

هنر برقراری ارتباط
52,000 تومان
همه ما انسانها نیاز داریم که با یکدیگر ارتباط برقرار کنیم. وقتی تنها میشویم دلمان میخواهد با کسی صحبت کنیم. چگونه میتوانید تشخیص بدهید ارتباط سالم چیست و کدام ارتباط سمی است. انرژی تمرکز حواس عاملی ضروری در ارتباط سالم است.
تمرکز حواس ایجاب میکند قضاوت را رها کنیم و از تنفس و بدنمان آگاه باشیم و به آنچه در اطرافمان میگذرد توجه کامل داشته باشیم. این امر کمکتان میکند دریابید آیا فکری که تازه ارائه کردهاید سالم یا ناسالم، دوستانه یا غیر دوستانه است. وقتی به حرفهایی که دیگران میزنند گوش میکنید، دارید آن مواد سمی را مصرف میکنید.
به همین دلیل است که تمرکز حواس در صحبت کردن و همین طور گوش کردن بسیار مهم است.
اجتناب از گفتگوهای سمی ممکن است دشوار باشد، بخصوص در محل کار. اگر با چنین مشکلی روبرو هستید، مواظب باشید. باید آگاه و محتاط باشید تا این نوع درد و رنجها را جذب نکنید. شما باید با انرژی همدلی از خودتان محافظت کنید. به طوری که وقتی گوش میدهید، به جای مصرف مواد سمی، به طور جدی در خودتان همدلی بیشتر ایجاد کنید. وقتی به این شیوه گوش میکنید، همدلی از شما محافظت میکند و شخص مقابل شما هم کمتر عذاب میکشد.
فقط 1 عدد در انبار موجود است
هنر برقراری ارتباط
نویسنده |
تیچ نات هان
|
مترجم |
مهین خالصی
|
نوبت چاپ | ٧ |
تعداد صفحات | ١٦٠ |
نوع جلد | شومیز |
قطع | رقعی |
سال نشر | ١٤٠٣ |
سال چاپ اول | ١٣٩٣ |
موضوع |
روابط بین اشخاص – زندگی مذهبی
|
نوع کاغذ | بالکی |
وزن | ١٦٣ گرم |
شابک | 9786002781130 |
وزن | 0.163 کیلوگرم |
---|
اطلاعات فروشنده
- فروشنده: Ali
- نشانی:
- هیچ ارزیابی یافت نشد!
دستور زبان فارسی بر اساس نظریهی گروههای خودگردان در دستور وابستگی
ما اينجا داريم مي ميريم
جملاتی از کتاب ما اینجا داریم میمیریم
خوشبختیها را گم کردهایم، همهشان گم شدهاند. دستمان خالی است دیگر هیچ نوری توی دستهامان نیست.
گاهی همین قدر که بنشینم و ده دقیقه توی حال خودم باشم و کارگرهای ساختمان روبرو تیرآهن خالی نکنند و دلم برای چیزی شور نزند و تسمه کولر پاره نشود به گمانم خوشبختم.
خوبی تهران همین است که همهچیز گم میشود توی های و هوی شهر.
طلاپری میداند که هر ستاره مال کدام آدمیزاد است و حال میبینیم که آدمیزادها همیشه با جام چای کنار پنجره میایستند و هیچوقت پریهای جنگل را صدا نمیزنند. آدمیزادها عاشق آسمان هستند و مدام دنبال ستارههایشان میگردند.
مادرش همیشه میگفت هیچ کار خدا بیحکمت نیست. بعد هم غشغش میخندید که یک خدایا شکر بگو و خودت را راحت کن. تا آن سر دنیا هم که بدوی نمیفهمی چرا بلاهای ریز و درشت سر آدم میآید.
آدمیزادها هیچوقت صدایی را که نمیبینند، نمیشنوند. حتی گاهی خوشبختیهای کوچکشان را هم نمیبینند.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.