14 آبان روز آتش (گفت‌وگو با انقلاب)

92,500 تومان

14 آبان، روز آتش” درباره روزي است که شهر تهران به آتش کشيده مي شود و “گفت و گو با انقلاب” به گفته کارگردان، گفت و گويي با عکس ها و تکه فيلم هاي باقي مانده از روزهاي انقلاب است.

فقط 1 عدد در انبار موجود است

شناسه محصول: 9789642135172 دسته: , ,
توضیحات

14 آبان روز آتش (گفت‌وگو با انقلاب)

نویسنده روبرت صافاریان
مترجم
نوبت چاپ 1
تعداد صفحات 161
قطع و نوع جلد رقعی شومیز
سال انتشار 1401
شابک 9789642135172
توضیحات تکمیلی
وزن 0.159 کیلوگرم
نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “14 آبان روز آتش (گفت‌وگو با انقلاب)”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اطلاعات فروشنده

اطلاعات فروشنده

  • فروشنده: Ali
  • نشانی:
  • هیچ ارزیابی یافت نشد!
محصولات بیشتر

چرنوبیل

95,000 تومان
کیش‌ زردشتی‌ در تاریخ‌ ادیان‌ جایگاه‌ ویژه‌ای‌ دارد و سرچشمه‌های‌ آن‌ را چه‌ بسا تا روزگار هند و اروپاییان‌ بتوان‌ پی‌ گرفت‌. این‌ ویژگی‌، کیش‌ زردشتی‌ را با عقاید هند باستان‌ پیوند می‌دهد و آن‌ را یکی‌ از قدیم‌ترین‌ ادیان‌ جهان‌ می‌سازد. وانگهی‌ آموزه‌های‌ زردشت‌ که‌ جنبه‌های‌ روحانی‌ و اخلاقی‌ والایی‌ دارند مطالعۀ این‌ دین‌ را بسی‌ مسرت‌بخش‌ می‌سازد. کتاب‌ حاضر نیاز دانشجویان‌ رشته‌ ادیان‌ به‌طور اعم‌ و دانشجویان‌ ادیان‌ ایران‌ به‌طور اخص‌ را به‌ طور کامل‌ پاسخ‌ می‌گوید، چه‌ اثری‌ قابل‌ فهم‌، مستدل‌ و خواندن‌ دربارۀ تحول‌ باورهای‌ و آداب‌ زردشتی‌ در طول‌ سده‌های‌ متمادی‌ است‌... کم‌تر اتفاِ می‌افتد که‌ کتابی‌ این‌ چنین‌ سرشار از اطلاعات‌، بدیع‌ و در عین‌ حال‌ لذتبخش‌ باشد. نشریۀ تاریخ‌ آسیا

گزارش یک مرگ

79,500 تومان
کتاب گزارش یک مرگ نوشته گابریل گارسیا مارکز ترجمه لیلی گلستان توسط انتشارات مرکز با موضوع ادبیات، ادبیات داستانی، رمان خارجی به چاپ رسیده است. ظهر روزی از ماه اوت، درحالی‌که با دوستانش گلدوزی می‌کرد، حضور کسی را در نزدیکی خانه‌اش حس کرد. لازم نبود سرش را بلند کند تا بداند که آمده. به من گفت: «چاق شده بود، موهایش بفهمی‌نفهمی ریخته بود، برای نزدیک دیدن محتاج عینک بود. اما خودش بود. به خداوندی خدا، خودش بود!» دیوانه شده بود. حتماً مرد هم فکر کرده بود که او هم پیر شده. اما مرد، برخلاف دختر، فاقد ذخیره‌ی عشقی بود که باعث تحمل می‌شد. پیراهنش از عرق خیس بود، مثل همان بار اول روز جشن خیریه، همان کمربند و همان کیف‌های چرمی درزشکافته‌ی سگک‌نقره‌ای را داشت. بایاردو سان رومان بی‌اینکه به باقی کسانی که گلدوزی می‌کردند و مبهوت مانده بودند اهمیتی بدهد، یک قدم جلو آمد. کیف‌هایش را روی چرخ خیاطی انداخت و گفت: ــ خب، من آمدم.

شش یادداشت برای هزاره ی بعدی

67,000 تومان
کتاب «شش یادداشت برای هزاره ی بعدی» کتابی است که براساس مجموعه ای از سخنرانی ها توسط ایتالو کالوینو برای سخنرانی های چارلز الیوت نورتون در هاروارد نوشته شده است ، اما هرگز به دلیل مرگ کالوینو قبل از خروج از ایتالیا ارائه نشد. به این سخنرانی ها در اصل به زبان ایتالیایی نوشته شده و توسط پاتریک کریگ ترجمه شده اند. قرار بود سخنرانی ها در پاییز سال 1985 انجام شود و یادداشت ها در سال 1988 منتشر شود. این یادداشت ها سخنرانی هایی در مورد ارزش های ادبی است که کالوینو احساس می کرد در هزاره آینده مهم خواهند بود. در زمان مرگ ، کالوینو تمام سخنرانی ها را به جز آخرین درس به پایان رسانده بود... «شش یادداشت برای هزاره» مجموعه ای از پنج سخنرانی است که ایتالو کالوینو در زمان مرگش قصد داشت ارائه دهد. چه چیزی باید در ادبیات مورد توجه قرار گیرد؟ کالوینو یک سخنرانی یا یادداشت را به هر یک از پنج ویژگی ضروری اختصاص می دهد: سبکی ، سرعت ، دقت ، بینش و تعدد. در کتاب «شش یادداشت برای هزاره ی بعدی» میراث او برای ما وجود دارد. ایتالو کالوینو افکار والای خود را هزاران سال پیش از ما قبل از بقیه عنوان کرده بود. اکنون به نظر می رسد زمان مناسبی برای بازبینی شش یادداشت او برای هزاره بعدی است ، تحقیق در مورد ارزشهای ادبی که او آرزو داشت به نسلهای آینده وصیت کند. کالوینو ، نویسنده شهرهای نامرئی ، اگر در شب زمستانی یک مسافر ، و دیگر آثار داستانی پست مدرن ، قرار بود این پنج "یادداشت" (قرار بود ششمین مورد باشد) را در سالهای 1985 تا 1986 ارائه دهد ..

هنر زنده ماندن

110,000 تومان
چنين كسي نه نياز دارد كه عبوس باشد و نه تباه و در شكسته بلكه فقط نبايد زاهد و سانياسي گوشه نشين باشد. او با استخوان‌هاي پرتوان بر زمين استوار مي ايستد او با تمام قدرت به زندگي آري مي گويد او با شجاعت زيستن تمام رنج ها و مرارت هاي زندگي را به جان مي‌خرد و فلسفه‌اش وي را تا بدانجا كشانده كه مرگ را بي‌تفاوتي سوار بر بال‌هاي زمان چون نمودي دروغين و شبحي ناتوان در نزديكي خود مي‌نگرد شبحي كه نمي‌تواند هيچ چيزي را به هراس افكند زيرا فرد يادشده نيك مي‌داند كه فقط اكنون در هيات لحظه حاضر براي او هستي دارد...

شاهکارهای ادبی مصور 7… سفر به مرکز زمین

28,000 تومان
جک لندن با سپید دندان از مبارزه برای زندگی می گوید و آزادی را از دریچه چشمان نگران سپید دندان به تصویر کشیده است. اچ. جی. ولز از دشواری‌های زندگی مرد نامرئی می‌گوید که در عین هیجان، دست آخر تنهایی و مرگ او را روایت می‌کند و همچنین در جنگ دنیاها از موجودات دیگر کرات سخن می‌گوید و از ساکنان آن‌جا که در کمین نشسته‌اند تا به کره زمین حمله کنند. ژول ورن در سفرهای غیرمنتظره و هیجان‌انگیزش داستان زیر دریایی کاپیتان نمو، ناتیلوس، را بازگو می‌کند که هزاران فرسنگ‌ در زیر دریا، سرزمینی آزاد برای خودش درست کرده و همگان را به تماشای آن‌جا دعوت می‌کند. او همچنین ما را به اعماق زمین می‌برد و مرکز آن‌جا را نشانمان می‌دهد. هرمان ملویل در موبی دیک از کینه و انتقام یک دریانورد می‌گوید که قصد دارد نهنگی سفید را شکار کند اما خود و همراهانش طعمه مرگ می‌شوند. در ماجراهای تام سایر، مارک تواین، خاطرات کودکی کنجکاو و بازیگوش را روایت می‌کند که همراه دوستش هاک شاهد یک قتل بوده‌اند. همچنین دیکنز نویسنده بزرگ انگلیسی داستان کودکی یتیم به نام اولیور تویست را برای خوانندگان تعریف می‌کند که چگونه گرفتار گروهی تبهکار می‌شود. او. هنری (ویلیام سیدنی پورتر) از هدیه سال نو می‌گوید که زنی جوان قصد دارد برای همسرش هدیه‌ای بگیرد اما... و در پایان اسکار وایلد در کتاب شاهزاده خوشبخت قصه فقر و نیستی و وفاداری را روایت می‌کند. این ده کتاب به صورت «کمیک استریپ» و هرکدام به طور جداگانه، خلاصه شده نسخه‌های اصلی داستان‌ها هستند.

چشمهایش و ملکوت

110,000 تومان
کتاب چشمهایش و ملکوت نوشته جعفر مدرس صادقی توسط انتشارات مرکز با موضوع ادبیات، ادبیات داستانی، رمان، داستان های فارسی به چاپ رسیده است. بخشی از متن کتاب «بهرام صادقی نه اهل سیاست بود و نه هیچ سر و کاری با هیچ محفل و دار و دسته‌ای داشت. حتا کافه هم نمی‌رفت. قهوه‌خانه می‌رفت و به جاهای پرت و پلا. اما دوستان دلسوز و روشنفکری که در کمین او بودند او را پیدا کردند و به کافه‌ها بردند و به جلسه‌های ادبی و شعرخوانی و داستان‌خوانی کشاندند. هرچند این تلاش‌ها به جایی نرسید و اگر هم به جایی رسید، دوام چندانی پیدا نکرد. حتا وقتی که دوستان تصمیم گرفتند داستان‌های پراکنده‌ای را که در مجلّه‌های سخن و فردوسی و صدف و کتاب هفته چاپ کرده بود جمع و جور کنند و یک مجموعهٔ آبرومندی برای او ترتیب بدهند، خودِ او در دسترس نبود و در گرداوری و ویرایش متن داستان‌هایی که داشت چاپ می‌شد هیچ نظارت و مُراقبتی نکرد و هیچ نقشی نداشت. سالها پیش از انتشار این مجموعهٔ آبرومند و یکی دو ماه پیش از آن که دستنوشتهٔ «ملکوت» را به دست چاپ بدهد، در نامه‌ای به ابوالحسن نجفی می‌نویسد «به دنیای ذهنی خودم پناه برده‌ام» و از احساسی حرف می‌زند که از کودکی با او بوده است و این اواخر در وجودش به شدّت قوّت گرفته است. می‌گوید «از همان اوایل بچگی گاهی حس می‌کردم مثل این که روی زمین نیستم، یعنی به فاصلهٔ چند سانتی‌متر از خاک قدم برمی‌دارم...» و تعریف می‌کند که یک روز آفتابی که با خانواده رفته است باغ و دسته جمعی نشسته‌اند روی ایوانی که جوی آبی از کنارش می‌گذرد، ناگهان احساس می‌کند که سرش داغ شده و خودش را می‌بیند که سبک شده و از روی قالی بلند می‌شود و به هوا می‌رود. «همه چیز وضوح خودش را از دست داد و مه عجیب و غریبی سراسر باغ و گُلها و ایوان را گرفت و همه چیز حاشیه‌دار شد و من احساس کردم که وجودم از خودم مثل این که جدا شد و دیگر در دنیای پدر و مادرم و بچه‌ها و باغ نیستم، مثل این که به جای دیگری رفته‌ام... بعداً به من گفتند که تکانم داده بودند و من فوراً خوب شدم.» اما او هرگز خوب نشد. این واقعه هر چند سالی یک بار تکرار می‌شد و تا بزرگسالی و تا زمانی که این نامه را می‌نوشت و تا سالها بعد ادامه پیدا کرد. به قول خودش، احساس «بیگانگی» به «همه چیز» و تنهایی: «تنهای تنهایم. دیگر همه‌شان را شناخته‌ام... ولشان کن!» عین همین واقعه را در «ملکوت» از زبان «م.‌ ل.» روایت کرده است: «دوازده سال داشتم و با خانواده‌ام به باغ رفته بودیم. آن روز که در ایوان باغ نشستیم و من با گلهای سرخ باغچهٔ جلو ایوان بازی می‌کردم. جوی آب از کنار باغچه می‌گذشت و پونه‌های خودرو عطر خود را با نسیم تا دوردست می‌فرستادند، بچه‌ها پشت سرم به جست و خیز و بازی مشغول بودند و من باز هم از آنها کناره گرفته بودم. چیزی بود که مثل همیشه مرا بسوی انزوا و تنهایی می‌کشاند. ناگهان مادرم از قفا صدایم زد و در همین وقت بود که غنچه‌ای در انگشتانم له شد. دستم از تیغ خار آتش گرفت و من فریاد زدم می‌سوزد.... همه چیز زرد شد و پرده‌ای نگاهم را کدر کرد و مثل اینکه کمی از زمین بلند شدم. سرم گیج رفت و گرمای کشنده‌ای در سراسر بدنم لول خورد...» دکتر حاتم «ملکوت» هم که به دوست و دشمن و آشنا و بیگانه آمپول مرگ تزریق می‌کند، سرش پیر است و تنش جوان و میان مرگ و زندگی در نوسان است. می‌گوید «یک گوشهٔ بدنم مرا به زندگی می‌خواند و گوشهٔ دیگری به مرگ...» و می‌گوید «درد من این است. نمی‌دانم آسمان را قبول کنم یا زمین را... هر کدام برایم جاذبهٔ بخصوصی دارند...» احساس «انزوا» و «تنهایی» دوران کودکی به اندیشهٔ «مرگ» و «نیستی» در جوانی مُنجر شد. از همان سالهای آخر دبیرستان فکر خودکُشی در میان دوستان و همشاگردی‌ها قوّت گرفته بود. یک جور بازی و مسابقهٔ خودکُشی پیش آمده بود. منوچهر فاتحی یکی از دوستانی بود که چند بار تهدید به خودکُشی کرد، اما خودش را نکُشت. تا لب‌لب مُردن رفت، اما زنده و صحیح و سالم برگشت. یکی از همشاگردی‌ها همهٔ تقصیرها را به گردن معلّمی می‌اندازد که از رشت آمده بود و «اگزیستانسیالیست» بود و طرفداران فراوانی پیدا کرده بود. به این دار و دستهٔ ناامیدی که مُدام دم از خودکُشی می‌زدند «اگزی» می‌گفتند.» فهرست کتاب چشمهایش زمین هوا بزرگ علوی: ورق پاره ها و داستان های دیگر بهرام صادقی: قنقنه ها و داستان های دیگر یادداشت