کوفسکی، کارآگاه خصوصی 4/ عقاب دروازه

99,000 تومان

سفارش:0
باقی مانده:1
کیویاتکوفسکی عاشق سردرآوردن از اسرار و معماهاست و ول‌کن ماجرا هم نیست. او خودش را کارآگاه خصوصی درجه‌یک می‌داند، هم‌ردیف شرلوک هولمز و مایکل بلومکوئیست و مجانی هم کار نمی‌کند.

هر کاری از دست او برمی‌آید، به‌جز این یکی: فوتبال. با اینحال وقتی یانا از او کمک می‌خواهد او نه نمی‌گوید و دست‌به‌کار می‌شود. در تیم اِف. سی. هولوندروگ اتفاق‌های عجیبی می‌افتد و برای کشف معمای این اتفاق‌ها لازم است دست به یک کار خیلی سخت بزند. بله کوفسکی دروازه‌بان تیم فوتبال می‌شود.

فقط 1 عدد در انبار موجود است

توضیحات

کوفسکی، کارآگاه خصوصی 4/ عقاب دروازه

نویسنده
 یورگن بانشروس
مترجم
فریبا فقیهی
نوبت چاپ
تعداد صفحات 96
نوع جلد —-
قطع
سال نشر
سال چاپ اول ——
موضوع
کودک و نوجوان
نوع کاغذ ——
وزن 0 گرم
شابک
9786222040796
توضیحات تکمیلی
وزن 0.5 کیلوگرم
نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “کوفسکی، کارآگاه خصوصی 4/ عقاب دروازه”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

خلاصه کتاب PDF

چند صفحه از کتاب

اطلاعات فروشنده

اطلاعات فروشنده

  • فروشنده: aisa
  • هیچ ارزیابی یافت نشد!
محصولات بیشتر

زيرآفتاب خوش خيال

4,000 تومان

معرفی کتاب زیر آفتاب خوش خیال عصر

جیران گاهان در کتاب زیر آفتاب خوش خیال عصر به روایت ازدواج دختری یهودی به نام مونا با مردی مسلمان می‌پردازد و مسائل و مشکلات زندگی این دو زوج را قبل و بعد از ازدواج به تصویر می‌کشد. این اثر که اولین رمان جیران گاهان، نویسنده جوان ایرانی است، در سال 1389 موفق به کسب جایزه بهترین رمان اول بنیاد گلشیری شده است. مونا دختری یهودی است که علیرغم عرف و دینی که دارد به پسری مسلمان که استاد موسیقی است، علاقه‌مند می‌شود و همین موضوع باعث می‌شود تا خانواده‌اش او را طرد کنند. اما مونا از عشقش دست برنمی‌دارد و به خاطر شهریار به ظاهر مسلمان شده و با او ازدواج می‌کند. پس از مدتی که از زندگی زناشویی مونا و شهریار می‌گذرد، دچار مشکل شده و رابطه‌شان به جدایی ختم می‌شود. مونا مجبور می‌شود به تنهایی زندگی ‌کند و یک روز با تماس خواهرش و اطلاع از بیماری مادرشان باعث می‌شود تا مونا شروع به مرور وقایع گذشته کند. جیران گاهان هنگام نگارش، نگاهی بی‌طرفانه به داستان داشته و از افراط و تفریط دوری می‌کند. همین موضوع سبب می‌شود تا روایت داستان باورپذیرتر جلوه کند. او در روایتش از شیوه جریان سیال ذهن استفاده کرده اما آن را به گونه‌ای بکار برده است که شما را گیج نمی‌کند. زیباترین و در عین حال قابل تقدیرترین جنبه کتاب زیر آفتاب خوش‌خیال عصر آن است که از رائه‌ی چهره‌ی سیاه یا سفید به شخصیت‌های داستان پرهیز شده است. چهره‌ی خانواده‌ی مونا که کلیمی هستند به صورتی انسانی به تصویر کشیده شده است و هیچ‌ کدام از آنان یکسره خوب یا یکسره بد نیستند. تمام شخصیت‌های داستان از جمله مونا و شهریار جنبه‌های مثبت و منفی دارند. حتی در روند داستان اشاره‌ای به پیش‌داوری‌های پدر و مادر شهریار در رابطه با کلیمیان می‌شود. از ظرایف قابل احترام این کتاب نیز می‌توان به عدم تجانس فرهنگی در بین خانواده‌های این زوج اشاره کرد. عدم پذیرش کامل مونا از سوی خانواده‌ی شهریار گرمای رابطه‌ی عاطفی این دو نفر را سرد کرده و به گونه‌ای روایت می‌شود که گویی جدایی آن‌ها به دلیل این عدم تجانس فرهنگی و پیش‌داوری‌های ذهنی از پیش رقم خورده است. با اینکه شهریار در روند داستان، تلاشش را برای شناخت بهتر فرهنگ خانواده مونا می‌کند اما رفته رفته این تمایل به شناخت کم شده و جایش را به رفتاری آمرانه و مردسالارانه می‌دهد. در بخشی از کتاب زیر آفتاب خوش‌خیال عصر می‌خوانیم: شیشه ‌شور را از روی هره‌ی پنجره برمی‌دارد. دمپایی‌ها را به نوبت می‌کند و روی هره می‌رود. وزنش را روی پنجره می‌اندازد. شیشه شور را فشار می‌دهد. قطره‌های ریز آب روی شیشه پخش می‌شوند. بوی تمیزی دماغش را پر می‌کند. روزنامه را روی سطح بی‌رنگ، محکم بالا و پایین می‌کشد. پشت قطره‌های آب و کف، کوچه خالی است. نه زنی، نه مردی، نه گربه‌ای، نه بچه‌ای. کوچه خوابیده. یکی دو ساعت دیگر خیابان پر می‌شود از مامان‌ها که سرشان را از در ورودی آپارتمان‌ها بیرون می‌آورند و سر بچه‌ها داد می‌کشند. پسربچه‌ها که گل‌کوچیک بازی می‌کنند و دختر بچه‌ها که دم در خانه‌ی همدیگر می‌پلکند. فقط یک دختر مو‌مشکی با پسرها فوتبال بازی می‌کند. آن‌قدر ریزه است که خودش را چابک از لا به ‌لای پسرها رد می‌کند و شوت می‌زند توی دروازه‌ی زپرتی که می‌گذارند وسط کوچه. موسی و ادنا عاشق فوتبال بودند. مامان نمی‌گذاشت بروند توی کوچه. می‌گفت: «لازم نکرده با این گوییم‌ها بازی کنین واسه‌ی من.» موسی توی خانه رژه می‌رفت و می‌گفت: «حرفم باهاشون نباید زد. چه برسه به فوتبال بازی کردن.» این کلمه را تازه یاد گرفته بود. تا چند ماه همه‌چیز و همه‌کس مزخرف بودند. مسئله‌های ریاضی، پسرهای گوییم همسایه، ماهی‌هایی که هر از گاهی توی حوض جان می‌دادند، روی آب بی‌حرکت بالا آمدند و چپه می‌شدند، و شلوار پاره‌اش که هرچه مامان می‌دوخت هفته بعد دوباره خشتکش جر می‌خورد. ادنا ولی دور از چشم مامان توی کوچه می‌پرید. مخصوصاً وقت‌هایی که مامان تو زیرزمین بود. او لب حوض می‌نشست و با انگشت‌های پایش بازی می‌کرد. شصت پای چپ با راست احوال‌پرسی می‌کرد و بهش شبات شالم می‌گفت.

به ياد اسب ها و پرنده باش

9,000 تومان

معرفی کتاب به یاد اسب‌ها و پرنده باش

کتاب به یاد اسب‌ها و پرنده باش مجموعه اشعاری زیبا از محمود معتمدی است که با مضامین اجتماعی سروده شده و شعرهای عاشقانه کمتر در آن دیده می‌شود. محمود معتقدی در 26 مهر 1325 در شهرستان آمل به دنیا آمده است. او در دوران تحصیلش در دانشگاه خوارزمی، به محافل ادبی و شب شعرهای احمد شاملو و سیاوش کسرایی می‌رفت تا این که از دهه 60 به طور جدی به گفتن شعر و همکاری با مطبوعات روی آورد. همچنین معتقدی در حوزه نقد ادبی نیز فعالیت می‌کند. از آثار این شاعر منتقد علاوه بر مجموعه حاضر، می‌توان به «پاره‌های ممنوع»، «به گوزن‌های تشنه چیزی نگو»، «گزینه اشعار» و «ابرها خاموشند» اشاره کرد. در بخشی از کتاب به یاد اسب‌ها و پرنده باش می‌خوانیم: از خاورمیانه تا کوچه‌های اندلس هزار جزیره‌ی کوچک همیشه در راه‌اند کافی‌ست به دماغه‌ی افریقا سفر کنی مشرقِ سنگینی‌ست از بهار تا سرزمین‌های مادری‌ات!

دفترچه خاطرات جغد 1/ جشنواره‌ی بالادرختی اِوا

85,000 تومان
زندگی هوهویی اِوا بال‌قلنبه واقعاً هوهویی است. او همه‌ی همه‌چیز را برای دفترچه‌خاطراتش تعریف می‌کند. اگر می‌خواهید همه‌ی بال‌بالی‌های زندگی هوهویی‌اش را بخوانید، دفترچه‌خاطراتش را کش بروید!
این‌دفعه اوا یک نقشه‌ی عالی توی سرش دارد. او می‌خواهد یک جشنواره‌ی بهاری در مدرسه‌ی جغدی راه بیندازد. حالا اوا کلی کار دارد. فکر می‌کنید به‌تنهایی از پس این‌همه کار برمی‌آید؟ اوا جغد کوچولو یک فکر بکر دارد. او می‌خواهد در مدرسه یک جشنواره بهاره راه بیندازد که در آن کلی برنامه‌های جالب مثل شیرین‌کاری، شیرینی‌پزی، مسابقه لباس‌های خوشگل و مسابقه نقاشی برگزار شو

تورفین، وایکینگ مهربان 5/ تورفین و مهاجمان خشمگین

30,000 تومان
کتاب تورفین وایکنیگ مهربان داستان پسری به اسم تورفین است. تورفین برخلاف سایر وایکینگ‌ها پسری بسیار مهربان است ، در واقع او یک وایکینگ معمولی نیست. پدر تورفین که جانش از مهربانی بیش از حد پسرش به لب رسیده، تصمیم می‌گیرد او را به سفرهای دریایی بفرستد
شاید فکر کنید همه‌ی وایکینگ‌ها خشن و زمخت و بدجنس و پشمالو و بوگندو هستند.

اما تورفین یک وایکینگ معمولی نیست!

تورفین و سه برادرش، به دریای شمال می‌روند تا مادرشان را که دزدیده شده، نجات بدهند.

آیا تورفین وایکینگ مهربان می‌تواند مادرش را پیدا کند، پیش از آنکه خیلی دیر شود؟

سفارش:0
باقی مانده:1

مدرسه‌ی خیال‌باف‌ها 2/ جاسوسی که ناهار مدرسه را دوست داشت

175,000 تومان
سلام!
من ایزی‌ام، تنها دختر پدر و مادرم و دانش‌آموز کلاس چهارم «ج».
چند تا دوست خوب دارم که با هم به یک مدرسه می‌رویم. اما مشکلاتی هم دارم؛ مثلاً اینکه خیلی وقت‌ها مامان، بابا و معلم‌ها حرف‌های من و دوست‌هایم را باور نمی‌کنند. البته این موضوع اصلاً باعث نمی‌شود که ما درباره‌ی چیزهای مشکوک تحقیق نکنیم. با ما همراه باشید تا شما هم نتیجه‌ی تحقیق‌هایمان را بفهمید. ماجرای این کتاب درباره‌ی هم‌کلاسی تازه‌واردمان است. او از فرانسه آمده و اسمش مَتیلد است. من خیلی بیشتر از بقیه‌ی بچه‌ها برای آمدنِ متیلد هیجان دارم، چون خانم جونز فقط به من گفته راهنمای او باشم. اما انگار مشکلاتی وجود دارد... رفتارِ متیلد کمی عجیب‌وغریب است؛ هم قیافه و قدوقواره‌اش و هم ناهار دلخواهش در مدرسه... دقیقاً همان غذایی را دوست دارد که ما همگی از آن متنفریم! نکند او جاسوس باشد! ما فکر می‌کنیم حتماً کاسه‌ای زیر نیم‌کاسه است، برای همین هم قبل از آنکه دیر بشود و اتفاق‌های بدی بیفتد، تحقیق‌هایمان را شروع می‌کنیم تا سر از رازهای او دربیاوریم. ** برنده‌ی جایزه‌ی بلوپیتر ۲۰۱۵
سفارش:0
باقی مانده:1

شاهنامه‌ی فردوسی 12: از پادشاهی بهمن تا پایان کار اسکندر

88,000 تومان

در بخشی از کتاب شاهنامه فردوسی - جلد 12: از پادشاهی بهمن تا پایان کار اسکندر می‌خوانیم

رها کردن بهمن زال را و بازگشتن به ایران پشوتنِ فرخنده در این هنگام وزیر بهمن بود. او که از بسیاریِ کُشتار به‌سختی ملول شده بود، نزد شاه بر پای خاست و گفت: «ای پادشاه دادگر و راست‌کردار، اگر در دل هوای کینه‌خواهی داشتی، برآورده شد. پس اکنون امر به کُشتار و غارت و جنگ مده و خروش و آشوب را مپسند. از خداوند بترس و از ما شرم کن و به این گردش چرخ گردون بنگر که یکی را از افتخار به ابر برمی‌آورد و دیگری را خوار و زبون می‌کند. نه پدرت، آن پادشاه جهانگیر و لشکرافروز، می‌دانست که عزم سرزمین نیمروز باعث مرگش می‌شود و نه رستم می‌دانست که رفتن به شکارگاه کابل او را در چاه آن سرزمین نابود می‌کند. حال تو سعی کن تا وقتی هستی، کسی را که دارای نژاد بزرگ است نرنجانی. اگر فرزند سام نریمان از بند و زندانی که برایش ساختی به درگاه پروردگار بلندمرتبه بنالد، تو از ناله‌ی او، هر‌چند بلنداختر باشی، به خود خواهی پیچید.   تو این تاج شاهی را از رستم، آن پاسدار تخت شاهی که بسیار رنج می‌برد و کمر به خدمت بسته بود، به‌ یادگار داری نه از گشتاسب‌شاه و اسفندیار. از زمان کیقیاد بگیر تا به کیخسروِ روشن‌رای، همگی بزرگی خود را از نیروی شمشیر او داشتند و دنیا را زیر پای او نثار می‌کردند. اگر خرمندی، بند از پای زال بردار و دلت را به راه راست بازگردان!»