت چاپ 1
تعداد صفحات 254
قطع و نوع جلد رقعی شومیز
سال انتشار 1401
شابک 9789642134366
توضیحات تکمیلی
وزن 0.23 کیلوگرم
نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “نمایش افسانه‌ای برای وقتی دیگر”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اطلاعات فروشنده

اطلاعات فروشنده

  • فروشنده: Ali
  • نشانی:
  • هیچ ارزیابی یافت نشد!
محصولات بیشتر

عرفان و رندی در شعر حافظ

350,000 تومان
"عرفان و رندی در شعر حافظ" اثری است به قلم شیوای "داریوش آشوری"، که بارها مورد تجدید چاپ قرار گرفته است. این اثر نگرشی جدید و با تکیه بر مفاهیم و راهبردهای علوم انسانی، اندیشه و جهان بینی لسان الغیب را مورد کند و کاو قرار داده و از این جهت، از جایگاه ویژه ای در میان حافظ پژوهان و دوست داران خواجه ی شیراز برخوردار است. این اثر که در گذشته با نام "هستی شناسی حافظ" منتشر شده بود، اکنون با همان زمینه و درون مایه منتها در نور تامل و اندیشه ی بیشتر و تحقیق و پژوهش گسترده تر در اختیار خوانندگان قرار گرفته است. مهم ترین هدف این تحقیق، به تصویرکشیدن پیوند میان "عرفان و رندی در شعر حافظ" است و "داریوش آشوری" تلاش می کند تا منطق راهنمای نمادها و تعابیری که در اشعار حافظ به کار رفته را به خواننده بنمایاند. "داریوش آشوری" کتاب "عرفان و رندی در شعر حافظ" را در چهار بخش کلی تنظیم نموده که بخش نخست آن با عنوان "بنیاد های انسان شناسی صوفیانه" به بررسی اسطوره و سرنمون، علی الخصوص در ادیان ابراهیمی می پردازد. بخش دوم که "مطالعه ی میان متنی" نام گرفته گزیده هایی از "کشف الاسرار" و "مرصاد العباد" ارائه می کند و پس از آن "دو مکتب تاویلی" را زیر ذره بین می برد. در بخش سوم کتاب "عرفان و رندی در شعر حافظ"، "داریوش آشوری" شعر و عرفان را تجزیه و تحلیل می کند و تفاسیری "از تصوف زاهدانه به تصوف شاعرانه" و "از شعر صوفیانه به شعر رندانه" ارائه می کند. بخش چهارم اثر، "عرفان و رندی در دیوان حافظ" نام گرفته و "داریوش آشوری" در این بخش به مطالعه ی درون متنی اثر ورود می کند.

کتاب رهش

70,000 تومان

معرفی کتاب رهش

رضا امیرخانی در کتاب رهش به رابطه زوجی معمار پرداخته که بعد از تولد فرزند بیمارشان، از یکدیگر فاصله گرفته‌اند و هر کدام به شکلی با مشکلات زندگی در تهران درگیر هستند. این اثر که با محوریت آسیب‌ توسعه شهری بر کیفیت زندگی تالیف شده، توانست جایزه کتاب برگزیده جلال آل احمد را برای نگارنده خود به ارمغان آورد و با استقبال فراوان خوانندگان مواجه شد. درباره کتاب رهش: علا و لیا با عشق با همدیگر ازدواج کرده‌اند اما حالا در نقطه‌ای هستند که هیچ شباهتی بین یکدیگر نمی‌بینند. یکی از آن‌ها، حالا سمت معاون شهردار را به دست آورده و قبل از هر تصمیم، به اثر آن بر موقعیت شغلی‌اش فکر می‌کند. دیگری اما به دلیل بیماری آسم فرزندشان ایلیا، هر روز بیشتر و بیشتر از معماری مدرن بیزار می‌شود و بعد از تمسخر ایده‌هایش برای ساخت خانه‌هایی با استاندارد مناسب، احساس می‌کند از طرف همکارانش طرد شده و هیچ همراهی ندارد. زندگی این خانواده کوچک در شهر تهران و آسیب‌هایی که از شهرسازی بی‌رویه متحمل می‌شوند داستان کتاب رهش است که مانند سایر آثار رضا امیرخانی محتوایی اجتماعی دارد و می‌تواند خوانندگان گوناگونی را راضی نگه دارد. جدال پایان‌ناپذیر ماشین‌ها و انسان‌ها، بحث همیشگی شهرستان یا پایتخت و مقایسه جنوب شهر با شمال شهر از موضوعات اصلی این رمان ایرانی هستند. علا و لیا، به عنوان نمایندگان هر یک از این دوگانه‌ها، در یک زندگی مشترک گرفتار آمده‌اند، زوجی که با وجود ازدواج عاشقانه‌شان، حالا زبان مشترکی برای ارتباط با هم ندارند و دیگر همدیگر را نمی‌شناسند. در میانه این تفاوت‌ها، پسرشان که به آسم مبتلاست نقش واسطه‌ای را ایفا می‌کند که گاهی باعث نزدیکی و گاهی دلیل دوری است. ریه‌های مریض او نماد نشاطی است که شهر تهران هر روز بیشتر و بیشتر از آن محروم می‌شود و گویی به ما یادآوری می‌کند تنها برنده جنگ همیشگی طبقاتی، سودجویانی هستند که با معامله سلامت جسمی و روحی مردم به منفعت می‌رسند... .

مفهوم اضطراب (تعمقی ساده با گرایش روان‌شناختی درباره مسئله گناه موروثی در علم اصول دین)

210,000 تومان
کيرکگور در ديباچه‌ي مفهوم اضطراب ادعا مي‌کند قصد دارد اين کتاب را به همان سرراستي بنويسد که مرغان هوا آواز سرمي‌دهند. او مي‌گويد، گناه اول هر فردي از ابناي بشر شبيه گناه اول آدم ابوالبشر است. سپس به سراغ اضطراب مي‌رود و فرق مي‌گذارد ميان اضطراب عيني (برون‌ذاتي) و اضطراب ذهني (درون‌ذاتي) و رابطه‌ي آن را با آزادي برجسته مي‌سازد: امکانِ آزادي در اضطراب عرض اندام مي‌کند. کيرکگور اضطراب را ترس يا دلهره‌اي نامشخص مي‌داند که پيش‌شرط آزادي (و به همين سبب، پيش‌شرط گناه) است زيرا اضطراب همانا تصديق وضع کنوني ما و بازشناخت ماهيت امکان است. در اينجا کيرکگور در مقام متفکري مسيحي بحث مي‌کند و تا بخواهيد از متن کتاب مقدس نقل مي‌کند و خيلي وقت‌ها از عبارت‌هايي استفاده مي‌کند از زبان‌هاي ديگر متني که براي فيلسوفان و کيرکگورپژوهان جذاب خواهد بود اما خوانندگاني را که علايق عام‌تر دارند دچار اضطراب خواهد ساخت.

چشمهایش و ملکوت

110,000 تومان
کتاب چشمهایش و ملکوت نوشته جعفر مدرس صادقی توسط انتشارات مرکز با موضوع ادبیات، ادبیات داستانی، رمان، داستان های فارسی به چاپ رسیده است. بخشی از متن کتاب «بهرام صادقی نه اهل سیاست بود و نه هیچ سر و کاری با هیچ محفل و دار و دسته‌ای داشت. حتا کافه هم نمی‌رفت. قهوه‌خانه می‌رفت و به جاهای پرت و پلا. اما دوستان دلسوز و روشنفکری که در کمین او بودند او را پیدا کردند و به کافه‌ها بردند و به جلسه‌های ادبی و شعرخوانی و داستان‌خوانی کشاندند. هرچند این تلاش‌ها به جایی نرسید و اگر هم به جایی رسید، دوام چندانی پیدا نکرد. حتا وقتی که دوستان تصمیم گرفتند داستان‌های پراکنده‌ای را که در مجلّه‌های سخن و فردوسی و صدف و کتاب هفته چاپ کرده بود جمع و جور کنند و یک مجموعهٔ آبرومندی برای او ترتیب بدهند، خودِ او در دسترس نبود و در گرداوری و ویرایش متن داستان‌هایی که داشت چاپ می‌شد هیچ نظارت و مُراقبتی نکرد و هیچ نقشی نداشت. سالها پیش از انتشار این مجموعهٔ آبرومند و یکی دو ماه پیش از آن که دستنوشتهٔ «ملکوت» را به دست چاپ بدهد، در نامه‌ای به ابوالحسن نجفی می‌نویسد «به دنیای ذهنی خودم پناه برده‌ام» و از احساسی حرف می‌زند که از کودکی با او بوده است و این اواخر در وجودش به شدّت قوّت گرفته است. می‌گوید «از همان اوایل بچگی گاهی حس می‌کردم مثل این که روی زمین نیستم، یعنی به فاصلهٔ چند سانتی‌متر از خاک قدم برمی‌دارم...» و تعریف می‌کند که یک روز آفتابی که با خانواده رفته است باغ و دسته جمعی نشسته‌اند روی ایوانی که جوی آبی از کنارش می‌گذرد، ناگهان احساس می‌کند که سرش داغ شده و خودش را می‌بیند که سبک شده و از روی قالی بلند می‌شود و به هوا می‌رود. «همه چیز وضوح خودش را از دست داد و مه عجیب و غریبی سراسر باغ و گُلها و ایوان را گرفت و همه چیز حاشیه‌دار شد و من احساس کردم که وجودم از خودم مثل این که جدا شد و دیگر در دنیای پدر و مادرم و بچه‌ها و باغ نیستم، مثل این که به جای دیگری رفته‌ام... بعداً به من گفتند که تکانم داده بودند و من فوراً خوب شدم.» اما او هرگز خوب نشد. این واقعه هر چند سالی یک بار تکرار می‌شد و تا بزرگسالی و تا زمانی که این نامه را می‌نوشت و تا سالها بعد ادامه پیدا کرد. به قول خودش، احساس «بیگانگی» به «همه چیز» و تنهایی: «تنهای تنهایم. دیگر همه‌شان را شناخته‌ام... ولشان کن!» عین همین واقعه را در «ملکوت» از زبان «م.‌ ل.» روایت کرده است: «دوازده سال داشتم و با خانواده‌ام به باغ رفته بودیم. آن روز که در ایوان باغ نشستیم و من با گلهای سرخ باغچهٔ جلو ایوان بازی می‌کردم. جوی آب از کنار باغچه می‌گذشت و پونه‌های خودرو عطر خود را با نسیم تا دوردست می‌فرستادند، بچه‌ها پشت سرم به جست و خیز و بازی مشغول بودند و من باز هم از آنها کناره گرفته بودم. چیزی بود که مثل همیشه مرا بسوی انزوا و تنهایی می‌کشاند. ناگهان مادرم از قفا صدایم زد و در همین وقت بود که غنچه‌ای در انگشتانم له شد. دستم از تیغ خار آتش گرفت و من فریاد زدم می‌سوزد.... همه چیز زرد شد و پرده‌ای نگاهم را کدر کرد و مثل اینکه کمی از زمین بلند شدم. سرم گیج رفت و گرمای کشنده‌ای در سراسر بدنم لول خورد...» دکتر حاتم «ملکوت» هم که به دوست و دشمن و آشنا و بیگانه آمپول مرگ تزریق می‌کند، سرش پیر است و تنش جوان و میان مرگ و زندگی در نوسان است. می‌گوید «یک گوشهٔ بدنم مرا به زندگی می‌خواند و گوشهٔ دیگری به مرگ...» و می‌گوید «درد من این است. نمی‌دانم آسمان را قبول کنم یا زمین را... هر کدام برایم جاذبهٔ بخصوصی دارند...» احساس «انزوا» و «تنهایی» دوران کودکی به اندیشهٔ «مرگ» و «نیستی» در جوانی مُنجر شد. از همان سالهای آخر دبیرستان فکر خودکُشی در میان دوستان و همشاگردی‌ها قوّت گرفته بود. یک جور بازی و مسابقهٔ خودکُشی پیش آمده بود. منوچهر فاتحی یکی از دوستانی بود که چند بار تهدید به خودکُشی کرد، اما خودش را نکُشت. تا لب‌لب مُردن رفت، اما زنده و صحیح و سالم برگشت. یکی از همشاگردی‌ها همهٔ تقصیرها را به گردن معلّمی می‌اندازد که از رشت آمده بود و «اگزیستانسیالیست» بود و طرفداران فراوانی پیدا کرده بود. به این دار و دستهٔ ناامیدی که مُدام دم از خودکُشی می‌زدند «اگزی» می‌گفتند.» فهرست کتاب چشمهایش زمین هوا بزرگ علوی: ورق پاره ها و داستان های دیگر بهرام صادقی: قنقنه ها و داستان های دیگر یادداشت

کبوتر توی کوزه

32,000 تومان

معرفی کتاب کبوتر توی کوزه

پیرزن پارچه‌ای سفید روی سرش می‌اندازد شادی می‌کند، برای خودش هلهله می‌کند و کِل می‌کِشد و چند بار با عصا روی کوزه می‌زند. نویسنده با هر ضربه کوزه را بیشتر به آغوش می‌کشد و حالش بدتر می‌شود، زانوهایش خم می‌شود. خنده‌اش کم و کم‌تر می‌شود. دست روی قلبش می‌گذارد، پیچ و تاب می‌خورد ــ صدای رعدوبرق و باران ــ کوزه از دست نویسنده می‌افتد، می‌شکند. صحنه تاریک می‌شود. نقطه‌ای که کوزه است روشن می‌شود. کبوتری از توی کوزه درمی‌آید و صدای بالش توی تاریکی صحنه می‌پیچد.

مزخرفات فارسی

45,000 تومان
دمار از روزگار یعنی کجا؟ کمتر کسی هست که روزی به کسی وعده نداده باشد دمار از روزگارش درآورد. کلاً دست به تهدیمان خوب است. البته بیشتر وقت‌ها هیچ غلطی هم نمی‌کنیم یا بهتر است بگویم نمی‌توانیم بکنیم، ولی همین که سر طرف داد می‌کشیم: «دمار از روزگارت درمی‌آورم»، دلمان خنک می‌شود. حالا این که بعضی‌ها کینه‌جوتر از بیشتر ما هستند یا دستشان به جایی بند است یا پشتشان به جایی گرم یا اصلاً خودشان منبع گرما و اصل دستگیره‌اند، داستانش فرق می‌کند. این‌جور جاهاست که خبرش را می‌شنویم و برای دیگران هم تعریف می‌کنیم که فلانی یا فلان جا دمار از روزگار فلان کس درآورد. خیلی ساده، یعنی بیچاره‌اش کرد. اما خودِ دمار یعنی چه؟