کلیات سعدی اهوازی (یا با من مغولستان بیا)

159,000 تومان

اين که يک قاب از زندگي‌مان چگونه مي‌تواند پس از سال‌ها همراه ما بماند و ما را در مقابل خودش متوقف کند، مي‌تواند دلايل متعددي داشته باشد. دلايلي که گاهي با خيره شدن به آن قاب شايد اندکي آشکار شوند شايد هم نه!… تابستان سال اولي که ساکن کوي سعدي شده بوديم همان تابستاني بود که در آن روبرتو باجيو داشت يک‌تنه ايتاليا را در آمريکا قهرمان جهان مي‌کرد. تابستاني که براي ما داغ‌تر از هميشه بود. براي من و فارس و بهنام و عادل چينکو.

فقط 2 عدد در انبار موجود است

شناسه محصول: 9789642135592 دسته: , ,
توضیحات

کلیات سعدی اهوازی (یا با من مغولستان بیا)

نویسنده مهدی ربی
مترجم
نوبت چاپ 2
تعداد صفحات 160
قطع و نوع جلد رقعی شومیز
سال انتشار 1402
شابک 9789642135592
توضیحات تکمیلی
وزن 0.15 کیلوگرم
نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “کلیات سعدی اهوازی (یا با من مغولستان بیا)”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اطلاعات فروشنده

اطلاعات فروشنده

  • فروشنده: Ali
  • نشانی:
  • هیچ ارزیابی یافت نشد!
محصولات بیشتر

تاریخ‌ فرق ‌اسلامی ‌( جلد 2)

64,000 تومان
تشیع مکتبی پرآوازه و تحول آفرین است که بذر اندیشه هایش به روزگار صدر اسلام بازمی گردد و تاریخی پرشکوه از تکامل و تدوین را پشت سرگذاشته است و در این سِیر خجسته تحول، نظریه هایی مطرح شده و شاخه هایی برخاسته اند و بزرگ مردانی پرچم اندیشه های شیعی را بر دوش کشیده اند؛ از آغازین جنبش های سیاسی تا متکامل ترین تدوین های کلامی و فلسفی و از آن نحله ها که در دوره ای کوتاه درخشیدند تا آن گرایش ها که ماندند و تاریخ ساختند و تمدن و فرهنگ آفریدند. این تاریخ سازی و تحول آفرینی مکتب تشیع، پژوهش هایی فزون از شمار را از نخستین قرون تاریخ نگاری فرقه ها و اندیشه ها تا مطالعات معاصر به خود معطوف ساخته است. کتاب حاضر یکی از پژوهش های معاصر در این عرصه است که در چند بخش به سیر تحول فرقه های شیعی نخستین، امامیه، اسماعیلیه، زیدیه و غالیان و واقفه پرداخته است. این کتاب برای اهل پژوهش و علاقه مندان به تاریخ تحول اندیشه های شیعی سودمند خواهد بود.

جزیره درختان گمشده

179,000 تومان

معرفی کتاب جزیره درختان گمشده

یک درخت انجیر شاهد ملاقات‌های عاشقانه‌ی دو نوجوان است، پسری مسیحی و دختری مسلمان که مخفیانه اوقاتی را با هم سپری می‌کنند. اما جنگ آغاز می‌شود و همه‌چیز دگرگون می‌شود. الیف شافاک در کتاب جزیره درختان گمشده از تعلق، هویت و عشق سخن می‌گوید.

درباره‌ی کتاب جزیره درختان گمشده:

قبرسِ پسااستعمار است و دو نوجوان که دل به‌هم سپرده‌اند. کتاب جزیره‌ی درختان گمشده (The Island of Missing Trees) درباره‌ی پسری یونانی و مسیحی و دختری تُرک و مسلمان است که در حضور یک درخت انجیر همدیگر را مخفیانه ملاقات می‌کنند، اما جنگ درمی‌گیرد و آن‌ها مجبور به پرداخت بهای احساسی سنگینی می‌شوند؛ تا سال‌ها بعد، تنها چیزی که از عشق آن‌ها باقی می‌ماند همان تک‌درخت است. الیف شافاک (Elif Shafak) در این کتاب، به‌طرزی هنرمندانه، زیبایی و خشونت را در کنار هم قرار می‌دهد. رمان جزیره‌ی درختان گمشده در زمان و مکان به جلو و عقب می‌رود و به سه روایت تقسیم می‌شود. بخشی از روایت را همان درخت انجیر برایمان تعریف می‌کند، درختی که تمام این سال‌ها شاهد بی‌طرف وقایع بوده است، قسمتی از داستان هم در اواخر دهه‌ی 2010 در لندن می‌گذرد که از زبان راوی دانای کل نقل می‌شود. راوی سوم شخص دیگری نیز اتفاقات سال 1974 قبرس را روایت می‌کند. جزیره‌ی درختان گمشده، که بسیاری آن را بهترین اثر شافاک می‌دانند، داستانی جادویی و جذاب درباره‌ی عشق، تاریخ و طبیعت است و پرسش‌های مهمی را در مورد از دست دادن خانه و کنار آمدن با شرایط و رازها مطرح می‌کند. «مهاجران با گذشته‌شان چه می‌کنند و فرزندانشان چگونه تحت تأثیر درد آن‌ها قرار می‌گیرند؟» این پرسشی است که در خلال این رمان بارها ما را به فکر فرو می‌برد.

افتخارات کتاب جزیره درختان گمشده:

- کتاب منتخب باشگاه کتابخوانی ریز - از کتاب‌های منتخب در حوزه‌ی داستان و ادبیات به انتخاب آمازون - از کتاب‌های منتخب برای جایزه‌ی کوستا نول سال 2021

چشمهایش و ملکوت

110,000 تومان
کتاب چشمهایش و ملکوت نوشته جعفر مدرس صادقی توسط انتشارات مرکز با موضوع ادبیات، ادبیات داستانی، رمان، داستان های فارسی به چاپ رسیده است. بخشی از متن کتاب «بهرام صادقی نه اهل سیاست بود و نه هیچ سر و کاری با هیچ محفل و دار و دسته‌ای داشت. حتا کافه هم نمی‌رفت. قهوه‌خانه می‌رفت و به جاهای پرت و پلا. اما دوستان دلسوز و روشنفکری که در کمین او بودند او را پیدا کردند و به کافه‌ها بردند و به جلسه‌های ادبی و شعرخوانی و داستان‌خوانی کشاندند. هرچند این تلاش‌ها به جایی نرسید و اگر هم به جایی رسید، دوام چندانی پیدا نکرد. حتا وقتی که دوستان تصمیم گرفتند داستان‌های پراکنده‌ای را که در مجلّه‌های سخن و فردوسی و صدف و کتاب هفته چاپ کرده بود جمع و جور کنند و یک مجموعهٔ آبرومندی برای او ترتیب بدهند، خودِ او در دسترس نبود و در گرداوری و ویرایش متن داستان‌هایی که داشت چاپ می‌شد هیچ نظارت و مُراقبتی نکرد و هیچ نقشی نداشت. سالها پیش از انتشار این مجموعهٔ آبرومند و یکی دو ماه پیش از آن که دستنوشتهٔ «ملکوت» را به دست چاپ بدهد، در نامه‌ای به ابوالحسن نجفی می‌نویسد «به دنیای ذهنی خودم پناه برده‌ام» و از احساسی حرف می‌زند که از کودکی با او بوده است و این اواخر در وجودش به شدّت قوّت گرفته است. می‌گوید «از همان اوایل بچگی گاهی حس می‌کردم مثل این که روی زمین نیستم، یعنی به فاصلهٔ چند سانتی‌متر از خاک قدم برمی‌دارم...» و تعریف می‌کند که یک روز آفتابی که با خانواده رفته است باغ و دسته جمعی نشسته‌اند روی ایوانی که جوی آبی از کنارش می‌گذرد، ناگهان احساس می‌کند که سرش داغ شده و خودش را می‌بیند که سبک شده و از روی قالی بلند می‌شود و به هوا می‌رود. «همه چیز وضوح خودش را از دست داد و مه عجیب و غریبی سراسر باغ و گُلها و ایوان را گرفت و همه چیز حاشیه‌دار شد و من احساس کردم که وجودم از خودم مثل این که جدا شد و دیگر در دنیای پدر و مادرم و بچه‌ها و باغ نیستم، مثل این که به جای دیگری رفته‌ام... بعداً به من گفتند که تکانم داده بودند و من فوراً خوب شدم.» اما او هرگز خوب نشد. این واقعه هر چند سالی یک بار تکرار می‌شد و تا بزرگسالی و تا زمانی که این نامه را می‌نوشت و تا سالها بعد ادامه پیدا کرد. به قول خودش، احساس «بیگانگی» به «همه چیز» و تنهایی: «تنهای تنهایم. دیگر همه‌شان را شناخته‌ام... ولشان کن!» عین همین واقعه را در «ملکوت» از زبان «م.‌ ل.» روایت کرده است: «دوازده سال داشتم و با خانواده‌ام به باغ رفته بودیم. آن روز که در ایوان باغ نشستیم و من با گلهای سرخ باغچهٔ جلو ایوان بازی می‌کردم. جوی آب از کنار باغچه می‌گذشت و پونه‌های خودرو عطر خود را با نسیم تا دوردست می‌فرستادند، بچه‌ها پشت سرم به جست و خیز و بازی مشغول بودند و من باز هم از آنها کناره گرفته بودم. چیزی بود که مثل همیشه مرا بسوی انزوا و تنهایی می‌کشاند. ناگهان مادرم از قفا صدایم زد و در همین وقت بود که غنچه‌ای در انگشتانم له شد. دستم از تیغ خار آتش گرفت و من فریاد زدم می‌سوزد.... همه چیز زرد شد و پرده‌ای نگاهم را کدر کرد و مثل اینکه کمی از زمین بلند شدم. سرم گیج رفت و گرمای کشنده‌ای در سراسر بدنم لول خورد...» دکتر حاتم «ملکوت» هم که به دوست و دشمن و آشنا و بیگانه آمپول مرگ تزریق می‌کند، سرش پیر است و تنش جوان و میان مرگ و زندگی در نوسان است. می‌گوید «یک گوشهٔ بدنم مرا به زندگی می‌خواند و گوشهٔ دیگری به مرگ...» و می‌گوید «درد من این است. نمی‌دانم آسمان را قبول کنم یا زمین را... هر کدام برایم جاذبهٔ بخصوصی دارند...» احساس «انزوا» و «تنهایی» دوران کودکی به اندیشهٔ «مرگ» و «نیستی» در جوانی مُنجر شد. از همان سالهای آخر دبیرستان فکر خودکُشی در میان دوستان و همشاگردی‌ها قوّت گرفته بود. یک جور بازی و مسابقهٔ خودکُشی پیش آمده بود. منوچهر فاتحی یکی از دوستانی بود که چند بار تهدید به خودکُشی کرد، اما خودش را نکُشت. تا لب‌لب مُردن رفت، اما زنده و صحیح و سالم برگشت. یکی از همشاگردی‌ها همهٔ تقصیرها را به گردن معلّمی می‌اندازد که از رشت آمده بود و «اگزیستانسیالیست» بود و طرفداران فراوانی پیدا کرده بود. به این دار و دستهٔ ناامیدی که مُدام دم از خودکُشی می‌زدند «اگزی» می‌گفتند.» فهرست کتاب چشمهایش زمین هوا بزرگ علوی: ورق پاره ها و داستان های دیگر بهرام صادقی: قنقنه ها و داستان های دیگر یادداشت

ناخودآگاه سیاسی (روایت در مقام کنش نمادین اجتماعی)

160,000 تومان

معرفی کتاب ناخودآگاه سیاسی (روایت در مقام کنش نمادین اجتماعی)

فردریک جیسمون در ناخودآگاه سیاسی بار دیگر بر جدایی ادبیات از سیاست خط بطلان می‌کشد و پیوندهای آفرینش ادبی را با بستر سیاسی‌اش از نو به‌نحوی بدیع برقرار می‌کند. جیمسون در این کتاب بر اولویت تفسیر سیاسیِ متن‌های ادبی پای می‌فشارد. به عقیده‌ی او، تفسیر سیاسی در حکم تکمله یا ابزاری کمکی برای روش‌های مرسوم تفسیر نیست، بلکه در کانون درک ما از متن ادبی جای دارد. مفهوم «ناخودآگاه سیاسی» چارچوبی برای همین درک از آفرینش ادبی و تفسیر آن فراهم می‌کند، مفهومی که ریشه‌هایش را در برداشت فروید از تحقق آرزو به عنوان عملی جبرانی و کارکرد روایت در تحلیل لوی‌استروس از «تفکر وحشی» می‌توان یافت. جیمسون به کمک منابع خود می‌کوشد این فرضیه را بپرورد که آثار ادبی را می‌توان راه‌حل‌هایی نمادین برای بن‌بست‌ها و معضلات اجتماعی واقعی دانست که تنها به نحوی ناخودآگاه احساس می‌شوند. در این میان وظیفه‌ی منتقد این است که اسباب بازسازی آن مسائل و تناقض‌های واقعی را فراهم کند که متن در مقام کلی پرتنش آن‌ها را به درون بافت خود می‌کشد و آن‌چه صرفاً حس می‌شد به رؤیت درمی‌آورد. در ادامه جیمسون نظریه‌اش را برای تفسیر آثار کلاسیک قرن نوزدهم و بیستم، نظیر رمان‌های بالزاک، گیسینگ و کنراد، به کار می‌گیرد. ناخودآگاه سیاسی در دوره‌ای به نگارش درآمد که موج نظریه‌های فرانسوی همه‌جا فراگیر می‌شد و مطالعات فرهنگی در آن‌سوی اقیانوس اطلس را نیز درنوردیده بود. بخش مهمی از غنای نظری اثر جیمسون ناشی از تلاش قهرمانانه‌ی او برای سرشاخ‌شدن با کثیر نظریه‌هایی است که اولویت تفسیر سیاسی یا مارکسیستی متن‌ها را به چالش می‌کشند و برای آن جایگاهی صرفاً در کنار سایر نظریه‌های موجود قائل می‌شوند. ماندگاری اثر جیمسون و تثبیت آن به عنوان اثری شاخص و تأثیرگذار در نقد فرهنگ و مطالعه‌ی ادبیات نشان می‌دهد که بلندپروازی نظری او خالی از بهره و توفیق نبوده است. ناخودآگاه سیاسی (روایت در مقام کنش نمادین اجتماعی) - انتشارات نی

سیگار و سیاست

150,000 تومان
داستان کتاب سیگار و سیاست ساده به نظر می رسد: علم بر اعتیاد و سود پیروز شد. با این حال، واقعیت پیچیده تر و سیاسی تر است. از نظر تاریخی فقط عادات بد نبودند، بلکه دولت بود که صنعت تنباکو را ارتقا داد. دولت ها از طریق اشاعه فرهنگ سیگار کشیدن در محصولات فرهنگی خود این عمل را در مردم درونی کردند. نویسنده این کتاب سارا میلوف، استادیار تاریخ در دانشگاه ویرجینیا است. او که یکی از اعضای سابق بنیاد علوم انسانی ویرجینیا بود، در مورد صنعت تنباکو، ظهور سیگارهای الکترونیکی و مبارزه مردمی برای مبارزه با تغییرات آب و هوایی نوشته است. تحقیقات او به بررسی این موضوع می‌پردازد که چگونه گروه‌های ذینفع سازمان‌یافته و آمریکایی‌های روزمره بر سیاست‌های دولت تأثیر می‌گذارند.

ما اينجا داريم مي ميريم

42,000 تومان

جملاتی از کتاب ما این‌جا داریم می‌میریم

خوشبختی‌ها را گم کرده‌ایم، همه‌شان گم شدهاند. دستمان خالی است دیگر هیچ نوری توی دستهامان نیست.
گاهی همین قدر که بنشینم و ده دقیقه توی حال خودم باشم و کارگرهای ساختمان روبرو تیرآهن خالی نکنند و دلم برای چیزی شور نزند و تسمه کولر پاره نشود به گمانم خوشبختم.
خوبی تهران همین است که همه‌چیز گم می‌شود توی های و هوی شهر.
طلاپری می‌داند که هر ستاره مال کدام آدمیزاد است و حال می‌بینیم که آدمیزادها همیشه با جام چای کنار پنجره می‌ایستند و هیچ‌وقت پری‌های جنگل را صدا نمی‌زنند. آدمیزادها عاشق آسمان هستند و مدام دنبال ستاره‌های‌شان می‌گردند.
مادرش همیشه می‌گفت هیچ کار خدا بی‌حکمت نیست. بعد هم غش‌غش می‌خندید که یک خدایا شکر بگو و خودت را راحت کن. تا آن سر دنیا هم که بدوی نمی‌فهمی چرا بلاهای ریز و درشت سر آدم می‌آید.
آدمیزادها هیچ‌وقت صدایی را که نمی‌بینند، نمی‌شنوند. حتی گاهی خوشبختی‌های کوچک‌شان را هم نمی‌بینند.