ژئوپولتیک

4,875 تومان

در انبار موجود نمی باشد

شناسه محصول: 9789644590511-1-1-1-1-1-1-1-1-1-1-1-1-1-1 دسته: , برچسب: , ,
توضیحات
نویسنده دکتر عزت الله عزتی
مترجم ——————-
نوبت چاپ 13
تعداد صفحات 214
نوع جلد شوميز
قطع وزیری
سال نشر 1397
سال چاپ اول 1397
موضوع مطالعات محیطی
نوع کاغذ —————
وزن 293 گرم
شابک 9789644590511
توضیحات تکمیلی
وزن 0.293 کیلوگرم
نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “ژئوپولتیک”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اطلاعات فروشنده

اطلاعات فروشنده

  • فروشنده: Ali
  • نشانی:
  • هیچ ارزیابی یافت نشد!
محصولات بیشتر

کتاب نفت خام و سراب آبادانی

150,000 تومان
کتاب "نفت خام و سراب آبادانی: تجربه نفت در ادبیات داستانی مدرن ایران" توسط "رویا خوشنویس" نوشته و توسط انتشارات "شیرازه" منتشر شده است. این کتاب به نقد و تحلیل نقش نفت در ادبیات داستانی مدرن ایران می‌پردازد و ادعا می‌کند که ادبیات می‌تواند به عنوان پلی برای ارتباط میان مفهوم مدرنیته و عوامل نفتی که تاریخ معاصر ایران را تحت تأثیر قرار داده‌اند عمل کند.نویسنده این کتاب به تأثیرات نفت بر تاریخنگاری معاصر ایران اشاره می‌کند و نشان می‌دهد که نفت به عنوان یک عامل مهم در اتفاقات تاریخی ایران حضور داشته و ادبیات نیز تأثیر مستقیم از این تجربه‌ها برده است. نفت به عنوان یک سمبل مدرنیته و تحولات اقتصادی و اجتماعی به عنوان یک موضوع مهم در داستان‌ها و رمان‌های مدرن ایران ظاهر می‌شود.نویسنده همچنین بر این باور است که نفت و ورود مدرنیته نفتی تأثیراتی گسترده بر زبان و ادبیات ایران داشته‌اند. او به لکنت زبانی که نشان‌دهنده‌ی مقاومت در برابر شکست تجربه مدرنیته نفتی است، اشاره می‌کند. این لکنت زبانی در تفکرات فرهنگی و اجتماعی جامعه نیز مشهود است.کتاب "نفت خام و سراب آبادانی" تلاشی است برای درک عمیق‌تر نقش نفت در تاریخ و ادبیات ایران و تأثیرات آن بر زبان و فرهنگ ملی. این کتاب می‌تواند برای افرادی که به موضوعات ادبی و تاریخی علاقه‌مند هستند، منبعی ارزشمند باشد.

شخصیت رنسانس … الیزابت اول

5,500 تومان
« رنسانس » جنبشی فرهنگی بود که در اوایل قرن چهاردهم در ایتالیا شروع شد . واژه رنسانس از واژه‌ای لاتین به معنی « تولد دوباره » اقتباس شده است . طی این دوران ، توجه به هنر و ادبیات و علوم و اکتشافات جهانی و پیشرفت در آنها در اروپا دوباره جان گرفت . مردم با واکنش علیه فرهنگ کلیسایی قرون وسطا ، ارزش‌های تازه‌تری را در جهان انسانی یافتند . حدود قرن هفدهم که دوران رنسانس به پایان رسید ، تصور مردم از جهان کاملاً عوض شده بود . الیزابت اول در اوج دوره رنسانس در قرن شانزدهم ملکه انگلستان بود . دوره سلطنت ٤٥ ساله او که اغلب « دوران طلایی » خوانده می‌شود ، دورانی همراه با دستاوردهای بزرگ و شکوهی خیره‌کننده بود . او در دوران سلطنتش نزاع‌های مذهبی را از میان برد و نیروی دریایی انگلستان را تقویت کرد تا ناوگان قدرتمند اسپانیا را شکست دهد . دربار او کانونی برای دانشمندان ، نویسندگان و موسیقیدانان بود . الیزابت اول تجسم دوره رنسانس بود و تحولی برگشت‌ناپذیر در انگلستان پدید آورد .

تاریخ آل بویه

18,000 تومان
تاریخ آل بویه نویسنده علی اصغر فقیهی مترجم —————– نوبت چاپ 14 تعداد صفحات 116 نوع جلد شومیز قطع وزیری

خستگی در ورزش و فعالیت ورزشی

15,000 تومان
خستگی دغدغه اصلی ورزشکاران، مربیان و دست اندرکاران فعالیت های ورزشی و از جمله مسائل مهم قلمرو علوم فعالیت ورزشی بالینی است. به رغم پیشرفت های چشمگیر علمی هنوز هم ابهامات زیادی درباره تعریف خستگی، دلایل آن و تأثیر انواع گوناگون فعالیت ورزشی بر خستگی و بهترین روش مواجهه با آن و گسترش عملکرد ورزشی وجود دارد. کتاب خستگی در ورزش و فعالیت ورزشی انواع گوناگون خستگی را بررسی و درباره دشواری های شناسایی آن ها به تفصیل بحث می کند. این کتاب مبانی علمی خستگی و چگونگی ابعاد فیزیولوژیایی و عصبی ـ عضلانی را معرفی و نکاتی اساسی در باره تخلیه انرژی اسید لاکتیک، آب زدایی، الکترولیت ها و مواد معدنی و ادراک خستگی ارائه می کند.

لیدی اِسکارلِت و داستان شگفت‌انگیز شیری که پرستار بچه شد

25,000 تومان
«لیدی اسکارلت و داستان شگفت‌انگیز شیری که پرستار بچه شد»، داستان یک خانواده‌ی شگفت‌انگیز غیرعادی است و دختر خانواده یعنی لیدی اسکارلت آن را تعریف می‌کند. داستان از جایی شروع می‌شود که مادر به او و برادرش خبر می‌دهد که پدر به جایی رفته و برنمی‌گردد. اسکارلت خیال می‌کند پدر به فضا رفته و برمی‌گردد اما هر چه منتظر می‌ماند به نتیجه‌ای نمی‌رسد. بعد می‌فهمد که مامان از نظر مالی حسابی به مشکل برخورده. برای همین سر و کله‌ی بابابزرگ کینگ پیدا می‌شود. قرار است چند هفته‌ای در خانه بماند و کنار آنها زندگی کند. البته این چند هفته کم‌کم تبدیل می‌شود به برای همیشه. بابابزرگ که آن اول مثل سرگروهبان‌ها رفتار می‌کند، به قول اسکارلت کم‌کم می‌فهمد که نظم چندان هم به درد نمی‌خورد. این‌طور می‌شود که حسابی با بچه‌ها دوست می‌شود و کلی هم به آنها کمک می‌کند. اما یک روز همه متوجه می‌شوند که بابابزرگ مشکل حافظه پیدا کرده و گاهی وقت‌ها یادش می‌رود چطور باید دنبال بچه‌ها به مدرسه برود یا چه ساعتی باید آنجا باشد. به این ترتیب مامان تصمیم می‌گیرد آگهی بدهد تا پرستار بچه‌ای را استخدام کند. پرستارهای جورواجوری برای مصاحبه سر می‌زنند. یکی حسابی سرسخت و جدی است و آن یکی مدام به مامان لبخند می‌زند اما به بچه‌ها حتی سلام هم نمی‌کند. هر کدام ایرادی دارند و برای کار نمی‌مانند. درست همان موقع که همه ناامید شده‌اند یک شیر در می‌زند و می‌خواهد که پرستار بچه‌ها باشد. او مهربان است و کارهای زیادی را می‌داند. بچه‌ها، مادر و حتی پدربزرگ کنار او با خیال خوش و راحت روزگارشان را می‌گذرانند. اوضاع خوب پیش می‌رود تا اینکه توی مدرسه مشکلی پیش می‌آید. دختر خانواده یعنی لیدی اسکارلت با چند نفر از بچه‌های مدرسه بگومگو می‌کند. آنها می‌گویند که پدرش یک دزد است اما در دزدی هم آن‌قدر زبر و زرنگ نیست. یک دزد شل و وارفته و به قولی دله دزد که یخچال دزدیده و بابت همان هم توی زندان است.. لیدی اسکارلت موضوع را برای شیر می‌گوید و بعد از آن شیر هم از داستان زندگی خودش می‌گوید… دوست دارید از زندگی یک شیر پرستار بچه و ماجرا‌های شیر و بچه‌ها سر در بیاورید؟ الیزابت دل کاستیو نویسنده اسپانیایی است. دلش می‌خواسته فضانورد یا خون‌آشام یا خواننده اپرا بشود اما در رشته ی ادبیات انگلیسی درس خواند و نویسنده شد

چشمهایش و ملکوت

110,000 تومان
کتاب چشمهایش و ملکوت نوشته جعفر مدرس صادقی توسط انتشارات مرکز با موضوع ادبیات، ادبیات داستانی، رمان، داستان های فارسی به چاپ رسیده است. بخشی از متن کتاب «بهرام صادقی نه اهل سیاست بود و نه هیچ سر و کاری با هیچ محفل و دار و دسته‌ای داشت. حتا کافه هم نمی‌رفت. قهوه‌خانه می‌رفت و به جاهای پرت و پلا. اما دوستان دلسوز و روشنفکری که در کمین او بودند او را پیدا کردند و به کافه‌ها بردند و به جلسه‌های ادبی و شعرخوانی و داستان‌خوانی کشاندند. هرچند این تلاش‌ها به جایی نرسید و اگر هم به جایی رسید، دوام چندانی پیدا نکرد. حتا وقتی که دوستان تصمیم گرفتند داستان‌های پراکنده‌ای را که در مجلّه‌های سخن و فردوسی و صدف و کتاب هفته چاپ کرده بود جمع و جور کنند و یک مجموعهٔ آبرومندی برای او ترتیب بدهند، خودِ او در دسترس نبود و در گرداوری و ویرایش متن داستان‌هایی که داشت چاپ می‌شد هیچ نظارت و مُراقبتی نکرد و هیچ نقشی نداشت. سالها پیش از انتشار این مجموعهٔ آبرومند و یکی دو ماه پیش از آن که دستنوشتهٔ «ملکوت» را به دست چاپ بدهد، در نامه‌ای به ابوالحسن نجفی می‌نویسد «به دنیای ذهنی خودم پناه برده‌ام» و از احساسی حرف می‌زند که از کودکی با او بوده است و این اواخر در وجودش به شدّت قوّت گرفته است. می‌گوید «از همان اوایل بچگی گاهی حس می‌کردم مثل این که روی زمین نیستم، یعنی به فاصلهٔ چند سانتی‌متر از خاک قدم برمی‌دارم...» و تعریف می‌کند که یک روز آفتابی که با خانواده رفته است باغ و دسته جمعی نشسته‌اند روی ایوانی که جوی آبی از کنارش می‌گذرد، ناگهان احساس می‌کند که سرش داغ شده و خودش را می‌بیند که سبک شده و از روی قالی بلند می‌شود و به هوا می‌رود. «همه چیز وضوح خودش را از دست داد و مه عجیب و غریبی سراسر باغ و گُلها و ایوان را گرفت و همه چیز حاشیه‌دار شد و من احساس کردم که وجودم از خودم مثل این که جدا شد و دیگر در دنیای پدر و مادرم و بچه‌ها و باغ نیستم، مثل این که به جای دیگری رفته‌ام... بعداً به من گفتند که تکانم داده بودند و من فوراً خوب شدم.» اما او هرگز خوب نشد. این واقعه هر چند سالی یک بار تکرار می‌شد و تا بزرگسالی و تا زمانی که این نامه را می‌نوشت و تا سالها بعد ادامه پیدا کرد. به قول خودش، احساس «بیگانگی» به «همه چیز» و تنهایی: «تنهای تنهایم. دیگر همه‌شان را شناخته‌ام... ولشان کن!» عین همین واقعه را در «ملکوت» از زبان «م.‌ ل.» روایت کرده است: «دوازده سال داشتم و با خانواده‌ام به باغ رفته بودیم. آن روز که در ایوان باغ نشستیم و من با گلهای سرخ باغچهٔ جلو ایوان بازی می‌کردم. جوی آب از کنار باغچه می‌گذشت و پونه‌های خودرو عطر خود را با نسیم تا دوردست می‌فرستادند، بچه‌ها پشت سرم به جست و خیز و بازی مشغول بودند و من باز هم از آنها کناره گرفته بودم. چیزی بود که مثل همیشه مرا بسوی انزوا و تنهایی می‌کشاند. ناگهان مادرم از قفا صدایم زد و در همین وقت بود که غنچه‌ای در انگشتانم له شد. دستم از تیغ خار آتش گرفت و من فریاد زدم می‌سوزد.... همه چیز زرد شد و پرده‌ای نگاهم را کدر کرد و مثل اینکه کمی از زمین بلند شدم. سرم گیج رفت و گرمای کشنده‌ای در سراسر بدنم لول خورد...» دکتر حاتم «ملکوت» هم که به دوست و دشمن و آشنا و بیگانه آمپول مرگ تزریق می‌کند، سرش پیر است و تنش جوان و میان مرگ و زندگی در نوسان است. می‌گوید «یک گوشهٔ بدنم مرا به زندگی می‌خواند و گوشهٔ دیگری به مرگ...» و می‌گوید «درد من این است. نمی‌دانم آسمان را قبول کنم یا زمین را... هر کدام برایم جاذبهٔ بخصوصی دارند...» احساس «انزوا» و «تنهایی» دوران کودکی به اندیشهٔ «مرگ» و «نیستی» در جوانی مُنجر شد. از همان سالهای آخر دبیرستان فکر خودکُشی در میان دوستان و همشاگردی‌ها قوّت گرفته بود. یک جور بازی و مسابقهٔ خودکُشی پیش آمده بود. منوچهر فاتحی یکی از دوستانی بود که چند بار تهدید به خودکُشی کرد، اما خودش را نکُشت. تا لب‌لب مُردن رفت، اما زنده و صحیح و سالم برگشت. یکی از همشاگردی‌ها همهٔ تقصیرها را به گردن معلّمی می‌اندازد که از رشت آمده بود و «اگزیستانسیالیست» بود و طرفداران فراوانی پیدا کرده بود. به این دار و دستهٔ ناامیدی که مُدام دم از خودکُشی می‌زدند «اگزی» می‌گفتند.» فهرست کتاب چشمهایش زمین هوا بزرگ علوی: ورق پاره ها و داستان های دیگر بهرام صادقی: قنقنه ها و داستان های دیگر یادداشت