چگونه خونسردی خود را حفظ کنیم (راهنمای باستانی بر مدیریت خشم)

28,000 تومان

معرفی کتاب چگونه خونسردی خود را حفظ کنیم اثر لوکیوس آنایوس سنکا

سنکا، نمونه‌ی روشنفکری‌ست که همواره در جهت تغییر جهان حرکت می‌کرد. او که سال‌ها در میان خون‌ریزترین امپراتورهای روم و دو جبّار بزرگش، کالیگولا و نرون زیسته بود و از سناتوری تا معلم و مشاور امپراطوربودن را تجربه کرده بود، تمام تلاشش معطوف به اصلاح وضعیت حکمرانی و رفتارهای فردی و اجتماعی شهروندان بود.
این فیلسوف، نمایشنامه‌نویس و مصلح اجتماعی بزرگ روم باستان، با توجه به فهم دقیقی که از عصبیت جاری و ساری در میان رومیان داشت رساله‌ای نوشت که امروز با نام «چگونه خونسردی خود را حفظ کنیم: راهنمای باستانی بر مدیریت خشم» منتشر شده است.
این جستار/ مقاله، به‌ظاهر نامه‌هایی بوده که سنکا خطاب به برادر سیاستمدارش نواتوس نوشته و حال که به آن نگاه می‌کنیم گویی نامه‌هایی به انسان و تاریخی‌ست که هم‌چنان سرشار از نکبت خشونت و عصبیت بی‌قاعده و نالازم ست.
سنکا این عصبیت‌ها و خشم‌های روزمره را شکلی از جنون می‌‌داند چرا که بابتش هزینه‌های بسیاری می‌پردازیم.
روشنفکر بزرگ رومی درکتاب چگونه خونسردی خود را حفظ کنیم بر نکته‌ای اساسی دست می‌گذارد، اینکه هیچ‌کس بدون اشتباه و خطا و گناه زندگی نکرده و نمی‌کند و اگر هر انسانی همین یک نکته را در نظر بگیرد و بداند که هرگاه خودمان را از خطا و اشتباه به دور بدانیم، در سراشیبی سقوط قرار گرفته‌ای، دیگر این‌قدر بر سر ابلهانه‌ترین مسائل روزمره‌ی زندگی خشمگین نمی‌شویم و به خودمان و دیگران آسیب نمی‌زنیم

در انبار موجود نمی باشد

توضیحات

چگونه خونسردی خود را حفظ کنیم (راهنمای باستانی بر مدیریت خشم)

نویسنده
سنکا
مترجم
علی سیاح
نوبت چاپ 5
تعداد صفحات 104
نوع جلد شومیز
قطع پالتویی
سال نشر 1402
سال چاپ اول ——
موضوع
فلسفه و حکمت
نوع کاغذ ——
وزن 0 گرم
شابک
9786007405758
توضیحات تکمیلی
وزن 0.0 کیلوگرم
نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “چگونه خونسردی خود را حفظ کنیم (راهنمای باستانی بر مدیریت خشم)”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

خلاصه کتاب PDF

خلاصه کتاب

 

اطلاعات فروشنده

اطلاعات فروشنده

  • فروشنده: aisa
  • هیچ ارزیابی یافت نشد!
محصولات بیشتر

مومی ترول‌ها 6/ افسون زمستون

40,000 تومان

با مومیترولها آشنا شوید! جانورهای گِرد و کوچکِ افسانهای و بامزه که مثل اسب آبی پوزهی کشیده دارند.

اما اسب آبی نیستند!

مومیترولها در روزگاران گذشته توی خانهی آدمها و کنار پریانِ خانگی، پشت بخاری زندگی میکردند.

اما الان زندگیشان عوض شده. ماجراهای جالب و هیجانانگیزشان را بخوانید.

ترولک وسط زمستان از خواب میپرد، در حالی که بقیهی افراد خانواده در خوابِ زمستانیاند. انگار زمستانِ سرد، خانهی آشنا و دوستداشتنیشان را صاحب شده.

خورشید گم شده و ترولک با موجودات ناآشنا و نچسب روبهرو میشود؛ حتی آنهایی را هم که میشناسد، رفتاری غیرِعادی از خودشان نشان میدهند.

ترولک سردرگم و افسرده با ماجراهای جورواجوری روبهرو میشود تا اینکه...

سفارش:0
باقی مانده:1

لذتي که حرفش بود

210,000 تومان

در بخشی از کتاب لذتی که حرفش بود می‌خوانیم

بالاخره جوان دست از سر موبایل برداشت و همان بالا، روی بار، رو‌ به‌ آسمان دراز کشید. صمیمیت‌شان از همان فاصله‌ی دور هم حس می‌شد. آن یکی موبایل را گرفت. چند‌ باری موبایل بین‌شان رد‌ و‌ بدل شد، تا که فهمیدم یکی می‌خواهد از دیگری عکس بگیرد. جوان بلند شد و رفت سمت مبل استیل و روی آن لم داد. پیانو همچنان پخش می‌شد و او پشت به خورشید نارنجی تهران، غرق در صدای بوق ماشین‌ها و صدای خنده‌ای که شنیده نمی‌شد، مرتب روی آن مبل عجیب حالت عوض می‌کرد. به عنوان یک عکاس اگر جای آن مرد موبایل‌ به‌ دست بودم، حتمن جوری قاب را می‌بستم که کل ترافیک، بار کامیون، مرد افغان و مبل استیل را با‌هم داشته باشم. ولی موبایل آن جوان نمی‌توانست چنین لنز بازی داشته باشد. همانطور که به صدای پیانو گوش می‌دادم عکسی را که در موبایل ذخیره می‌شد تصور می‌کردم. عکسی که اگر او برای خانواده‌اش بفرستد، که بعید هم نیست، کاملن با چیزی که می‌دیدم در تضاد بود. بهترین حالتش را شرح می‌دهم؛ چرا که آن عکس بی‌تردید چیز دیگری بوده، چیزی که فعلا درباره‌ی آن سکوت می‌کنم. مرد افغان سوژه‌ی اصلی بود، مبل ممکن نبود حذف شود و مهم‌تر از همه، خورشید بود. آن مرد امکان نداشت که از خیرِ خورشیدی به آن زیبایی بگذرد. کل عکس او پُر می‌شد از این سه و باقی حذف می‌شد. مردم عاشق زوم کردن هستند. حق هم دارند، کار لذت‌بخشی‌ست. دورها نزدیک می‌شوند، غیر‌ قابل‌ دسترس را دسترس می‌کند. ولی در‌ عین‌ حال، حین عکاسی درست مثل بچه‌ها می‌شوند، همه‌چیز را دو قسمت می‌کنند؛ خوب‌ها و بد‌ها، و از بدها عکس نمی‌گیرند.
سفارش:0
باقی مانده:2

مدرسه‌ی خیال‌باف‌ها 2/ جاسوسی که ناهار مدرسه را دوست داشت

175,000 تومان
سلام!
من ایزی‌ام، تنها دختر پدر و مادرم و دانش‌آموز کلاس چهارم «ج».
چند تا دوست خوب دارم که با هم به یک مدرسه می‌رویم. اما مشکلاتی هم دارم؛ مثلاً اینکه خیلی وقت‌ها مامان، بابا و معلم‌ها حرف‌های من و دوست‌هایم را باور نمی‌کنند. البته این موضوع اصلاً باعث نمی‌شود که ما درباره‌ی چیزهای مشکوک تحقیق نکنیم. با ما همراه باشید تا شما هم نتیجه‌ی تحقیق‌هایمان را بفهمید. ماجرای این کتاب درباره‌ی هم‌کلاسی تازه‌واردمان است. او از فرانسه آمده و اسمش مَتیلد است. من خیلی بیشتر از بقیه‌ی بچه‌ها برای آمدنِ متیلد هیجان دارم، چون خانم جونز فقط به من گفته راهنمای او باشم. اما انگار مشکلاتی وجود دارد... رفتارِ متیلد کمی عجیب‌وغریب است؛ هم قیافه و قدوقواره‌اش و هم ناهار دلخواهش در مدرسه... دقیقاً همان غذایی را دوست دارد که ما همگی از آن متنفریم! نکند او جاسوس باشد! ما فکر می‌کنیم حتماً کاسه‌ای زیر نیم‌کاسه است، برای همین هم قبل از آنکه دیر بشود و اتفاق‌های بدی بیفتد، تحقیق‌هایمان را شروع می‌کنیم تا سر از رازهای او دربیاوریم. ** برنده‌ی جایزه‌ی بلوپیتر ۲۰۱۵
سفارش:0
باقی مانده:1

دفترچه خاطرات جغد 3/ عروسی در سرزمین درختی

105,000 تومان
زندگی هوهویی اِوا بال‌قلنبه واقعاً هوهویی است. او همه‌ی همه‌چیز را برای دفترچه‌خاطراتش تعریف می‌کند. اگر می‌خواهید همه‌ی بال‌بالی‌های زندگی هوهویی‌اش را بخوانید، دفترچه‌خاطراتش را کش بروید!
توی این داستان دوشیزه‌پشت‌پرپری قرار است با آقاجغد خوش‌تیپ ازدواج کند. ولی اتفاق بدی افتاده و او به کمک نیاز دارد. اوا بال‌قلنبه و دوستانش می‌خواهند به خانم معلمشان کمک کنند.
مراسم عروسی دوشیزه پشت پرپری در راه است اما او به تنهایی نمی‌تواند همه کارها را انجام دهد. بچه جغدها برای کمک به دوشیزه پشت پرپری یک انجمن مخفی برنامه‌ریزی عروسی تشکیل می‌دهند.
چه بدشانسی گنده‌ای! وقتی رفتیم مدرسه، دوشیزه پشت پرپری خیلی خیلی ناراحت بود. «بچه‌ها! من یک خبر بد دارم. گردنبند عزیزم، همان گردنبند قدیمی که برای روز عروسی در نظر گرفته بودم…گم شده!» انجمن مخفی برنامه ریزی عروسی، بعد از مدرسه، در لانه درختی ما یک جلسه‌ی فوری برگزار کرد. حالا ما کارآگاهان مخفی برنامه‌ریزی عروسی بودیم.
سفارش:0
باقی مانده:2

سریال چهار سابقه‌دار، قسمت 8/ خفن‌ترین سابقه‌دار

140,000 تومان
سازمان بین‌المللی قهرمانان، عضوِ جدید می‌پذیرد!

اما آن‌ها دقیقاً دنبال چه هستند؟

یک زیبایی‌اندام‌کارِ قدرتمند؟!!! یک سریع‌السیرِ فشنگی؟! یکی با قدرت ذهنی هیولا؟! یا استاد تغییرشکل‌های شگفت‌انگیز؟!

شاید دنبال همین‌چیزها می‌گردند.

شاید هم دنبالِ یک گرگِ شلوارک‌پوش باشند؟! یا یک پیرانای کله‌پوک؟ یا ماری که دزدِ کیک‌های کوچولوست؟ یا کوسه‌ای بالدار با دندان‌های بزرگ؟

بفرمایید!!! این هم سریال چهار سابقه‌دار، قسمت هشتم.

سفارش:0
باقی مانده:2

وبلاگ خون‌آشام 2/ باران جیغ بر جاده

190,000 تومان

قسمتی از کتاب وبلاگ خون آشام 2

کت و شلوار راه راهی گفت: “تنم می لرزه وقتی آدم ها می گن داشته ن درباره ی من حرف می زده ن.” کمی عذاب وجدان گرفتم. آمد جلوی پیشخان ایستاد. انگار خیلی هم ناراحت نشده بود. باز همان کت و شلوار راه راهش تنش بود. گفت: “خب، بگین ببینم چه بلایی قراره سرم بیاد؟” خانم روزنامه فروش با صدای بلند خندید: “وای گیلز! از دست تو!” چشم هایش برق می زد. معلوم بود حسابی این آقای گیلز را قبول دارد. گفت: “نگران نباش بابا! چیزی نیست. کسی کاری با تو نداره. این آقا پسر داره واسه پروژه مدرسه ش تحقیق می کنه. زندگی من رو شخم زد از بس سوال پیچم کرد.” بعد با غرور تمام گفت: “تو که رسیدی داشت درباره ی مشتری ها و تازه واردها ازم می پرسید.” گیلز سر تا پای من را نگاه کرد و گفت: “فکر می کنم ما دیروز یک گپ مختصری با هم زدیم؟ زیر بارون. درست نمی گم؟ من نه تنها از مشتری های تازه بلکه از مشتری های خیلی راضی هم هستم. این خانم فوق العاده ن. حتی لطف کرده ن مجله ای رو که می خواستم برام سفارش داده ن. ” خانم روزنامه فروش گفت: “آهان. خوب شد یادم انداختی!این امروز صبح رسیده.” و مجله ای رو برداشت و گرفت طرف گیلز. گیلز بدجوری توی نخ من بود. گفتم: “می تونم دو تا سوال ازتون بپرسم؟ اگه اشکال نداره.” سعی می کردم به چشم هایش نگاه نکنم. زل زده بودم به دفترچه ام.