پرندگان میروند در پرو بمیرند
185,000 تومان
رومن کاتسف با نام مستعار رومن گاری، در سال ۱۹۱۴ در مسکو متولد شد. او را مادری بزرگ کرد که امید بسیاری به پسرش بسته بود، چنانچه نویسنده در وعده ی سپیده دم به تفصیل دربارهاش سخن گفته است.
فقیر، کمی قزاق، کمی تارتار با نژاد جهود، در چهارده سالگی پا به فرانسه گذاشت و با مادرش مقیمِ نیس شد. بعد از پایان تحصیلاتش در رشتهی حقوق، به خدمتِ نیروی هوایی درآمد و در سال ۱۹۴۰ به ژنرال دوگل پیوست. رمان اولش، تربیت اروپایی در سال ۱۹۴۵ با موفقیت بسیار روبه رو شد و نویدِ نویسندهای را داد با سبکی شاعرانه و در عینحال پر فراز و نشیب.
همان سال پا به وزارت امورخارجهی فرانسه گذاشت و به لطف ورود به عرصهی سیاست، در شهرهایی چون صوفیا، لاپاس، نیویورک و لوسآنجلس زندگی کرد. در ۱۹۴۸ رختکن بزرگ را نوشت و در ۱۹۵۶ جایزهی گنکور فرانسه به خاطر نوشتن ریشههای آسمان به او تعلق گرفت.
او در مجموعه داستان «پرندگان میروند در پرو بمیرند» شانزده داستان کوتاه گردآوری کرده که یازده داستان به فارسی برگردانده شده. نخستین داستان این مجموعه «پرندگان میروند در پرو بمیرند» دربارهی مرد تنهایی است که در ساحلی قهوهخانه دارد؛ ساحلی که مرغان دریایی آنجا را برای مردن انتخاب میکنند.
در بخشی از این مجموعه داستان میخوانیم: «رفت بیرون توی ایوان تا دوباره بر تنهاییاش مسلط شود؛ تلماسهها، اقیانوس، هزاران پرندهی مرده لابهلای شنها، کرجی، زنگارِ یک تور ماهیگیری و گاه چند نشانهی تازه: اسکلتِ نهنگِ به گِل نشسته، ردّ پاها، ردیفِ قایقهای ماهیگیری در دوردست، آنجا که سفیدی جزیرههای گوانو با آسمان گلاویز میشد.»
فقط 1 عدد در انبار موجود است
پرندگان میروند در پرو بمیرند
نویسنده |
رومن گاری
|
مترجم |
سمیه نوروزی
|
نوبت چاپ | 10 |
تعداد صفحات | 210 |
نوع جلد | شومیز |
قطع | رقعی |
سال نشر | 1402 |
سال چاپ اول | —— |
موضوع |
ادبیات
|
نوع کاغذ | —— |
وزن | 0 گرم |
شابک |
9786002294968
|
وزن | 0.0 کیلوگرم |
---|
اطلاعات فروشنده
- فروشنده: aisa
- هیچ ارزیابی یافت نشد!
به آواز باد گوش بسپار
لاما یونایتد 1
بخش هایی از کتاب لامایونایتد
آهان، شمایید. برگشتید. همین پیش پای شما داشتم بعضی از تیترهای محشر فصل قبل لامایونایتد در جام را میخواندم. روزهای پرشکوه. منظورتان چیست که یادتان نمیآید؟ منم، آرتور ماکلوک، بهترین فوتبالیست تاریخ! سال قبل، یازده لاما ندانسته خاکستر من را خوردند و فوتبالشان محشر شد. بعد آنها حضور شگفتانگیزی در جام داشتند و بهترین تیمهای آدمها را شکست دادند تا اینکه متاسفانه در فینال به تیر زدند. این را دیگر باید یادتان باشد، نه؟ خب، تیم گریوی و قاهره اندرسون چی؟ دوتا دوست خوب که لامایونایتد را تا فینال جام مربیگری کردند. تیم حتی وقتی دروازه بان بود، گل پیروزی نیمه نهایی را هم زد! واقعا یادتان نیست؟ خبر همهی روزنامه ها را پر کرد… خب، مهم نیست. الان کم و بیش ماجرای لامایونایتد را برایتان تعریف کردهام، برای همین دیگر باید مطلع باشید. باورکردنی نیست که کاسبی فوتبال چقدر بیثبات است. یک دقیقه همه از شما بدشان میآید و دقیقۀ بعد دوباره قهرمانی. خوشبختانه این قانون به کار ری بارنول هم آمد و او دوباره روی تپهی فوتبال بود. انتخاب لاماها در تیم جام جهانیاش یک شاهکار بود، گرچه فکر خودش نبود. میتوانست بدون اینکه هو کنندَش از خانهاش خارج شود و دکهی سبزی فروشی بساطش را برده بود جلوی مقر تیم ملی کریکت انگلستان. کمتر از دو هفته به مسابقات مانده بود که ضربهی پتکی به رقابتها خورد. هیئت حاکمهی جامجهانی فهمید که میزبان در فرمهایش تقلب کرده و بسیاری از کارکنان را تهدید کرده تا به نفعش رای دهند. جام جهانی باید به کشور دیگری میرفت!
دوقلوهای دندانخرگوشی 2/ سمانی و سمیلی و کلهپوکهای مدرسه
نگهبانان گاهول 1/ اسارت
جملات زیبای کتاب اسارت از مجموعه داستانی نگهبانان گاهول
سورن داشت خواب دندان و تپش قلب موشها را میدید که از بالای سرش صدای خش خشی آرام شنید. بین خواب و بیداری فریاد زد: «مامان! بابا!» تا ابد از فریاد زدن آن کلمات افسوس میخورد، چون بلافاصله جیغی تیز شب را شکافت و سورن چنگالهایی را دور بدنش حس کرد. کسی داشت بلندش میکرد. بعد هم سریع پرواز کردند، سریعتر از آنچه فکرش را بکند، سریعتر از آنچه حتی در خیالش بگنجد. پدر و مادرش هرگز تا این حد سریع پرواز نمیکردند. از توی حفره پر کشیدن و آمدنشان را دیده بود. آن ها آهسته می خرامیدن و در مارپیچی زیبا در آسمان شب اوج میگرفتند. ولی حالا زمین شتابان از زیر پایش میگذشت. پوستش از گزش هوا ملتهب شد. ماه از پشت تودهای ابر بیرون آمد و با سفیدی وهم آور خود رنگِ دنیا را شست. در منظرۀ زیر پا دنبال درختی گشت که خانهاش بود. ولی درختها توده ای محو بودند و بعد هم جنگلِ قلمروی تایتو انگار کوچک و کوچکتر و در دل شب تار و تار تر شد، تا جایی که سورن دیگر تاب نیاورد پایین را نگاه کند. برای همین دل و جرئتش را جمع کرد و بالا را نگریست. اگر هر کدام از این دو بوفچۀ کوچک با معنی کلمۀ «جهنم» آشنا بود، میفهمیدند که این بی بروبرگرد ژرف ترین و وحشتناک ترین قسمتش بود. ولی نه سورن و نه گیلفی در عمر کوتاهشان نه اسم جهنم به گوششان خورده بود، نه کلمهای که چنین جایی را توصیف کند. تا پیش از ربوده شدن، فقط جایی به اسم بهشت را میشناختند. زندگی درون حفرهای در درختی دوست داشتنی یا بالای کاکتوس، روی پَرهای کُرکی و نرم والدینشان، حشرات چاق و چلهای که چند بار در روز برایشان میآوردند و بعد هم اولین لقمههای آبدار و لذیذ موش. کنار آن همه خوراک خوشمزه، داستانها هم بودند… داستانهای پرواز، آموختن پرواز، حسی که باید در عمق سنگ دانشان میداشتند تا همراه باد اوج بگیرند. از آن شب خونین به بعد، سورن و گیلفی به چیزی جز پرواز فکر نکرده بودند. برایشان مثل روز روشن شده بود که چرا هیچ کدام از بوفچههای آکادمی سنت ایگی، پَرهای براق صاف یا کُرک پَرهای نرم جغدهای عادی را نداشتند که بعد از مرحلۀ جوجگی میرویید. در آمدن پرهای پرواز برای یک جغد معمولا کار چندان پیچیدهای نبود، اما بدون خون کافی، این پرها از شاه پَر گرفته تا پوش پَر، می پژمردند و میمردند. بعد از آن هم آن شوق و رویای پرواز و مفهوم شادی و آزادی در آسمان هم می خشکید و میمرد. در ماموریت سورن و گیلفی جای هیچ تردید نبود: با آنگه هیچ فرصتی برای شاخه پَری یا جست و خیز یا تمرین پَر زدن نداشتند، باید پرواز را میآموختند.
حومه
معرفی کتاب حومه
ویلیام فاکنر یکی از نوابغ بزرگ ادبیات داستانی آمریکا در طول سدهی بیستم بود. آنچه در کتاب حومه آمده، شماری از برترین داستانهای این نویسنده است که از مجموعهی منتخب داستانهای کوتاه او برگزیده شدهاند. گفتنی است که مجموعه داستانهای کوتاه فاکنر، در سال 1951 جایزهی ادبی پولیتزر را برای او به ارمغان آورد.درباره کتاب حومه
ویلیام فاکنر، یک بار ضمن گپوگفتی با دانشجویان دانشگاه ویرجینیا، چنین گفته است: «من خودم را شاعری شکستخورده میدانم. چه بسا هر رماننویسی در وهلهی اول خواهان سرودن شعر بوده؛ اما از آنجا که خود را در این کار ناتوان دیده، به نگارش داستان روی آورده است.» در نهاد فاکنر به راستی یک شاعر نفس میکشید. آثار داستانی او، با آن غنای مضمونیِ شگرف و پیچیدگیهای زبانی، و همچنین با بصیرتهای فکری و معنوی فراوانی که در آنها یافت میشود، چیزی کم از شعرهای ناب ندارند؛ شعرهای نابی که مستقیماً قلب خواننده را لمس میکنند. فاکنر گفتهی جالب دیگری نیز دارد که در شناخت ادبیاتِ او یاریرسان است: «نویسندهی بزرگ هرگز فرصت فکر کردن به سبک و تکنیک را ندارد. او آنچنان سرگرم نوشتن در باب قلب آدمیست که مجال اندیشیدن به مسائل اینچنینی برایش نمیماند.» نوشتن در باب قلب آدمی! به راستی که تعبیر شگرف و تکاندهندهای است. اما مراد از آن چیست؟ فاکنر خود پاسخ این پرسش را داده است. او ضمن مصاحبهای مفصل، بشریت را اینچنین تعریف کرده است: موجودی متناهی که میل به تعالی و بهتر شدن دارد. و این میل، به زعم فاکنر، نه از عقل او، بلکه از قلبش، که جایگاه روح است، نشأت میگیرد. پس نوشتن از قلب آدمی، یعنی نوشتن از میل انسان به تعالی و بزرگی. و این همان کاریست که فاکنر به انجامش مبادرت ورزیده است. آنچه در کتاب حومه (The country) آمده، برخی از بهترین داستانهای کوتاه ویلیام فاکنر (Collected Stories of William Faulkner) است. این داستانها طی سالیان متمادی نوشته شده و در مجموعههایی متنوع به چاپ رسیدهاند. کار گزینش و ترجمهی آنها و ارائهشان در قالب کتابی واحد، بر عهدهی عبدالله قره باغی بوده است.جناب مارتینی
معرفی کتاب جناب مارتینی اثر پیترو گروسی
محصولات مشابه
دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-ماکس شلر
بسیاری از علاقهمندان به فلسفه در ایران که با فضای مجازی بیگانه نیستند نام دانشنامه فلسفه استنفورد را شنیدهاند و چه بسا از این مجموعه کم نظیر بهره هم برده باشند. این دانشنامه حاصل طرحی است که اجرای آن در سال ١٩٩٥ در دانشگاه استنفورد آغاز شد و همچنان ادامه دارد. این مجموعه از مدخلهای مناسبی برای ورود به گسترههای متنوع فلسفی برخوردار است و کسی که میخواهد برای اولین بار با مسأله یا مبحثی در فلسفه آشنا شود، یکی از گزینههای راهگشایی که پیش رو دارد این است که ابتدا به سراغ مدخل یا مدخلهای مربوط به آن در این دانشنامه برود.
نگارش، تدوین و انتشار مدخلهای دانشنامه فلسفه استنفورد به سرپرستی "دکتر ادوارد. ن. زالتا" افزون بر اینکه پیوندی فراگیر میان فضای دانشگاهی و عرصه عمومی برقرار کرده، ویژگیهای درخور توجه دیگری هم دارد و آن اینکه این دانشنامه به ویژه به کار دانشجویان و محققانی میآید که میخواهند در زمینهای خاص پژوهش کنند.
ترجمه و انتشار تدریجی این دانشنامه به زبان فارسی و فراهم کردن امکان مواجهه شمار هرچه بیشتری از خوانندگان علاقهمند با آن از جمله اهدافی بوده که چه بسا مورد نظر بانیان این طرح بوده لذا "انتشارات ققنوس" با همکاری گروهی از مترجمان به سرپرستی "دکترمسعودعلیا" و با کسب اجازه از گردانندگان دانشنامه فلسفه استنفورد (SEP) اقدام به ترجمه و انتشار این دانشنامه مینماید و امیدوار است چاپ این مجموعه استمرار پیدا کند.
نقدی بر این کتابدانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-باروخ اسپینوزا
دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-ژاک لکان
دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-عشق
دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-هگل
دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-عقل به روایت کانت
دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-زيبایشناسی هگل
دانشنامه فلسفه استنفورد 3: شاخهها و مکتبها
نویسنده | استنفورد |
مترجم | مسعود علیا |
نوبت چاپ | ٢ |
تعداد صفحات | ٧٣٥ |
سال نشر | ١٤٠١ |
نوع جلد | گالینگور روکشدار |
موضوع | فلسفه |
نوع کاغذ | تحریر |
قطع | رقعی |
وزن | ٨٩٧ |
شابک | ٦ -٣٩٠-٠٤٠-٦٢٢- ٩٧٨ |
تولید کننده | ققنوس |
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.