کتاب آستارا تنها بندر بی کشتی

5,000 تومان

معرفی کتاب آستارا تنها بندر بی کشتی
مجموعه ی شعر «آستارا؛ تنها بندر بی کشتی» سروده ی داوود ملک زاده به چاپ دوم رسیده است. این کتاب، از سری کتاب های جدید نگاه با عنوان «نگاه تازه ی شعر» در سال نود و دو به چاپ رسید و در اردیبهشت سال نود و چهار با تغییر طرح جلد، تجدید چاپ شد.

این مجموعه چهارمین کتاب داوود ملک زاده محسوب می شود. می توان گفت «آستارا تنها بندر بی کشتی» از لحاظ معنا و مضمون، فرم و ساختار، به نوعی ادامه ی همان ذهنیت مجموعه ی قبلی شاعراست که با عنوان «تهران برای شعر شدن شهر کوچکی ست» منتشر شد و شاعر در آن به مسایل اجتماعی، عاشقانه و سوژه های روزمره ی اطراف زنده گی ی انسان ها پرداخته است.

حال و هوای شعرهای این مجموعه، اجتماعی، عاشقانه و سوژه زندگی انسان هاست.

موجود در انبار

توضیحات

کتاب آستارا تنها بندر بی کشتی

نویسنده
داوود ملک زاده
مترجم
———
نوبت چاپ 3
تعداد صفحات 88
نوع جلد شومیز
قطع رقعی
سال انتشار 1401
سال چاپ اول ——
موضوع
شعر معاصر
نوع کاغذ ———
وزن 250 گرم
شابک
9789643517151

 

حمل و نقل
توضیحات تکمیلی
وزن 0.25 کیلوگرم
نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “کتاب آستارا تنها بندر بی کشتی”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

خلاصه کتاب PDF

خلاصه کتاب

 

اطلاعات فروشنده

اطلاعات فروشنده

  • فروشنده: Ali
  • نشانی:
  • هیچ ارزیابی یافت نشد!
محصولات بیشتر

جمیله (ترکی)

20,000 تومان
"جمیله" حکایت عشق بزرگان و نام آواران جهان نیست، بلکه داستان عشق ساده ترین و محروم ترین آدمیزادگان روی زمین است. جمیله دختری است روستایی که در دوران جنگ جهانی دوم، با یک گاری جوالهای گندم را از دهکده به ایستگاه راه آهن می رساند، تا مانند بقیه روستاییان به تهیه آذوقه برای سربازان در جبهه جنگ کمک کند. معشوق و دلدادهٔ او نیز در همین ردیف است، و جز یک دست لباس کهنهٔ سربازی و یک جفت چکمهٔ سوراخ دارایی دیگری ندارد. و راوی داستان نقاش جوانی است که در پانزده سالگی شاهد و ناظر این عشق بوده است.*

کوچ‌ نشینان و شبانان

12,375 تومان
نویسنده گزاویه دوپلانول مترجم دکتر محمد حسین پاپلی یزدی نوبت چاپ 1 تعداد صفحات 360 نوع جلد شومیز قطع وزیری

دیرینه‌شناسی دانش

95,000 تومان

معرفی کتاب دیرینه‌شناسی دانش

«دیرینه‌شناسی دانش به جست‌وجوی هیچ آغازی ترغیب نمی‌کند؛ دیرینه‌شناسی تحلیل را به هیچ حفاری یا عمق‌یابی زمین‌شناختی پیوند نمی‌زند. دیرینه‌شناسی در درون‌مایه‌ی عمومی توصیفی دلالت دارد که امر پیشاپیش گفته‌شده را در سطح وجودش مطالعه می‌کند: در سطح کارکرد گزاره‌ای که در آن اعمال می‌شود، در سطح شکل‌گیری گفتمانی که این امر پیشاپیش گفته‌شده به آن تعلق دارد، در سطح سیستم عمومی بایگانی که این امر پیشاپیش گفته‌شده با آن مرتبط است. دیرینه‌شناسی گفتمان‌ها را کردارهایی خاص در عنصر بایگانی توصیف می‌کند.» کتاب دیرینه شناسی دانش، اثری نوشته ی میشل فوکو است که اولین بار در سال 1969 منتشر شد. جنون، جنسیت، قدرت، دانش—آیا این ها حقایق زندگی هستند یا صرفا کلماتی در زبان انسان؟ فوکو در مجموعه ای از پژوهش های درخشان خود، فرضیاتی پنهان را به سطح می آورد که بر شیوه ی زندگی و تفکر ما سلطه دارند. کتاب دیرینه شناسی تاریخ ابتدا به تشریح این مفاهیم می پردازد و سپس، روابط میان دانش، زبان و اقدام را به شکلی ژرف و قابل همذات پنداری مورد تحلیل و بررسی قرار می دهد. این کتاب که خلاصه ای از انگاره های دیرینه شناسانه ی خود فوکو نیز هست، اولین قدم به سوی داشتن درکی جامع از شیوه ی کنونی زندگی ما است.

دیوان عطار: شرح احوال عطار

385,000 تومان
معرفی کتاب دیوان عطار: شرح احوال عطار
این کتاب، دیوان شیخ فریدالدین محمد عطار نیشابوری به تنظیم و نمونه خوانی و نظارت جهانگیر منصور است. در ابتدا شرح احوال عطار را توسط استاد بدیع الزمان فروزانفر داریم. در قسمتی از این شرح چنین می خوانیم: لقب او فريدالدّين است و در اين باب هيچ شك نيست، زيرا عوفى و ابنالفوطى و تمام كسانى كه شرح حالش را نوشتهاند اين لقب را آوردهاند و هم در پايان نسخه خطى ديوان عطار مكتوب در سنه ششصد و هشتاد و دو ]مجلس شماره 1268[ اين لقب مذكور است و از اين همه مسلم مىگردد كه او در قرن هفتم كه در نيمه اول آن قرن به شهادت رسيده و پس از آن، بدين لقب مشهور بوده است. شيخ عطار در قصائد و غزليات و در مثنويّاتش گاه خود را بهعنوان «فريد» ياد مىكند كه بىگمان مخفّف لقب او «فريدالدين» است. بنا بر روش معمول نزد بعضى از محدّثين و مورّخين كه به رعايت احتياط كلمه «الدين» را از پايان القاب مضاف به «دين» حذف مىكردهاند. شيخ ما در غالب قصائد و غزليات و ساير آثار خويش از خود به لفظ «عطّار» نيز ياد مىكند و معاصرين و ديگران هم او را بدين عنوان شناختهاند و شهرت اين عنوان به حدّى است كه نام و عناوين ديگر او را تحتالشعاع قرار داده و تقريبآ از خاطرهها برده است و علت شهرت او بدين نام آن است كه وى داروفروش بوده و طبابت مىكرده و در عرف چنين كس را عطار مىگفتهاند و هنوز هم مىگويند. شيخ ما چنانكه گفتيم عنوان «فريد» و «عطّار» را مانند تخلّص در قصايد و غزليات و در خطاب به خود در مثنوياتش مىآورد و گاه در محل واحد و با فاصله اندك هر دو عنوان را ذكر مىكند و از اينجا استنباط مىشود كه او به مناسبت وزن و يا بر حسب ميل خود گاه لفظ «فريد» و گاه «عطار» را در تعبير از خود اختيار مىنموده و نبايد تصور كرد كه او در اول «فريد» و در آخر عمر «عطار» تخلص مىكرده است زيرا آوردن اين دو تخلص در مثنويات دليل قاطع است كه چنين تصورى مبناى درست ندارد. ای گرفتار تعصب مانده دایماً در بغض و در حب مانده گرتو لاف از عقل و از لب می‌زنی پس چرا دم در تعصب می‌زنی
سفارش:0
باقی مانده:1

کتاب کودتا

150,000 تومان
معرفی کتاب کودتا کتاب "کودتا" نوشته نویسنده سرشناس تاریخ معاصر ایران،یرواند آبراهامیان میباشد.این کتاب در مورد کودتایی صحبت میکند که همه ما اسم آن را حداقل یکبار شنیده ایم.کودتای 28 مرداد سال 1332 که طی آن دولت دکتر مصدق سرنگون شد و محمد رضا شاه پهلوی به شکلی استبدادی حکومت را بر دست گرفت.کتاب "کوتا" با محوریت موضوع نفت و ملی شدن این صنعت،به عوامل این کودتا و نقش کشور های اروپایی و مخصوصا آمریکا و تاثیر روابط ایران و آمریکا میپردازد.در این کتاب،"یرواند آبراهامیان" در چهار فصل زیر صحبت میکند:1.ملی شدن صنعت نفت2.مذاکرات انگلیس و آمریکا3.کودتا4.میراثکتاب "کودتا" رازهای زیادی را راجع به کودتای 28 مرداد بر ملا میکند.تاثیرات قدرت های بیگانه در آن دوران و نقش تبلیغات را هم به خوبی تفسیر میکند که میتواند کتاب بسیار جذابی برای کسانی باشد که میخواهند راجع به تاریخ کشورشان اطلاعات دقیق و کارشناسانه ای داشته باشند.

چشمهایش و ملکوت

110,000 تومان
کتاب چشمهایش و ملکوت نوشته جعفر مدرس صادقی توسط انتشارات مرکز با موضوع ادبیات، ادبیات داستانی، رمان، داستان های فارسی به چاپ رسیده است. بخشی از متن کتاب «بهرام صادقی نه اهل سیاست بود و نه هیچ سر و کاری با هیچ محفل و دار و دسته‌ای داشت. حتا کافه هم نمی‌رفت. قهوه‌خانه می‌رفت و به جاهای پرت و پلا. اما دوستان دلسوز و روشنفکری که در کمین او بودند او را پیدا کردند و به کافه‌ها بردند و به جلسه‌های ادبی و شعرخوانی و داستان‌خوانی کشاندند. هرچند این تلاش‌ها به جایی نرسید و اگر هم به جایی رسید، دوام چندانی پیدا نکرد. حتا وقتی که دوستان تصمیم گرفتند داستان‌های پراکنده‌ای را که در مجلّه‌های سخن و فردوسی و صدف و کتاب هفته چاپ کرده بود جمع و جور کنند و یک مجموعهٔ آبرومندی برای او ترتیب بدهند، خودِ او در دسترس نبود و در گرداوری و ویرایش متن داستان‌هایی که داشت چاپ می‌شد هیچ نظارت و مُراقبتی نکرد و هیچ نقشی نداشت. سالها پیش از انتشار این مجموعهٔ آبرومند و یکی دو ماه پیش از آن که دستنوشتهٔ «ملکوت» را به دست چاپ بدهد، در نامه‌ای به ابوالحسن نجفی می‌نویسد «به دنیای ذهنی خودم پناه برده‌ام» و از احساسی حرف می‌زند که از کودکی با او بوده است و این اواخر در وجودش به شدّت قوّت گرفته است. می‌گوید «از همان اوایل بچگی گاهی حس می‌کردم مثل این که روی زمین نیستم، یعنی به فاصلهٔ چند سانتی‌متر از خاک قدم برمی‌دارم...» و تعریف می‌کند که یک روز آفتابی که با خانواده رفته است باغ و دسته جمعی نشسته‌اند روی ایوانی که جوی آبی از کنارش می‌گذرد، ناگهان احساس می‌کند که سرش داغ شده و خودش را می‌بیند که سبک شده و از روی قالی بلند می‌شود و به هوا می‌رود. «همه چیز وضوح خودش را از دست داد و مه عجیب و غریبی سراسر باغ و گُلها و ایوان را گرفت و همه چیز حاشیه‌دار شد و من احساس کردم که وجودم از خودم مثل این که جدا شد و دیگر در دنیای پدر و مادرم و بچه‌ها و باغ نیستم، مثل این که به جای دیگری رفته‌ام... بعداً به من گفتند که تکانم داده بودند و من فوراً خوب شدم.» اما او هرگز خوب نشد. این واقعه هر چند سالی یک بار تکرار می‌شد و تا بزرگسالی و تا زمانی که این نامه را می‌نوشت و تا سالها بعد ادامه پیدا کرد. به قول خودش، احساس «بیگانگی» به «همه چیز» و تنهایی: «تنهای تنهایم. دیگر همه‌شان را شناخته‌ام... ولشان کن!» عین همین واقعه را در «ملکوت» از زبان «م.‌ ل.» روایت کرده است: «دوازده سال داشتم و با خانواده‌ام به باغ رفته بودیم. آن روز که در ایوان باغ نشستیم و من با گلهای سرخ باغچهٔ جلو ایوان بازی می‌کردم. جوی آب از کنار باغچه می‌گذشت و پونه‌های خودرو عطر خود را با نسیم تا دوردست می‌فرستادند، بچه‌ها پشت سرم به جست و خیز و بازی مشغول بودند و من باز هم از آنها کناره گرفته بودم. چیزی بود که مثل همیشه مرا بسوی انزوا و تنهایی می‌کشاند. ناگهان مادرم از قفا صدایم زد و در همین وقت بود که غنچه‌ای در انگشتانم له شد. دستم از تیغ خار آتش گرفت و من فریاد زدم می‌سوزد.... همه چیز زرد شد و پرده‌ای نگاهم را کدر کرد و مثل اینکه کمی از زمین بلند شدم. سرم گیج رفت و گرمای کشنده‌ای در سراسر بدنم لول خورد...» دکتر حاتم «ملکوت» هم که به دوست و دشمن و آشنا و بیگانه آمپول مرگ تزریق می‌کند، سرش پیر است و تنش جوان و میان مرگ و زندگی در نوسان است. می‌گوید «یک گوشهٔ بدنم مرا به زندگی می‌خواند و گوشهٔ دیگری به مرگ...» و می‌گوید «درد من این است. نمی‌دانم آسمان را قبول کنم یا زمین را... هر کدام برایم جاذبهٔ بخصوصی دارند...» احساس «انزوا» و «تنهایی» دوران کودکی به اندیشهٔ «مرگ» و «نیستی» در جوانی مُنجر شد. از همان سالهای آخر دبیرستان فکر خودکُشی در میان دوستان و همشاگردی‌ها قوّت گرفته بود. یک جور بازی و مسابقهٔ خودکُشی پیش آمده بود. منوچهر فاتحی یکی از دوستانی بود که چند بار تهدید به خودکُشی کرد، اما خودش را نکُشت. تا لب‌لب مُردن رفت، اما زنده و صحیح و سالم برگشت. یکی از همشاگردی‌ها همهٔ تقصیرها را به گردن معلّمی می‌اندازد که از رشت آمده بود و «اگزیستانسیالیست» بود و طرفداران فراوانی پیدا کرده بود. به این دار و دستهٔ ناامیدی که مُدام دم از خودکُشی می‌زدند «اگزی» می‌گفتند.» فهرست کتاب چشمهایش زمین هوا بزرگ علوی: ورق پاره ها و داستان های دیگر بهرام صادقی: قنقنه ها و داستان های دیگر یادداشت