
وحشت در دبستان شومیان 3/ زنگ تفریح در جنگل!پ
20,000 تومان
معرفی کتاب مدرسه ی وحشت (3) اثر جک شابرت
فقط 1 عدد در انبار موجود است
وحشت در دبستان شومیان 3/ زنگ تفریح در جنگل!پ
نویسنده |
جک شابرت
|
مترجم |
مونا توحیدی
|
نوبت چاپ | — |
تعداد صفحات | 104 |
نوع جلد | —- |
قطع | — |
سال نشر | — |
سال چاپ اول | —— |
موضوع |
کودک و نوجوان
|
نوع کاغذ | —— |
وزن | 0 گرم |
شابک |
9786222041441
|
وزن | 0.5 کیلوگرم |
---|
اطلاعات فروشنده
- فروشنده: aisa
- هیچ ارزیابی یافت نشد!
مدرسهی خیالبافها 3/ آقای مدیر یک موشِ خونآشام است
چند تا دوست خوب دارم که با هم به یک مدرسه میرویم. اما مشکلاتی هم دارم؛ مثلاً اینکه خیلی وقتها مامان، بابا و معلمها حرفهای من و دوستهایم را باور نمیکنند.
البته این موضوع اصلاً باعث نمیشود که ما دربارهی چیزهای مشکوک تحقیق نکنیم. با ما همراه باشید تا شما هم نتیجهی تحقیقهایمان را بفهمید.
ماجرای این کتاب دربارهی مدیر جدید مدرسه است.
وقتی با جودی و زَک و مِیسی میرویم که او را ببینیم، شوکه میشویم. موهای آقای مدیر جدید سیاه است، شنل میپوشد و لبهای کِرممانند بامزهای دارد.
یک بار از دفترش صدای هیسهیس میشنویم و تازه زیر نور آفتاب هم پوستش قرمز میشود!
در روزِ خوراک ایتالیایی، میفهمیم نان سیردار قدغن شده، مدیرمان خونآشام است و با ارتش موشهای خونآشامش میخواهد مدرسه را بگیرد!
ای وااااای!!!
برندهی جایزهی کتاب کودک سال
رِد هاوس بریتانیا
زمان دست دوم
معرفی کتاب زمان دست دوم
کتاب پرفروش نیویورکتایمز زمان دست دوم نوشتهی نویسندهی برندهی جایزهی نوبل ادبیات سوتلانا آلکسیویچ، درباره سقوط و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و ظهور روسیه جدید و اوضاع اجتماعی و تاریخ شفاهی این کشور اطلاعات ناب و جامعی را ارائه میدهد. این کتاب برندهی جایزهی کتاب لسآنجلس تایمز و یکی از ده کتاب برتر سال 2017 بوده است. درباره کتاب زمان دست دوم: تاریخ اتحاد جماهیر شوروی و سقوط آن در سال 1991 یکی از مهمترین رویدادهای تاریخی و سیاسی در سطح بینالملل محسوب میشد که تأثیرات بسیاری بر روی ملت شوروی و دیگر کشورها داشت. سوتلانا آلکسیویچ روزنامهنگار برندهی جایزهی نوبل در کتاب زمان دست دوم (Secondhand Time: The Last of the Soviets) با تعداد زیادی از مردم عادی شوروی سابق گفتوگو کرده و صدای آنان را همانند یک پازل گردآوری کرده است تا بتواند برخلاف دیگر روایات رسمی، داستانهای شخصی و واقعی مردم را نیز به گوش جهانیان برساند. او با صدها نفر از قشرهای مختلف، سنین و نژادهای متفاوت مصاحبه میکند، از استادان دانشگاهی که پس از سقوط اتحاد جماهیر شوروی تهسیگار جمع میکردند تا قهرمان جنگی که دیگر مورد احترام دیگران نبود؛ از کاسبان و دلالان نوکیسه تا اعضای سابق حزب. این کتاب روایتگر آدمهایی است که زندگیشان به یکباره دگرگون میشود. کتاب زمان دست دوم در مورد کمونیسم و سقوط شوروی صحبت میکند. مردم روسیه در این کتاب بار دیگر 30 سال گذشتهی خود را مرور میکنند و به شما میگویند که زندگی در زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی به چه شکل بوده است و حال زندگی در روسیه جدید چه خصوصیاتی دارد. «صداهایی از آرمانشهر» عنوان پنجگانهای است اثرِ سوتلانا آلکسیویچ. این پنجگانه بهترتیب شامل جنگ چهرهی زنانه ندارد (1983)، آخرین شاهدان (1985)، پسران رویین (1989)، نیایش چرنوبیل (1997) و زمان دستدوم (2013) است. عنوان این پنجگانه با محتوای آثار همخوانی حداکثری داشته و تا حدود زیادی منطقی است. دو مفهوم کلیدی که در همهی این پنج اثر به آنها پرداخته شده «صداها» و «آرمانشهر» هستند. این دو مفهوم بهویژه در کتاب زمان دستدوم نمود بارزی دارند. صداهایی متفاوت با یکدیگر، از گوشهگوشهی این سرزمین پهناور، «آرمانشهر روسی» را برای شما تصویر میکنند؛ آرمانشهری که ملل روسیزبان در طول صد سال گذشته، در طی و حدفاصل حکومت دو ولادیمیر، لنین و پوتین همواره به دنبال آن بودهاند و هرگز هم بدان نرسیدهاند. آلکسیویچ همان روش مصاحبهی مستقیم با شهروندان عادی و انتقال بیکموکاستِ آن را که در چهار کتاب قبلی به کار گرفته بود برای تنظیم و نگارش حُسنختام پنجگانهاش، زمان دستدوم نیز استفاده کرده است. مصاحبههای مربوط به این کتاب طی سالهای 2012 - 1991 گرفته شدهاند، پس از فروپاشی نظام شوروی. مردم طی دههها یاد گرفته بودند اگر زندگی خود و خانوادهشان را دوست دارند، ساکت بمانند. حتی اگر شدیدترین بلاها و دردها به آنها تحمیل شده باشد، دندان به جگر بگیرند و به احدی چیزی از سرگذشتشان نگویند. خودسانسوری، ترس از ابراز عقیده و وحشت از حکومت و نهادهای وابسته در وجودشان نهادینه شده بود. اما پس از فروپاشی نظام شوروی، دستکم برای مدت کوتاهی، شمشیری که بر سر تکتک شهروندان شوروی سایه انداخته بود ناپدید شد. با این حال گرفتن مصاحبه و به حرف آوردن کسانی که نسلاندرنسل یاد گرفته بودند خاموش باشند، کار بسیار دشواری بود. سوتلانا آلکسیویچ با گفتوگوهایی که انجام داده به خوبی توانسته تصویری واقعی و کامل از روسیه کنونی به نمایش بگذارد که همچنان خاطرات ظلم، وحشت، قحطی و قتلعامها را با خود حمل میکنند؛ با این حال برای آیندهای درخشانتر میکوشند و امیدوارند. کتاب پیش رو ترکیبی از غمها و پیروزیهای انسانهایی است که یک ملت واحد را تشکیل میدهند و نویسنده با به چالش کشیدن مسائلی مانند انسان و انتخابهای خوب و بد افراد، شما را با خود همراه میکند.عشق نامه ي ايراني
سرخ سفيد
معرفی کتاب سرخ سفید
کتاب سرخ سفید نوشتهی مهدی یزدانی خرم، داستانی با حال و هوای انقلاب است که در همین چند سال پیش از خیابان معروف 16 آذر آغاز شده و شما را با خود به زمستان 1358 میبرد. چندین داستان و روایت در این بازهی زمانی رخ میدهند که به نحوی با هم ارتباط پیدا میکنند. رزمیکار 33 سالهای برای تبدیل کمربند قهوهایاش به سیاه دان یک قرار است با پانزده مبارز در مبارزهای 1 دقیقهای شرکت کند. در حین این مبارزات و در بحبوحه کمرگیری، لگدها و ضربهها، داستان آدمها هم بیان میشود که نقطه عطف زندگیشان دی ماه 1358 است. رمان سرخ سفید اینگونه نقش میبندد و پیش میرود تا در هر مبارزهای داستانی تعریف شود. قصه کشیش یونانی آزادیخواه در برف و سرمای آن سال، قصه بازیکن بلاتکلیف باشگاه تاج تهران، قصه فروشنده کتابی که عاشق یک پزشک متخصص زنان ممنوع الکار شده و قصهها و خرده روایتهایی که نقطه پیوندشان مبارزات رزمی کار جوان است. شخصیتهای زیادی در این کتاب وجود دارند؛ از جنازه امیرعباس هویدا گرفته تا استخوانهای رضاخان و شخصیتهای بسیار دیگر. داستان سرخ سفید از دیماه سال 1391 آغاز میشود اما در همین نقطه باقی نمیماند. مهدی یزدانی خرم ما را به سی سال پیش میبرد. و در این رفتنها و برگشتنها خردهروایتی از آدمی دیگر و شخصیتی دیگر نقل میشود که شاید روزی و شبی از اینجا گذشتهاند. از این رو شاید بتوان گفت برای خیابان شانزده آذر عبور یک کیوکوشینکای سی و سه ساله در دی ماه 1391 بیاهمیتترین اتفاق در سی سال اخیر باشد. لحظهای که خواننده به انتهای کتاب میرسد، ناگهان زاویه دید تغییر میکند، حضور ناگهانی راوی خواننده را آنچنان هیجان زده میکند که گویی کیوکوشینکای سی و سه ساله هم از این هیجان، برای مبارزهای سخت نیرویی تازه میگیرد. این تغییر که به شدت غیرقابل پیشبینی است، آخرین چرخش دایرهایِ روایتی است که به پایان نزدیک میشود. و این بازگشت به نقطه آغازین خود نشانهای از تکرارپذیری تاریخ است و یا مواجهه خواننده با این سؤال که آیا همهچیز دوباره اتفاق میافتد؟ نقطه قوت این داستانها خالص بودن قصه شخصیتهایش و خلاقیت نویسنده است. انقلاب اگرچه ذاتا تحولی بنیادی در ساختار سیاسی، اجتماعی و فرهنگی است، در داستان «سرخ سفید» به تمام آدمهای جامعه از هر طبقه و سنی، مرده و زنده، سرایت میکند تا زمانی که شخصیت، ذات و کردار آنها را تغییر میدهد. مهدی یزدانی خرم در دوم شهریور سال 1358 در تهران متولد شده است. او دارای کارشناسی رشته زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تهران میباشد. از اواسط دهه هفتاد در صفحات ادبی مطبوعات ایران مقالات، گفتوگوها و یادداشتهایی را منتشر کرده است. اما عمده شهرتش در این حوزه به نقدهای ادبی او باز میگردد. در بخشی از کتاب سرخ سفید میخوانیم: وارد که میشود شروع میکند به گرم کردن... باشگاه بزرگ است و تاتامیهایش را تازه شُستهاند... اسفنجِ زیرِ پایش فرو میرود... بعد سنسی یامهی بلندی میدهد و میگوید همه مرتب بنشینند دور تاتامی... کیوکوشینکای سی و سه ساله به اشارهی سنسی میرود وسطِ تاتامی و پشتِ خطِ سمتِ راست میایستد... سنسی میگوید پانزده مسابقهی یکدقیقهای برای کمربندِ مشکی... قوانین رو همه میدونن... و میایستد در عرضِ تاتامی برای قضاوتِ بازیها و دو سه باتجربه را هم میگذارد برای کمک... کیوکوشینکای سی و سهساله اولین حریفش را میبیند... جوانی با کمربندِ آبی... همهچیز آماده است... سن سی اشاره میکند هر دو فایتر گارد بگیرند و بعدش هاجیمه... بازی اول همیشه رُسِ آدم کارنابلد را بیشتر میکشد... همه حلقه زدهاند دورِ تاتامی و منتظرند مسابقه چِفت و جور شود... کیوکوشینکای سی و سهساله به حریفِ اولش احترام میگذارد... بازی شروع میشود... باید نفسش را مدیریت کند... حریفِ کمربند آبیاش لاغر است و فِرز... میخواهد خودی نشان دهد حتماً... مدام میکوبد روی سینهاش و میکوبد، اما جان ندارد سوکیهایش... فقط اذیت میکنند... هنوز تنش خشک است... یکیدرمیان سوکیها را رد میکند و منتظرِ فرصتی است برای تک زدن... برای تک ضربهای که کار را تمام کند... مبارزِ کمربند آبی چندباری خیز برمیدارد برای درو کردنش... برای خالی کردنِ پایش و انداختنش روی زمین... باتجربهتر از این حرفهاست و یک کمربندآبی پُرانگیزه زورِ درو کردنِ او را ندارد... پسر مدام پای تکیهگاه را میزند و کمکم سرش میآید پایین و کیوکوشینکای سی و سه ساله یکهو میبیند صورتِ بیدفاع را... درنگ نمیکند، درجا پای راست را، پای موافق را میکشد بالا و وقتی عصبهای پای راستش پوستِ صورتِ عرقکرده را حس میکند مطمئن میشود کار تمام است... ماواشی جودانِ جانانهاش مینشیند روی گونهی چپ پسرِ کمربندآبی... یک جوشِ نسبتاً درشت که سر باز کرده زیرِ فشار ضربهی پا خودش را خالی میکند... چرکِ سفیدِ جامدی که رگههایی از خون درش است پخش میشود توی هوا... کسی چیزی نمیبیند... تکهی چرکْ کوچک است و احتمالاً نتیجهی شکلاتهایی است که پسرکِ کمربند آبی مدام میلنباند...اينجا باران صدا ندارد
دختر خاندان گات 4/ دختر خاندان گات و سمفونی شوم
در بخشی از کتاب دختر گات و شبح موش میخوانیم
در عین اینکه بقیه مات مانده بودند و نگاه میکردند فُن هِلسانگ یکی از چهارلولها را درآورد و شلیک کرد؛ یکبار، دوبار، چهاربار، هشتبار... با هر شلیک مرگبار، یکی از موجودات جلوِ چشم تماشاچیها از بین میرفت. فُن هِلسانگ هنسل و گرِتِل را با پوزخندی توی جلدشان فروکرد و شمشیر مبارزهی دندانهداری از کمربندش بیرون کشید. «پیش بهسوی بریدن سرها!» این را گفت و با قدمهای بلند روی پشتبام به طرف دودکشها رفت اما سرجایش بیحرکت ماند. غرید: «این چیه؟» پایین پایش یکعالم یخ ریخته بود. در همین لحظه آدا از پشت یکی از دودکشهای یککم دورتر بیرون آمد. سیرن سِستا کنارش ایستاده بود. از پشت دودکشهای دور و برش بقیه اعضای کلوب زیرشیروانی هم هر یک با یکی از موجودات بیرون آمدند. روبی خدمتکارِ انبارِ پشتی موادِ غذایی کنار اومالوسِ فان ایستاد. امیلی کَبِیج روی هر یک از شانههایش یک هارپی و روی سرش هارپی دیگری نشسته بود. کینگزلیِ دودکشپاککن بازوی همسرِ بارنز را گرفته بود و آرتور هالفورد هم دستِ وایلدمَنِ پاتنِی را در دست داشت. ویلیام کَبِیج سرِ پشمالوی هَمیش فانِ شِتلَند را نوازش میکرد. فُن هِلسانگ فریاد کشید: «من جوایزم را میخواهم.» و از روی یک دودکش به روی دودکش دیگر میپرید و شمشیرش را دیوانهوار حرکت میداد و روی پشتبام پیش میرفت. صدای خوشنواز و آرامی که کمی تهلهجه داشت به گوش رسید که میگفت: «روپرت فُن هِلسانگ! بالاخره به هم رسیدیم.» لوسی بورجیا از پشتِ کلاهکِ دودکشی بیرون آمد و چترش را بالا گرفت.محصولات مشابه
دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-درونگری
بسیاری از علاقهمندان به فلسفه در ایران که با فضای مجازی بیگانه نیستند نام دانشنامه فلسفه استنفورد را شنیدهاند و چه بسا از این مجموعه کم نظیر بهره هم برده باشند. این دانشنامه حاصل طرحی است که اجرای آن در سال ١٩٩٥ در دانشگاه استنفورد آغاز شد و همچنان ادامه دارد. این مجموعه از مدخلهای مناسبی برای ورود به گسترههای متنوع فلسفی برخوردار است و کسی که میخواهد برای اولین بار با مسأله یا مبحثی در فلسفه آشنا شود، یکی از گزینههای راهگشایی که پیش رو دارد این است که ابتدا به سراغ مدخل یا مدخلهای مربوط به آن در این دانشنامه برود.
نگارش، تدوین و انتشار مدخلهای دانشنامه فلسفه استنفورد به سرپرستی "دکتر ادوارد. ن. زالتا" افزون بر اینکه پیوندی فراگیر میان فضای دانشگاهی و عرصه عمومی برقرار کرده، ویژگیهای درخور توجه دیگری هم دارد و آن اینکه این دانشنامه به ویژه به کار دانشجویان و محققانی میآید که میخواهند در زمینهای خاص پژوهش کنند. ترجمه و انتشار تدریجی این دانشنامه به زبان فارسی و فراهم کردن امکان مواجهه شمار هرچه بیشتری از خوانندگان علاقهمند با آن از جمله اهدافی بوده که چه بسا مورد نظر بانیان این طرح بوده لذا "انتشارات ققنوس" با همکاری گروهی از مترجمان به سرپرستی "دکترمسعودعلیا" و با کسب اجازه از گردانندگان دانشنامه فلسفه استنفورد (SEP) اقدام به ترجمه و انتشار این دانشنامه مینماید و امیدوار است چاپ این مجموعه استمرار پیدا کند
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.