کتاب قمار باز

225,000 تومان

معرفی کتاب قمار باز
کتاب قمارباز، رمانی نوشته ی فئودور داستایفسکی است که نخستین بار در سال 1867 منتشر شد. داستایفسکی که خودش در دوره ای مشخص از زندگی به قمار اعتیاد داشته، این رمان را با واقع گرایی و دقتی مثال زدنی نوشته است.

داستان در رولتنبرگ می گذرد و به قماربازی ها، روابط عاشقانه ی درهم تنیده و زندگی های پیچیده ی چندین شخصیت می پردازد: قماربازی جوان به نام الکسی ایوانوویچ؛ معشوقه ی او یعنی پولینا الکساندرفنا؛ دو ماجراجوی فرانسوی و کاراکترهایی دیگر. کتاب قمارباز، تصویری تاریک و روانشناسانه را از این اعتیاد کشنده ارائه می کند و با جان بخشیدن به شخصیت هایی فوق العاده جذاب و قابل همذات پنداری، فراز و نشیب های زندگی در برهه ای از تاریخ را به تصویر می کشد.

فقط 2 عدد در انبار موجود است

توضیحات

کتاب قمار باز

نویسنده
فئودور داستایفسکی
مترجم
صالح حسینی
نوبت چاپ 13
تعداد صفحات 237
نوع جلد شومیز
قطع رقعی
سال انتشار 1402
سال چاپ اول ——
موضوع
ادبیات
نوع کاغذ ———
وزن 240 گرم
شابک
9789644482380

 

توضیحات تکمیلی
وزن 0.24 کیلوگرم
نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “کتاب قمار باز”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

خلاصه کتاب PDF

خلاصه کتاب

 

اطلاعات فروشنده

اطلاعات فروشنده

  • فروشنده: Ali
  • نشانی:
  • هیچ ارزیابی یافت نشد!
محصولات بیشتر

لاتین بزی مخصوص بزها نیست-14

5,000 تومان
مجموعه جدید «مدرسه نابودکنندگان اژدها» ماجراهای جالب «ویگلاف» پسربچه‌ای را روایت می‌کند که از دست برادرانش کتک می‌خورد و توسط پدر و مادرش استثمار می‌شود. یک روز، خواننده دوره‌گردی به او می‌گوید که یک قهرمان به دنیا آمده است ولی ویگلاف در زندگی‌اش کاری به جز سابیدن ظرف‌ها و غذا دادن به خوک‌ها بلد نیست. ویگلاف اعلامیه‌ای را که بر روی درخت اعلانات زده شده می‌بیند و به ناگاه زندگی‌اش تغییر می‌کند چرا که او تصمیم گرفته وارد مدرسه نابودکنندگان اژدها بشود و راه و رسم کشتن اژدها را یاد بگیرد. اما مشکل بزرگی که سر راه اوست این است که او حتی نمی‌تواند به یک عنکبوت آسیب برساند چه برسد به یک اژدهای غول‌پیکر! خوشبختانه او که در مدرسه دوستان خوبی پیدا کرده حالا یک سلاح مخفی نیز دارد. او بلد است که از مغز خود استفاده کند. مجموعه «نابودکنندگان اژدها» داستان‌های جالبی هستند که همه چیز را به شوخی می‌گیرند و هیچ‌چیز در این داستان‌ها از شوخی در امان نیست: خانواده ویگلاف، برادران کودن و تنبلش که مدام کتک‌کاری می‌کنند، پدر خانواده و معلم‌ها و . . . داستانهایی پر از خنده و شوخی که حتی سخت‌گیرترین خوانندگان را علاقه‌مند می‌کند.

بچه پرروهای ننر

19,800 تومان
اطلاعات کتاب بچه پرروهای ننر نام کتاب : بچه پرروهای ننر نويسنده ، مولف : سایمون ریچ مترجم : محمدرضا بهاری نشر ، ناشر ، انتشارات : مرکز تعداد صفحه / قطع و نوع جلد : 200 ص / رقعی شومیز (جلد نرم) نوبت چاپ و سال چاپ : قيمت پشت جلد کتاب ( تومان ) : موضوع : داستان های آمریکایی - قرن 21م شابک : 9789642133413 تگ ها : کتاب بچه پرروهای ننر,خرید اینترنتی کتاب بچه پرروهای ننر,سایمون ریچ,محمدرضا بهاری,انتشارات مرکز,داستان های آمریکایی,رمان های آمریکایی,داستان های ترجمه شده,رمان خارجی,رمان آمریکایی ترجمه شده,کتاب چاپ اول,نشر مرکز درباره کتاب بچه پرروهای ننر انتشارات مرکز کتاب بچه پرروهای ننر تالیف سایمون ریچ ترجمه محمدرضا بهاری انتشارات مرکز ***

سرگشتگی نشانه‌ها، نمونه‌هایی از نقد پسامدرن

125,600 تومان
سرگشتگی نشانه‌ها، نمونه‌هایی از نقد پسامدرن نویسنده بودریار مترجم مانی حقیقی، لیلی گلستان، نیکو سرخوش، افشین جهاندیده، صفیه روحی، ترانه

کتاب عزاداران بیل

225,000 تومان
معرفی کتاب عزاداران بیل این اثر مجموعه ای است از هشت داستان به هم پیوسته درباره ی مردمان روستایی به نام بیل، که دچار فقر و فلاکت و بدبختی اند. مردم این روستاها آدم‎هایی عامی و بی‎سواد اند، خرافات در این روستا بیداد می کند و مردم برای درمان دردها و بیماری ها و قحطی شدیدی که با آن دسته وپنجه نرم می کنند به جادو و خرافه پناه می برند. بعضی از شخصیت ها ثابت اند و در هر هشت قصه تکرار می شوند که هر کدام نماد کارکتری متفاوت اند. عزاداران بیل نثری شیوا و سلیس دارد و کوتاهی جمله ها و دیالوگ ها به داستان ریتم و ضرباهنگ تندی داده است. جمال میرصادقی منبع الهام ساعدی برای این داستان ها را، کتاب «نقاب مرگ سرخ» نوشته ی «ادگار آلن پو» می داند. فضای داستان، تاریک و تلخ است و ساعدی ترجیح داده است که تنها راوی اثر باشد و بی طرفی خود را حفظ کند. این اثر تاکنون دوازده بار تجدید چاپ شده است و هنوز اثری خواندنی به حساب می آید.

کتاب خاطرات شیخ ابراهیم زنجانی

197,000 تومان
کتاب «خاطرات شیخ ابراهیم زنجانی» به نوعی می توان گفت زندگینامه خود نویسنده است که توسط نشر "کویر" منتشر شده است. شیخ ابراهیم زنجانی از روحانیون نوگرای دوره قاجار، رهبر مشروطه‌خواهان زنجان و نخستین نماینده این شهر در مجلس شورای ملی و از پایه‌گذاران آموزش و پرورش نوین در زنجان بود. شیخ ابراهیم زنجانی قاضی دادگاهی بود که حکم به اعدام شیخ فضل‌الله نوری داد. او عضو علنی لژ بیداری در دوران انقلاب مشروطه ایران بود. دزنجان به تدریس قوانین و رسائل و مکاسب آغاز کرد. از ماه رمضان ۱۲۶۷ به امامت جماعت و وعظ در مسجد مدرسه نصرالله خان پرداخت و سخنوری‌اش او را طرف توجه مردم زنجان کرد. سپس حاج میر بهاءالدین از مالکان زنجان مسجدی برای او ساخت. شیخ ابراهیم بتدریج از علمای مهم زنجان شد. در زنجان به مطالعه نشریات و کتاب‌هایی پرداخت که مخفیانه از خارج به ایران فرستاده می‌شد و به دست او می‌رسید. با علوم جدید آشنایی پیدا کرد، رساله‌ای دربارهٔ حرارت و نور نوشت، رساله النقش فی الحجر در علم شیمی را از عربی به فارسی برگرداند و کتاب فیزیک علی خان را تعلیم می‌داد. افکار اصلاح‌طلبانه خود دربارهٔ وضعیت سیاسی ایران را نیز در کتاب تریاق السموم گردآورد. به نوشته خودش، بارها شغل قضاوت به او پیشنهاد شد اما نپذیرفت.

چشمهایش و ملکوت

110,000 تومان
کتاب چشمهایش و ملکوت نوشته جعفر مدرس صادقی توسط انتشارات مرکز با موضوع ادبیات، ادبیات داستانی، رمان، داستان های فارسی به چاپ رسیده است. بخشی از متن کتاب «بهرام صادقی نه اهل سیاست بود و نه هیچ سر و کاری با هیچ محفل و دار و دسته‌ای داشت. حتا کافه هم نمی‌رفت. قهوه‌خانه می‌رفت و به جاهای پرت و پلا. اما دوستان دلسوز و روشنفکری که در کمین او بودند او را پیدا کردند و به کافه‌ها بردند و به جلسه‌های ادبی و شعرخوانی و داستان‌خوانی کشاندند. هرچند این تلاش‌ها به جایی نرسید و اگر هم به جایی رسید، دوام چندانی پیدا نکرد. حتا وقتی که دوستان تصمیم گرفتند داستان‌های پراکنده‌ای را که در مجلّه‌های سخن و فردوسی و صدف و کتاب هفته چاپ کرده بود جمع و جور کنند و یک مجموعهٔ آبرومندی برای او ترتیب بدهند، خودِ او در دسترس نبود و در گرداوری و ویرایش متن داستان‌هایی که داشت چاپ می‌شد هیچ نظارت و مُراقبتی نکرد و هیچ نقشی نداشت. سالها پیش از انتشار این مجموعهٔ آبرومند و یکی دو ماه پیش از آن که دستنوشتهٔ «ملکوت» را به دست چاپ بدهد، در نامه‌ای به ابوالحسن نجفی می‌نویسد «به دنیای ذهنی خودم پناه برده‌ام» و از احساسی حرف می‌زند که از کودکی با او بوده است و این اواخر در وجودش به شدّت قوّت گرفته است. می‌گوید «از همان اوایل بچگی گاهی حس می‌کردم مثل این که روی زمین نیستم، یعنی به فاصلهٔ چند سانتی‌متر از خاک قدم برمی‌دارم...» و تعریف می‌کند که یک روز آفتابی که با خانواده رفته است باغ و دسته جمعی نشسته‌اند روی ایوانی که جوی آبی از کنارش می‌گذرد، ناگهان احساس می‌کند که سرش داغ شده و خودش را می‌بیند که سبک شده و از روی قالی بلند می‌شود و به هوا می‌رود. «همه چیز وضوح خودش را از دست داد و مه عجیب و غریبی سراسر باغ و گُلها و ایوان را گرفت و همه چیز حاشیه‌دار شد و من احساس کردم که وجودم از خودم مثل این که جدا شد و دیگر در دنیای پدر و مادرم و بچه‌ها و باغ نیستم، مثل این که به جای دیگری رفته‌ام... بعداً به من گفتند که تکانم داده بودند و من فوراً خوب شدم.» اما او هرگز خوب نشد. این واقعه هر چند سالی یک بار تکرار می‌شد و تا بزرگسالی و تا زمانی که این نامه را می‌نوشت و تا سالها بعد ادامه پیدا کرد. به قول خودش، احساس «بیگانگی» به «همه چیز» و تنهایی: «تنهای تنهایم. دیگر همه‌شان را شناخته‌ام... ولشان کن!» عین همین واقعه را در «ملکوت» از زبان «م.‌ ل.» روایت کرده است: «دوازده سال داشتم و با خانواده‌ام به باغ رفته بودیم. آن روز که در ایوان باغ نشستیم و من با گلهای سرخ باغچهٔ جلو ایوان بازی می‌کردم. جوی آب از کنار باغچه می‌گذشت و پونه‌های خودرو عطر خود را با نسیم تا دوردست می‌فرستادند، بچه‌ها پشت سرم به جست و خیز و بازی مشغول بودند و من باز هم از آنها کناره گرفته بودم. چیزی بود که مثل همیشه مرا بسوی انزوا و تنهایی می‌کشاند. ناگهان مادرم از قفا صدایم زد و در همین وقت بود که غنچه‌ای در انگشتانم له شد. دستم از تیغ خار آتش گرفت و من فریاد زدم می‌سوزد.... همه چیز زرد شد و پرده‌ای نگاهم را کدر کرد و مثل اینکه کمی از زمین بلند شدم. سرم گیج رفت و گرمای کشنده‌ای در سراسر بدنم لول خورد...» دکتر حاتم «ملکوت» هم که به دوست و دشمن و آشنا و بیگانه آمپول مرگ تزریق می‌کند، سرش پیر است و تنش جوان و میان مرگ و زندگی در نوسان است. می‌گوید «یک گوشهٔ بدنم مرا به زندگی می‌خواند و گوشهٔ دیگری به مرگ...» و می‌گوید «درد من این است. نمی‌دانم آسمان را قبول کنم یا زمین را... هر کدام برایم جاذبهٔ بخصوصی دارند...» احساس «انزوا» و «تنهایی» دوران کودکی به اندیشهٔ «مرگ» و «نیستی» در جوانی مُنجر شد. از همان سالهای آخر دبیرستان فکر خودکُشی در میان دوستان و همشاگردی‌ها قوّت گرفته بود. یک جور بازی و مسابقهٔ خودکُشی پیش آمده بود. منوچهر فاتحی یکی از دوستانی بود که چند بار تهدید به خودکُشی کرد، اما خودش را نکُشت. تا لب‌لب مُردن رفت، اما زنده و صحیح و سالم برگشت. یکی از همشاگردی‌ها همهٔ تقصیرها را به گردن معلّمی می‌اندازد که از رشت آمده بود و «اگزیستانسیالیست» بود و طرفداران فراوانی پیدا کرده بود. به این دار و دستهٔ ناامیدی که مُدام دم از خودکُشی می‌زدند «اگزی» می‌گفتند.» فهرست کتاب چشمهایش زمین هوا بزرگ علوی: ورق پاره ها و داستان های دیگر بهرام صادقی: قنقنه ها و داستان های دیگر یادداشت