پسر اسوئا (داستانی درباره خانه مردم سوئد)

47,500 تومان

پسر اسوئا داستان انساني در قرن بيستم در سوئد است. مردي بدون هيچ عيب و نقص جسماني، اما با شكاف ذهني بزرگ. شكاف ذهني او شكاف ميان ساخته‌ي انسان و امر ضروري است، شكاف بين آن‌چه انسان به كمك مهندسي مي‌سازد و ضرورت پذيرش متين جهان چنان كه هست. ذهن او همانند رويكرد سوسيال دموكرات‌هاي سوئد دوپاره بود، زيرا آن‌ها از يك‌سو مشتاق ساختن جامعه‌اي با تحرك اجتماعي بودند و از سوي ديگر تمايل داشتند چنان زندگي مناسبي براي مردم عادي فراهم كنند كه از سهمشان از زندگي راضي باشند و مايل نباشند از هستي اجتماعي خود بگريزند.
لنا آندرشون در رمان جديد خود سرنوشت مردي را در قرن بيستم در سوئد بازگو مي‌كند و از خلال آن تحولات سياسي، اجتماعي و اقتصادي اين كشور را شرح مي‌دهد.

فقط 2 عدد در انبار موجود است

توضیحات

پسر اسوئا (داستانی درباره خانه مردم سوئد)

نویسنده لنا آندرشون
مترجم سعید مقدم
نوبت چاپ 1
تعداد صفحات 248
قطع و نوع جلد رقعی شومیز
سال انتشار 1398
شابک 9789642134243
توضیحات تکمیلی
وزن 0.24 کیلوگرم
نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “پسر اسوئا (داستانی درباره خانه مردم سوئد)”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اطلاعات فروشنده

اطلاعات فروشنده

  • فروشنده: Ali
  • نشانی:
  • هیچ ارزیابی یافت نشد!
محصولات بیشتر

خطابه: از مجموعه‌ی مکتب‌ها، سبک‌ها و اصطلاح‌های ادبی و هنری

63,500 تومان
کتاب حاضر، نهمین مجلد از مجموعه سی جلدی «مکتب‌ها، سبک‌ها و اصطلاح‌های ادبی و هنری» است که نگارنده در آن به معرفی تاریخچه، مبانی نظری، عوامل پیدایی، تعریف، معنا، ویژگی‌ها، و نام‌آوران فن خطابه پرداخته است. عنوان‌های فصل‌های کتاب عبارت‌اند از: چند مورد امروزی؛ نظریه خطابه؛ خطابه و ادبیات؛ طرد خطابه و احیای خطابه. دو بخش پایانی کتاب به واژه‌نامه فارسی انگلیسی و واژه‌نامه انگلیسی فارسی اختصاص یافته است.

ژئوپولتیک

4,875 تومان
نویسنده دکتر عزت الله عزتی مترجم ——————- نوبت چاپ 13 تعداد صفحات 214 نوع جلد شوميز قطع وزیری سال نشر

خواب در فنجان خالی (۲۵)

12,000 تومان

معرفی کتاب خواب در فنجان خالی (۲۵)

فرامرز: تو چطوری راه افتادی؟ (صدا می‌زند.) مهتاب… مهتاب… آقا عمه: (وحشت‌زده) می‌گویم! موبه‌مو! ماه‌لیلی سگ کدام درگاه باشد که بخواهد کتمان کند چیزی را از آقا! زبانم زنجیر شود به صد سیاهچال نمور لال بمیرم. کابوس بود آقا… شما را می‌بردند میان ترمهٔ یشمی، کرور کرور غلام‌بمباسی و سهیلی و حبشی به دنبال‌تان. از طرف دیگر هم حضرات مشروطه‌طلبان سابق می‌آمدند. لااله‌الاالله گویان و زاری کنان! شام عزا، طبق‌طبق چشم در آمده و دست بریده.

قرائت عربی (۲)

85,000 تومان
متون نظم و نثر فارسی سرشار آیات قرآن، احادیث نبوی، اصطلاحات و تعبیرات اسلامی به زبان عربی و اشعار و امثال و جملات عربی است؛ به گونه‌ای که درک و فهم درست متون فارسی بدون فهم آنها ناممکن است.کتاب «قرائت عربی (2)» بر بنیاد نیاز دانشجویان به فراگیری درست قرائت زبان عربی تألیف شده است. متون این کتاب از مصادر درجه اول زبان عربی چون نهج‌البلاغه و از متونی که با متون ادب فارسی، تاریخ و فرهنگ ایران و اسلام پیوند دارند، برگزیده شده است.در پایان هر درس، تمریناتی آورده شده و گاهی نمونه‌هایی از متنهای ترجمه شده از عربی به فارسی درج گردیده است تا دانشجویان در قرائت و ترجمه متون عربی و نیز قواعد صرف و نحو ورزیده‌تر گردند. فهرست: پیشگفتار الدرس الأوّل الدرس الثانی الدرس الثالث الدرس الرابع الدرس الخامِس الدرس السّادس الدرس السّابع الدرس الثّامِن الدرس التّاسع الدرس العاشِر الدرس الحادیَ عَشَرَ الدرس الثّانِیَ عَشَرَ الدرس الثّالثَ عَشَرَ الدرس الرّابعَ عَشَرَ الدرس الخامِس عَشَرَ الدرس السادس عَشَرَ الدرس السّابعَ عَشَرَ الدرس الثّمانِی عَشَرَ الدرس التّاسِعَ عَشَرَ الدرس العشرین فهرس المصادر و المراجع

تجربه دینی بشر(جلد اول)

37,000 تومان
 تجربه دینی بشر(جلد اول) نویسنده نینیان اسمارت مترجم مرتضی گودرزی نوبت چاپ 9 تعداد صفحات 448 نوع جلد شومیز قطع

چشمهایش و ملکوت

110,000 تومان
کتاب چشمهایش و ملکوت نوشته جعفر مدرس صادقی توسط انتشارات مرکز با موضوع ادبیات، ادبیات داستانی، رمان، داستان های فارسی به چاپ رسیده است. بخشی از متن کتاب «بهرام صادقی نه اهل سیاست بود و نه هیچ سر و کاری با هیچ محفل و دار و دسته‌ای داشت. حتا کافه هم نمی‌رفت. قهوه‌خانه می‌رفت و به جاهای پرت و پلا. اما دوستان دلسوز و روشنفکری که در کمین او بودند او را پیدا کردند و به کافه‌ها بردند و به جلسه‌های ادبی و شعرخوانی و داستان‌خوانی کشاندند. هرچند این تلاش‌ها به جایی نرسید و اگر هم به جایی رسید، دوام چندانی پیدا نکرد. حتا وقتی که دوستان تصمیم گرفتند داستان‌های پراکنده‌ای را که در مجلّه‌های سخن و فردوسی و صدف و کتاب هفته چاپ کرده بود جمع و جور کنند و یک مجموعهٔ آبرومندی برای او ترتیب بدهند، خودِ او در دسترس نبود و در گرداوری و ویرایش متن داستان‌هایی که داشت چاپ می‌شد هیچ نظارت و مُراقبتی نکرد و هیچ نقشی نداشت. سالها پیش از انتشار این مجموعهٔ آبرومند و یکی دو ماه پیش از آن که دستنوشتهٔ «ملکوت» را به دست چاپ بدهد، در نامه‌ای به ابوالحسن نجفی می‌نویسد «به دنیای ذهنی خودم پناه برده‌ام» و از احساسی حرف می‌زند که از کودکی با او بوده است و این اواخر در وجودش به شدّت قوّت گرفته است. می‌گوید «از همان اوایل بچگی گاهی حس می‌کردم مثل این که روی زمین نیستم، یعنی به فاصلهٔ چند سانتی‌متر از خاک قدم برمی‌دارم...» و تعریف می‌کند که یک روز آفتابی که با خانواده رفته است باغ و دسته جمعی نشسته‌اند روی ایوانی که جوی آبی از کنارش می‌گذرد، ناگهان احساس می‌کند که سرش داغ شده و خودش را می‌بیند که سبک شده و از روی قالی بلند می‌شود و به هوا می‌رود. «همه چیز وضوح خودش را از دست داد و مه عجیب و غریبی سراسر باغ و گُلها و ایوان را گرفت و همه چیز حاشیه‌دار شد و من احساس کردم که وجودم از خودم مثل این که جدا شد و دیگر در دنیای پدر و مادرم و بچه‌ها و باغ نیستم، مثل این که به جای دیگری رفته‌ام... بعداً به من گفتند که تکانم داده بودند و من فوراً خوب شدم.» اما او هرگز خوب نشد. این واقعه هر چند سالی یک بار تکرار می‌شد و تا بزرگسالی و تا زمانی که این نامه را می‌نوشت و تا سالها بعد ادامه پیدا کرد. به قول خودش، احساس «بیگانگی» به «همه چیز» و تنهایی: «تنهای تنهایم. دیگر همه‌شان را شناخته‌ام... ولشان کن!» عین همین واقعه را در «ملکوت» از زبان «م.‌ ل.» روایت کرده است: «دوازده سال داشتم و با خانواده‌ام به باغ رفته بودیم. آن روز که در ایوان باغ نشستیم و من با گلهای سرخ باغچهٔ جلو ایوان بازی می‌کردم. جوی آب از کنار باغچه می‌گذشت و پونه‌های خودرو عطر خود را با نسیم تا دوردست می‌فرستادند، بچه‌ها پشت سرم به جست و خیز و بازی مشغول بودند و من باز هم از آنها کناره گرفته بودم. چیزی بود که مثل همیشه مرا بسوی انزوا و تنهایی می‌کشاند. ناگهان مادرم از قفا صدایم زد و در همین وقت بود که غنچه‌ای در انگشتانم له شد. دستم از تیغ خار آتش گرفت و من فریاد زدم می‌سوزد.... همه چیز زرد شد و پرده‌ای نگاهم را کدر کرد و مثل اینکه کمی از زمین بلند شدم. سرم گیج رفت و گرمای کشنده‌ای در سراسر بدنم لول خورد...» دکتر حاتم «ملکوت» هم که به دوست و دشمن و آشنا و بیگانه آمپول مرگ تزریق می‌کند، سرش پیر است و تنش جوان و میان مرگ و زندگی در نوسان است. می‌گوید «یک گوشهٔ بدنم مرا به زندگی می‌خواند و گوشهٔ دیگری به مرگ...» و می‌گوید «درد من این است. نمی‌دانم آسمان را قبول کنم یا زمین را... هر کدام برایم جاذبهٔ بخصوصی دارند...» احساس «انزوا» و «تنهایی» دوران کودکی به اندیشهٔ «مرگ» و «نیستی» در جوانی مُنجر شد. از همان سالهای آخر دبیرستان فکر خودکُشی در میان دوستان و همشاگردی‌ها قوّت گرفته بود. یک جور بازی و مسابقهٔ خودکُشی پیش آمده بود. منوچهر فاتحی یکی از دوستانی بود که چند بار تهدید به خودکُشی کرد، اما خودش را نکُشت. تا لب‌لب مُردن رفت، اما زنده و صحیح و سالم برگشت. یکی از همشاگردی‌ها همهٔ تقصیرها را به گردن معلّمی می‌اندازد که از رشت آمده بود و «اگزیستانسیالیست» بود و طرفداران فراوانی پیدا کرده بود. به این دار و دستهٔ ناامیدی که مُدام دم از خودکُشی می‌زدند «اگزی» می‌گفتند.» فهرست کتاب چشمهایش زمین هوا بزرگ علوی: ورق پاره ها و داستان های دیگر بهرام صادقی: قنقنه ها و داستان های دیگر یادداشت