کتاب دشمنان ( چخوف)

325,000 تومان

معرفی کتاب دشمنان ( چخوف)
کتاب دشمنان، اثری نوشته ی آنتون چخوف است که اولین بار در سال 1887 منتشر شد.
کریلوف، دکتری محلی است که در همین لحظه، پسر شش ساله اش را به خاطر ابتلا به دیفتری از دست داده است.او در حال مشاهده ی خداحافظی همسرش با جسم بی جان پسرشان است که ناگهان زنگ در به صدا درمی آید. غریبه ای ثروتمند پشت در است که ملتمسانه از دکتر می خواهد همسر ناخوش احوالش را درمان کند.

کریلوف به او می گوید که به هیچ وجه نمی تواند همسر خود را در چنین شرایطی تنها بگذارد اما غریبه اصرار می ورزد و به دکتر می گوید که خانه اش در همین نزدیکی هاست. کریلوف در نهایت دلش به رحم می آید و آن ها به سوی خانه ی غریبه راه می افتند.اما وقتی به مقصد می رسند، می بینند که همسر مرد غریبه در خانه نیست؛ اتفاقی که باعث می شود دکتر حسابی از کوره در برود.

فقط 1 عدد در انبار موجود است

توضیحات

کتاب دشمنان ( چخوف)

نویسنده
آنتون چخوف
مترجم
سیمین دانشور
نوبت چاپ 16
تعداد صفحات 319
نوع جلد جلد سخت
قطع رقعی
سال انتشار 1403
سال چاپ اول ——
موضوع
درام
نوع کاغذ ———
وزن 390 گرم
شابک
9789643512583

 

حمل و نقل
توضیحات تکمیلی
وزن 0.390 کیلوگرم
نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “کتاب دشمنان ( چخوف)”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

خلاصه کتاب PDF

خلاصه کتاب

 

اطلاعات فروشنده

اطلاعات فروشنده

  • فروشنده: Ali
  • نشانی:
  • هیچ ارزیابی یافت نشد!
محصولات بیشتر

استنباط آماری در پژوهش رفتاری

29,000 تومان
نویسنده دکتر حیدرعلی هومن مترجم ————- نوبت چاپ 13 تعداد صفحات 638 نوع جلد شومیز قطع وزیری سال نشر 1401

کتاب دیوان وحشی بافقی (بابائی)

375,000 تومان
معرفی کتاب دیوان وحشی بافقی (بابائی) وحشی بافقی، نام یکی از شاعران مشهور ادبیات فارسی در دوره‌ی ساسانیان است. او به عنوان یکی از شاعران بزرگ و پیشرو در زمینه‌ی شعر و ادبیات فارسی شناخته می‌شود. اطلاعات کامل درباره‌ی زندگی وحشی بافقی محدود و غیرقطعی است، اما شعرهای او در منابع ادبی مختلف از جمله “شاهنامه” به چشم می‌خورد. وحشی بافقی به عنوان یکی از شاعران ساسانی شهرت دارد و زبان‌شناسی که از شعر وی بهره برده‌اند نشان می‌دهد که شعرهای او با اصول تخلص و فنون ساختاری زبان فارسی مطابقت دارد. اشعار وی عمدتا به زبان پهلوی نوشته شده‌اند که نشان‌دهنده‌ی فرهنگ و ادبیات آن دوره است. وحشی بافقی در شعرهای خود، به موضوعات مختلفی از جمله عشق، طبیعت، حکومت، و مذهب اشاره می‌کند. شعرهای او به سبک‌ها و قالب‌های مختلف نوشته شده‌اند و از اصطلاحات فارسی و پهلوی استفاده می‌کند. موضوعات انسانی و اخلاقی نیز در شعرهای وحشی بافقی به چشم می‌خورد و او با استفاده از زبان شاعری، احساسات و ارزش‌های انسانی را به تصویر می‌کشد. شعرهای وحشی بافقی به عنوان یکی از گوهرهای ادبیات فارسی و نماد تاریخی و فرهنگی ایران تا به امروز ادامه دارد و مورد مطالعه و بررسی علاقه‌مندان به ادبیات و شعر فارسی قرار دارد. اثر و تأثیر وحشی بافقی در ادبیات فارسی به‌عنوان یکی از شعرای برجسته و مرموز این دوره بی‌قید و شرط است.

کتاب نفت خام و سراب آبادانی

150,000 تومان
کتاب "نفت خام و سراب آبادانی: تجربه نفت در ادبیات داستانی مدرن ایران" توسط "رویا خوشنویس" نوشته و توسط انتشارات "شیرازه" منتشر شده است. این کتاب به نقد و تحلیل نقش نفت در ادبیات داستانی مدرن ایران می‌پردازد و ادعا می‌کند که ادبیات می‌تواند به عنوان پلی برای ارتباط میان مفهوم مدرنیته و عوامل نفتی که تاریخ معاصر ایران را تحت تأثیر قرار داده‌اند عمل کند.نویسنده این کتاب به تأثیرات نفت بر تاریخنگاری معاصر ایران اشاره می‌کند و نشان می‌دهد که نفت به عنوان یک عامل مهم در اتفاقات تاریخی ایران حضور داشته و ادبیات نیز تأثیر مستقیم از این تجربه‌ها برده است. نفت به عنوان یک سمبل مدرنیته و تحولات اقتصادی و اجتماعی به عنوان یک موضوع مهم در داستان‌ها و رمان‌های مدرن ایران ظاهر می‌شود.نویسنده همچنین بر این باور است که نفت و ورود مدرنیته نفتی تأثیراتی گسترده بر زبان و ادبیات ایران داشته‌اند. او به لکنت زبانی که نشان‌دهنده‌ی مقاومت در برابر شکست تجربه مدرنیته نفتی است، اشاره می‌کند. این لکنت زبانی در تفکرات فرهنگی و اجتماعی جامعه نیز مشهود است.کتاب "نفت خام و سراب آبادانی" تلاشی است برای درک عمیق‌تر نقش نفت در تاریخ و ادبیات ایران و تأثیرات آن بر زبان و فرهنگ ملی. این کتاب می‌تواند برای افرادی که به موضوعات ادبی و تاریخی علاقه‌مند هستند، منبعی ارزشمند باشد.

ایرانی‌ها

65,000 تومان
ایرانی‌ها غالباً، بسته‌ به‌ دیدگاهی‌ که‌ دارند، از درک‌ کلیت‌ امور غافل‌ می‌مانند. این‌ امر در مورد غربی‌ها نیز صادِق است‌. آنان‌ نیز تنها از دریچه‌ ایرانِ عصر پهلوی‌ یا ایرانِ عصر جمهوری‌ اسلامی‌ به‌ قضایا نگاه‌ می‌کنند. این‌ کتاب‌ ــ برخلاف‌ ایرانی‌ها و غربی‌ها ــ از ایرانِ پارسی‌ و اسلامی‌، از ایرانِ گذشته‌ و حال‌، از پیشرفت‌های‌ باشکوه‌ و غفلت‌زدگی‌های‌ نامیمون‌ سخن‌ می‌گوید. نویسنده‌ با ترسیم‌ رشته‌های‌ طولانی‌ تاریخ‌ و فرهنگ‌ ایرانی‌ کوشیده‌ است‌ کشوری‌ را بشناساند که‌ از بابت‌ موقعیت‌ جغرافیایی‌ برای‌ غرب‌ و از لحاظ‌ هویت‌ و عواطف‌ برای‌ تمام‌ ایرانی‌ها حائز اهمیت‌ است‌.

کتاب باران برای تو می بارد

10,000 تومان
معرفی کتاب باران برای تو می بارد تعدادی از شعرهای مجموعه باران برای تو می بارد حدود 10 سال قبل نوشته شده اند و حس و حال همان سال ها را با خود دارند. سال هایی که گل سرخ و نامه و نگاه، معنای دیگری داشتند. عشق هم نسلان من در لانگ شات تجربه می شد و مثل عشق های امروزی، به چشم برهم زدنی و به قول شاملوی بزرگ با متأسفم گفتنی فراموش نمی شد. این مجموعه برای من شبیه عکسی در آلبوم قدیمی سال های نوجوانی ست. شاید مدل موهایم، یا نوع لباس پوشیدنم در عکس، امروز برایم غریبه باشد اما این باعث نمی شود عکس را پنهان کنم و دوستش نداشته باشم. این شعرها مربوط به دوره ای از زنده گی منند که در آن، همه چیز ساده تر بود و خلاصه تر. جهان، به کوتاهی یک خیابان بود و دیدن یا ندیدن نگاهی آشنا، خوشی یا ناخوشی هر روز را مشخص می کرد.

چشمهایش و ملکوت

110,000 تومان
کتاب چشمهایش و ملکوت نوشته جعفر مدرس صادقی توسط انتشارات مرکز با موضوع ادبیات، ادبیات داستانی، رمان، داستان های فارسی به چاپ رسیده است. بخشی از متن کتاب «بهرام صادقی نه اهل سیاست بود و نه هیچ سر و کاری با هیچ محفل و دار و دسته‌ای داشت. حتا کافه هم نمی‌رفت. قهوه‌خانه می‌رفت و به جاهای پرت و پلا. اما دوستان دلسوز و روشنفکری که در کمین او بودند او را پیدا کردند و به کافه‌ها بردند و به جلسه‌های ادبی و شعرخوانی و داستان‌خوانی کشاندند. هرچند این تلاش‌ها به جایی نرسید و اگر هم به جایی رسید، دوام چندانی پیدا نکرد. حتا وقتی که دوستان تصمیم گرفتند داستان‌های پراکنده‌ای را که در مجلّه‌های سخن و فردوسی و صدف و کتاب هفته چاپ کرده بود جمع و جور کنند و یک مجموعهٔ آبرومندی برای او ترتیب بدهند، خودِ او در دسترس نبود و در گرداوری و ویرایش متن داستان‌هایی که داشت چاپ می‌شد هیچ نظارت و مُراقبتی نکرد و هیچ نقشی نداشت. سالها پیش از انتشار این مجموعهٔ آبرومند و یکی دو ماه پیش از آن که دستنوشتهٔ «ملکوت» را به دست چاپ بدهد، در نامه‌ای به ابوالحسن نجفی می‌نویسد «به دنیای ذهنی خودم پناه برده‌ام» و از احساسی حرف می‌زند که از کودکی با او بوده است و این اواخر در وجودش به شدّت قوّت گرفته است. می‌گوید «از همان اوایل بچگی گاهی حس می‌کردم مثل این که روی زمین نیستم، یعنی به فاصلهٔ چند سانتی‌متر از خاک قدم برمی‌دارم...» و تعریف می‌کند که یک روز آفتابی که با خانواده رفته است باغ و دسته جمعی نشسته‌اند روی ایوانی که جوی آبی از کنارش می‌گذرد، ناگهان احساس می‌کند که سرش داغ شده و خودش را می‌بیند که سبک شده و از روی قالی بلند می‌شود و به هوا می‌رود. «همه چیز وضوح خودش را از دست داد و مه عجیب و غریبی سراسر باغ و گُلها و ایوان را گرفت و همه چیز حاشیه‌دار شد و من احساس کردم که وجودم از خودم مثل این که جدا شد و دیگر در دنیای پدر و مادرم و بچه‌ها و باغ نیستم، مثل این که به جای دیگری رفته‌ام... بعداً به من گفتند که تکانم داده بودند و من فوراً خوب شدم.» اما او هرگز خوب نشد. این واقعه هر چند سالی یک بار تکرار می‌شد و تا بزرگسالی و تا زمانی که این نامه را می‌نوشت و تا سالها بعد ادامه پیدا کرد. به قول خودش، احساس «بیگانگی» به «همه چیز» و تنهایی: «تنهای تنهایم. دیگر همه‌شان را شناخته‌ام... ولشان کن!» عین همین واقعه را در «ملکوت» از زبان «م.‌ ل.» روایت کرده است: «دوازده سال داشتم و با خانواده‌ام به باغ رفته بودیم. آن روز که در ایوان باغ نشستیم و من با گلهای سرخ باغچهٔ جلو ایوان بازی می‌کردم. جوی آب از کنار باغچه می‌گذشت و پونه‌های خودرو عطر خود را با نسیم تا دوردست می‌فرستادند، بچه‌ها پشت سرم به جست و خیز و بازی مشغول بودند و من باز هم از آنها کناره گرفته بودم. چیزی بود که مثل همیشه مرا بسوی انزوا و تنهایی می‌کشاند. ناگهان مادرم از قفا صدایم زد و در همین وقت بود که غنچه‌ای در انگشتانم له شد. دستم از تیغ خار آتش گرفت و من فریاد زدم می‌سوزد.... همه چیز زرد شد و پرده‌ای نگاهم را کدر کرد و مثل اینکه کمی از زمین بلند شدم. سرم گیج رفت و گرمای کشنده‌ای در سراسر بدنم لول خورد...» دکتر حاتم «ملکوت» هم که به دوست و دشمن و آشنا و بیگانه آمپول مرگ تزریق می‌کند، سرش پیر است و تنش جوان و میان مرگ و زندگی در نوسان است. می‌گوید «یک گوشهٔ بدنم مرا به زندگی می‌خواند و گوشهٔ دیگری به مرگ...» و می‌گوید «درد من این است. نمی‌دانم آسمان را قبول کنم یا زمین را... هر کدام برایم جاذبهٔ بخصوصی دارند...» احساس «انزوا» و «تنهایی» دوران کودکی به اندیشهٔ «مرگ» و «نیستی» در جوانی مُنجر شد. از همان سالهای آخر دبیرستان فکر خودکُشی در میان دوستان و همشاگردی‌ها قوّت گرفته بود. یک جور بازی و مسابقهٔ خودکُشی پیش آمده بود. منوچهر فاتحی یکی از دوستانی بود که چند بار تهدید به خودکُشی کرد، اما خودش را نکُشت. تا لب‌لب مُردن رفت، اما زنده و صحیح و سالم برگشت. یکی از همشاگردی‌ها همهٔ تقصیرها را به گردن معلّمی می‌اندازد که از رشت آمده بود و «اگزیستانسیالیست» بود و طرفداران فراوانی پیدا کرده بود. به این دار و دستهٔ ناامیدی که مُدام دم از خودکُشی می‌زدند «اگزی» می‌گفتند.» فهرست کتاب چشمهایش زمین هوا بزرگ علوی: ورق پاره ها و داستان های دیگر بهرام صادقی: قنقنه ها و داستان های دیگر یادداشت