کارآگاه سیتو و دستیارش چین‌می‌ادو 10/ پرونده‌ی ویژه: فراتر از ترس!

255,000 تومان

سفارش:0
باقی مانده:2

کارآگاه سیتو و دستیار چینی‌اش، چین‌می‌ادو، در «اداره‌‌ی پرونده‌های عجیب، مرموز و خیلی سخت» پلیس کار می‌کنند. هوش و دقت کارآگاه سیتو در حل پرونده‌ها باعث شده که همه او را یکی از بهترین کارآگاهان دنیا بدانند.

شهرت کارآگاه سیتو آن‌قدر زیاد شده که قرار است اسمش را توی کتاب بزرگ‌ترین کارآگاه‌های جهان بنویسند.
اما اول باید سه پرونده‌ی خیلی عجیب و خیلی ترسناک را حل کند تا توانایی خودش را به همه ثابت کند. آیا کارآگاه سیبیلوی ما از پس این پرونده‌ها هم برمی‌آید؟

فقط 2 عدد در انبار موجود است

توضیحات

کارآگاه سیتو و دستیارش چین‌می‌ادو 10/ پرونده‌ی ویژه: فراتر از ترس!

نویسنده
آنتونیو ایتوربه
مترجم
 رضا اسکندری
نوبت چاپ
تعداد صفحات 44
نوع جلد —-
قطع
سال نشر
سال چاپ اول ——
موضوع
کودک
نوع کاغذ ——
وزن 0 گرم
شابک
9786008025962
توضیحات تکمیلی
وزن 0.5 کیلوگرم
نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “کارآگاه سیتو و دستیارش چین‌می‌ادو 10/ پرونده‌ی ویژه: فراتر از ترس!”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

خلاصه کتاب PDF

چند صفحه از کتاب

اطلاعات فروشنده

اطلاعات فروشنده

  • فروشنده: aisa
  • هیچ ارزیابی یافت نشد!
محصولات بیشتر

عصب کشي

29,000 تومان

بخشی از کتاب عصب‌کشی

جمشید بلند شد رفت تلفنو جواب داد و برگشت اتاق. تا اومد اتاق روشو کرد طرف اصغر و گفت «پاشو که بلیتت برده، اونم چه بردنی!» محسن گفت «چی شده؟» جمشید گفت «فکر می‌کنی کی بود؟» محسن گفت «چه می‌دونم.» جمشید گفت «سرکار خانوم مهشید عباسی.» محسن گفت «این دیگه کیه؟» کار خدا رو می‌بینی؟ دختره عاشق اصغر شده بود! اصلا باورت می‌شه؟ ولی خب، آدمیزاده دیگه. طفلک این مهشیده از اون دخترهای ساده و عاطفیِ دوآتیشه بود، ولی خب از پسرها وحشت داشت. این‌قدر بابا ننه‌ش که هر دوشون مهندس بودن،‌ درِ گوشش از پسرها بد گفته بودن که دختره پاک جماعتِ مذکرو از زندگیش گذاشته بود کنار.‌ فقط هم حرف‌های بابا ننه‌ش نبود ها؛ یه عادتی که باباش داشت این بود که هر روز روزنامه می‌خرید می‌آورد خونه و می‌ذاشت مهشیدم بخونه. این بدبخت هم همه‌ش می‌رفت سراغ صفحهٔ حوادث. صفحهٔ حوادث روزنامه‌ها هم که دیدی، پُره از تجاوز و قتل دخترها به دست مردها و خیانت پسرها به دخترها و این‌طور چیزها. مهشید هم اینا رو می‌خوند و تنش می‌لرزید و از هر چی پسر بود فرار می‌کرد. خوشگل هم بود ها! اصلا یه چیزی بود که نگو! ولی هیچ پسری نمی‌تونست به‌ش نزدیک شه.‌ اولا طوری خودشو درست می‌کرد و لباس می‌پوشید که خیلی به چشم نیاد، بعدش هم تا یه پسر به‌ش نزدیک می‌شد، انگار گرگ دیده باشه، همچی فرار می‌کرد که دستِ پسره که سهله، نگاهش هم به‌ش نمی‌رسید. این‌قدر بدبین بود که حتا پسرعمه، پسرخاله، پسردایی و پسرعمو هم نمی‌تونستن باهاش حرف بزنن.

موصل، بدون پریچهر

25,000 تومان

در بخشی از کتاب موصل، بدون پریچهر می‌خوانیم

ساعت‌دزد می‌رود توی صف بی‌آرتی. اتوبوس که می‌رسد سوار می‌شود. من هم پشت‌سرش سوار می‌شوم. باید درست پشت‌سرش بنشینم، آن‌قدر نزدیک که حتی حساب تعداد نفس‌هاش هم دستم باشد. اتوبوس که راه می‌افتد، بی‌اختیار می‌چرخم و پشت‌سرم را نگاه می‌کنم. پریچهر باید جایی میان زن‌ها خودش را مخفی کرده باشد. دست راست ساعت‌دزد، همان دستی که ساعتم را قاپید، بالا می‌آید و پسِ سرش را می‌خاراند. آیا همین که این‌قدر از نزدیک او را زیر نظر گرفته‌ام، به معنی نادیده انگاشتن مسئولیت بی‌نهایتم در قبال او نیست؟ حتماً هست. درست مثل این‌که همین لحظه از توی جیبم یک چاقو دربیاورم و سرش را ببرم و از همین پنجره‌ی نیمه‌باز بیندازم وسط خیابان تا ماشین‌ها از رویش رد شوند و محتویات چرب‌وچیلی داخلش پخشِ آسفالت شود. تنش را هم همین جا رها کنم، همین‌جور نشسته روی صندلی: مجسمه‌ای بی‌سر. مسافرانی که می‌روند و می‌آیند هیچ شک‌شان نمی‌برد که این تن یک انسان واقعی است. خیال می‌کنند بازی است، یا همچین چیزی. مثلاً دوربین مخفی. به هوای یافتن دوربینی که مخفیانه حرکات‌شان را زیر نظر دارد، این‌سووآن‌سو چشم می‌گردانند. احتمالاً حتی با لبخند. لبخندی که می‌گوید «دست‌تون رو خوندم.» ولی فایده ندارد. هر چه نگاه کنند دوربینی نمی‌یابند. این‌جاست که لحظه‌ی سرنوشت‌ساز به مانند ماری در کمینِ طعمه از خفا بیرون می‌پرد: درست همان وقتی که از یافتن دوربینی که نیست نومید می‌شوند و درمی‌یابند واقعیت همان چیزی است که دیده‌اند، نه آن چیزی که با ساده‌لوحی خیال کرده‌اند. میدان رازی ساعت‌دزد از اتوبوس پیاده می‌شود و خیابان کارگر را می‌رود پایین، سمت میدان راه‌آهن. محله‌ی پریچهر. این احتمال که هم‌محلیِ پریچهر باشد تنم را می‌لرزاند.

داستان شهر دود

145,000 تومان

معرفی کتاب داستان شهر دود اثر امین حسینیون

مکان اصلی در داستان شهر دود همانطور که از عنوان کتاب پیداست، شهر دود است. اما شهر دود، همیشه شهر دود نبوده و تا قبل از آمدن جادوگر و به هم ریختن شهر و استبداد او، به آن شهر امید می گفته اند.
حالا کاظم و مهسا و کیو و دوستان دیگرانشان در کنار کبوتران و یک کلاغ سحرباز به نام آتور می خواهند با جادوگر شهر دود مبارزه کنند و دوباره امیدشان را به دست بیاورند. اما اینکه چطور کاظم به شهر دود می رسد و جادوگر چطور آدمی است و کبوتران چه نقشی در داستان دارند، و نتیجه چه خواهد شد، ماجرایی است جذاب و خواندنی.
کاظم اصلاً قهرمان و قهرمان‌بازی و این ماجراجویی‌های مسخره‌ی خیالی را دوست ندارد، ولی وقتی یک عالمه کلاغ سیاه می‌خواهند دوست صمیمی‌اش را بدزدند، نمی‌تواند این پایش را روی آن پایش بیندازد و هیچ کاری نکند! می‌پرد وسط کلاغ‌ها و با آن‌ها می‌رود به شهرِ دود و دنیای غیرآدمیزادی؛ جایی که یک جادوگر خشن و بدجنس بچه‌های زیادی را اسیر کرده است.

تو اگر جای کاظم بودی، دو تا پا داشتی و دو تا پا هم قرض می‌گرفتی و فرار می‌کردی یا می‌ماندی تا جادوگر شهر دود هر بلایی خواست سرت بیاورد؟ فکر می‌کنم می‌ماندی و با جادوگر بدجنس می‌جنگیدی! کاظم هم مثل تو تصمیم می‌گیرد تسلیم نشود و فرار نکند. او دوستان جدیدی پیدا می‌کند و ماجراهای عجیب‌وغریب و خطرناکی را پشت سر می‌گذارد...

سفارش:0
باقی مانده:2

ماهی سفید کوچولو 5/ قایم موشک

32,000 تومان
توضیحات
«ماهی سفید کوچولو» همراه با دوستانش مشغول «قایم‌موشک‌»بازی هستند. نوبت ماهی سفید کوچولو است که چشم بگذارد و تا ۱۰ بشمارد و او شروع می‌کند به شمردن: «۱-۲-۳-۴-۵-۶-۷-۸-۹-۱۰…» وقتی‌ همه قایم شدند، حالا نوبت ماهی سفید کوچولوست که چشم‌هایش را باز کند و دنبال دوستانش بگردد. او به دور‌و‌برش نگاه می‌کند و یک‌دفعه ۱ حلزون زرد کوچولو می‌بیند. بعد بلند می‌گوید: «گیر افتادی. گیر افتادی.» کمی جلوتر، پشت صخره ۲ تا توتیای دریایی پیدا می‌کند و داد می‌زند: «گیر افتادی. گیر افتادی.» چقدر هیجان‌انگیز. او دارد تمام دوستانش را پیدا می‌کند. به نظر شما، ماهی سفید کوچولو قرار است چند دوست دیگر را پیدا کند؟ آن‌ها کجا قایم شده‌اند؟

ماهی سفید کوچولو و دوستهایش قایمموشک بازی میکنند.

ماهی سفید کوچولو اول یکی از دوستهایش را پیدا میکند.

بعد دو تا. بعد سه تا. بعد یکی دیگر که میشود چهار تا.

همه پیدا شدهاند.

حالا آنها چند تا هستند؟

کتابی خلاقانه دربارهی

مفاهیم پایهی ریاضی؛ آموزش اعداد

سفارش:0
باقی مانده:1

شاهنامه‌ی فردوسی 17: پادشاهی خسرو پرویز

95,000 تومان

در بخشی از کتاب شاهنامه فردوسی - جلد 17: پادشاهی خسرو پرویز می‌خوانیم

شاه ایران از کار آنان بسیار تعجب کرد و با سپاهش سه روز پشت درِ آن شهر ماند. روز چهارم کسی را فرستاد و به آنان چنین پیغام داد: «سپاه بسیاری با ما نیست. گرچه به این شهر نزدیک شده‌ایم؛ اما برای جنگ نیامده‌ایم. برایمان آذوقه بفرستید و ما را یاری کنید و در پی شکست ما نباشید.» اما حرف در نظر آن‌ها خوار بود و سپاهیان شاه نیز همه خسته و گرسنه بودند. در همان هنگام ابری تیره پدیدار شد و مانند شیر خشمگین غرّید و آنگاه باد سختی بر آن شهر وزیدن گرفت. صدای مردم در هر کوی و برزن برخاست. وقتی نیمی از آن شب تیره گذشت، قسمتی از دیوار شهر فروریخت. تمام مردم داخل شهر از آن کار در شگفت ماندند و اسقف در مقابل خداوند به‌ عذرخواهی پرداخت. در هر کوی و برزن آذوقه تهیه کردند و با سه کشیش پیر آن‌ها را بیرون آوردند. کشیش‌ها از هرچه در آن سرزمین بود، از لباس‌هایی که محصول سرزمین روم است با زاری و ناله نزد شاه ایران آوردند و گفتند: «ای شاه! ما گناهکاریم.» چون خسرو جوان و خوش‌کردار بود، آن‌ها را به‌خاطر بدی‌ای که کرده بودند، سرزنش نکرد. در آن شهر کاخی بود که بلندی‌اش به آسمان می‌رسید. در آن پُر از برده بود؛ زیرا قیصر آن‌جا را چنان ساخته بود. شاه از دشت به درون شهر آمد و در آن شهرستان بسیار گشت. تمام رومیان او را ستودند و به زیر پایش گوهر افشاندند. وقتی شاه به آن جای آباد رسید، مدتی را در آن به‌ استراحت پرداخت و آنگاه نامه‌ای برای قیصر نوشت و از آن طوفان و باد و باران و ابر سیاه گفت. سپس از آن شهرستان به‌سوی سرزمین مانُوی راند که خردمندان آن را بهشت می‌دانستند. هرکس از اهالی مانُوی که خردمند و بزرگزاده بود و از راهبان و کشیشان، با هدیه و نثار بسیار نزد شاه ایران شتافتند.
سفارش:0
باقی مانده:1

رازهای پرنسس دو کادینیان: صحنه‌هایی از زندگی پاریسی

21,000 تومان

معرفی کتاب رازهای پرنسس دو کادینیان اثر اونوره دو بالزاک

کتاب «رازهای پرنسس دو کادینیان» داستان کوتاهی از آنوره دو بالزاک است که در سال 1839 منتشر شد. این داستان در واقع بخشی از صحنه های زندگی پاریسی است.
این داستان پتانسیلی دارد که میتواند به عنوان یکی از منابع حوزه مطالعات زنان مورد استفاده قرار گیرد. و در واقع یکی از جالب ترین مطالعات زنان است.
چهره های مهمی از دنیای بالزاک وجود دارند، از جمله دو دندی جاودانه، اوژن دو راستیناک و ماکسیم دو تریل، و همچنین مارکیز.
اما آن دنیا بازی بسیار ظریف‌تری نسبت به سالن‌هایی با دسیسه‌های کوچک دارد. این یک بازی خاص اغواگری است...
بالزاک در نامه ای به اولین هانسکا به تاریخ 15 ژوئیه 1839، داستان کوتاه خود را چنین خلاصه می کند: «این بزرگترین کمدی اخلاقی است که وجود دارد.
این انبوهی از دروغ است که از طریق آن یک زن سی و هفت ساله، دوشس موفرینئوس، که به طور متوالی شاهزاده کادنیان شد، موفق می شود تا چهارده سالگی خود را به عنوان یک قدیس، یک دختر جوان با فضیلت و متواضع بپذیرد.