کارنامه مصدق

195,000 تومان

کتابی که در دست دارید موانع حضور زنان در رأس یا بدنۀ حکومت‌ها را از جنبه‌های گوناگون و با نگاهی به حکومت‌های سرتاسر جهان بررسی می‌کند، از جمله موقعیت فعلی زنان در مقایسه با مردان، دلایل فقدانِ تنوع جنسیتی در ساختار دولت‌ها، وضعیت جهان در صورت قدرت‌گیریِ زنان و نقش جنسیت‌گرایی در دور نگه‌داشتن زنان از موقعیت‌های رهبری. البته که در همه جای دنیا اتفاق‌های مثبتی در حال وقوع است، اما، همان‌طور که مندرجات این کتاب نشان می‌دهد، زنان راهی طولانی در پیش دارند تا اجازه یابند بار خدمت به مردم را در تناسب سیاسی به طور مساوی تقسیم کنند.

این کتاب اولین جلد از مجموعۀ دیدگاه‌های جهانی است که در نظر دارد اطلاعاتی کامل در اختیار دانشجویان و دیگر خوانندگانی قرار دهد که نیاز به بررسی و کشف ارتباطات بین‌المللی دارند؛ نیز قصد دارد با تفکری انتقادی، مفاهیم و دغدغه‌های ملل مختلف را بررسی کند.

در انبار موجود نمی باشد

توضیحات

کارنامه مصدق

نویسنده
ارسلان پوریا
مترجم
——-
نوبت چاپ ٣
تعداد صفحات ٧٣٨
نوع جلد سلفون
قطع وزیری
سال نشر ١٤٠١
سال چاپ اول ——
موضوع
ایران – تاریخ – پهلوی – مصدق
نوع کاغذ تحریر
وزن ١٢٠٢ گرم
شابک
9786002784575
حمل و نقل
توضیحات تکمیلی
وزن 1.202 کیلوگرم
نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “کارنامه مصدق”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

خلاصه کتاب PDF

خلاصه کتاب

 

اطلاعات فروشنده

اطلاعات فروشنده

  • فروشنده: Ali
  • نشانی:
  • هیچ ارزیابی یافت نشد!
محصولات بیشتر

دولت و دیوار (افول حاکمیت)

65,800 تومان
چرا دقيقا بعد از گذشت سه دهه از زمان برگزاري جشن‌هاي بين‌المللي به مناسبت فروريختن ديوار برلين، خيل عظيم دولت ‌ـ‌ ملت‌ها در کار گسترش ديوارهايي در مرزها يا نزديک مرزهاي خويش‌اند؟ آخر در زمانه‌ي ما که سرتاسر کره‌ي زمين به هم متصل شده و با توجه به اين‌که عموم قدرت‌هاي مدرن متأخر در مقابل مسدودسازي فيزيکي تأثيرناپذير شده‌اند، چه نيازي به ديوار کشيدن است؟ ديوارها چگونه به تقويت تصويري آرماني اما ساختگي از استقلال و حاکميت ملي کمک مي کنند و تا چه حد مايه‌ مستحکم بودن تصويرهاي خيالي و موهوم از مليت مي‌شوند؟ کارکرد نمادين و مادي و رواني ديوارهاي جديد چيست؟ وندي براون نظريه‌پرداز سياسي و استاد دانشگاه برکلي است و در زمينه‌‌ي نظريه‌ي سياسي مابعد فوکويي، مطالعات انتقادي حقوق و نظريه‌ي فمينيستي کار مي‌کند و موضعي مابين مارکس و فوکو دارد.

رمزاندیشی و هنر قدسی

160,000 تومان
رمزاندیشی و هنر قدسی نویسنده جلال ستاری مترجم نوبت چاپ 4 تعداد صفحات 128 قطع و نوع جلد رقعی (شومیز)

ریکور

170,000 تومان
پلاور در این کتاب در پی آن است تا با ترسیم سیری تاریخی از اندیشۀ ریکور راهنمای دقیقی از مفاهیم محوری فلسفۀ او در اختیار خواننده بگذارد و یکایک جنبه‌های عمدۀ تفکر وی را پوشش دهد. آما آنچه این کتاب را از شرحی مقدماتی فراتر می‌برد کوشش نویسنده برای برجسته کردن سرنخ‌ها و رشته‌های ثابت فلسفۀ ریکور است تا بتواند خواننده را از جریان پرتلاطم اندیشۀ او، فراز و فرود مفاهیم و عناوین متنوع، چالش‌ها و نقدهای درونی و رویارویی‌اش با متون دیگر فیلسوفان و متفکران عبور دهد و طرحی منسجم از دغدغۀ ریکور در مقام فیلسوف فراهم کند.

۱۹۸۴ (۲۳) (نمایش‌نامه)

42,000 تومان

معرفی کتاب ۱۹۸۴ (۲۳) (نمایش‌نامه)

جهان نمایش مجموعه‌ای است از متن‌هایی که برای صحنه‌ی نمایش یا درباره‌ی آن نوشته شده‌اند. انواع نمایش‌نامه، چه برای اجرا و چه صرفاً برای خوانده شدن، از جمله نمایش‌نامه‌هایی با اقتباس از آثار ادبی یا سینمایی، و نیز متن‌های نظری در حوزه‌ی درام و نقد آثار نمایشی، در این مجموعه جای می‌گیرند.
○ دارم خاطره می‌نویسم، شرح حال. مدرکی که نشون بده وسط این همه جنون یه نفر بود که محکم چنگ زد به حقیقت. من می‌تونم ببینم آینده چه شکلیه. آینده‌ای بدون حزب. مردم آزادن حرف بزنن و فکر کنن. همه‌چی تغییر می‌کنه. باید تغییر کنه. ص ۵۲ ۱۹۸۴ (۲۳) (نمایش‌نامه) - انتشارات نی

چشمهایش و ملکوت

110,000 تومان
کتاب چشمهایش و ملکوت نوشته جعفر مدرس صادقی توسط انتشارات مرکز با موضوع ادبیات، ادبیات داستانی، رمان، داستان های فارسی به چاپ رسیده است. بخشی از متن کتاب «بهرام صادقی نه اهل سیاست بود و نه هیچ سر و کاری با هیچ محفل و دار و دسته‌ای داشت. حتا کافه هم نمی‌رفت. قهوه‌خانه می‌رفت و به جاهای پرت و پلا. اما دوستان دلسوز و روشنفکری که در کمین او بودند او را پیدا کردند و به کافه‌ها بردند و به جلسه‌های ادبی و شعرخوانی و داستان‌خوانی کشاندند. هرچند این تلاش‌ها به جایی نرسید و اگر هم به جایی رسید، دوام چندانی پیدا نکرد. حتا وقتی که دوستان تصمیم گرفتند داستان‌های پراکنده‌ای را که در مجلّه‌های سخن و فردوسی و صدف و کتاب هفته چاپ کرده بود جمع و جور کنند و یک مجموعهٔ آبرومندی برای او ترتیب بدهند، خودِ او در دسترس نبود و در گرداوری و ویرایش متن داستان‌هایی که داشت چاپ می‌شد هیچ نظارت و مُراقبتی نکرد و هیچ نقشی نداشت. سالها پیش از انتشار این مجموعهٔ آبرومند و یکی دو ماه پیش از آن که دستنوشتهٔ «ملکوت» را به دست چاپ بدهد، در نامه‌ای به ابوالحسن نجفی می‌نویسد «به دنیای ذهنی خودم پناه برده‌ام» و از احساسی حرف می‌زند که از کودکی با او بوده است و این اواخر در وجودش به شدّت قوّت گرفته است. می‌گوید «از همان اوایل بچگی گاهی حس می‌کردم مثل این که روی زمین نیستم، یعنی به فاصلهٔ چند سانتی‌متر از خاک قدم برمی‌دارم...» و تعریف می‌کند که یک روز آفتابی که با خانواده رفته است باغ و دسته جمعی نشسته‌اند روی ایوانی که جوی آبی از کنارش می‌گذرد، ناگهان احساس می‌کند که سرش داغ شده و خودش را می‌بیند که سبک شده و از روی قالی بلند می‌شود و به هوا می‌رود. «همه چیز وضوح خودش را از دست داد و مه عجیب و غریبی سراسر باغ و گُلها و ایوان را گرفت و همه چیز حاشیه‌دار شد و من احساس کردم که وجودم از خودم مثل این که جدا شد و دیگر در دنیای پدر و مادرم و بچه‌ها و باغ نیستم، مثل این که به جای دیگری رفته‌ام... بعداً به من گفتند که تکانم داده بودند و من فوراً خوب شدم.» اما او هرگز خوب نشد. این واقعه هر چند سالی یک بار تکرار می‌شد و تا بزرگسالی و تا زمانی که این نامه را می‌نوشت و تا سالها بعد ادامه پیدا کرد. به قول خودش، احساس «بیگانگی» به «همه چیز» و تنهایی: «تنهای تنهایم. دیگر همه‌شان را شناخته‌ام... ولشان کن!» عین همین واقعه را در «ملکوت» از زبان «م.‌ ل.» روایت کرده است: «دوازده سال داشتم و با خانواده‌ام به باغ رفته بودیم. آن روز که در ایوان باغ نشستیم و من با گلهای سرخ باغچهٔ جلو ایوان بازی می‌کردم. جوی آب از کنار باغچه می‌گذشت و پونه‌های خودرو عطر خود را با نسیم تا دوردست می‌فرستادند، بچه‌ها پشت سرم به جست و خیز و بازی مشغول بودند و من باز هم از آنها کناره گرفته بودم. چیزی بود که مثل همیشه مرا بسوی انزوا و تنهایی می‌کشاند. ناگهان مادرم از قفا صدایم زد و در همین وقت بود که غنچه‌ای در انگشتانم له شد. دستم از تیغ خار آتش گرفت و من فریاد زدم می‌سوزد.... همه چیز زرد شد و پرده‌ای نگاهم را کدر کرد و مثل اینکه کمی از زمین بلند شدم. سرم گیج رفت و گرمای کشنده‌ای در سراسر بدنم لول خورد...» دکتر حاتم «ملکوت» هم که به دوست و دشمن و آشنا و بیگانه آمپول مرگ تزریق می‌کند، سرش پیر است و تنش جوان و میان مرگ و زندگی در نوسان است. می‌گوید «یک گوشهٔ بدنم مرا به زندگی می‌خواند و گوشهٔ دیگری به مرگ...» و می‌گوید «درد من این است. نمی‌دانم آسمان را قبول کنم یا زمین را... هر کدام برایم جاذبهٔ بخصوصی دارند...» احساس «انزوا» و «تنهایی» دوران کودکی به اندیشهٔ «مرگ» و «نیستی» در جوانی مُنجر شد. از همان سالهای آخر دبیرستان فکر خودکُشی در میان دوستان و همشاگردی‌ها قوّت گرفته بود. یک جور بازی و مسابقهٔ خودکُشی پیش آمده بود. منوچهر فاتحی یکی از دوستانی بود که چند بار تهدید به خودکُشی کرد، اما خودش را نکُشت. تا لب‌لب مُردن رفت، اما زنده و صحیح و سالم برگشت. یکی از همشاگردی‌ها همهٔ تقصیرها را به گردن معلّمی می‌اندازد که از رشت آمده بود و «اگزیستانسیالیست» بود و طرفداران فراوانی پیدا کرده بود. به این دار و دستهٔ ناامیدی که مُدام دم از خودکُشی می‌زدند «اگزی» می‌گفتند.» فهرست کتاب چشمهایش زمین هوا بزرگ علوی: ورق پاره ها و داستان های دیگر بهرام صادقی: قنقنه ها و داستان های دیگر یادداشت