کتاب سوزان سانتاک در جدال با مرگ

135,000 تومان

معرفی کتاب سوزان سانتاک در جدال با مرگ
کتاب «سوزان سانتاگ در جدال با مرگ» ، ادای احترام عاشقانه دیوید ریف به مادرش، نویسنده سوزان سونتاگ، و آخرین نبرد او با سرطان است. شهادت شجاع، پرشور و بی دریغ ریف از نه ماه آخر زندگی‌اش، از تشخیص اولیه تا مرگش، هم تصویری به شدت شخصی از رابطه بین یک مادر و یک پسر است و هم بازتابی است در مورد اینکه سانتاگ چه دوره ای را طی کرده است.

سعی کنید در مبارزه با فردی که به شدت بیمار است کمک کنید تا به زندگی ادامه دهد و وقتی زمانش رسید با عزت بمیرد. ریف هیچ پاسخ آسانی ارائه نمی دهد.

در عوض، کتاب به شدت شخصی او تأملی است در مورد معنای مقابله با مرگ در فرهنگ ما. در عمیق ترین اثر خود، این نویسنده درخشان با احساسات صریح بازمانده روبرو می شود – احساس گناه، زیر سوال بردن خود، احساس کم کاری.

دیوید ریف یک نویسنده غیرداستانی و تحلیلگر سیاسی آمریکایی است. کتاب های او بر مسائل مهاجرت، درگیری های بین المللی و بشردوستانه متمرکز شده است.

فقط 1 عدد در انبار موجود است

توضیحات

کتاب سوزان سانتاک در جدال با مرگ

نویسنده
دیوید ریف
مترجم
فرزانه قوجلو
نوبت چاپ 6
تعداد صفحات 149
نوع جلد شومیز
قطع رقعی
سال انتشار 1402
سال چاپ اول ——
موضوع
ادبیات
نوع کاغذ ———
وزن 160 گرم
شابک
9789643515348

 

توضیحات تکمیلی
وزن 0.16 کیلوگرم
نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “کتاب سوزان سانتاک در جدال با مرگ”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

خلاصه کتاب PDF

خلاصه کتاب

 

اطلاعات فروشنده

اطلاعات فروشنده

  • فروشنده: Ali
  • نشانی:
  • هیچ ارزیابی یافت نشد!
محصولات بیشتر

من و تو

12,500 تومان

در بخشی از کتاب من و تو می‌خوانیم

با بازوهایی حلقه‌زده دور چوب‌اسکی‌ها ساک کفش‌ها در دست و کوله‌پشتی به دوش، مادر را دیدم که دور می‌زد. با او خداحافظی و صبر کردم تا بی‌ام‌و روی پُل ناپدید شود. مستقیم به سمت خیابان ماتزینی رفتم. ساختمان رای را رد کردم. در پنجاه‌قدمی خیابان لانا سرعتم را کم کردم. قلبم به‌شدت می‌زد. دهانم تلخ بود؛ انگار یک رشته مس لیس زده باشم. آن‌همه بار جلوِ حرکتم را می‌گرفت و درون کاپشنم مثل سونا شده بود. وقتی به تقاطع رسیدم، سرم را به گوشه‌ی دیگر چرخاندم. آن انتها، رو‌به‌روی کلیسایی مدرن، یک مرسدس شاسی‌بلند بود. السیا رونکانتو، مادرش، سومرو و اسکار توماسی را دیدم که داشتند چمدان‌ها را در صندوق‌عقب جا می‌دادند. یک ولوو با یک جفت چوب‌اسکی روی سقفش کنار شاسی‌بلند ایستاد و ربکاردو دوبوسز از آن خارج شد و از کنار بقیه گذشت. کمی بعد پدر دوبوسز هم خارج شد. خودم را عقب کشیدم، رو‌به‌روی دیوار. به چوب‌اسکی‌ها تکیه دادم و کاپشنم را باز کردم. مادر السیا و پدر دوبوسز داشتند چوب‌اسکی‌ها را روی سقف مرسدس محکم می‌کردند. السیا و اسکار توماسی با موبایل حرف می‌زدند. سومرو می‌پرید و ادای مشت زدن به دوبوسز را درمی‌آورد. مدتی طول کشید تا آماده شوند. مادر السیا از دست بچه‌هایی که کمک نمی‌کردند، عصبانی بود. سومرو روی سقف ماشین پرید تا چوب‌اسکی‌ها را بررسی کند و سرانجام راه افتادند. در طول مسیر در تراموا با آن چوب‌ها و کفش‌های اسکی، فشرده میان کارمندان کت‌و‌شلواری، ‌مادران و بچه‌هایی که به مدرسه می‌رفتند، احساس حماقت می‌کردم. می‌شد چشم‌هایم را ببندم و خیال کنم در تله‌کابینم. بین السیا، اسکار توماسی، دوبوسز و سومری. می‌توانستم بوی کره‌ی کاکائو را از میان کرم‌های برنز‌کننده بشنوم. می‌خندیدیم و با هُل دادنِ همدیگر از کابین بیرون می‌آمدیم.

چشمهایش و ملکوت

110,000 تومان
کتاب چشمهایش و ملکوت نوشته جعفر مدرس صادقی توسط انتشارات مرکز با موضوع ادبیات، ادبیات داستانی، رمان، داستان های فارسی به چاپ رسیده است. بخشی از متن کتاب «بهرام صادقی نه اهل سیاست بود و نه هیچ سر و کاری با هیچ محفل و دار و دسته‌ای داشت. حتا کافه هم نمی‌رفت. قهوه‌خانه می‌رفت و به جاهای پرت و پلا. اما دوستان دلسوز و روشنفکری که در کمین او بودند او را پیدا کردند و به کافه‌ها بردند و به جلسه‌های ادبی و شعرخوانی و داستان‌خوانی کشاندند. هرچند این تلاش‌ها به جایی نرسید و اگر هم به جایی رسید، دوام چندانی پیدا نکرد. حتا وقتی که دوستان تصمیم گرفتند داستان‌های پراکنده‌ای را که در مجلّه‌های سخن و فردوسی و صدف و کتاب هفته چاپ کرده بود جمع و جور کنند و یک مجموعهٔ آبرومندی برای او ترتیب بدهند، خودِ او در دسترس نبود و در گرداوری و ویرایش متن داستان‌هایی که داشت چاپ می‌شد هیچ نظارت و مُراقبتی نکرد و هیچ نقشی نداشت. سالها پیش از انتشار این مجموعهٔ آبرومند و یکی دو ماه پیش از آن که دستنوشتهٔ «ملکوت» را به دست چاپ بدهد، در نامه‌ای به ابوالحسن نجفی می‌نویسد «به دنیای ذهنی خودم پناه برده‌ام» و از احساسی حرف می‌زند که از کودکی با او بوده است و این اواخر در وجودش به شدّت قوّت گرفته است. می‌گوید «از همان اوایل بچگی گاهی حس می‌کردم مثل این که روی زمین نیستم، یعنی به فاصلهٔ چند سانتی‌متر از خاک قدم برمی‌دارم...» و تعریف می‌کند که یک روز آفتابی که با خانواده رفته است باغ و دسته جمعی نشسته‌اند روی ایوانی که جوی آبی از کنارش می‌گذرد، ناگهان احساس می‌کند که سرش داغ شده و خودش را می‌بیند که سبک شده و از روی قالی بلند می‌شود و به هوا می‌رود. «همه چیز وضوح خودش را از دست داد و مه عجیب و غریبی سراسر باغ و گُلها و ایوان را گرفت و همه چیز حاشیه‌دار شد و من احساس کردم که وجودم از خودم مثل این که جدا شد و دیگر در دنیای پدر و مادرم و بچه‌ها و باغ نیستم، مثل این که به جای دیگری رفته‌ام... بعداً به من گفتند که تکانم داده بودند و من فوراً خوب شدم.» اما او هرگز خوب نشد. این واقعه هر چند سالی یک بار تکرار می‌شد و تا بزرگسالی و تا زمانی که این نامه را می‌نوشت و تا سالها بعد ادامه پیدا کرد. به قول خودش، احساس «بیگانگی» به «همه چیز» و تنهایی: «تنهای تنهایم. دیگر همه‌شان را شناخته‌ام... ولشان کن!» عین همین واقعه را در «ملکوت» از زبان «م.‌ ل.» روایت کرده است: «دوازده سال داشتم و با خانواده‌ام به باغ رفته بودیم. آن روز که در ایوان باغ نشستیم و من با گلهای سرخ باغچهٔ جلو ایوان بازی می‌کردم. جوی آب از کنار باغچه می‌گذشت و پونه‌های خودرو عطر خود را با نسیم تا دوردست می‌فرستادند، بچه‌ها پشت سرم به جست و خیز و بازی مشغول بودند و من باز هم از آنها کناره گرفته بودم. چیزی بود که مثل همیشه مرا بسوی انزوا و تنهایی می‌کشاند. ناگهان مادرم از قفا صدایم زد و در همین وقت بود که غنچه‌ای در انگشتانم له شد. دستم از تیغ خار آتش گرفت و من فریاد زدم می‌سوزد.... همه چیز زرد شد و پرده‌ای نگاهم را کدر کرد و مثل اینکه کمی از زمین بلند شدم. سرم گیج رفت و گرمای کشنده‌ای در سراسر بدنم لول خورد...» دکتر حاتم «ملکوت» هم که به دوست و دشمن و آشنا و بیگانه آمپول مرگ تزریق می‌کند، سرش پیر است و تنش جوان و میان مرگ و زندگی در نوسان است. می‌گوید «یک گوشهٔ بدنم مرا به زندگی می‌خواند و گوشهٔ دیگری به مرگ...» و می‌گوید «درد من این است. نمی‌دانم آسمان را قبول کنم یا زمین را... هر کدام برایم جاذبهٔ بخصوصی دارند...» احساس «انزوا» و «تنهایی» دوران کودکی به اندیشهٔ «مرگ» و «نیستی» در جوانی مُنجر شد. از همان سالهای آخر دبیرستان فکر خودکُشی در میان دوستان و همشاگردی‌ها قوّت گرفته بود. یک جور بازی و مسابقهٔ خودکُشی پیش آمده بود. منوچهر فاتحی یکی از دوستانی بود که چند بار تهدید به خودکُشی کرد، اما خودش را نکُشت. تا لب‌لب مُردن رفت، اما زنده و صحیح و سالم برگشت. یکی از همشاگردی‌ها همهٔ تقصیرها را به گردن معلّمی می‌اندازد که از رشت آمده بود و «اگزیستانسیالیست» بود و طرفداران فراوانی پیدا کرده بود. به این دار و دستهٔ ناامیدی که مُدام دم از خودکُشی می‌زدند «اگزی» می‌گفتند.» فهرست کتاب چشمهایش زمین هوا بزرگ علوی: ورق پاره ها و داستان های دیگر بهرام صادقی: قنقنه ها و داستان های دیگر یادداشت

کتاب شادکامان دره قره سو

750,000 تومان
معرفی کتاب شادکامان دره قره سو “شادکامان دره قره سو” از “علی محمد افغانی”، رمانی است جذاب و خیره کننده که در آن به وضعیت اجتماعی مردم ایران در دوران اول و دوم پهلوی پرداخته است. این رمان علاوه بر این که داستانی عاشقانه را پیش می برد، به وضعیت اجتماعی زنان و ساختارهای تعیین کننده ی جایگاه آنان در اجتماع نیز اشاره دارد. ”شادکامان دره قره سو”، داستان بهرام، پسر نوزده ساله ای است که در کنار پدر، به ساخت سدی بر رودخانه ی قره سو مشغول است. دستور ساخت این سد توسط بدیع الملک خان که بزرگ و خان روستاست به پدر بهرام، که مرد شریف و پرکاری است داده شده است. در رفت و آمد هایی که به خانه ی بدیع الملک خان صورت می گیرد، بهرام دلباخته ی دختر او، سروناز می شود. روزها از پی هم می گذرند و زیبایی صورت و سیرت سروناز، باعث می شود که عشق او بیشتر در دل بهرام ریشه بگیرد تا اینکه نهایتا کار سد تمام می شود و او با دلی سرشار از عشق سروناز، روستا را همراه پدر خود ترک می کند. ولی “علی محمد افغانی” خواب های دیگری برای داستان “شادکامان دره قره سو” در سر دارد. بدیع الملک خان، حق الزحمه ی پدر بهرام را پرداخت نمی کند و این مساله بهانه ای می شود که آن دو را بار دیگر برای وصول مطالبه به خانه ی خان می کشاند. کم کم عشق بهرام به قلب سروناز هم سرایت می کند و دختر تصمیم می گیرد که مخاطره ی این عشق سوزان را به جان بخرد. عشقی که در مسیر آن پستی و بلندی های زیادی نهفته است و هیچ کس نمی داند در انتهای قصه، چه سرنوشتی انتظارش را می کشد. . . .

کتاب فرهنگ فیلم های سینمای ایران 1 و 2

105,000 تومان
معرفی کتاب فرهنگ فیلم های سینمای ایران 1 و 2 فرهنگ فیلم های سینمای ایران شامل مشخصات کامل فنی، هنری و خلاصه ی داستان فیلم های بلند (60 دقیقه به بالا) داستانی سینمای ایران از سال 1309 – سال تهیه نخستین فیلم ایرانی – تا سال 1366 است. در این مجموعه فقط از فیلم هایی نام برده شده که به نمایش عمومی – حتی برای یک سانس در آمده اند. برخی از شرح داستان ها ممکن است با اصل ماجرا در فیلم ها مطابقت نداشته باشد که این به خاطر استفاده از متنی است که فیلم سازان در اختیار مولف قرار داده اند. .

کتاب کات منطقه ممنوعه

25,000 تومان
معرفی کتاب کات منطقه ممنوعه «کات! منطقه ممنوعه» کتابی نوشته امیرحسن چهلتن است. این اثر در دسته کتاب‌هایی با عنوان فیلم-داستان تقسیم‌بندی می‌شود و بن‌مایه‌ای سیاسی دارد. «کات! منطقه ممنوعه» روایتی تصویری است و به دلیل ساختاری که نویسنده برای آن برگزیده است بیشتر در قالب آثار فیلمنامه‌ای قرار می‌گیرد. داستان «کات! منطقه ممنوعه» درباره زنی است که سال‌هاست در جست‌وجوی پسر گمشده‌اش هر نشانی را دنبال می‌کند. پسر هنگام جنگ ایران و عراق ناپدید شده و هر کس خبری از او به زن می‌دهد اما همه اطلاعات بی‌نتیجه است و زن نمی‌تواند پسر گمشده خود را پیدا کند. در این میان گروهی مستندساز به ماجرای گمشدن پسر جوان علاقمند می‌شوند و تصمیم می‌گیرند فیلمی مستند از جست‌وجوی زن برای یافتن پسرش بسازند. در جریان تولید مستند به شایعات پیرامون گمشدن پسر پرداخته می‌شود و هر کس از زاویه دید خود به این موضوع می‌پردازد. عده‌ای عقیده‌ دارند در دهه هفتاد که بسیاری از ایرانی‌ها برای کار به کشور ژاپن می‌‍رفتند پسر هم برای کار کردن به ژاپن رفته و دیگر برنگشته است. برخی اما معتقدند ماجرای گم شدن پسر مساله‌ای عاشقانه است و او به دلیل مخالفت‌های خانواده برای ازدواج با دختر موردعلاقه‌اش مجبور به فرار با دختر شده است. در این میان بعضی از اطرافیان زن می‌گویند پسر به جنگ رفته و مفقود الاثر شده است و دیگر هرگز بازنگشته و احتمالا به شهادت رسیده است. عده‌ای هم بر این باور هستند که او عضو گروه‌های ضد انقلاب بوده و مجبور به فرار از کشور شده است. اما هیچ کدام از تحلیل‌ها پیرامون مکان احتمالی پسر گمشده قطعی نیست و برای زن نتیجه‌ای به همراه ندارد. با حضور گروه فیلمبرداری در خانه زن میانسال زندگی او وارد مرحله تازه‌ای می‌شود.

انقراض ششم

49,000 تومان
طی پانصدمیلیون سال گذشته پنج انقراض جمعی رخ داده است که در هر یک از آن‌ها تنوع گونه‌های زنده به‌یکباره و به طرزی چشمگیر کاهش یافته است. دانشمندان هم‌اکنون در نقاط مختلف جهان فرایند انقراض ششم را زیر نظر گرفته‌اند و درباره‌اش مطالعه می‌کنند. طبق پیش‌بینی‌شان این انقراض، پس از برخورد آن سیارک به زمین که دایناسورها را از روی زمین محو کرد، ویران‌کننده‌ترین انقراض جمعی است. الیزابت کولبرت در کتاب انقراض ششم، که هم نثر صریحی دارد و سرگرم‌کننده است و هم آگاهی‌بخش، به ما می‌گوید که چرا و چگونه انسان‌ها فرایند حیات در کرۀ زمین را، به نحوی بی‌سابقه در تاریخ حیات این سیاره، دستکاری کرده‌اند. کولبرت، با بهره‌گیری از مفهوم تاریخ انقراض و توصیف گونه‌های حیرت‌انگیزی که قبلاً از بین رفته‌اند، گزارشی جامع و تأثرانگیز از نابودی گونه‌هایی ارائه می‌دهد که جلو چشممان دارند منقرض می‌شوند. او ثابت می‌کند که انقراض ششم احتمالاً ماندگارترین میراث بشر بر زمین است و ما را وامی‌دارد که در پی پاسخ این سؤال اساسی برآییم: «معنای انسان بودن چیست؟» الیزایت کولبرت برای نوشتن کتاب انقراض ششم، در سال ۲۰۱۵ در بخش کتاب‌های غیرداستانی عام، برندۀ جایزۀ پولیتزر شده است.