کتاب شب نقاب عمومی است

125,000 تومان

معرفی کتاب شب نقاب عمومی است
جز روزگار من
همه چیز را سفید کرده برف.
سراسر شب
برف بارید
دو زاغچه
آینه شان را در برف می چرخاندند
در جست و جوی دانه
دعا می خواندند.

.

فقط 2 عدد در انبار موجود است

توضیحات

کتاب شب نقاب عمومی است

نویسنده
شمس لنگرودی
مترجم
———
نوبت چاپ 4
تعداد صفحات 134
نوع جلد شومیز
قطع رقعی
سال انتشار 1402
سال چاپ اول ——
موضوع
شعر نو
نوع کاغذ ———
وزن 175 گرم
شابک
9789643516819

 

توضیحات تکمیلی
وزن 0.175 کیلوگرم
نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “کتاب شب نقاب عمومی است”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

خلاصه کتاب PDF

خلاصه کتاب

 

اطلاعات فروشنده

اطلاعات فروشنده

  • فروشنده: Ali
  • نشانی:
  • هیچ ارزیابی یافت نشد!
محصولات بیشتر

کتاب تاریخ عالم آرای عباسی 2 جلدی

1,125,000 تومان
معرفی کتاب تاریخ عالم آرای عباسی 2 جلدی “تاریخ عالم آرای عباسی” به قلم “اسکندر بیگ ترکمان” اثری است که علاوه بر شرح وقایع تاریخی همسایگان ایران مانند عثمانی‌ها، گرجی‌ها، تیموریان و ترک‌ها و ترکمن‌های ماوراء‌النهر، اطلاعات مفید و قابل توجهی را پیرامون نحوه‌ی برخورد با نهادهای اداری، نظامی، اقتصادی و مذهبی زمان خود ارائه می‌دهد. “اسکندر بیگ ترکمان” در این کتاب همچنین از عالمان، ادیبان، دانشمندان، شاعران، سران لشکر، سیاستمداران و هنرمندان نام برده است و شرایط ایران در آن زمان و نیز آگاهی از وضعیت اقوام و طوایف ساکن در آن بر اهمیت این اثر افزوده است. علاوه بر این، از کلمات و عبارات متعددی در این اثر استفاده شده که دیگر مورد استفاده نیستند یا کاملا رها شده‌اند، اما برای آنانی که می‌خواهند دایره‌ی لغات خود را گسترش دهند یا مطالعه واژگانی داشته باشند، بسیار مفید است. صرف نظر از فضایل فوق الذکر “تاریخ عالم آرای عباسی” به قلم “اسکندر بیگ ترکمان”، تلاشی ستودنی و البته هولناک است که شرح کشتار، اعدامها و جنایات یکی از پادشاهان مشهور ایران را به تصویر می‌کشد. حاکمی که حتی به خانواده خود نیز بدبین است و تمام کسانی را که به او کمک کردند تا به قدرت برسد را نابود کرده است؛ به این ترتیب می‌توان گفت که این اثر تصویری وحشتناک اما حقیقی از گذشته ایران را به تصویر می‌کشد. تصویری که ظلم و ویرانی پیاپی و بی‌پایان، درگیری با دشمنان داخلی و خارجی و شقاوت مردم، زیر بار این ستم را در بردارد. “تاریخ عالم آرای عباسی” به قلم “اسکندر بیگ ترکمان”، اثری مستند و درجه یک در جامعه شناسی دیکتاتوری، خشونت و قدرت فردی است و می توان از آن به عنوان یک ابزار مطالعه کامل در این موضوعات استفاده کرد. .

کمدی تراژدی و دین (درآمدی بر خرد شاد در برابر روان تراژیک)

290,000 تومان
درون‌مايه اثر پيش‌ رو بررسي شيوه‌ي رويارويي انسان‌ها با يك شكاف است: شكاف ميان چيزها آن‌گونه كه هستند و آن‌گونه كه بايد باشند. نويسند بر آن است تا روشن كند كه انسان‌ها چگونه مي‌توانند با اتخاذ چشم‌اندازي درست، به‌ جاي فرو غلتيدن و نابود شدن در اين شكاف، از كنار آن بگذرند يا دست‌ كم در حوالي آن سكنا گزينند.جان مورل شيوه‌ي واكنش انسان‌ها را به اين‌گونه ناهمخواني‌ها بسته به نوع نگرش آن‌ها مي‌دانند، به اينكه جهان و زندگي‌ خود را تراژيك مي‌بينند يا كميك. بنابراين، در اين‌جا تراژدي و كمدي نه به عنوان دوگونه ادبي‌، بلكه به عنوان دو شيوه‌ي نگرش به چيزها يا دو نوع جهان‌بيني بررسي‌ مي‌شوند. از اين رو شواهد كتاب بيش از آن‌كه ادبيات باشد از زندگي‌نامه‌ها، رويدادهاي تاريخي‌، و رفتارهاي روزمره گرفته شده است. اين كتاب ميتواند به ويژه براي پژوهشگران روا‌ن‌شناسي‌، جامعه‌شناسي، ادبيات و فلسفه سودمند باشد.

دیوان شهریار دو جلدی قابدار

1,675,000 تومان
بخشی از کتاب دیوان شهریار (دو جلدی قابدار): آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا؟ بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا؟ نوشدارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا؟ نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم دیگر اکنون با جوانان ناز کن با ما چرا؟ آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می کند در شگفتم من نمی پاشد ز هم دنیا چرا؟ در خزان هجر گل، ای بلبل طبع حزین خامشی شرط وفاداری بود غوغا چرا؟ شهریارا بی حبیب خود نمی کردی سفر این سفر راه قیامت می روی تنها چرا؟

گروه (1+5) 1 (جشن تولد پر دردسر)

28,000 تومان
توضیح کتاب: این مجموعه را فرهاد حسن زاده نوشته است؛ نویسنده ای که دوستش دارید. همه می دانند که 1+5 می شود 6 اما اینجا این طور نیست. اینجا 5+1 مساوی است با طوفان، ولوله، زلزله، قلقله، هلهله و فلفله و صد تا چیز دیگر... جشن تولد گرفتن یکی از کارهای خوب دنیاست. اما مهمان ها نباید آن قدر زیاد باشند که روی سر و کله ی هم وول بخورند و از در و دیوار و پرده و نرده بالا بروند. آن وقت نه چیزی گیرشان می آید بخورند، نه می توانند بازی کنند، تازه دو ساعت هم باید بایستند توی صف دستشویی. پسرها بادکنکی را کنار گوش دخترها ترکاندند و دخترها جیغ کشیدند. ته سالن چوب پرده با پرده اش ول شده بود روی سر بچه هایی که پشت مبل روی سر و کله ی هم نشسته بودند. آن طرف اسبی داشت راه می رفت. البته تابلوی نقاشی بود که افتاده بود دست بچه ها و پی تی کو پی تی کو می کرد.

چشمهایش و ملکوت

110,000 تومان
کتاب چشمهایش و ملکوت نوشته جعفر مدرس صادقی توسط انتشارات مرکز با موضوع ادبیات، ادبیات داستانی، رمان، داستان های فارسی به چاپ رسیده است. بخشی از متن کتاب «بهرام صادقی نه اهل سیاست بود و نه هیچ سر و کاری با هیچ محفل و دار و دسته‌ای داشت. حتا کافه هم نمی‌رفت. قهوه‌خانه می‌رفت و به جاهای پرت و پلا. اما دوستان دلسوز و روشنفکری که در کمین او بودند او را پیدا کردند و به کافه‌ها بردند و به جلسه‌های ادبی و شعرخوانی و داستان‌خوانی کشاندند. هرچند این تلاش‌ها به جایی نرسید و اگر هم به جایی رسید، دوام چندانی پیدا نکرد. حتا وقتی که دوستان تصمیم گرفتند داستان‌های پراکنده‌ای را که در مجلّه‌های سخن و فردوسی و صدف و کتاب هفته چاپ کرده بود جمع و جور کنند و یک مجموعهٔ آبرومندی برای او ترتیب بدهند، خودِ او در دسترس نبود و در گرداوری و ویرایش متن داستان‌هایی که داشت چاپ می‌شد هیچ نظارت و مُراقبتی نکرد و هیچ نقشی نداشت. سالها پیش از انتشار این مجموعهٔ آبرومند و یکی دو ماه پیش از آن که دستنوشتهٔ «ملکوت» را به دست چاپ بدهد، در نامه‌ای به ابوالحسن نجفی می‌نویسد «به دنیای ذهنی خودم پناه برده‌ام» و از احساسی حرف می‌زند که از کودکی با او بوده است و این اواخر در وجودش به شدّت قوّت گرفته است. می‌گوید «از همان اوایل بچگی گاهی حس می‌کردم مثل این که روی زمین نیستم، یعنی به فاصلهٔ چند سانتی‌متر از خاک قدم برمی‌دارم...» و تعریف می‌کند که یک روز آفتابی که با خانواده رفته است باغ و دسته جمعی نشسته‌اند روی ایوانی که جوی آبی از کنارش می‌گذرد، ناگهان احساس می‌کند که سرش داغ شده و خودش را می‌بیند که سبک شده و از روی قالی بلند می‌شود و به هوا می‌رود. «همه چیز وضوح خودش را از دست داد و مه عجیب و غریبی سراسر باغ و گُلها و ایوان را گرفت و همه چیز حاشیه‌دار شد و من احساس کردم که وجودم از خودم مثل این که جدا شد و دیگر در دنیای پدر و مادرم و بچه‌ها و باغ نیستم، مثل این که به جای دیگری رفته‌ام... بعداً به من گفتند که تکانم داده بودند و من فوراً خوب شدم.» اما او هرگز خوب نشد. این واقعه هر چند سالی یک بار تکرار می‌شد و تا بزرگسالی و تا زمانی که این نامه را می‌نوشت و تا سالها بعد ادامه پیدا کرد. به قول خودش، احساس «بیگانگی» به «همه چیز» و تنهایی: «تنهای تنهایم. دیگر همه‌شان را شناخته‌ام... ولشان کن!» عین همین واقعه را در «ملکوت» از زبان «م.‌ ل.» روایت کرده است: «دوازده سال داشتم و با خانواده‌ام به باغ رفته بودیم. آن روز که در ایوان باغ نشستیم و من با گلهای سرخ باغچهٔ جلو ایوان بازی می‌کردم. جوی آب از کنار باغچه می‌گذشت و پونه‌های خودرو عطر خود را با نسیم تا دوردست می‌فرستادند، بچه‌ها پشت سرم به جست و خیز و بازی مشغول بودند و من باز هم از آنها کناره گرفته بودم. چیزی بود که مثل همیشه مرا بسوی انزوا و تنهایی می‌کشاند. ناگهان مادرم از قفا صدایم زد و در همین وقت بود که غنچه‌ای در انگشتانم له شد. دستم از تیغ خار آتش گرفت و من فریاد زدم می‌سوزد.... همه چیز زرد شد و پرده‌ای نگاهم را کدر کرد و مثل اینکه کمی از زمین بلند شدم. سرم گیج رفت و گرمای کشنده‌ای در سراسر بدنم لول خورد...» دکتر حاتم «ملکوت» هم که به دوست و دشمن و آشنا و بیگانه آمپول مرگ تزریق می‌کند، سرش پیر است و تنش جوان و میان مرگ و زندگی در نوسان است. می‌گوید «یک گوشهٔ بدنم مرا به زندگی می‌خواند و گوشهٔ دیگری به مرگ...» و می‌گوید «درد من این است. نمی‌دانم آسمان را قبول کنم یا زمین را... هر کدام برایم جاذبهٔ بخصوصی دارند...» احساس «انزوا» و «تنهایی» دوران کودکی به اندیشهٔ «مرگ» و «نیستی» در جوانی مُنجر شد. از همان سالهای آخر دبیرستان فکر خودکُشی در میان دوستان و همشاگردی‌ها قوّت گرفته بود. یک جور بازی و مسابقهٔ خودکُشی پیش آمده بود. منوچهر فاتحی یکی از دوستانی بود که چند بار تهدید به خودکُشی کرد، اما خودش را نکُشت. تا لب‌لب مُردن رفت، اما زنده و صحیح و سالم برگشت. یکی از همشاگردی‌ها همهٔ تقصیرها را به گردن معلّمی می‌اندازد که از رشت آمده بود و «اگزیستانسیالیست» بود و طرفداران فراوانی پیدا کرده بود. به این دار و دستهٔ ناامیدی که مُدام دم از خودکُشی می‌زدند «اگزی» می‌گفتند.» فهرست کتاب چشمهایش زمین هوا بزرگ علوی: ورق پاره ها و داستان های دیگر بهرام صادقی: قنقنه ها و داستان های دیگر یادداشت

رهبران جهان باستان (10) آتیلا رهبر هون‌ها

3,500 تومان
هزاران جنگجو سوار بر اسب از آن سوی صحراها و شنزارها حمله آوردند و خاک از زیر سم اسبانشان به هوا برخاست و روی خورشید را پوشاند . مردانی با شکل و شمایل عجیب حمله را آغاز کرده بودند ؛ مردانی که « منظری هولناک داشتند ؛ جمجمه‌هایی که به دلیل بستن در کودکی از ریخت افتاده بود ، دو شکاف به جای چشم و گونه‌هایی متورم که رد زخم زشتشان کرده و پوشیده از ریشی تُنُک » . اسبان و سوارانی که به نام هون شناخته می‌شدند ، چنان با یکدیگر هماهنگ بودند که انگار با تنی واحد حرکت می‌کنند . اسبانِ کوتاه و پرمو ، سوارانشان را با سرعتی نفس‌گیر به میدان نبرد می‌رساندند و آن‌گاه که راکبان با شمشیر و نیزه درگیر نبرد بودند ، به آسانی یاری‌شان می‌کردند . مردان علاوه بر ظاهر هولناکشان فریادهایی وحشت‌انگیز سر می‌دادند و قربانیان خود را که در کشمکش بودند ، به هول و هراس می‌افکندند . همچنین پوست حیواناتی که به دور شانه می‌پیچیدند ، ظاهرشان را مخوف‌تر می‌کرد . آتیلا ، شاه هون‌ها ، با اعتماد به نفسی جسورانه سپاهش را رهبری می‌کرد . آن‌گاه که اسب سیاهش را پیشاپیش سپاه می‌راند ، جنگجویانش هر حرکت او را می‌پاییدند . عزمِ جزم او از آرواره‌های فشرده‌اش پیدا بود . او به افرادش اشاره می‌کرد تا با سرعت هر چه بیش‌تر پیش بتازند . هون‌ها دومین حمله به امپراتوری روم شرقی را در بهار سال ٤٤٧ میلادی آغاز کرده بودند .