بازگشت به محصولات
پسر عزیزم، ما اعتصاب کردیم وردی سییررا آی فبرا زهراسادات جدغریب
پسر عزیزم، ما اعتصاب کردیم قیمت اصلی: 45,000 تومان بود.قیمت فعلی: 22,000 تومان.

پرنده‌های هلندی

9,000 تومان

پرنده‌های هلندی، مجموعه‌ای از داستان‌های کوتاهی است که بر منطق شعر سوار هستند.

داستان‌هایی واقع‌گرا که عنصر مکان در شکل‌دهی ساختار آن‌ها نقش اساسی بازی می‌کند و بیشتر داستان‌ها در منطقه‌ی جنوبی کشور یا شهرهایی چون تهران و اصفهان و اراک اتفاق می‌افتند و ردپای شرایط جغرافیایی و نشانه‌های زیست‌بومی در بازنمایی روایی و شخصیت‌پردازی داستان‌ها انکارناشدنی است.

راوی مدام در سفر است. دور از خانه در شهری جنوبی مشغول به کار و این بعد مسافت بهانه‌ای می‌شود تا از شگرد سفر برای پیوند میان شخصیت‌های داستانی خود استفاده کند و همین رفت‌وآمدهای مکرر نوعی صیرورت را در بافت داستان‌ها جاری می‌کند که باعث می‌شود نثر از ایستایی و سکون خارج شود و نویسنده عناصر خیالی و استعاره‌ها و منطق زبان شعر را در بافت کلامی داستان‌هایش گره بزند تا جایی که نثر از منطق صرف روایی رئالیستی عدول می‌کند و عناصر حیاتی و سازنده‌ی داستان‌ها به بعد فراوجودی خود نزدیک می‌شوند.

این ویژگی به‌خصوص در داستان اول با نام تویی که می‌شناسمت بیشتر به چشم می‌آید و این درنوردیدن مرزی تا جایی پیش می‌رود که زن قصه در میان انبوه نقش‌های معشوق و همسر و مادر و خواهر و دختر گم می‌شود و تنها یک بار معنایی را به دوش می‌گیرد: زنانگی.

در انبار موجود نمی باشد

توضیحات

پرنده‌های هلندی

نویسنده
 عباس عبدی
مترجم
—-
نوبت چاپ 1
تعداد صفحات 97
نوع جلد شومیز
قطع رقعی
سال نشر 1396
سال چاپ اول ——
موضوع
ادبیات
نوع کاغذ ——
وزن 110 گرم
شابک
9786002297563
توضیحات تکمیلی
وزن 0.110 کیلوگرم
نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “پرنده‌های هلندی”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

خلاصه کتاب PDF
اطلاعات فروشنده

اطلاعات فروشنده

  • فروشنده: aisa
  • هیچ ارزیابی یافت نشد!
محصولات بیشتر

شاهنامه‌ی فردوسی 13: از پادشاهی اشکانیان تا پایان پادشاهی بهرام پسر شاهپور

88,000 تومان

در بخشی از کتاب شاهنامه فردوسی - جلد 13: از پادشاهی اشکانیان تا پادشاهی بهرام پسر شاهپور می‌خوانیم

وقتی بهرامِ بهرامیان بر تخت نشست، برای داد و دهش کمر همت بست. بر تاج او زبرجد افشاندند و او را به نام کرمانشاه خواندند. کرمانشاه گفت: «از خداوند یکتا و دادگر می‌خواهم که ما را از داد و رای بلند بهره‌مند کند. پدرم همیشه نیکی کرد و مانند چوپان بود و دیگر شاهان چون گله، پس اکنون از خداوند می‌خواهم تا نیکی را پیشه‌ام سازد و اندیشه‌ام را به خوبی و داد رهنمون شود. مبادا در کارهایم کجی و ناراستی پیشه گیرم تا این‌که در پیشگاه خداوند جهاندار با شرمندگی حاضر شوم. این دنیای فانی برای کسی نمی‌ماند و تنها نیکی‌هایم فریادرسم خواهند بود، پس بیایید پیمان بندیم که به‌سوی نیکی روی آورده، جسممان را گروگان داد و دهش کنیم و بخواهیم اگر از این راه برگشتیم زنده نمانیم، زیرا خوبی‌ها و زشتی‌ها از ما به ‌یادگار می‌ماند، پس نباید جز تخم نیکی کاشت.» هنگامی که پادشاهی کرمانشاه به چهار‌ماه رسید، تخت و تاج پادشاهی به‌زاری بر او گریست. وقتی بهرام فهمید مرگش فرارسیده، دنیا را به‌ فرزند سپرد و به او گفت: «امیدوارم پادشاهی‌ات همیشه ستودنی باشد. بپوش و بنوش و بر شوکتت بناز و همچنین بخشش کن و با بیداد موجب تیرگی تاج و تخت پادشاهی مشو.» زمانی که فرّه و بخت از بهرام برگشت، تاج و تخت شاهی را به نِرسی سپرد و آنگاه آهی از دل برآورد و مُرد و از دنیا تنها در دخمه‌ای آرام گرفت

ماجراهای ژان و ژان و… ژان! 2/ پنیر پرنده

23,000 تومان

توضیحات

درباره کتاب ماجراهای ژان و ژان و… ژان! 2/ پنیر پرنده :

این کتاب ،داستان یک خانواده پر جمعیت است که شش پسردارند؛ ژان.آ ، ژآن.ب ، ژآن.پ ، ژآن.ت ، ژآن.ث و ژآن.ج! آخر کدام پدرومادری همچین کاری میکنند؟ بخوانید تا ازماجرا سر دربیارید. علاوه بر این ، برای خانواده ی ژآن ها اتفاقات عجیب ،غیر منتظره و بامزه زیادی هم می افتد که نباید از دستشان بدهید.
وقتی شش تا برادر باشید و اسم همه‌تان هم «ژان» باشد، عمراً یک لحظه حوصله‌تان سر برود.
لیست کارهای امسال تابستان خانواده‌ی ما از این قرار است: اسباب‌کشی، تعطیلات پیش بابابزرگ ژان، یک ماهی فسقلی به اسم شیاف، یک لشکر پسردایی با گوش‌های آینه بغلی...

تازه! حواستان باشد، یک پنیر پرنده‌ی اسرارآمیز و یک بابا و مامان مقرراتی هم هستند. حالا ببینید توی خانه‌ی ژان‌ها چه بلبشویی که راه نمی‌افتد!

ماهی سفید کوچولو 2/ جشن تولد

32,000 تومان
توضیحات
«ماهی سفید کوچولو» همراه با دوستانش مشغول «قایم‌موشک‌»بازی هستند. نوبت ماهی سفید کوچولو است که چشم بگذارد و تا ۱۰ بشمارد و او شروع می‌کند به شمردن: «۱-۲-۳-۴-۵-۶-۷-۸-۹-۱۰…» وقتی‌ همه قایم شدند، حالا نوبت ماهی سفید کوچولوست که چشم‌هایش را باز کند و دنبال دوستانش بگردد. او به دور‌و‌برش نگاه می‌کند و یک‌دفعه ۱ حلزون زرد کوچولو می‌بیند. بعد بلند می‌گوید: «گیر افتادی. گیر افتادی.» کمی جلوتر، پشت صخره ۲ تا توتیای دریایی پیدا می‌کند و داد می‌زند: «گیر افتادی. گیر افتادی.» چقدر هیجان‌انگیز. او دارد تمام دوستانش را پیدا می‌کند. به نظر شما، ماهی سفید کوچولو قرار است چند دوست دیگر را پیدا کند؟ آن‌ها کجا قایم شده‌اند؟

امروز ماهی سفید کوچولو دوساله میشود.

همهی موجودات دریایی به جشن تولدش میآیند:

یک تُپُل و یک لاغر. یک دراز و یک کوتاه و…

کتابی خلاقانه دربارهی

مفاهیم پایهی ریاضی؛ مفهوم تضاد

سفارش:0
باقی مانده:1

ماه غمگین، ماه سرخ

78,000 تومان

در بخشی از کتاب ماه غمگین، ماه سرخ می‌خوانیم:

قوام اخم می‌کند. «عقل و اندیشه در برابرِ خشونت فرصتِ چندانی ندارند.» فنجانش را روی میز می‌گذارد، لبخند می‌زند و می‌گوید «هیچ‌کس نمی‌تواند به‌تنهایی مدعی شناخت حقیقت باشد مگر دیکتاتورها، و حقیقت هم برای آن‌ها جز دروغ نیست، منتها دروغی که به آن ایمان دارند، جناب رحیم‌زاده. دیکتاتورِ تازه‌به‌دوران‌رسیده‌ی ما مدعی است که منجی واقعی است. شاید خودش هم این را باور داشته باشد، اما وای به حال کسانی که به او ایمان بیاورند. او می‌خواهد پیرزنی کهن‌سال را با زور سرخاب و وسمه و نگار مثل عروسی جوان بیاراید. مردم هم در این میان نقشی ندارند.» جرعه‌ای از فنجانش می‌نوشد. «وقتی ملتی در حال سقوط است، تکرارِ تجربه‌های قبلی مرگ‌بار است. شما و همکاران‌تان متأسفانه معنای سیاست را نفهمیدید و مثل دن‌کیشوت به هر چه پیشِ روی‌تان بود حمله‌ور شدید.» سپس مدتی از پشت عینک به میرزاده می‌نگرد. بعد می‌گوید «در هر کتاب درسی نوشته شده که با مشت خالی نمی‌شود به جنگ سرنیزه رفت. اگر دستت خالی است شاید بتوانی با سیاست نیزه را از حریفت بگیری، و الّا… سیاست برای خود قواعدی دارد. شما به امثال من فرصت ندادید که با سیاست سرنیزه را از دست حریف بگیریم. می‌خواستید یک‌شبه گلستان بسازید که البته مقدور نشد. زمانه عوض شده، خیلی از کسانی که حاضر بودند برای مشروطه و آزادی بمیرند امروز حاضر نیستند حتی یک اعلامیه در این باب را بخوانند.» آهی می‌کشد و سرش را بالا می‌برد و چشم‌هایش را می‌بندد. بعد چشمانش را رو به عشقی باز می‌کند. «جناب عشقی، حکم شما را می‌ستایم: خلق جمهوری‌طلب را خر کنم، زان چه کردم بعد از این بدتر کنم… البته بنده را هم که مورد التفات قرار دادید: از من به قوام این بگو، الحق که نه مردی…» می‌خندد.
سفارش:0
باقی مانده:2

انگلیسی برای دانشجویان رشته های مدیریت ‌و برنامه‌ریزی آموزشی

2,500 تومان
این کتاب برای دانشجویان رشته مدیریت و برنامه‌ریزی آموزشی در مقطع کارشناسی به عنوان منبع اصلی درس «زبان تخصصی» به ارزش 2 واحد تدوین شده است.

فهرست:

1. Educational Administration 2. The Special Nature of Educational Administration 3. Goals of the School System 4. Characteristics of an Effective Administrator 5. Changes in Educational Administration 6. School Quality and Teacher Satisfaction 7. Leadership Behavior and Supervisory Effectiveness 8. Decision Making 9. Planing and Strategic Management 10. New Directions in Educational Planning

دختر خاندان گات 1/ دختر خاندان گات و شبح موش

165,000 تومان

در بخشی از کتاب دختر گات و شبح موش می‌خوانیم

در عین این‌که بقیه مات مانده بودند و نگاه می‌کردند فُن هِلسانگ یکی از چهارلول‌ها را در‌آورد و شلیک کرد؛ یک‌بار، دو‌بار، چهار‌بار، هشت‌بار... با هر شلیک مرگ‌بار، یکی از موجودات جلوِ چشم تماشاچی‌ها از بین می‌رفت. فُن هِلسانگ هنسل و گرِتِل را با پوزخندی توی جلدشان فرو‌کرد و شمشیر مبارزه‌ی دندانه‌داری از کمربندش بیرون کشید. «پیش به‌سوی بریدن سرها!» این را گفت و با قدم‌های بلند روی پشت‌بام به طرف دودکش‌ها رفت اما سرجایش بی‌حرکت ماند. غرید: «این چیه؟» پایین پایش یک‌عالم یخ ریخته بود. در همین لحظه آدا از پشت یکی از دودکش‌های یک‌کم دورتر بیرون آمد. سیرن سِستا کنارش ایستاده بود. از پشت دودکش‌های دور و برش بقیه اعضای کلوب زیر‌شیروانی هم هر یک با یکی از موجودات بیرون آمدند. روبی خدمت‌کارِ انبارِ پشتی موادِ غذایی کنار اومالوسِ فان ایستاد. امیلی کَبِیج روی هر یک از شانه‌هایش یک هارپی و روی سرش هارپی دیگری نشسته بود کینگزلیِ دودکش‌پاک‌کن بازوی همسرِ بارنز را گرفته بود و آرتور هالفورد هم دستِ وایلد‌مَنِ پات‌نِی را در دست داشت. ویلیام کَبِیج سرِ پشمالوی هَمیش فانِ شِتلَند را نوازش می‌کرد. فُن هِلسانگ فریاد کشید: «من جوایزم را می‌خواهم.» و از روی یک دودکش به روی دودکش دیگر می‌پرید و شمشیرش را دیوانه‌وار حرکت می‌داد و روی پشت‌بام پیش می‌رفت. صدای خوش‌نواز و آرامی که کمی ته‌لهجه داشت به گوش رسید که می‌گفت: «روپرت فُن هِلسانگ! بالاخره به هم رسیدیم.» لوسی بورجیا از پشتِ کلاهکِ دودکشی بیرون آمد و چترش را بالا گرفت.
سفارش:0
باقی مانده:1