وقتی بابام کوچک بود

55,000 تومان

بابای شما وقتی کوچک بود چه شکلی بود و چه کارهایی می‌کرد . وقتی بابام کوچک بود ، یک صبح بهاری توی بالکن زیر آفتاب دراز کشیده بود و یک مشت ارزن هم ریخته بود روی شکمش و جوجه ناز کوچولویش هم داشت تند تند دانه می‌خورد . . . . بچه‌ها و شیطنت‌های دوران کودکی‌شان و آرزوهایی که شاید هیچگاه شکل واقعیت به خود نگرفت از جمله موضوعاتی است که در این کتاب کوچک دستمایه طنز نویسنده قرار گرفته است . « وقتی بابام کوچک بود » قصه کوچکی بابای خیلی از بچه‌هاست ، بچه‌هایی که حالا خود بزرگ شده‌اند و قصه کودکی‌شان را برای بچه‌هایشان جوری تعریف می‌کنند که انگار هیچ وقت کوچک نبوده‌اند .

فقط 2 عدد در انبار موجود است

توضیحات

وقتی بابام کوچک بود

نویسنده
علی احمدی
مترجم
——
نوبت چاپ ٥
تعداد صفحات ١١٨
نوع جلد شومیز
قطع جیبی
سال نشر ١٣٩٧
سال چاپ اول ——
موضوع
——
نوع کاغذ بالکی
وزن ١٠٣ گرم
شابک 9789647694957
توضیحات تکمیلی
وزن 0.103 کیلوگرم
نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “وقتی بابام کوچک بود”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اطلاعات فروشنده

اطلاعات فروشنده

  • فروشنده: Ali
  • نشانی:
  • هیچ ارزیابی یافت نشد!
محصولات بیشتر

ترانه‌های انگلارسی 2

50,000 تومان

می‌خورم فقط، Oil و گازوئیل

راه می‌روم، با چهار Wheel

Car هستم از، جنس آهنم

من به جای حرف، بوق می‌زنم...

در مجموعه کتاب‌های «انگلارسی» کودک با خواندن و شنیدن شعرهای دل‌نشین و جذاب، با زبان انگلیسی آشنا می‌شود و کلمه‌های زیادی یاد می‌گیرد.

با این مجموعه، کودک هم از شعر خواندن لذت می‌برد و هم شوق یادگیری زبان انگلیسی در او بیدار می‌شود.

سفارش:0
باقی مانده:1

ملاقات

52,500 تومان
ملاقات،‌با داستان‌هاي فراموش‌نشدني، تاثربرانگيز و هولناك برآمده از شناخت بي‌مثال بالدوين از زخم‌هاي نژادپرستي بر پيكر قربانيان و عاملانش،‌اثري است بزرگ با سبكي درخشان از يكي از مهم‌ترين نويسندگان سده‌ي بيستم جهان و نيز سده‌ي بعد كه گويي نفرت و تعصب كماكان دوام يافته است.

انقلاب در میراث فرهنگی

48,000 تومان

معرفی کتاب انقلاب در میراث فرهنگی

انقلاب در میراث فرهنگی به روند پر نشیب و فراز سازمان میراث فرهنگی در فرایند شکل‌گیری مدرنیته‌ی ایرانی می‌پردازد. برای آن‌که بدانیم هویت ایرانی در دنیای مدرن چگونه ساخته شد، باید مواد و مصالح نخستین آن را بشناسیم. یکی از مهم‌ترین عناصر هویت ملی، رویکردی است که با آن تاریخ خود را بازخوانی می‌کنیم. این پژوهش به این پرسش پاسخ می‌دهد که از زمانی که تمنای مدرن‌شدن در ایران اوج گرفت، چه ایده‌هایی درباره‌ی میراث تاریخی‌مان مطرح شد؛
این ایده‌ها چطور تبدیل به برنامه‌های عملی شدند و شهرهای ما را تغییر شکل دادند؟ در این شهرها چه چیز میراث تلقی شد و با آن چه کردند؟ برای پاسخ به این پرسش‌ها فرایند مدرنیزاسیون در ایران را مروری اجمالی می‌کنیم و سپس با تمرکز بر چهار دهه‌ی پس از انقلاب ۱۳۵۷، درباره‌ی ایده‌ها و برنامه‌های متولیان میراث فرهنگی بحث می‌کنیم. با تمرکز بر دوره‌ی ۱۳۵۷ تا ۱۳۹۲ (یعنی از شکل‌گیری تا اتمام دوره‌ی سازمان میراث فرهنگی) پژوهش بر این مدار اصلی شکل می‌گیرد که تناقضات در عرصه‌ی میراث فرهنگی ناشی از مبانی نظری است یا مدیریت اجرایی.
درواقع، مؤلفان این کتاب فقط به بررسی توصیفی‌ـ‌تاریخی نپرداخته، بلکه در پرسش نقادانه از کنشگران تاریخی، با بررسی جزء به جزء فرایند شکل‌گیری سازمان میراث فرهنگی، تلاش کرده‌اند نگاه کلی خود به سرگذشت این سرزمین را از دست ندهند. هدف آن بوده که در تاریخ میراث فرهنگی، تاریخ ایران مدرن مشاهده شود و شکل‌گیری یک سازمان و نحوه‌ی عملکرد آن و نیروهای درونش در تاریخ ایران مدرن فهم شود. این شیوه از پژوهش تاریخی که با کلامی روایی همراه شده، بر آن است تا با نزدیک‌شدن به حوزه‌ی مشخصی از تاریخ سرزمینی، مسیر تکوین آن را ترسیم کند و تناقض‌ها و هماهنگ درونی آن را نشان دهد.
از مسیر آشکارسازی این ظرفیت‌ها، امکانات و محدودیت‌های موجود در صحنه‌های تاریخی نمایان می‌شوند و برای مخاطبان معلوم خواهد شد که تاریخ نه یک مسیر یگانه‌ی محتوم، بلکه بستری از ظرفیت‌ها برای اراده‌های موجود در موقعیت است.
انقلاب در میراث فرهنگی - انتشارات نی

کتاب در بلند مدت همه مرده ایم

600,000 تومان
این وضیفه‌ی ما است که صلح را امتداد دهیم، ساعت به ساعت، روز به روز، تا زمانی که بتوانیم. ما نمی دانیم آینده چه چیزی در مشت دارد، جز آنکه با هرآنچه پیش بینی می کنیم بسیار متفاوت خواهد بود. در متنی دیگر گفته‌ام که زیان «بلند مدت» آن است که در بلند مدت همه مرده‌ایم. اما به طریقی اولی می توانستم بگویم مزیت بزرگ «کوتاه مدت» آن است که در کوتاه مدت همه‌ی ما هنوز زنده‌ایم. زندگی و تاریخ برای کوتاه مدت ها شاخته شده‌اند. صلح در کوتاه مدت است که معنا دارد. بهترین کاری که می توانیم انجام دهیم آن است که فاجعه را به تاخیر بیندازیم. حتی اگر فقط به این امید که اتفاقی رخ دهد. زمانی که صلح وجود دارد، صلح وجود داردو -جان کینز

غلبه بر کمال خواهی

195,000 تومان

کمال‌خواهی عبارت است از تعیین معیارهای بسیار سخت و تلاش شدید برای دست یابی به آنها، با وجود مشکلاتی که برای فرد ایجاد می‌کنند. فرد کمال‌خواه احساس ارزشمندی خود را تقریباً فقط بر اساس میزان دست‌یابی به این معیارها تعیین می‌کند. کتاب غلبه بر کمال‌خواهی به دو بخش تقسیم شده است. بخش اول دربارۀ شناخت کمال‌خواهی است. در این بخش یاد می‌گیرید که کمال‌خواهی چیست، چه مشکلاتی می‌تواند ایجاد کند و چرا ایجاد می‌شود و تداوم می‌یابد. بخش دوم دربارۀ یادگیری راه‌هایی برای تغییر کمال‌خواهی است.

این بخش به شما کمک می کند تا متوجه شوید چرا کمال‌خواهیتان باقی می‌ماند، سود و زیان آن را در نظر بگیرید و یاد بگیرید چگونه کمال‌خواهی را مورد بازنگری قرار دهید. این کتاب از رویکرد شناختی رفتاری برای غلبه بر کمال‌خواهی استفاده کرده است. البته هدف ما پایین آوردن سطح معیارهایتان نیست؛ بلکه کمک به شما است تا ببینید از زندگی چه می‌خواهید و آیا راهبردهای کنونیتان به شما کمک می‌کند یا مانع دسترسی به اهدافتان می‌شود.

همچنین این کتاب یک رویکرد خودیاری به غلبه بر کمال‌خواهی دارد، بدین منظور در بخش دوم تکالیفی برای مراجع در نظر گرفته شده است زیرا انجام کارها به‌منظور تغییر عادت نیاز به تمرین دارد. کتاب غلبه بر کمال‌خواهی می‌تواند منبع ارزشمندی برای متخصصان، بالینگران، دانشجویان مشاوره و روان‌درمانی و مراجعان باشد.

سفارش:0
باقی مانده:2

چشمهایش و ملکوت

110,000 تومان
کتاب چشمهایش و ملکوت نوشته جعفر مدرس صادقی توسط انتشارات مرکز با موضوع ادبیات، ادبیات داستانی، رمان، داستان های فارسی به چاپ رسیده است. بخشی از متن کتاب «بهرام صادقی نه اهل سیاست بود و نه هیچ سر و کاری با هیچ محفل و دار و دسته‌ای داشت. حتا کافه هم نمی‌رفت. قهوه‌خانه می‌رفت و به جاهای پرت و پلا. اما دوستان دلسوز و روشنفکری که در کمین او بودند او را پیدا کردند و به کافه‌ها بردند و به جلسه‌های ادبی و شعرخوانی و داستان‌خوانی کشاندند. هرچند این تلاش‌ها به جایی نرسید و اگر هم به جایی رسید، دوام چندانی پیدا نکرد. حتا وقتی که دوستان تصمیم گرفتند داستان‌های پراکنده‌ای را که در مجلّه‌های سخن و فردوسی و صدف و کتاب هفته چاپ کرده بود جمع و جور کنند و یک مجموعهٔ آبرومندی برای او ترتیب بدهند، خودِ او در دسترس نبود و در گرداوری و ویرایش متن داستان‌هایی که داشت چاپ می‌شد هیچ نظارت و مُراقبتی نکرد و هیچ نقشی نداشت. سالها پیش از انتشار این مجموعهٔ آبرومند و یکی دو ماه پیش از آن که دستنوشتهٔ «ملکوت» را به دست چاپ بدهد، در نامه‌ای به ابوالحسن نجفی می‌نویسد «به دنیای ذهنی خودم پناه برده‌ام» و از احساسی حرف می‌زند که از کودکی با او بوده است و این اواخر در وجودش به شدّت قوّت گرفته است. می‌گوید «از همان اوایل بچگی گاهی حس می‌کردم مثل این که روی زمین نیستم، یعنی به فاصلهٔ چند سانتی‌متر از خاک قدم برمی‌دارم...» و تعریف می‌کند که یک روز آفتابی که با خانواده رفته است باغ و دسته جمعی نشسته‌اند روی ایوانی که جوی آبی از کنارش می‌گذرد، ناگهان احساس می‌کند که سرش داغ شده و خودش را می‌بیند که سبک شده و از روی قالی بلند می‌شود و به هوا می‌رود. «همه چیز وضوح خودش را از دست داد و مه عجیب و غریبی سراسر باغ و گُلها و ایوان را گرفت و همه چیز حاشیه‌دار شد و من احساس کردم که وجودم از خودم مثل این که جدا شد و دیگر در دنیای پدر و مادرم و بچه‌ها و باغ نیستم، مثل این که به جای دیگری رفته‌ام... بعداً به من گفتند که تکانم داده بودند و من فوراً خوب شدم.» اما او هرگز خوب نشد. این واقعه هر چند سالی یک بار تکرار می‌شد و تا بزرگسالی و تا زمانی که این نامه را می‌نوشت و تا سالها بعد ادامه پیدا کرد. به قول خودش، احساس «بیگانگی» به «همه چیز» و تنهایی: «تنهای تنهایم. دیگر همه‌شان را شناخته‌ام... ولشان کن!» عین همین واقعه را در «ملکوت» از زبان «م.‌ ل.» روایت کرده است: «دوازده سال داشتم و با خانواده‌ام به باغ رفته بودیم. آن روز که در ایوان باغ نشستیم و من با گلهای سرخ باغچهٔ جلو ایوان بازی می‌کردم. جوی آب از کنار باغچه می‌گذشت و پونه‌های خودرو عطر خود را با نسیم تا دوردست می‌فرستادند، بچه‌ها پشت سرم به جست و خیز و بازی مشغول بودند و من باز هم از آنها کناره گرفته بودم. چیزی بود که مثل همیشه مرا بسوی انزوا و تنهایی می‌کشاند. ناگهان مادرم از قفا صدایم زد و در همین وقت بود که غنچه‌ای در انگشتانم له شد. دستم از تیغ خار آتش گرفت و من فریاد زدم می‌سوزد.... همه چیز زرد شد و پرده‌ای نگاهم را کدر کرد و مثل اینکه کمی از زمین بلند شدم. سرم گیج رفت و گرمای کشنده‌ای در سراسر بدنم لول خورد...» دکتر حاتم «ملکوت» هم که به دوست و دشمن و آشنا و بیگانه آمپول مرگ تزریق می‌کند، سرش پیر است و تنش جوان و میان مرگ و زندگی در نوسان است. می‌گوید «یک گوشهٔ بدنم مرا به زندگی می‌خواند و گوشهٔ دیگری به مرگ...» و می‌گوید «درد من این است. نمی‌دانم آسمان را قبول کنم یا زمین را... هر کدام برایم جاذبهٔ بخصوصی دارند...» احساس «انزوا» و «تنهایی» دوران کودکی به اندیشهٔ «مرگ» و «نیستی» در جوانی مُنجر شد. از همان سالهای آخر دبیرستان فکر خودکُشی در میان دوستان و همشاگردی‌ها قوّت گرفته بود. یک جور بازی و مسابقهٔ خودکُشی پیش آمده بود. منوچهر فاتحی یکی از دوستانی بود که چند بار تهدید به خودکُشی کرد، اما خودش را نکُشت. تا لب‌لب مُردن رفت، اما زنده و صحیح و سالم برگشت. یکی از همشاگردی‌ها همهٔ تقصیرها را به گردن معلّمی می‌اندازد که از رشت آمده بود و «اگزیستانسیالیست» بود و طرفداران فراوانی پیدا کرده بود. به این دار و دستهٔ ناامیدی که مُدام دم از خودکُشی می‌زدند «اگزی» می‌گفتند.» فهرست کتاب چشمهایش زمین هوا بزرگ علوی: ورق پاره ها و داستان های دیگر بهرام صادقی: قنقنه ها و داستان های دیگر یادداشت