گرامشی و انقلاب: مقالاتی پیرامون انقلاب اکتبر
95,000 تومان
انتشارات چشمه منتشر کرد:
آنتونیو گرامشی در سال 1913 و بعد از تجربهای که از انتخابات ایتالیا در ساردنیا کسب کرد، عضو حزب سوسیالیست ایتالیا شد.
با شروع جنگ جهانی اول گرامشی رفتهرفته نویسندهی روزنامهی اَوِنتی، ارگان رسمی حزب سوسیالیست ایتالیا، شد و نقدهای خود را علیه جریان رفُرمیست حزب سوسیالیست ایتالیا تندتر کرد. در 1917، گرامشی تکشمارهی شهر آینده را منتشر کرد.
انقلاب اکتبر مثالی از بدیلی بود که گرامشی در شهر آینده به آن امید بسته بود. از تحولات انقلاب خبرهای ضدونقیض و سانسورشدهی اندکی به غرب میرسید.
در ابتدا روزنامههای بورژوایی انقلاب روسیه را همچون انقلاب کبیر فرانسه در راستای شکوفایی ایدهآلهای لیبرالی معرفی کردند.
اما پس از آنکه به ماهیت پرولتری آن پی بردند، در محکومیت انقلاب اکتبر از هیچ کوششی دریغ نکردند. گرامشی با مطالعهی دقیق انقلاب اکتبر، بهخصوص آثار لنین، اندیشه و عمل خود را بر سازماندهی انقلاب در ایتالیا و در سرتاسر جهان معطوف کرد.
این کتاب شامل بخشی از مقالات گرامشی در سالهای توفانی 1917 تا 1920 است که بهخوبی نگاه پرشور و همدلانهاش را به انقلاب اکتبر روسیه نشان میدهد.
فقط 1 عدد در انبار موجود است
گرامشی و انقلاب: مقالاتی پیرامون انقلاب اکتبر
نویسنده |
آنتونیو گرامشی
|
مترجم |
—-
|
نوبت چاپ | 3 |
تعداد صفحات | 189 |
نوع جلد | شومیز |
قطع | رقعی |
سال نشر | 1401 |
سال چاپ اول | —— |
موضوع |
فلسفه و حکمت
|
نوع کاغذ | —— |
وزن | 185 گرم |
شابک |
9786007405512
|
وزن | 0.185 کیلوگرم |
---|
اطلاعات فروشنده
- فروشنده: aisa
- هیچ ارزیابی یافت نشد!
نگهبانان گاهول 4/ محاصره
از سوی دیگر، بزرگان درخت گاهول کبیر، سورن را فراخواندهاند و او را برای مأموریت به جایی فرستادهاند که خیال نمیکرد هرگز دوباره آنجا را ببیند: «آکادمی سنتایگی مخصوص جغدهای یتیم».
سورن و همراهانش باید برای جاسوسی وارد سنتایگی شوند و بعد از تمامشدن کارشان، بدون جلب توجه بیرون بیایند.
سورن یک بار از زندان سنگی سنتایگی فرار کرده است و اگر قرار باشد صلح برگردد، او باید دوباره فرار کند...
تندباد
معرفی کتاب تندباد
لوران گوده در کتاب تندباد، شما را با شخصیتی مواجه میکند که به خاطر فساد، تلخی و رنجی که در پیرامونش وجود دارد از زندگی به تنگ آمده و مدام مشغول روایت از جهان خشنی است که او را دربرگرفته و به قول خودش «دوست دارد سیاه و آزاد بمیرد». تندباد (Ouragan roman) رمانی پر از روایتهای کوچک از محلههای پست، کشمکشها و تلاش برای حفظ هویت است. راوی مانند قصهگویان سیاه پوست قرن نوزدهم مداوم روایت میکند و باعث میشود شما با قصهها و کلماتش میخکوب شوید. لوران گوده (Laurent Gaude) نویسندهای است که در هر یک از آثارش به گوشهای از جهان میرود و با پرداختن به رویدادها، آداب و رسوم، تاریخ و مصیبتهایی که انسان ناخودآگاه با آنها درگیر میشود، نگاهی از دنیای متفاوت در برابر چشمان شما میگذارد. او در این داستان به آمریکا میرود و قهرمانانش را از نیواورلئان و لوئیزیانا انتخاب میکند، شخصیتهایی که خود را رودرروی تندباد کاترینا (اوت 2005) میبینند و خط سرنوشتشان در تصویری از آخر زمان با هم تلاقی میکند. هنگامی که توفان شروع شد بیشتر محلههای مرفهنشین خانه خود را تخلیه کردند، اما ساکنان سیاه پوست بخشهای فقیر در خانههای خود ماندند چون نه وسیلهای برای فرار داشتند و نه تمایلی، چرا که زندگی برای آنها در جای دیگر بیمعنا بود. گوده که پس از این فاجعه بسیار دگرگون شده بود، تصمیم گرفت عکسها و مقالههایی از روزنامههای آن روزها را گردآوری کند. او در برنامهای تلویزیونی میگوید که عکس زن سیاه پوستی که پرچم امریکا را بر شانه حمل میکند از یکی از همین عکسها زاده شده است. او به دنبال شخصیتی بود که لبریز از خشم و نفرت است و اضافه میکند «برای من جالب است که در چنین مواقعی آتشسوزی جنگلها، زمین لرزهها، فوران آتشفشانها انسان پی میبرد که نیروی حاکم بر این سیاره هم تراز قدرت او نیست و چیزی مبهم و ژرف وجود دارد که بشر واقعاً در برابر آن حقیر است. اینکه غرور انسان در چنین لحظههایی خرد میشود و از بین میرود واقعاً جالب است.» بسیاری از استعارههای رمان برگرفته از تورات هستند، از جمله کشتی نوح در دل توفان و سیلاب و هرگونه ارجاع به کتابهای مقدس ناخواسته و غیر عمد بوده و نویسنده هیچ علاقهای نداشته که مفاهیم دینی را وارد چهارچوب داستان کند. در بخشی از کتاب تندباد میخوانیم: به خیابانهای شهر نگاه میکند که دارند خالی میشوند و به مردمی که دسته دسته میدوند و خانهها را ترک میکنند و میداند که جایی برای او نخواهد بود. پدرها را میبیند که ماشینها را پر از بار میکنند و بنزین ذخیره برمیدارند، مادرها را میبیند که با قیافههای درهم کشیده برای چندمین بار از بچههاشان میپرسند که آیا قمقمهها را پر کردهاند یا نه، همه را نگاه میکند و میداند که جزء آنها نیست. او میماند چون ماشینی ندارد، چون نمیداند کجا برود و خسته است. میماند، شهر در تب و تاب است و او جزء شهر نیست. مردم میترسند، عرق میریزند و هول برشان داشته که یک دقیقه را هم هدر ندهند، ولی او با آنها نیست. واقعاً نمیترسد، به مرگ فکر نمیکند، فقط فکر میکند که این هم یک امتحان است، امتحانی سخت. میداند که دوباره از پا درمیآید، انگار زندگی فقط همین است و او باید تسلیمش شود. به مردها و زنهایی که میروند نگاه میکند و به محلهی نکبتبارش برمیگردد، سرافکنده برمیگردد. خیابانهای اینجا آرامتر از مرکز شهرند. کسی در جنب و جوش نیست. باز خیابانهای پهن و فقیرانهای را میبیند که حتی خانههاشان هم خسته به نظر میرسند و بیاختیار صدای چکشِ قاضی را میشنود. باد بلند میشود. توفان نزدیک میشود و مثل همیشه قسمت آنهاست، قسمت بدبخت و بیچارههای درمانده، فقط مال آنها. موقع پرداخت صورت حساب به نظرش میرسد که زن جوان طور عجیبی نگاهش میکند. شاید از اینکه آدمی عادی دیده جا خورده است. حتماً با خودش فکر کرده بود که مسافر اتاق 507 مردی است بدبخت، معتادی که بیرون کردنش به این راحتیها نخواهد بود. « از مینیبار استفاده کردید؟» اشاره میکند که نه و بعد اضافه میکند، «فقط یک تماس تلفنی داشتم.» زن درحالیکه با اخم به صفحهی کامپیوتر زل زده تصدیق میکند. رسیدش را چاپ میکند و میگیرد طرفش. او نگاه میکند. مدت مکالمه مشخص است: یک دقیقه و پنج ثانیه. خندهاش میگیرد. یک دقیقه و پنج ثانیه. زمان خیلی کمی بود برای بیرون کشیدنش از آن اتاق. شماره گرفته بود. به رغم سالهای سپریشده هنوز شماره را از بر بود. فکر کرده بود خودش گوشی را برمیدارد یا اینکه باید پیغام بگذارد. برای شنیدن صدایش سر از پا نمیشناخت، ولی صدای بچگانهای جواب داده بود. لحظهای مکث کرده و بعد گفته بود «سلام، اسمت چیست؟» پسر بچهی آن طرف خط با اطمینان جواب داده بود «بایرون.» پرسیده بود «رز آنجاست؟» بچه انگار مردد بود. با صدای اخمآلودی جواب داده بود «مامانم؟» گفته بود «آره، به مامانت بگو من دارم میآیم.» بچه حرفش را بریده بود، «شما؟» شرم عجیب و خاصی سرتاپایش را گرفته بود. «کینو برنس.» و تکرار کرده بود «بهاش بگو من دارم میآیم.» و گوشی را گذاشته بود. یک دقیقه و پنج ثانیه. حالا دوباره به این لحظهها فکر میکند و نیروی تازهای در وجودش ریشه میدواند. ضربان رگهایش را حس میکند. عجله دارد. عجله دارد که این چند صد کیلومتر را طی کند و برود، آنقدر برود تا به او برسد، عجله دارد که پشت فرمان ماشینش بنشیند و بدون خوردن و نوشیدن براند، چهارصد کیلومتر براند. عجله دارد. این بیقراری از کی سراغش نیامده بود؟ساعت مادربزرگ
معرفی کتاب ساعت مادربزرگ
سفر در زمان، جذابترین اتفاقی است که میتواند برای هر کسی رخ دهد! اتفاقی که برای پاتریشیا، درست در زمانی که کسلکنندهترین روزهای زندگیاش را میگذراند افتاد. کتاب ساعت مادربزرگ اثر تحسینشدهی کیت پیرسون شما را به دل یک ماجراجویی نوجوانانه میبرد و چندین سال به عقب برمیگرداند. اگر دوست دارید لذت سفر در زمان را تجربه کنید، این رمان را بخوانید. کتاب پیش رو توانست در سال 1988 جایزهی کتاب سال انجمن کتابخانههای کانادا را در بخش کودکان از آن خود کند.دربارهی کتاب ساعت مادربزرگ
همهچیز از قهر و اختلاف مادر و پدر پاتریشیا و تصمیم آنها برای جدا شدن از هم اتفاق افتاد. اتفاقی که تعطیلات پاتریشیا را خراب و او را مجبور کرد که به کلبهی تابستانی خالهاش برود. آنهم درحالیکه که نه تابهحال دخترخالهها و پسرخالههایش را دیده بود و نه از دلسوزیهای آزاردهندهی خاله و شوهرخالهاش در امان بود. کیت پیرسون (Kit Pearson) در کتاب ساعت مادربزرگ (A Handful of Time) بخشی از زندگی پاتریشیا، دختری که قهرمان داستان است را روایت میکند. او که بهاجبار در اردوگاه تابستانی خاله رفته و از شر تمسخرهای بچههای او در امان نیست، تصمیم گرفته جور دیگری خودش را سرگرم کند. پاتریشیا که بهتازگی اتاقک پشت خانه را کشف کرده، به آنجا پناه میبرد و بالاخره کنجکاویهایش او را به یک ساعت قدیمی میرساند که میتواند همراه با آن به گذشته سفر کند و به زمانی برسد که مادرش درست همسن خود او و دوازدهساله بود. دخترک که مادرش را این بار در سنوسال خودش میبیند و تازه با دشواریهای زندگی او آشنا میشود، تصمیم میگیرد به شکل دیگری با مادرش برخورد کند... این اتفاق، تابستان کسلکنندهی پاتریشیا را به یک تعطیلات منحصربهفرد، ماجراجویانه و جذاب تبدیل میکند و رابطهی او را با مادرش به شکل دیگری جلو میبرد. اگر دوست دارید در این سفر همراه با پاتریشیا و تجربههای هیجانانگیز او در گذشته باشید، پیشنهاد میکنیم کتاب ساعت مادربزرگ را بخوانید.معرکه
زمين نرم
معرفی کتاب زمین نرم
کتاب زمین نرم، مجموعهای از ده داستان کوتاه اثر نویسندهی جوان، آیین نوروزی است که زندگی اجتماعی، انسان معاصر و دغدغههای او را به تصویر میکشد. این کتاب برشهایی از زندگیهای روزمره، موقعیتهایی ابزورد و آدمهایی پیش پاافتاده را روایت میکند و تلاش دارد با لحنی طنز مشکلات جدید عصر مدرن را به نقد بکشد.دربارهی کتاب زمین نرم
در چند دههی اخیر، سبک زندگی مردم شهرنشین بسیار تغییر کرده. در این میان پیشرفت فناوری نقش عمدهای داشته و کمک کرده سرعت تحولات بیشتر شود. دغدغههای جدیدی که مردم با آن دستبهگریبان هستند، نسبت به دهههای پیش خیلی عوض شده، از عملهای زیبایی و تناسب اندام گرفته تا ثبتنام لاتاری و تور کشورهای خارجی. سبک زندگی نو و تبعات آن دستمایهی داستانهای زیادی بوده و به سبکهای مختلفی روایتشده. کتاب زمین نرم نوشتهی آیین نوروزی، از همین دست داستانهاست: مجموعهای متشکل از ده داستان کوتاه که درونمایهی اصلی آنها مشکلات جدیدی است که احتمالاً همه به نحوی تجربهاش کردهاند. یکی از محورهای اصلی داستان تکنولوژی و وسایل ارتباط جمعی است و همانطور که زندگی اکثر مردم را تحتتأثیر خود قرار داده، در این قصهها هم نقش مؤثری را ایفا میکند. آیین نوروزی در داستانهای کتاب زمین نرم به سراغ موقعیتهای بسیاری ویژهای نرفته و سعی کرده موضوعات معمولی و ساده را انتخاب و برشی از زندگی روزمرهشان را روایت کند. او با زبانی طنز قصهی آدمهای میانمایه و تنهای امروزی را میگوید که در شرایط خستهکننده، غمانگیز و پوی گیر افتادهاند. نمونهی این موقعیتها، داستان تور مالدیو، پنج شب و شش روز است. در این قصه زوجی برای ماهعسل و تفریح به مالدیو میروند اما تمام پنج شب و شش روز را صرف جروبحث در مورد عکسهایی میکنند که میخواهند در شبکههای اجتماعیشان بگذارند. در کتاب این نوع موقعیتهای مضحک و پوچ بارها اتفاق میافتد. نویسنده سادگی را نه فقط در محتوای داستانها که در نوع روایت و ساختار و پایانبندی هم رعایت میکند. تلاش او این است که خواننده در پس پشت اتفاقات پیشپاافتاده، به موضوعات مهمی پی ببرد و دید دیگری نسبت به زندگیاش پیدا کند.نگارگری ایران جلد اول
محصولات مشابه
دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-عشق
دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-سعادت
دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-بدنآگاهی
دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-عقل به روایت کانت
دانشنامۀ فلسفۀ استنفورد-معنای زندگی
آدمکش کور
دانشنامه فلسفه استنفورد 2: فلسفه و مسائل زندگی
موضوع | فلسفه |
نویسنده | جان ماریال، تادئوس مِتس، دن هِیبرون، تاد کالدر، بِنِت هِلم، رونالد دِ سوسا، کرولین مک لاود، الیزابت برِیک، جوزف میلم، رابین س.دیلون، استیون لوپر |
مترجم | امیرحسین خداپرست، مریم خدادادی، غلامرضا اصفهانی، ابوالفضل توکلی شاندیز، حسین عظیمی، ایمان شفیعبیک، ندا مسلمی، مهدی غفوریان، راضیه سلیمزاده |
سرپرست و ویراستار مجموعه | مسعود علیا |
نوبت چاپ | ٢ |
تعداد صفحات | ٦٨٠ |
سال نشر | ١٤٠٢ |
سال چاپ اول | ١٤٠٠ |
نوع جلد | گالینگور روکشدار |
قطع | رقعی |
نوع کاغذ | تحریر |
وزن | ٨٧٢ |
شابک | ١ -٠٣٨٢-٠٤-٦٢٢- ٩٧٨ |
تولید کننده | ققنوس |
دانشنامه فلسفه استنفور 1: زیباییشناسی آلمانی
نویسنده | پل گایر، هانا گینزبورگ، استیون هولگِیت، ایئن تامسون و نیکولاس دیوی |
مترجم | سید مسعود حسینی، داود میرزایی، گلنار نریمانی و وحید غلامیپورفرد |
سرپرست و ویراستار مجموعه | مسعود علیا |
نوبت چاپ | ٣ |
سال نشر | ١٤٠٢ |
سال چاپ اول | ١٣٩٩ |
تعداد صفحات | ٥٣٦ |
نوع جلد | گالینگور روکشدار |
قطع | رقعی |
موضوع | فلسفه |
نوع کاغذ | تحریر |
شابک | ٦ -٣٤٥-٠٤٠-٦٢٢- ٩٧٨ |
وزن | ٧٨٨ |
تولید کننده | ققنوس |
دیدگاهها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.