وقتی کودکتان می گوید نه

22,000 تومان

نویسندگان این کتاب در بیست سال گذشته سفرهای زیادی کرده‌اند تا به والدین بیاموزند که چگونه فرزندان خود را بدون داد و بیداد و یا حتی کتک تربیت کنند، چگونه ویژگی‌های مادرزادی فرزندانشان را پرورش دهند و چگونه یاد بگیرند که والدینی آموزگار باشند.

در طول راه هزاران پدر و مادر، پدربزرگ و مادربزرگ، معلمان و پرستاران کودک از آنها خواستند تا روش‌های کاربردی آسانی فراهم کنند تا به آنها در برانگیختن کودکانشان به همکاری کمک کند. این نویسندگان در درجه اول نیاز به این کتاب را در دنیای شتابزده و پریشان امروزه که روی لذت فوری تمرکز دارد، مشاهده کردند، آنها به وضوح دیدند که مردم با فشار دکمه‌ای کانال‌هال تلویزیونی و ماهواره‌ای را عوض می‌کنند تا آخرین اخبار را به دست آورند، بازی‌های کامپیوتری، تهیه غذای سریع توسط مایکروفر و…

پس تعجب‌آور نیست که در این زمان والدین بیشتر و بیشتری مشاهده شوند که انتظار دارند فرزندانشان فوری با آنها همکاری کنند و وقتی کودکان پاسخ سریع نمی‌دهند، والدین به نق زدن‌، شرمنده کردن‌، احساس گناه دادن، تطمیع و تهدید فرزندانشان با کتک یادیگر اشکال خشونت پناه می‌آورند. این روش‌ها ممکن است کودکان را مجبور به انجام دادن خواسته والدینشان بکند ولی در نهایت اراده کودکان را تخریب می‌کند و عصبانیت و مقاومت به وجود می‌آورد. کودکان همکاری می‌کنند چون می‌ترسند که همکاری نکنند. نتایج زیانبار این روش‌ها در این کتاب توضیح داده شده است

در انبار موجود نمی باشد

توضیحات

وقتی کودکتان می گوید نه

نویسنده
جری وایکاف و باربارا سی. یونل
مترجم
فرناز ثقفی
نوبت چاپ ٥
تعداد صفحات ٣٧٤
نوع جلد شومیز
قطع  رقعی
سال نشر ١٣٩٦
سال چاپ اول ——
موضوع
——
نوع کاغذ ——
وزن ۴۱۷ گرم
شابک 9789643116644
توضیحات تکمیلی
وزن 0.417 کیلوگرم
نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “وقتی کودکتان می گوید نه”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اطلاعات فروشنده

اطلاعات فروشنده

  • فروشنده: Ali
  • نشانی:
  • هیچ ارزیابی یافت نشد!
محصولات بیشتر

فلسفۀ سیاسی

570,000 تومان
کتاب « فلسفه سیاسی» "دانشنامه فلسفه استنفورد( 6 )" توسط انتشارات ققنوس منتشر شده است. این دایره المعارف در سال 1995 توسط ادوارد زالتا ایجاد شد، با هدف صریح ارائه یک دانشنامه پویا که به طور منظم به روز می شود، و بنابراین به روش دایره المعارف های چاپی معمولی تاریخ گذاری نمی شود. منشور دایره المعارف به مقالات رقیب در یک موضوع اجازه می دهد تا منعکس کننده اختلاف نظرهای مستدل در میان محققان باشد. در ابتدا، با بودجه عمومی ایالات متحده توسط بنیاد ملی علوم انسانی و بنیاد ملی علوم توسعه یافت. یک طرح جمع آوری کمک مالی طولانی مدت برای حفظ دسترسی آزاد به دایره المعارف توسط بسیاری از کتابخانه های دانشگاهی و کنسرسیوم های کتابخانه پشتیبانی می شود. این موسسات بر اساس طرحی که توسط SEP با همکاری ائتلاف انتشارات علمی و منابع علمی، ائتلاف بین‌المللی کنسرسیوم کتابخانه‌ها، و شبکه کتابخانه‌های جنوب شرقی طراحی شده است، با بودجه مشابه از بنیاد ملی علوم انسانی همکاری می‌کنند.

نظریه‌های شهر و پیرامون

17,000 تومان
نویسنده دکتر محمدحسین پاپلی یزدی، رجبی سناجردی مترجم —————– نوبت چاپ 11 تعداد صفحات 376 نوع جلد شومیز قطع وزیری

اسب چوبی

280,000 تومان
اسب چوبی روایت کسانی است که با همۀ تقلاهای بسیارشان حتی یک قدم در مسیر زندگی پیش نمی‎روند. روایت داستان با ورشکستگی و جرم اقتصادی کلان مردی شروع می‎شود که آتش آن دامن شخصیت اصلی داستان، یعنی همسرش و همۀ آدم‎های زندگی‎اش را می‌گیرد. این فروپاشی کلان مالی آتش جدال را میان دو نسل برمی‌افروزد؛ شخصیت زن داستان که حالا خود صاحب فرزند و زندگی مستقلی است و مادرش، دو نسلی که  بر سر تن دادن به سنت‎های زنانه و جهان ترسیم‌شده از سوی جامعۀ ایرانی در حال جدال هستند. جدالی که مادر رغم می‌زند، زنی که یکه‌تاز میدان است و تا پیش از این ویرانی دختر، همواره کنترلگر دنیای زنانۀ او بوده. اسب چوبی روایت همه زنانی‎ست که عشقی در دل و لبی فروبسته دارند؛ زنانی که در سر سودای دویدن در پهنۀ دشت دارند و پایشان بسته به زنجیر است، زنجیری که هم‎جنسانشان به هم بافته‌اند.

ژاک دریدا

6,500 تومان
ژاک دریدا نویسنده نیکلاس رویل مترجم پویا ایمانی نوبت چاپ 1 تعداد صفحات 288 قطع و نوع جلد رقعی (شومیز)

چشمهایش و ملکوت

110,000 تومان
کتاب چشمهایش و ملکوت نوشته جعفر مدرس صادقی توسط انتشارات مرکز با موضوع ادبیات، ادبیات داستانی، رمان، داستان های فارسی به چاپ رسیده است. بخشی از متن کتاب «بهرام صادقی نه اهل سیاست بود و نه هیچ سر و کاری با هیچ محفل و دار و دسته‌ای داشت. حتا کافه هم نمی‌رفت. قهوه‌خانه می‌رفت و به جاهای پرت و پلا. اما دوستان دلسوز و روشنفکری که در کمین او بودند او را پیدا کردند و به کافه‌ها بردند و به جلسه‌های ادبی و شعرخوانی و داستان‌خوانی کشاندند. هرچند این تلاش‌ها به جایی نرسید و اگر هم به جایی رسید، دوام چندانی پیدا نکرد. حتا وقتی که دوستان تصمیم گرفتند داستان‌های پراکنده‌ای را که در مجلّه‌های سخن و فردوسی و صدف و کتاب هفته چاپ کرده بود جمع و جور کنند و یک مجموعهٔ آبرومندی برای او ترتیب بدهند، خودِ او در دسترس نبود و در گرداوری و ویرایش متن داستان‌هایی که داشت چاپ می‌شد هیچ نظارت و مُراقبتی نکرد و هیچ نقشی نداشت. سالها پیش از انتشار این مجموعهٔ آبرومند و یکی دو ماه پیش از آن که دستنوشتهٔ «ملکوت» را به دست چاپ بدهد، در نامه‌ای به ابوالحسن نجفی می‌نویسد «به دنیای ذهنی خودم پناه برده‌ام» و از احساسی حرف می‌زند که از کودکی با او بوده است و این اواخر در وجودش به شدّت قوّت گرفته است. می‌گوید «از همان اوایل بچگی گاهی حس می‌کردم مثل این که روی زمین نیستم، یعنی به فاصلهٔ چند سانتی‌متر از خاک قدم برمی‌دارم...» و تعریف می‌کند که یک روز آفتابی که با خانواده رفته است باغ و دسته جمعی نشسته‌اند روی ایوانی که جوی آبی از کنارش می‌گذرد، ناگهان احساس می‌کند که سرش داغ شده و خودش را می‌بیند که سبک شده و از روی قالی بلند می‌شود و به هوا می‌رود. «همه چیز وضوح خودش را از دست داد و مه عجیب و غریبی سراسر باغ و گُلها و ایوان را گرفت و همه چیز حاشیه‌دار شد و من احساس کردم که وجودم از خودم مثل این که جدا شد و دیگر در دنیای پدر و مادرم و بچه‌ها و باغ نیستم، مثل این که به جای دیگری رفته‌ام... بعداً به من گفتند که تکانم داده بودند و من فوراً خوب شدم.» اما او هرگز خوب نشد. این واقعه هر چند سالی یک بار تکرار می‌شد و تا بزرگسالی و تا زمانی که این نامه را می‌نوشت و تا سالها بعد ادامه پیدا کرد. به قول خودش، احساس «بیگانگی» به «همه چیز» و تنهایی: «تنهای تنهایم. دیگر همه‌شان را شناخته‌ام... ولشان کن!» عین همین واقعه را در «ملکوت» از زبان «م.‌ ل.» روایت کرده است: «دوازده سال داشتم و با خانواده‌ام به باغ رفته بودیم. آن روز که در ایوان باغ نشستیم و من با گلهای سرخ باغچهٔ جلو ایوان بازی می‌کردم. جوی آب از کنار باغچه می‌گذشت و پونه‌های خودرو عطر خود را با نسیم تا دوردست می‌فرستادند، بچه‌ها پشت سرم به جست و خیز و بازی مشغول بودند و من باز هم از آنها کناره گرفته بودم. چیزی بود که مثل همیشه مرا بسوی انزوا و تنهایی می‌کشاند. ناگهان مادرم از قفا صدایم زد و در همین وقت بود که غنچه‌ای در انگشتانم له شد. دستم از تیغ خار آتش گرفت و من فریاد زدم می‌سوزد.... همه چیز زرد شد و پرده‌ای نگاهم را کدر کرد و مثل اینکه کمی از زمین بلند شدم. سرم گیج رفت و گرمای کشنده‌ای در سراسر بدنم لول خورد...» دکتر حاتم «ملکوت» هم که به دوست و دشمن و آشنا و بیگانه آمپول مرگ تزریق می‌کند، سرش پیر است و تنش جوان و میان مرگ و زندگی در نوسان است. می‌گوید «یک گوشهٔ بدنم مرا به زندگی می‌خواند و گوشهٔ دیگری به مرگ...» و می‌گوید «درد من این است. نمی‌دانم آسمان را قبول کنم یا زمین را... هر کدام برایم جاذبهٔ بخصوصی دارند...» احساس «انزوا» و «تنهایی» دوران کودکی به اندیشهٔ «مرگ» و «نیستی» در جوانی مُنجر شد. از همان سالهای آخر دبیرستان فکر خودکُشی در میان دوستان و همشاگردی‌ها قوّت گرفته بود. یک جور بازی و مسابقهٔ خودکُشی پیش آمده بود. منوچهر فاتحی یکی از دوستانی بود که چند بار تهدید به خودکُشی کرد، اما خودش را نکُشت. تا لب‌لب مُردن رفت، اما زنده و صحیح و سالم برگشت. یکی از همشاگردی‌ها همهٔ تقصیرها را به گردن معلّمی می‌اندازد که از رشت آمده بود و «اگزیستانسیالیست» بود و طرفداران فراوانی پیدا کرده بود. به این دار و دستهٔ ناامیدی که مُدام دم از خودکُشی می‌زدند «اگزی» می‌گفتند.» فهرست کتاب چشمهایش زمین هوا بزرگ علوی: ورق پاره ها و داستان های دیگر بهرام صادقی: قنقنه ها و داستان های دیگر یادداشت