پس از آدورنو (بازاندیشی در پژوهش جامعه‌شناختی موسیقی)

120,000 تومان

معرفی کتاب پس از آدورنو

تیا دِنورا، استاد دانشگاه اکستر، بی‌گمان مهم‌ترین چهره‌ی آکادمیک در حوزه‌ی جامعه‌شناسی موسیقی در دهه‌های اخیر است که با پژوهش‌های متنوع و بین‌رشته‌ای خویش سهم بسزایی در احیای این رشته داشته است. پس از آدورنو کوششی است در جهت تدوین برنامه‌ای پژوهشی برای جامعه‌شناسی موسیقی تا به کمک آن بتوان سهم موسیقی را بر صورت‌بندی ساحت‌های مختلف جامعه بررسی کرد. به همین منظور، دِنورا در کتاب حاضر، با بهره‌گیری از میراث فکری آدورنو و همزمان نقد آن‌ها، تفسیر تازه‌ای از این حوزه‌ی پژوهشی ارائه می‌دهد، و در این راه از میراث فکری صاحب‌نظرانی همچون هوارد بکر، لیدیا گر، کریستوفر اسمال، اروینگ گافمن، برونو لاتور بهره می‌برد تا به جای نظریه‌پردازی‌های کلان و غیرواقعی موسیقی را «در عمل» و در بطن موقعیت‌های اجتماعی بررسی کند. ماحصل کار او به پژوهشگران یاری می‌رساند تا قدرت موسیقی را در گستره‌های اجتماعی بسیار متنوع و حتی به صورت بین‌رشته‌ای تحلیل نمایند.

فقط 1 عدد در انبار موجود است

توضیحات

کتاب پس از آدورنو (بازاندیشی در پژوهش جامعه‌شناختی موسیقی

نویسنده
تیا دنورا
مترجم حسن خیاطی
نوبت چاپ 1
تعداد صفحات 299
نوع جلد
شومیز
قطع
رقعی
سال نشر ——
سال چاپ اول ——
موضوع فلسفه و هنر
نوع کاغذ ——
وزن 350 گرم
شابک
9786220604402

 

توضیحات تکمیلی
وزن 0.350 کیلوگرم
نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “پس از آدورنو (بازاندیشی در پژوهش جامعه‌شناختی موسیقی)”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

خلاصه کتاب PDF
اطلاعات فروشنده

اطلاعات فروشنده

  • فروشنده: Ali
  • نشانی:
  • هیچ ارزیابی یافت نشد!
محصولات بیشتر

عروسي زين

قیمت اصلی: 600 تومان بود.قیمت فعلی: 580 تومان.
کتاب عروسي زيناين: مجموعه‏اى است از سه داستان كه جنبه‏هايى از زندگى در يك روستاى سودان را بازگو مى‏كنند، اما در عين حال جنبه‏اى همگانى و جهانى دارند و طنز ظريفى در آن‏ها موج مى‏زند. طيب صالح در اين داستان‏ها از مصالح داستان‏گويى سنتى استفاده كرده اما داستان‏هايى پيچيده و غنى و امروزى خلق كرده است.

هنر زنده ماندن

110,000 تومان
چنين كسي نه نياز دارد كه عبوس باشد و نه تباه و در شكسته بلكه فقط نبايد زاهد و سانياسي گوشه نشين باشد. او با استخوان‌هاي پرتوان بر زمين استوار مي ايستد او با تمام قدرت به زندگي آري مي گويد او با شجاعت زيستن تمام رنج ها و مرارت هاي زندگي را به جان مي‌خرد و فلسفه‌اش وي را تا بدانجا كشانده كه مرگ را بي‌تفاوتي سوار بر بال‌هاي زمان چون نمودي دروغين و شبحي ناتوان در نزديكي خود مي‌نگرد شبحي كه نمي‌تواند هيچ چيزي را به هراس افكند زيرا فرد يادشده نيك مي‌داند كه فقط اكنون در هيات لحظه حاضر براي او هستي دارد...

فسقلی جلد 35، دو دو دروغ گو

7,000 تومان
این کتاب، دربرگیرنده‌ی 15 داستان جذاب است که شخصیت اصلی هر یک از آن‌ها دختر یا پسر کوچولویی است که یک ویژگی یا عادتی منفی دارد: لجباز است؛ زیادی غذا می‌خورد؛ بیش از حد تلویزیون تماشا می‌کند؛ خجالتی است؛ خبرچینی می‌کند؛ جیغ و داد راه می‌اندازد و... این داستان‌ها به‌گونه‌ای هستند که خواننده خردسال از همان ابتدا، بدی رفتار شخصیت داستان را حس می‌کند و متوجه زشتی کارش می‌شود. این کتاب برای کودکان پیش‌دبستانی و سال‌های اول و دوم دبستان منتشر شده و در اختیار آنان قرار گرفته است.

سرود کریسمس

95,000 تومان
کتاب سرود کریسمس نوشته چارلز دیکنز ترجمه فرزانه طاهری توسط انتشارات مرکز با موضوع ادبیات خارجی، داستان خارجی، رمان خارجی به چاپ رسیده است. دیکنز سرود کریسمس را زمانی نوشت که بزرگداشت این ایام سالیان سال بود از رونق افتاده بود. این داستان پس از انتشار با استقبال کم‌نظیر در بریتانیا و در اندک مدتی در بسیاری از کشورهای دیگر روبه‌رو شد و نزدیک به دویست سال است که ذره‌ای از محبوبیتش کاسته نشده؛ این را می‌توان از تداوم اقتباس از این داستان به شکل‌های گوناگون دید. ایام کریسمس با سرود کریسمس گره خورده است. دیکنز در این داستان، همچون آثار دیگرش، بشردوستی عمیق خود را آشکار کرده است. او در تمام زندگی‌اش تلاش کرد تا با قلم شیوا و رسای خود وجدان عمومی جامعه را علیه شرایط اسفبار زیستِ تهیدستان، به‌ویژه وضعیت غیر انسانی کودکان کار در بریتانیا، بشوراند و با اقداماتش و فراهم آوردن امکان آموزش برای این کودکان وضعیت آنها را بهبود بخشد. سرود کریسمس بزرگداشت روحی است که باید بر این ایام جشن و سرور حاکم باشد معرفی مباحث کتاب سرود کریسمس روح مارلی نخستین سه روح دومین روح آخرین روح پایام ماجرا

چشمهایش و ملکوت

110,000 تومان
کتاب چشمهایش و ملکوت نوشته جعفر مدرس صادقی توسط انتشارات مرکز با موضوع ادبیات، ادبیات داستانی، رمان، داستان های فارسی به چاپ رسیده است. بخشی از متن کتاب «بهرام صادقی نه اهل سیاست بود و نه هیچ سر و کاری با هیچ محفل و دار و دسته‌ای داشت. حتا کافه هم نمی‌رفت. قهوه‌خانه می‌رفت و به جاهای پرت و پلا. اما دوستان دلسوز و روشنفکری که در کمین او بودند او را پیدا کردند و به کافه‌ها بردند و به جلسه‌های ادبی و شعرخوانی و داستان‌خوانی کشاندند. هرچند این تلاش‌ها به جایی نرسید و اگر هم به جایی رسید، دوام چندانی پیدا نکرد. حتا وقتی که دوستان تصمیم گرفتند داستان‌های پراکنده‌ای را که در مجلّه‌های سخن و فردوسی و صدف و کتاب هفته چاپ کرده بود جمع و جور کنند و یک مجموعهٔ آبرومندی برای او ترتیب بدهند، خودِ او در دسترس نبود و در گرداوری و ویرایش متن داستان‌هایی که داشت چاپ می‌شد هیچ نظارت و مُراقبتی نکرد و هیچ نقشی نداشت. سالها پیش از انتشار این مجموعهٔ آبرومند و یکی دو ماه پیش از آن که دستنوشتهٔ «ملکوت» را به دست چاپ بدهد، در نامه‌ای به ابوالحسن نجفی می‌نویسد «به دنیای ذهنی خودم پناه برده‌ام» و از احساسی حرف می‌زند که از کودکی با او بوده است و این اواخر در وجودش به شدّت قوّت گرفته است. می‌گوید «از همان اوایل بچگی گاهی حس می‌کردم مثل این که روی زمین نیستم، یعنی به فاصلهٔ چند سانتی‌متر از خاک قدم برمی‌دارم...» و تعریف می‌کند که یک روز آفتابی که با خانواده رفته است باغ و دسته جمعی نشسته‌اند روی ایوانی که جوی آبی از کنارش می‌گذرد، ناگهان احساس می‌کند که سرش داغ شده و خودش را می‌بیند که سبک شده و از روی قالی بلند می‌شود و به هوا می‌رود. «همه چیز وضوح خودش را از دست داد و مه عجیب و غریبی سراسر باغ و گُلها و ایوان را گرفت و همه چیز حاشیه‌دار شد و من احساس کردم که وجودم از خودم مثل این که جدا شد و دیگر در دنیای پدر و مادرم و بچه‌ها و باغ نیستم، مثل این که به جای دیگری رفته‌ام... بعداً به من گفتند که تکانم داده بودند و من فوراً خوب شدم.» اما او هرگز خوب نشد. این واقعه هر چند سالی یک بار تکرار می‌شد و تا بزرگسالی و تا زمانی که این نامه را می‌نوشت و تا سالها بعد ادامه پیدا کرد. به قول خودش، احساس «بیگانگی» به «همه چیز» و تنهایی: «تنهای تنهایم. دیگر همه‌شان را شناخته‌ام... ولشان کن!» عین همین واقعه را در «ملکوت» از زبان «م.‌ ل.» روایت کرده است: «دوازده سال داشتم و با خانواده‌ام به باغ رفته بودیم. آن روز که در ایوان باغ نشستیم و من با گلهای سرخ باغچهٔ جلو ایوان بازی می‌کردم. جوی آب از کنار باغچه می‌گذشت و پونه‌های خودرو عطر خود را با نسیم تا دوردست می‌فرستادند، بچه‌ها پشت سرم به جست و خیز و بازی مشغول بودند و من باز هم از آنها کناره گرفته بودم. چیزی بود که مثل همیشه مرا بسوی انزوا و تنهایی می‌کشاند. ناگهان مادرم از قفا صدایم زد و در همین وقت بود که غنچه‌ای در انگشتانم له شد. دستم از تیغ خار آتش گرفت و من فریاد زدم می‌سوزد.... همه چیز زرد شد و پرده‌ای نگاهم را کدر کرد و مثل اینکه کمی از زمین بلند شدم. سرم گیج رفت و گرمای کشنده‌ای در سراسر بدنم لول خورد...» دکتر حاتم «ملکوت» هم که به دوست و دشمن و آشنا و بیگانه آمپول مرگ تزریق می‌کند، سرش پیر است و تنش جوان و میان مرگ و زندگی در نوسان است. می‌گوید «یک گوشهٔ بدنم مرا به زندگی می‌خواند و گوشهٔ دیگری به مرگ...» و می‌گوید «درد من این است. نمی‌دانم آسمان را قبول کنم یا زمین را... هر کدام برایم جاذبهٔ بخصوصی دارند...» احساس «انزوا» و «تنهایی» دوران کودکی به اندیشهٔ «مرگ» و «نیستی» در جوانی مُنجر شد. از همان سالهای آخر دبیرستان فکر خودکُشی در میان دوستان و همشاگردی‌ها قوّت گرفته بود. یک جور بازی و مسابقهٔ خودکُشی پیش آمده بود. منوچهر فاتحی یکی از دوستانی بود که چند بار تهدید به خودکُشی کرد، اما خودش را نکُشت. تا لب‌لب مُردن رفت، اما زنده و صحیح و سالم برگشت. یکی از همشاگردی‌ها همهٔ تقصیرها را به گردن معلّمی می‌اندازد که از رشت آمده بود و «اگزیستانسیالیست» بود و طرفداران فراوانی پیدا کرده بود. به این دار و دستهٔ ناامیدی که مُدام دم از خودکُشی می‌زدند «اگزی» می‌گفتند.» فهرست کتاب چشمهایش زمین هوا بزرگ علوی: ورق پاره ها و داستان های دیگر بهرام صادقی: قنقنه ها و داستان های دیگر یادداشت

داستان‌های پنج دقیقه‌ای

35,000 تومان
داستانهای این مجموعه همانطور که از نامش پیداست در پنج دقیقه خوانده می‌شوند و این همان نشاطی است که هنگام خواندن به کودک دست می‌دهد که زودتر به پایان قصه می‌رسد و نتیجه را می‌فهمد . کرم خاکستری کوچولو ، تخم عجیب ، موش دهاتی و موش شهری ، گنجه شیشه‌ای و . . . عناوین این مجموعه است که با روایتی جدید برای بچه‌ها نقل می‌شود . در « کرم خاکستری کوچولو » می‌خوانیم : « روزی روزگاری کرم خاکستری معمولی کوچولویی بود به اسم هتی . این کرم کوچولو در زندگی فقط یک آرزو داشت . دلش می‌خواست کرم شب‌تاب باشد . اما پدرش به او می‌گفت : عاقل باش بچه جان ، کرم‌های شب‌تاب با ما فرق دارند و مادرش هم می‌گفت حتی فکرش را هم نکن . اما هتی دست بردار نبود . مدام در فکر این بود که توی بدنش چراغی دارد که می‌تواند آن را روشن و خاموش کند تا اینکه . . . . »