



وبلاگ خونآشام 3/ برف سرخ زمستان
115,000 تومان
انتشارات هوپا منتشر کرد:
«بیشتر شبیه یه سایهی بزرگ و سیاه بود. تنها چیزی که تونستم واضح ببینم، دستهاش بود، دو تا دست اسکلتی و لاغر. داشتند با انگشت من رو نشون میدادن. یه چیزی هم ازشون چکه میکرد.
یه چیزی شبیه… شبیه خون! خواستم فرار کنم که دستها بالای سرم پیچوتاب خوردن و انگار طلسم شده باشم، دیگه نتونستم تکون بخورم.
همونجا سرِ جام میخکوب شدم. بعد یکی از دستها مثل برق پرید جلو و گلوم رو گرفت. خیلی وحشتناک بود. همون لحظه رعدوبرقِ وحشتناکی زد و تونستم صورت ترسناک و رنگپریدهش رو ببینم. خندهش مو به تنم سیخ کرد….
وقتی نیمهخونآشام باشی، دیگر نمیتوانی معمولی باشی. تا ابد عجیبوغریب خواهی بود. مامان و بابایم میگویند همین روزهاست که سروکلهی «نیروی ویژه»ام پیدا شود. اتفاقهای بدی افتاده.
نمایشگاه زمستانی ترسناکی توی شهر برپا شده و شبحی با دستهای لرزان و خونین به مردم حمله میکند. مردم اسمش را گذاشتهاند «شبح خون»! اما حقیقت چیز دیگری است. پای «خونآشامهای مرگبار» در میان است. بزرگترین شیاطینی که باید با آنها روبهرو بشویم. من و «تالولا»!
در انبار موجود نمی باشد
وبلاگ خونآشام 3/ برف سرخ زمستان
نویسنده |
پیت جانسون
|
مترجم |
مریم فیاضی
|
نوبت چاپ | — |
تعداد صفحات | 272 |
نوع جلد | —- |
قطع | — |
سال نشر | — |
سال چاپ اول | —— |
موضوع |
کودک و نوجوان
|
نوع کاغذ | —— |
وزن | 0 گرم |
شابک |
9786008869450
|
وزن | 0.5 کیلوگرم |
---|
اطلاعات فروشنده
- فروشنده: aisa
- هیچ ارزیابی یافت نشد!
آلابولا
تاول
معرفی کتاب تاول
کتاب تاول اولین اثر مهدی افروزمنش که با بیانی ساده و داستانی قوی، جایزهی رمان اول هفت اقلیم را از آن خود کرده، روایتی از محلهای نزدیک میدان راه آهن به نام «فلاح» در دههی 70 است که در آن روز شب نمیشود مگر اینکه دعوا و درگیری اتفاق بیفتد. این رمان داستان یکی از بچههای همین محل به نام «جعفر» است که روزی قهرمان کشتی و مورد احترام ساکنین محل بوده، تا هنگامی که تعادل روانیاش را از دست میدهد و معتاد و لات میشود و سرانجام در گیر و دار یک خصومت، سرهنگ سرشناسی را به قتل میرساند. افروزمنش در کنار داستان جعفر، قصهی آدمهای دیگری را هم روایت میکند؛ خانم ژاپنی که زن برادر جعفر است، اشرف شلغم، سرهنگ آرنولد، مجید سریش، یوسف آتاری، قاسم سلمونی، حسن جگرکی و خود راوی. در حقیقت، تاول داستان محلهی فلاح را روایت میکند. آدمهای داستان یک ویژگی مشترک دارند و آن فقر و سرنوشت نه چندان درخشان است. گویی آنها شخصیتی مستقل ندارند و تنها در محلهشان معنا مییابند. آنها در ایستادن در برابر نظم و قانون متفاهم و سرسخت هستند و دنیایی جدا از تمامیت شهر را شکل میدهند. راوی داستان نوجوانی است که با هیجان و کنجکاوی خاصی ماجراها را تعریف میکند و هر از گاهی که از چیزی باخبر نیست، به نقل قول از زبان زنان همسایه و خاله زنکهای قدیمی محل متوسل میگردد. تاول روایت آدمهایی است که هر روز در اطراف خود میبینید؛ همان قدر لمس کردنی و باور کردنی. روایتی واقعگرایانه که افروزمنش میکوشد وقایع را همان گونه که هست، بازسازی کند. او در این اثر از اجتماعی آشنا حرف زده و کوشیده است بخشی از ساختار اجتماعی و فرهنگی جامعهی شهری را نشان دهد، با شخصیتهایی ملموس که شما را درگیر خود میکنند و به فضای داستان میبرند. انگار در آن محله سالها با جعفر، قاسم سلمونی، اشرف شلغم و بقیهی آدمهای آن زندگی کردهاید و هر روز شاهد ماجراهای محله بودهاید. از مهمترین نقاط ضعف این رمان میتوان به عدم تسلط نویسنده به راوی و هرج و مرجی اشاره کرد که به دلیل همین عدم شناخت بر قصه غالب شده است. در نیمهی اول داستان، شما با یک راوی خردسال و نونهال روبرو میشوید که لابلای آدمها میچرخد و روایت میکند اما در نیمهی دوم آن، بدون هیچ رویداد و پرش زمانی خاصی، راوی کودک به یک جوان تبدیل میگردد و در بعضی جاها هم حضورش فعل میشود! این نابسامانی روایت تا پایان داستان ادامه مییابد. در بخشی از کتاب تاول میخوانیم: جعفر هر جا مینشست دم از انتقام میزد. شب که شد، پنجشنبه، همه توی فوتبال دستی میدانستند جعفر آزاد شده و میخواهد انتقام بگیرد، اما کسی باور نکرده بود. تا قبل از اینکه آقاحیدر بیاید داخل و بعدش خود جعفر، تعریف میکردند جعفر چی گفته و میخندیدند. یکی گفت جعفر گفته «به روح ننهم دهنش رو صاف میکنم.» بعدش هم اضافه کرد «زرشک.» آن یکی تعریف کرد جعفر در حالی که با تیزی دسته چوبیاش به نیمکت توی دخمه میزده، گفته «کاری میکنم بدونه جعفر کیه.» نادر بود که از آنطرف شیشکی کشید تا همه بترکند از خنده. عباس دختر هم خلاص شده بود. خندید که به من گفته «کاری میکنم تا قیوم قیومت اسم جعفر از این محله پاک نشه. فکر نکنی چون سرهنگه بیخیالش میشم! زده باید تاوون بده.» بعد هم صداش را جور خاصی کلفت کرد، گفت «من که گرخیدم، وای به حال سرهنگ.» همه خندیدند. گفتم، پنجشنبه بود و یک کلاغ چهل کلاغهای کار جعفر هنوز توی محل جمع نشده بود که خودش آفتابی شد. موضوع انتقام را هم از صبح به کس و ناکس گفته بود. سرهنگ، همانطور که توی فوتبال دستی به آق حیدر قول داده بود، جعفر را به دادسرا نفرستاده بود و با استفاده ا اختیاراتش او را آزاد کرده بود. این طور میگفتند. نمیدانستیم دقیقاً کی آزاد شده و اصلاً آیا این دو روز توی کلانتری بوده یا سرهنگ همان دیشب آزادش کرده بود. اولین ساعتی که یکی گفته بود او را دیده نزدیکهای ظهر بودهقورتشبده 2/ یک قورتشبدهی غولپیکر!
فروشیها 2/ یک عدد بابا بهفروش میرسد
معرفی کتاب یک عدد بابا به فروش می رسد اثر کاره سانتوس
مغازه ي خود کشي
خلاصه کتاب مغازه خودکشی
این رمان درباره خانواده تواچ و کسبوکار منحصربهفرد آنهاست. خانواده تواچ مغازهای با این شعار دارند: «آیا در زندگی شکست خوردهاید؟ لااقل در مرگتان موفق باشید.» مغازه آنها که مغازه خودکشی نام دارد، به افرادی که قصد خودکشی دارند خدمات ارائه میدهد. خانواده تواچ حتی به مشتریان خود مشاوره خودکشی هم میدهند و انواع و اقسام روشهای مختلف برای پایان دادن به زندگی فلاکتبارشان را به آنها پیشنهاد میکنند. رمان در زمان و مکان نامشخصی اتفاق میافتد. اما چیزی که مشخص است، این است که ناامیدی فراگیر شده و بیشتر مردم دلیلی برای زنده بودن ندارند. شاد بودن و خندیدن از عجیبترین چیزها به شمار میرود و آمار خودکشی بسیار بالا است. در این میان، مغازه خودکشی به خود افتخار میکند که به آدمها کمک میکند تا از شر زندگی راحت شوند.وقتی به اتاقخوابش برگشت، زنش به بالشت تکیه داده بود و مجله میخواند. زن پرسید «کی بود؟» «نمیدونم. یه بیچارهای که تفنگش گلوله نداشت. چیزی رو که دنبالش بود از توی جعبهی مهمات پیدا کردم و بهش دادم. دیگه میتونه مغزش رو بترکونه. داری چی میخونی؟» «آمار پارساله: هر چهل دقیقه یک خودکشی، صد و پنجاه هزار اقدام به خودکشی که فقط دوازده هزارتاش به مرگ منجر میشه. باورنکردنیه.» «آره همینطوره. چهقدر آدم هست که میخوان راحت بشن و موفق نمیشن… خوشبختانه ما واسهی این کار اینجاییم. چراغ رو خاموش کن عزیزم.» (کتاب مغازه خودکشی – صفحه ۱۵)همهچیز در مغازه خودکشی و در خانواده تواچ خوب پیش میرود. پسر خانواده وسایل جدیدی برای خودکشی اختراع میکند و میل به خودکشی روز به روز بیشتر میشود. اعضای خانواده کار خود را به خوبی انجام میدهند تا اینکه آلن به دنیا میآید. آلن برعکس همه آدمهایی است که ما تا به حال در رمان دیدهایم. او شاد است! لبخند میزند و عاشق کمک به دیگران است. قوانین مغازه را رعایت نمیکند و به شکل غیر قابل باوری مثبتاندیش و خوشبین است. رفتارهای آلن کمکم باعث ایجاد تغییرات اساسی میشود و…
برليني ها
معرفی کتاب برلینیها
دانستن سرگذشت کسانی که در هنگامهی انقلاب سال 57 یا اتفاقات سیاسی دیگر کشور را ترک کردهاند برای کسانی که ماندن را انتخاب کردهاند، همیشه جالب است. کاوه فولادی نسب در کتاب برلینیها، در قالب رمانی جذاب، به روایتگری سرگذشت کسانی میپردازد که حوادث روزگار آنها را مجبور به ترک وطن کرده است. برخی از آنان حالا به فعالیتهای سیاسی خود به چشم تردید نگاه میکنند و برخی هنوز بر سر عهده و پیمانشان ایستادهاند. کتاب نامبرده داستان این مردمان است.دربارهی کتاب برلینیها
داستان کتاب «برلینیها» دربارهی نویسندهای است که در کشور آلمان و در شهر برلین سکونت دارد. او که تصمیم گرفته است رمانی دربارهی وقایع سیاسی و اجتماعی ایران بنویسد، با تعداد زیادی از ایرانیان ساکن برلین قرار ملاقاتی ترتیب میدهد و با آنان مصاحبه میکند. افرادی که به دلایل مختلفی مهاجرت از وطن و آمدن به آلمان را انتخاب کردهاند، سرگذشتشان را برای نویسنده تعریف میکنند. برخی از آنان کسانی هستند که جزو انقلابیون چپگرا به شمار میآیند و در زمان وقوع انقلاب سال 1357 به آلمان آمدهاند. عدهی دیگری از آنان بعد از ماجراهای انتخابات سال 1388 به برلین مهاجرت کردهاند. دستهی دیگر کسانی هستند که برای کار تجارت به آلمان آمدهاند. در حقیقت شکستها، دستآوردها، حسرتها و تردیدهای این افراد موضوع اصلی این رمان است. آنان که بعضاً زیر ذرهبین سازمانهای اطلاعاتی زندگی میکنند، زندگی خود را با ترس میگذرانند. برخی نیز به آرمانهایشان پشت کردهاند و راه دیگری را برای ادامهی زندگی در پیش گرفتهاند؛ عدهای نیز همچنان بر همان عقیدهاند و برای رسیدن به هدف تلاش میکنند. درست است که این آدمها خاطرات مختلف و سرگذشتهای متفاوتی دارند، اما همگی از رنجی سخن میگویند که تغییر روال زندگی به آنان تحمیل کرده است. از طرفی نویسنده متوجه میشود که عدهای در پی دزدیدن این یادداشتها و نابود کردن آنان هستند، بنابراین در تدوین این نوشتهها و تبدیلشان به رمان دچار تردید میشود. بهعبارتی، کاوه فولادینسب در کتاب برلینیها روایتگر سرنوشت چند نسل از ایرانیان سرگردان است و توانسته با شیوهی خاص نویسندگی خود به بهترین شکل این سرگذشتها را روایت کند.محصولات مشابه
دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-هنر مفهومی و دستساخته
بسیاری از علاقهمندان به فلسفه در ایران که با فضای مجازی بیگانه نیستند نام دانشنامه فلسفه استنفورد را شنیدهاند و چه بسا از این مجموعه کم نظیر بهره هم برده باشند. این دانشنامه حاصل طرحی است که اجرای آن در سال ١٩٩٥ در دانشگاه استنفورد آغاز شد و همچنان ادامه دارد. این مجموعه از مدخلهای مناسبی برای ورود به گسترههای متنوع فلسفی برخوردار است و کسی که میخواهد برای اولین بار با مسأله یا مبحثی در فلسفه آشنا شود، یکی از گزینههای راهگشایی که پیش رو دارد این است که ابتدا به سراغ مدخل یا مدخلهای مربوط به آن در این دانشنامه برود.
نگارش، تدوین و انتشار مدخلهای دانشنامه فلسفه استنفورد به سرپرستی "دکتر ادوارد. ن. زالتا" افزون بر اینکه پیوندی فراگیر میان فضای دانشگاهی و عرصه عمومی برقرار کرده، ویژگیهای درخور توجه دیگری هم دارد و آن اینکه این دانشنامه به ویژه به کار دانشجویان و محققانی میآید که میخواهند در زمینهای خاص پژوهش کنند. ترجمه و انتشار تدریجی این دانشنامه به زبان فارسی و فراهم کردن امکان مواجهه شمار هرچه بیشتری از خوانندگان علاقهمند با آن از جمله اهدافی بوده که چه بسا مورد نظر بانیان این طرح بوده لذا "انتشارات ققنوس" با همکاری گروهی از مترجمان به سرپرستی "دکترمسعودعلیا" و با کسب اجازه از گردانندگان دانشنامه فلسفه استنفورد (SEP) اقدام به ترجمه و انتشار این دانشنامه مینماید و امیدوار است چاپ این مجموعه استمرار پیدا کند.دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-ژاک لکان
دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-عشق
دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-سعادت
دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-هگل
دانشنامه فلسفه استنفورد 5: زیباییشناسی
نویسنده | استنفورد |
مترجم | مسعود علیا |
تعداد صفحات | ٦٨٠ |
قطع | وزیری |
سال نشر | ١٤٠١ |
موضوع | فلسفه |
نوع کاغذ | تحریر |
وزن | ١٣٥٤ |
شابک | ٧ -٤٦٣-٠٤٠-٦٢٢- ٩٧٨ |
نوع جلد | گالینگور روکشدار |
دانشنامه فلسفه استنفور 1: زیباییشناسی آلمانی
نویسنده | پل گایر، هانا گینزبورگ، استیون هولگِیت، ایئن تامسون و نیکولاس دیوی |
مترجم | سید مسعود حسینی، داود میرزایی، گلنار نریمانی و وحید غلامیپورفرد |
سرپرست و ویراستار مجموعه | مسعود علیا |
نوبت چاپ | ٣ |
سال نشر | ١٤٠٢ |
سال چاپ اول | ١٣٩٩ |
تعداد صفحات | ٥٣٦ |
نوع جلد | گالینگور روکشدار |
قطع | رقعی |
موضوع | فلسفه |
نوع کاغذ | تحریر |
شابک | ٦ -٣٤٥-٠٤٠-٦٢٢- ٩٧٨ |
وزن | ٧٨٨ |
تولید کننده | ققنوس |
دانشنامه فلسفه استنفورد 3: شاخهها و مکتبها
نویسنده | استنفورد |
مترجم | مسعود علیا |
نوبت چاپ | ٢ |
تعداد صفحات | ٧٣٥ |
سال نشر | ١٤٠١ |
نوع جلد | گالینگور روکشدار |
موضوع | فلسفه |
نوع کاغذ | تحریر |
قطع | رقعی |
وزن | ٨٩٧ |
شابک | ٦ -٣٩٠-٠٤٠-٦٢٢- ٩٧٨ |
تولید کننده | ققنوس |
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.