کتاب غریبه در شهر
325,000 تومان
معرفی کتاب غریبه در شهر
“غریبه در شهر” رمانی است با پس زمینه ی تاریخی به قلم “غلامحسین ساعدی” که حوادث سال 1288 شمسی را مورد توجه قرار داده است. سالی که تبریز توسط قوای روس اشغال شد و داستان “غریبه در شهر” نیز، در همانجا اتفاق می افتد.
این اثر از “غلامحسین ساعدی”، که بیشتر با نمایش نامه ها و فیلم نامه های درخشانش شناخته می شود، آخرین رمانی است که به قلم وی نوشته شد و با پرداختن به برهه ای از تاریخ ایران که درگیر جنگ جهانی بوده، هم یک اثر تاریخی و هم یک داستان اجتماعی به شمار می رود. ”غریبه در شهر” قصه ی روزهایی است که شایعه ی از بین رفتن ستارخان، سردار ملی ایران، بر سر زبان ها افتاده و از طرفی گفته می شود که قرار است عموی او، با نام امامقلی، قیامی را ترتیب دهد.
از یک سو روس ها در صدد سرکوب خیزش مردمی هستند و از سوی دیگر مردم، شخصیت امامقلی را باور ندارند و فکر می کنند نام او تنها یک شایعه است که بر سر زبان ها افتاده است. در این بین حضور یک “غریبه در شهر” به اسم حیدر، توجه همه را به خود جلب می کند.
از آن جایی که “غلامحسین ساعدی” عمدتا یک نمایش نامه نویس و فیلم نامه نویس است، استفاده ی مناسب و به جا از دیالوگ ها، از فنونی است که وی در آن بسیار چیره و زبردست بوده و در رمان “غریبه در شهر” نیز این مهارت کاملا به چشم می خورد. شخصیت پردازی این رمان بسیار ملموس است و داستان از آهنگ و طنین دلپذیری برخوردار است؛ به نحوی که پس زمینه ی تاریخی رمان نه تنها خسته کننده نیست، بلکه توجه خواننده را بیش از پیش به تاریخ کشور جلب می کند.
.
فقط 2 عدد در انبار موجود است
کتاب غریبه در شهر
نویسنده |
غلامحسین ساعدی
|
|
مترجم |
———
|
|
نوبت چاپ | 7 | |
تعداد صفحات | 286 | |
نوع جلد | شومیز | |
قطع | رقعی | |
سال انتشار | 1403 | |
سال چاپ اول | —— | |
موضوع |
ادبیات
|
|
نوع کاغذ | ——— | |
وزن | 338 گرم | |
شابک |
|
وزن | 0.338 کیلوگرم |
---|
اطلاعات فروشنده
- فروشنده: Ali
- نشانی:
- هیچ ارزیابی یافت نشد!
هرگز به ترول ها اعتماد نکن-18
ارتش ایران هخامنشی
ما اينجا داريم مي ميريم
جملاتی از کتاب ما اینجا داریم میمیریم
خوشبختیها را گم کردهایم، همهشان گم شدهاند. دستمان خالی است دیگر هیچ نوری توی دستهامان نیست.
گاهی همین قدر که بنشینم و ده دقیقه توی حال خودم باشم و کارگرهای ساختمان روبرو تیرآهن خالی نکنند و دلم برای چیزی شور نزند و تسمه کولر پاره نشود به گمانم خوشبختم.
خوبی تهران همین است که همهچیز گم میشود توی های و هوی شهر.
طلاپری میداند که هر ستاره مال کدام آدمیزاد است و حال میبینیم که آدمیزادها همیشه با جام چای کنار پنجره میایستند و هیچوقت پریهای جنگل را صدا نمیزنند. آدمیزادها عاشق آسمان هستند و مدام دنبال ستارههایشان میگردند.
مادرش همیشه میگفت هیچ کار خدا بیحکمت نیست. بعد هم غشغش میخندید که یک خدایا شکر بگو و خودت را راحت کن. تا آن سر دنیا هم که بدوی نمیفهمی چرا بلاهای ریز و درشت سر آدم میآید.
آدمیزادها هیچوقت صدایی را که نمیبینند، نمیشنوند. حتی گاهی خوشبختیهای کوچکشان را هم نمیبینند.
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.