نگاهی به فلسفه

379,000 تومان

کتاب نگاهی به فلسفه (سبک کردن بار سنگین فلسفه) نوشته دونالد پامر ترجمه عباس مخبر توسط انتشارات مرکز با موضوع فلسفه، فلسفه غرب، تاریخ فلسفه به چاپ رسیده است.
ویتگنشتـاین در جـایی گفته اسـت می‌تـوان کل یـک کتـاب فلسفـه را فقط با استفـاده از لطیفـه نوشـت. اثر حاضـر چنین کتابی نیسـت و بـا تاریخ فلسفـه همچـون یک لطیفه برخورد نمی‌کند. این کتـاب فلسفـه را سنگیـن نه، اما جدی می‌گیرد. همان‌طور که عنوان فرعی کتاب نشان می‌دهد، هدف آن است که بار سنگین فلسفه قدری سبک شود.
معرفی مباحث کتاب نگاهی به فلسفه
فیلسوفان پیش سقراطی (قرن های ششم و پنجم)
دوره آتنی قرن های پنجم و چهارم
دوره های هلنیستی و رمی قرن چهارم تا قرن چهارم
فلسفه قرون وسطا و رنسانس قرن پنجم تا قرن پانزدهم
خردگرایی قاره ای و تجربه گرایی انگلیسی قرن های هفدهم و هجدهم
فلسفه پساکانتی و قاره قرن نوزدهم
عمل گرایی سنت تحلیلی و سنت پدیدارشناختی و پیامدهای اش قرن بیستم
سنت پیدیدارشناختی و پیامدهای اش

فقط 1 عدد در انبار موجود است

شناسه محصول: 9789642130498 دسته: , ,
توضیحات

نگاهی به فلسفه

نویسنده دونالد پامر
مترجم عباس مخبر
نوبت چاپ دوازدهم
تعداد صفحات 544
قطع و نوع جلد رقعی شومیز
سال انتشار 1403
شابک 9789642130498
حمل و نقل
توضیحات تکمیلی
وزن 0.575 کیلوگرم
نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “نگاهی به فلسفه”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اطلاعات فروشنده

اطلاعات فروشنده

  • فروشنده: Ali
  • نشانی:
  • هیچ ارزیابی یافت نشد!
محصولات بیشتر

برنامه ریزی شهرهای جدید

4,000 تومان
این کتاب برای دانشجویان رشته جغرافیا و برنامه‌ریزی شهری در مقطع کارشناسی و کارشناسی ارشد به عنوان منبع اصلی دروس «شهرها و شهرکهای جدید» و «برنامه‌ریزی شهرهای جدید» به ارزش 2 واحد تدوین شده است. این کتاب در رشته‌های شهرسازی و برنامه‌ریزی به عنوان منبع دروس کارشناسی ارشد و دکتری مورد استفاده است.

فهرست

پیشگفتار چاپ دهم مقدمه فصل اول: پیدایش و سیر تحول شهرهای جدید فصل دوم: گونه شناسی و طبقه بندی شهرهای جدید فصل سوم: تجارب جهانی شهرهای جدید فصل چهارم: نظام شهری و شهرهای جدید در ایران فصل پنجم: برنامه ریزی شهرهای جدید فصل ششم: بررسی نمونه هایی از شهرهای جدید در ایران منابع و مآخذ

چشمهایش و ملکوت

110,000 تومان
کتاب چشمهایش و ملکوت نوشته جعفر مدرس صادقی توسط انتشارات مرکز با موضوع ادبیات، ادبیات داستانی، رمان، داستان های فارسی به چاپ رسیده است. بخشی از متن کتاب «بهرام صادقی نه اهل سیاست بود و نه هیچ سر و کاری با هیچ محفل و دار و دسته‌ای داشت. حتا کافه هم نمی‌رفت. قهوه‌خانه می‌رفت و به جاهای پرت و پلا. اما دوستان دلسوز و روشنفکری که در کمین او بودند او را پیدا کردند و به کافه‌ها بردند و به جلسه‌های ادبی و شعرخوانی و داستان‌خوانی کشاندند. هرچند این تلاش‌ها به جایی نرسید و اگر هم به جایی رسید، دوام چندانی پیدا نکرد. حتا وقتی که دوستان تصمیم گرفتند داستان‌های پراکنده‌ای را که در مجلّه‌های سخن و فردوسی و صدف و کتاب هفته چاپ کرده بود جمع و جور کنند و یک مجموعهٔ آبرومندی برای او ترتیب بدهند، خودِ او در دسترس نبود و در گرداوری و ویرایش متن داستان‌هایی که داشت چاپ می‌شد هیچ نظارت و مُراقبتی نکرد و هیچ نقشی نداشت. سالها پیش از انتشار این مجموعهٔ آبرومند و یکی دو ماه پیش از آن که دستنوشتهٔ «ملکوت» را به دست چاپ بدهد، در نامه‌ای به ابوالحسن نجفی می‌نویسد «به دنیای ذهنی خودم پناه برده‌ام» و از احساسی حرف می‌زند که از کودکی با او بوده است و این اواخر در وجودش به شدّت قوّت گرفته است. می‌گوید «از همان اوایل بچگی گاهی حس می‌کردم مثل این که روی زمین نیستم، یعنی به فاصلهٔ چند سانتی‌متر از خاک قدم برمی‌دارم...» و تعریف می‌کند که یک روز آفتابی که با خانواده رفته است باغ و دسته جمعی نشسته‌اند روی ایوانی که جوی آبی از کنارش می‌گذرد، ناگهان احساس می‌کند که سرش داغ شده و خودش را می‌بیند که سبک شده و از روی قالی بلند می‌شود و به هوا می‌رود. «همه چیز وضوح خودش را از دست داد و مه عجیب و غریبی سراسر باغ و گُلها و ایوان را گرفت و همه چیز حاشیه‌دار شد و من احساس کردم که وجودم از خودم مثل این که جدا شد و دیگر در دنیای پدر و مادرم و بچه‌ها و باغ نیستم، مثل این که به جای دیگری رفته‌ام... بعداً به من گفتند که تکانم داده بودند و من فوراً خوب شدم.» اما او هرگز خوب نشد. این واقعه هر چند سالی یک بار تکرار می‌شد و تا بزرگسالی و تا زمانی که این نامه را می‌نوشت و تا سالها بعد ادامه پیدا کرد. به قول خودش، احساس «بیگانگی» به «همه چیز» و تنهایی: «تنهای تنهایم. دیگر همه‌شان را شناخته‌ام... ولشان کن!» عین همین واقعه را در «ملکوت» از زبان «م.‌ ل.» روایت کرده است: «دوازده سال داشتم و با خانواده‌ام به باغ رفته بودیم. آن روز که در ایوان باغ نشستیم و من با گلهای سرخ باغچهٔ جلو ایوان بازی می‌کردم. جوی آب از کنار باغچه می‌گذشت و پونه‌های خودرو عطر خود را با نسیم تا دوردست می‌فرستادند، بچه‌ها پشت سرم به جست و خیز و بازی مشغول بودند و من باز هم از آنها کناره گرفته بودم. چیزی بود که مثل همیشه مرا بسوی انزوا و تنهایی می‌کشاند. ناگهان مادرم از قفا صدایم زد و در همین وقت بود که غنچه‌ای در انگشتانم له شد. دستم از تیغ خار آتش گرفت و من فریاد زدم می‌سوزد.... همه چیز زرد شد و پرده‌ای نگاهم را کدر کرد و مثل اینکه کمی از زمین بلند شدم. سرم گیج رفت و گرمای کشنده‌ای در سراسر بدنم لول خورد...» دکتر حاتم «ملکوت» هم که به دوست و دشمن و آشنا و بیگانه آمپول مرگ تزریق می‌کند، سرش پیر است و تنش جوان و میان مرگ و زندگی در نوسان است. می‌گوید «یک گوشهٔ بدنم مرا به زندگی می‌خواند و گوشهٔ دیگری به مرگ...» و می‌گوید «درد من این است. نمی‌دانم آسمان را قبول کنم یا زمین را... هر کدام برایم جاذبهٔ بخصوصی دارند...» احساس «انزوا» و «تنهایی» دوران کودکی به اندیشهٔ «مرگ» و «نیستی» در جوانی مُنجر شد. از همان سالهای آخر دبیرستان فکر خودکُشی در میان دوستان و همشاگردی‌ها قوّت گرفته بود. یک جور بازی و مسابقهٔ خودکُشی پیش آمده بود. منوچهر فاتحی یکی از دوستانی بود که چند بار تهدید به خودکُشی کرد، اما خودش را نکُشت. تا لب‌لب مُردن رفت، اما زنده و صحیح و سالم برگشت. یکی از همشاگردی‌ها همهٔ تقصیرها را به گردن معلّمی می‌اندازد که از رشت آمده بود و «اگزیستانسیالیست» بود و طرفداران فراوانی پیدا کرده بود. به این دار و دستهٔ ناامیدی که مُدام دم از خودکُشی می‌زدند «اگزی» می‌گفتند.» فهرست کتاب چشمهایش زمین هوا بزرگ علوی: ورق پاره ها و داستان های دیگر بهرام صادقی: قنقنه ها و داستان های دیگر یادداشت

کتاب چوب بدست های ورزیل

80,000 تومان
معرفی کتاب چوب بدست های ورزیل “چوب بدستهای ورزیل” اثر جاودانه ای است از “غلامحسین ساعدی” ملقب به “گوهرمراد” که در آن به خوبی، دیدگاه نویسنده را نسبت به حضور بیگانگان در کشور، به تصویر می کشد. “چوب بدستهای ورزیل” قصه ی مردم یک روستا است که زمین های کشاورزی شان، که در واقع یگانه دارایی و سرمایه ی این مردم است، توسط گرازها مورد حمله قرار گرفته است و حال آن ها باید فکر چاره ای باشند. در شروع نمایش نامه با شخصیتی به نام “محرم” مواجهیم که همه ی محصولش، طعمه ی گراز شده و نه تنها سایر اهالی روستا به فکر کمک برای عبور او از این بحران نیستند، بلکه اعتقاد دارند حتما عملی از محرم سر زده که گرازها به زمین های او حمله کرده اند. این اتفاق سبب می شود تا محرم خود را در میان این اهالی تنها ببیند و بفهمد که زبان و درد مشترکی با آن ها ندارد؛ پس در قبای یک عاقل دیوانه نظیر بهلول درآمده و در طول نمایش نامه ی “چوب بدستهای ورزیل”، با زبان اشاره و کنایه، اشتباهات اهالی را به آنان گوشزد می کند؛ اما کجاست گوش شنوایی؟خیلی زود مشکل همه گیر می شود و مردم روستا هرچه می کنند نمی توانند گرازها را فراری دهند؛ پس تصمیم می گیرند به روستای مجاور رفته و از آن ها طلب مشورت و یاری کنند. در آنجا شخصیتی به نام “موسیو” وارد داستان می شود که راه حلی به اهالی روستا پیشنهاد می کند و آنان غافل از اینکه این راه حل، مشکل جدید و بزرگ تری برایشان خواهد بود، آن را می پذیرند. این نمایش نامه، آیینه ی نگرانی های “غلامحسین ساعدی” در برابر اشغال و استثمار است و به شکلی نمادین و درخشان، خطاها و رنج های مردم را نشان می دهد.

رهبران جهان باستان (7) هانیبال

3,500 تومان
کسی نمی‌داند هانیبال چه زمانی نقشه جسورانه‌ترین حمله نظامی تاریخ جهان را کشید . آفتاب صبحگاهی بهاری ، صخره‌های سنگیِ بالای ساحل غربی دریای مدیترانه را گرم کرده بود . برفراز آن صخره‌های مشرِف به شهر باستانی کارتاژ نو ، قصرهای متعددی قرار داشت که خورشیدِ در حال طلوع به آن‌ها هم گرمی می‌بخشید . این شهر در قسمت بالای سواحل شرقی شبه‌جزیره ایبریا قرار داشت ، یعنی در نزدیکی جایی که امروزه شهر اسپانیایی کارتاخنا قرار دارد . قصرها و ردیفِ خانه‌های شهر در زیر نور صبحگاهی می‌درخشید و کودکان که انگار می‌دانستند اتفاقی مهم در حال رخ دادن است در خیابان‌های شهر می‌دویدند . مردی قوی‌هیکل و گندمگون با چشمان سیاه و نافذ از بالای یکی از قصرها به پایین نگاه می‌کرد . نخست به امواج پر تلألؤ پایین دست‌ها و سپس به باغ‌های سبز زیتون و مزرعه‌های قهوه‌ای رنگی نظر افکند که در سرتاسر ساحل کشیده شده بود . مرد به کارگران متعددی نگاه کرد که مزارع را شخم می‌زدند و زمین را برای کشت محصول در بهار آینده آماده می‌کردند . نام او هانیبال بارکا بود . تنها ٢٨ سال داشت ، ولی بعد از مرگ پدرش ، هامیلکار ، و برادر خوانده‌اش ، هاسدروبال ، فرمانده ارتش یکی از بزرگ‌ترین تمدن‌های تاریخ باستان ، یعنی « کارتاژ » شده بود . این فرهنگِ آفریقای شمالی تا ایبریا ( اسپانیا و پرتغال امروزی ) بسط یافته بود و با تأسیس شهر کارتاژ نو نفوذش را تا آن سوی آفریقا گسترش داده بود .

شخصیت رنسانس … یوهانس گوتنبرگ

4,800 تومان
زندگی در اوایل قرن پانزدهم میلادی با دنیای امروزی ما کاملاً متفاوت بود . گوتنبرگ تمام زندگی خود را در دو شهر ماینتس و استراسبورگ آلمان گذراند . در آن ایام امکانات رفاهی اندک بود و راه‌های مسافرت و ایجاد ارتباط پیشرفته نبود . مردم برای آگاهی از حوادث و رویدادها روزنامه و مجله نمی‌خواندند ، زیرا هیچ یک وجود نداشت . در آن زمان ، برای نوشتن مطلبی روی کاغذ راهی جز نوشتن با دست نبود . به همین علت ، خبرها دهان به دهان پخش می‌شد . مسافران و داستان‌سرایان با مردم شهر در مسافرخانه‌ها جمع می‌شدند و رخدادهای دیگر نقاط جهان را برایشان تعریف می‌کردند . با وجود تعداد بسیاری مدارس ، شمار کتاب‌ها خیلی کم بود . غالباً فقط معلم نسخه‌ای از کتاب‌های درسی را در اختیار داشت . به کودکان از طریق پرسش و پاسخ درس آموخته می‌شد . آموزگار پرسش را طرح می‌کرد و شاگردان دسته‌جمعی پاسخ می‌دادند . بیشتر کتاب‌ها را با قلم پَر و جوهر می‌نوشتند و سپس در کارگاهها صحافی می‌کردند . در آن زمان ، تمایل به دانستن و تحصیل و شناخت جهان به سرعت رو به افزایش بود ، از این رو نسخه‌برداری از کتا‌بها کاری پرمنفعت شد . کتابی دیگر از مجموعه شخصیت‌های تأثیرگذار به دوران رنسانس می‌پردازد و این ‌بار زندگی شخصیتی به نام گوتنبرگ که مخترع دستگاه چاپ بود بازگو می‌شود . نام گوتنبرگ تا ابد با شاهکارش ، کتاب مقدس ، و با اختراع دستگاه چاپ ، اختراعی که جهان را دگرگون ساخت ، پیوند خورده است .

اعلامیه استقلال آمریکا

75,000 تومان
آبراهام لینکُلن، در ٢٢ فوریه ١٨٦١، کمى پس از آن‏که به عنوان شانزدهمین رئیس‏جمهور ایالات متحده بر سر کار آمد، در «تالار استقلال» در فیلادلفیا یک سخنرانى‏ایراد کرد که در بخشى از آن گفت: من هیچ گاه به لحاظ سیاسى احساسى نداشته‏ام که ازنظرات ابراز شده در اعلامیه استقلال برنخاسته باشد. اغلب به زحماتى اندیشیده‏ام که‏افسران و سربازان ارتش در کسب این استقلال متحمل شدند. اغلب از خودم پرسیده‏ام‏که این چه اصل یا ایده بزرگى بود که این اتحاد گروه ایالت‏هارا براى چنین مدت‏درازى استوار نگه داشته است. وقتى مردى با چنان فراست و شرافت درخشان به یک سند سیاسى خاص چنین ابرازدین مى‏کند، بیانگر عظمت آن سند و مؤلف آن است. لینکلن به راستى براى مردى که‏اعلامیه استقلال را نوشت، یعنى توماس جفرسون، ارج و احترام والایى قایل بود. لینکلن مى‏دانست انقلابى که باعث پیدایش ایالات متحده شد حاصل کوششى‏ دسته‏‌جمعى بود، و نیازمند «زحمات» نه تنها «افسران و سربازان»، بلکه‏قانونگذاران، مغازه‏داران، کشاورزان، و بى‏شمارى دیگران نیز بود. با این حال «اصل یاایده بزرگ» پشت این انقلاب را یک مرد در چند ماده جاویدان بیان داشته است. جفرسون، در سندى که استقلال آمریکا را به جهان اعلام داشته بود، موفق شده بودجوهره اصلى آرزوهاى انسان را براى آزادى، سلوک عادلانه، و خودمختارى بگنجاند.او با انجام دادن این کار، خود را به مثابه شخصیتى والا و مورد ستایش براى نسل‏هاى‏آینده تثبیت کرد. لینکلن نیز به یقین از جهتى به جفرسون به همین گونه مى‏نگریست -فراتر از صرفاً یک انسان، به مثابه یک نماد، شاید نماد آمریکایى نمونه. «جالب‏آن‏که بعدها زمانى فرا رسید که به خود لینکلن نیز به همین شیوه نگریسته مى‏شد.»