هدیه هومبولت
165,000 تومان
« هومبولت فلایشر » شاعری بود که همه دانشجویان رشته ادبیات منتظر ظهورش بودند . او ثروت بیکرانی داشت که در ادبیات خلاصه میشد . هزاران کتاب خوانده بود و تاریخ را کابوس میدانست . وقتی در مورد ثروت حرف میزد ، در جایگاهی بود که میتوانست ثروتهای بیکران عالم را با دارایی پروتستانهای آمریکایی مقایسه کند .
چرا او در این اواخر به جنون رسیده بود . جنون از او خیلی قلدرتر بود که توانست او را به دام بیندازد . « هدیه هومبولت » نمایشگر تعارض میان هنر واقعی و هنر هالیوودی است . سرگذشت تراژیک مردی است که میخواهد در کشاکش تعارض این دو قطب ، فردیت خود را حفظ کند و به وادی ابتذال و قشریگری سقوط نکند ، غافل از اینکه حفظ فردیت در عالم ما فرجامی اسفناک دارد .
پس از انتشار رمان « دسامبر رئیس دانشکده » از سال بلو که از پرفروشترینهای این نویسنده در آمریکا بود ، جدیدترین ترجمه از این نویسنده که در کارنامه ادبیاش یک جایزه « پولیتزر » و یک « نوبل ادبی » به چشم میخورد با نام « هدیه هومبولت » با ترجمه سهیل سُمّی منتشر شد . « سُمّی » مترجم آثار نویسندگان مطرحی چون مارگارت اتوود ، جوزف کنراد ، ماری رنولت ، کازوئو ایشی گورو و هنری میلر است .
فقط 1 عدد در انبار موجود است
هدیه هومبولت
نویسنده |
سال بلو
|
مترجم |
سهیل سمی
|
نوبت چاپ | ٢ |
تعداد صفحات | ٦٠٠ |
نوع جلد | شومیز |
قطع | رقعی |
سال نشر | ١٤٠١ |
سال چاپ اول | —— |
موضوع |
——
|
نوع کاغذ | بالکی |
وزن | ٤٥٦ گرم |
شابک |
9789643118419
|
وزن | 0.456 کیلوگرم |
---|
اطلاعات فروشنده
- فروشنده: Samaneh Fathi
- نشانی:
- هیچ ارزیابی یافت نشد!
پانوراما ۶… آزمایش دکتر اکس
گره کور
تاملات
قلعه مرغی؛ روزگار هرمی
شبکههای هرمی و حکایت پولدار شدن. اگه پول داشته باشی همه چیز داری. زن، بچه، همهچی. « قلعه مرغی؛ روزگار هرمی » داستان پسر نوجوانی را روایت میکند که بر اثر حوادثی به سمت شبکههای هرمی کشیده میشود و با اتفاقات غیر قابل پیشبینی روبرو میشود . داستان یک تم اجتماعی دارد و در محلهای از محلههای جنوب شهر ( قلعهمرغی ) میگذرد : « پول خوشبختی نمیآره. همه میدونن. برو از هر کسی میخواهی بپرس. مگه همین اصغر نبود. اون همه پول پیدا کرد، آخرشم اون جور شد. » اصغر مقنی را همه میشناختند.
چند سال پیش سمت قزلقلعه، موقع چاه کنی خورده بود به یک زیر خاکی. توی یک چشم به هم زدن زندگیاش زیر و رو شد. زبان بسته از بس ذوق زده شده بود، چنان ریخت و پاشی کرد که سال نشده به خودش آمد، دید همان یک زنی هم که داشت از چنگش درآمده و خداحافظ.
- برندهی جایزهی بهترین رمان اول بنیاد هوشنگ گلشیری ۱۳۹۱
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.