1984

340,000 تومان

سفارش:0
باقی مانده:3

درباره کتاب

 

موجود در انبار

شناسه محصول: 9786002299314 دسته: , برچسب: , ,
توضیحات

1984

نویسنده
جورج اورول
مترجم
کاوه میرعباسی
نوبت چاپ 5
تعداد صفحات 349
نوع جلد شومیز
قطع رقعی
سال نشر 1403
سال چاپ اول ——
موضوع
ادبیات
نوع کاغذ ——
وزن 0 گرم
شابک
9786002299314
نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “1984”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

خلاصه کتاب PDF

خلاصه کتاب

 

اطلاعات فروشنده

اطلاعات فروشنده

  • فروشنده: aisa
  • هیچ ارزیابی یافت نشد!
محصولات بیشتر

شاخ

30,000 تومان

در بخشی از کتاب شاخ: مجموعه داستان پیوسته می‌خوانیم

دورتادورمان پر شده بود از پوست‌تخمه. با پوتین کمی پخش‌شان کردم. پارچ آب را برداشتم و چند قلپی خوردم و نشستم روی کیسه‌شن‌ها. پکی به سیگار زدم و با چشم دنبال مرغه گشتم. پشت تانکر، با پا خاک را جابه‌جا می‌کرد و دنبال چیزی می‌گشت. خروسه از چاله‌ی جلو تانکر آب می‌خورد. سیراب که شد باز سینه جلو داد و قبراق راه افتاد. نگاهی به اطرافش کرد و دوید طرف مرغه. مرغه هفت‌هشت متری دور شد و رفت زیر تویوتای ستوان. خروسه باز خیز برداشت و رفت سمت ماشین. مرغه آمد پای تپه. خروسه قدم‌زنان رفت طرفش. مرغه فاصله گرفت و دور شد. ‌رفت نزدیک تانکر. خروسه دوید و نوکی به گردنش زد. مرغه پرید و بال‌بالی کرد و رفت زیر تانکر. خروسه ایستاده بود و نگاه می‌کرد. مرغه انگار که توی باغ نباشد شروع کرده بود با پا زیرش را تمیز می‌کرد. خروسه همان‌طور ایستاده بود. چند قدمی نزدیک شد و باز ایستاد. مرغه گرفتار تمیزکاری بود. چند قدم دیگر هم جلو رفت مرغه چرخیده بود و به چیزی نوک می‌زد. خروسه دوید و گردنش را گرفت. مرغه کمی جلو رفت. خروسه چرخید و سوارش شد. با‌هم جابه‌جا شدند. خروسه پس‌ِ گردنش را گرفته بود و ول نمی‌کرد. باز جابه‌جا شدند. خروسه سوار بود. تکان‌تکانی داد و پسِ ‌گردن را ول کرد. مرغه دوید و چند قدمی دور شد. خروسه همان‌جا ایستاده بود و نگاه می‌کرد؛ درست مثل بچه‌پرروها. پوست‌تخمه‌ای که مزه‌اش را گرفته بودم پف کردم بیرون و تخمه‌ی دیگری انداختم دهنم. کمی آب خوردم. ساعت نداشتم و نمی‌دانستم چه‌قدر از پستم مانده. خسته شده بودم و گرما داشت نم‌نم اذیت می‌کرد. سیا برای تحویل پست معمولاً کمی دیرتر می‌آمد. پتو تکانی خورد و ستوان از سنگر زد بیرون. سرش را عینهو گاو انداخت پایین و یک‌راست رفت و سوار ماشین شد. اَن‌آقا باز پر‌رو شده بود. اشتباه کردم، نباید تحویلش می‌گرفتم. منتظر شد تا سیا بیاید. سیا لیوان چایی به‌دست آمد بیرون.
سفارش:0
باقی مانده:1

عشق روي پياده رو

180,000 تومان

قسمتی از متن کتاب عشق روی پیاده رو

ملافه را روی محسن می‌کشم و عینک کوچک ستاره را از چشم‌هاش برمی‌دارم. چراغ را خاموش می‌کنم و به رخت خواب می‌روم. شاید امشب خواب زودتر سراغم بیاید. اما نمی‌آید. چراغ را که خاموش می‌کنم انگار به دنیای دیگری می‌روم. همه چیز به نظرم غیب می‌شود و هیچ چیز نمی‌بینم. حتی محسن و ستاره را که کنارم خوابیده‌اند. بعد همه چیز می‌شود ابراهیم. خیلی سعی می‌کنم افکارم را به کارهای روزمره‌ای که انجام داده‌ام مشغول کنم. به مدیر و مدرسه و بچه‌های کلاس. اما ذهنم مثل اسب چموشی رو برمی‌گرداند و ابراهیم می‌پرد درست وسط کلاس. آن‌گاه ذهن را از تصاویر آشفته و آميخته به ابراهیم می‌تکانم تا ابراهیم هم پاک شود و خیال به جایی برود که ابراهیم نباشد. به بعد از ظهر که بی بی صدیقه از روضه آمده بود؟ آمده بود تا عروسکی که برای ستاره خریده بود به او بدهد یا کار دیگری داشت؟ آمده بود به دخترش، نرگس خانم، سر بزند یا عروسک و نرگس خانم بهانه بودند تا آن یک جمله را به من بگوید و برود؟ بی بی صدیقه از آن خبره‌ها است. هزار و یک مقدمه می‌چیند تاحرفی را به غیر مستقیم‌ترین شکلش بزند. از وقتی ابراهیم شهید شده بود بیش‌تر سر می‌زد تا هم به دخترش نرگس خانم، که حالا مادر شهید شده بود. دل‌داری داده باشد و هم به من که در واقع عروس دخترش بودم. چه بود آن جمله؟ «امروز نشد فردا، این یکی نشد دیگری، گله چوپون می‌خواد، زن باید صاحاب داشته باشه.»
سفارش:1
باقی مانده:1

آگوس و هیولاها 1/ آقای پَتی‌پَن از راه می‌رسد

210,000 تومان

معرفی کتاب آگوس و هیولاها 1 اثر ژائومه کوپونس

این کتاب داستان خواندنی و دوست داشتنی پسربچه ای به نام آگوس پیانولا را در خود جای داده که تا قبل از ورود آقای پتی پن پسری عادی بوده و زندگی معمولی داشته اما بعد از آن زندگی اش خیلی شگفت انگیز تر و جذاب تر شده، هرچند که مشکلاتی را هم سر راهش قرار داده است.
سلام! من آگوس پیانولا هستم. خبر نداشتید، ولی دیر یا زود باید با هم رفیق می‌شدیم.
تا همین چند وقت پیش بچه‌ی معمولی‌ای بودم: می‌رفتم مدرسه، انشاهایم را گم می‌کردم، پیتزاهای عجیب‌وغریب از خودم اختراع می‌کردم و این‌جور کارها. ولی روزی که با آقای پَتی‌پَن آشنا شدم، همه‌چیز عوض شد.
آها راستی! شما هنوز نمی‌دانید آقای پتی‌پن کیست. نه؟ فقط این را بهتان بگویم که آقای پتی‌پن هیولاست و از وقتی آمد توی اتاق من،‌ دنیا نه‌تنها خیلی باحال‌تر شده، بلکه جای بهتری هم برای زندگی شده.
البته یک عالمه دردسر هم آمده سراغمان!
سفارش:1
باقی مانده:2

خانواده من و بقيه حيوانات

20,000 تومان

معرفی کتاب خانواده من و بقیه حیوانات اثر جرالد دارل

کتاب « خانواده من و بقیه حیوانات » با الهام از خاطرات نویسنده آن، «جرالد دارل» از ۵ سال زندگی در جزیره کورفوی یونان نوشته است. در میان این خاطرات، علاقه فراوان نویسنده به طبیعت و جانوران بسیار مشهود است. زمانی که خانواده دارل از اقلیم نمناک و خاکستری انگلستان به ستوه می آیند، خانه شان را می فروشند و راهی جزیره آفتابی کورفو در یونان می شوند.
کتاب «خانواده من و بقیه حیوانات» قرار بوده است کتابی درباره تاریخ طبیعی جزیره کورفو باشد، اما در انتها به کتابی درباره تجربه های بی نظیر خانواده دارل با عقرب ها، کفشدوزک ها، لاروهای شب تاب حشرات، اختاپوس ها، خفاش ها، وزغ ها، پروانه ها و مارمولک ها در خانه شان در این جزیره تبدیل می شود. جرالد ۱۰ ساله سفرش به کورفو را با تمام وسایلی که به نظرش برای چنین سفری ضروری است آغاز می کند: یک تور حشره گیری، یک سگ و یک شیشه پر از کرم پروانه که هر لحظه ممکن است پیله ببندند.
در زمان زندگی در جزیره، جرالد چندان دلیل غرغرهای برادرها و خواهر بزرگ ترش را درباره پیدا شدن مار در وان حمام یا عقرب روی میز غذاخوری درک نمی کند. کتاب « خانواده من و بقیه حیوانات » کتابی سرشار از لحظات طنز از مواجهه خانواده متنوع دارل با طبیعت جزیره کورفو است.

ابدیت لحظه عشق

5,000 تومان
توضیح کتاب:
در این مجموعه گزیده‌ای از اشعار خانم "غاده السمان" شاعر و رمان نویس سوریه‌ای از عربی به فارسی ترجمه شده که اینک نمونه‌ای از این اشعار درج می‌گردد:
از صدها سال پیش/ که تو را درون دوات دوست می‌داشتم/ و می‌کوشیدم تا با تو/ عشقی نوین بنیاد کنم/ عشق تملک و زبونی تن خواهش و لذت کلون در ناشناخته بود/ زیرا میان من و تو/ در درازنای عمر/ نان و مرکب بود/....

رفتیم بیرون سیگار بکشیم، هفده سال طول کشید.

125,000 تومان

معرفی کتاب رفتیم بیرون سیگار بکشیم، هفده سال طول کشید

کتاب رفتیم بیرون سیگار بکشیم، هفده سال طول کشید، مجموعه داستان‌های کوتاهی از دنیای نه چندان مهربان نویسندگان روسی است که هنوز سیگار کشیدن‌شان ادامه دارد. در مورد این اثر چیزی که در ابتدا توجه شما را به خودش جلب می‌کند عنوان باشکوه و طولانی آن است. همین سبب می‌شود کنجکاوی‌تان تحریک شود و شما را مجبور می‌کند تا آن را مطالعه کنید. در این کتاب نه داستان از هفت نویسنده‌ی معاصر روس وجود دارد که به صورت تصادفی برگزیده نشده‌اند و دنیایشان تقریباً به هم مرتبط هستند. این داستان‌ها در غیر عادی بودن فضا و روایت‌شان با وجود انسان‌های عادی، وجه اشتراک دارند. قهرمانان این داستان‌ها از قسمت‌هایی از جامعه هستند که قبلاً شرایطی برای رساندن صدایشان به گوش شما نداشتند و چه بسا وجودشان به چشم نمی‌آمد. تنهایی، روزمر‌گی و خشونت موجود در زندگی آن‌ها که بازتاب مستقیم شرایط اجتماعی روسیه‌ی بعد از فروپاشی اتحاد شوروی نیز است، به طور واضح در این داستان‌ها دیده می‌شود. مقدمه‌ای کوتاه درباره‌ی هر یک از نویسندگان جهت آشنایی شما با زندگی، سبک هنری و آثار آنان در ابتدای داستان‌ها موجود است. هم اکنون همه‌ی آن‌ها زنده و در حال نوشتن هستند و همین مسئله بر جذابیت این اثر می‌افزاید. ادبیات روس دهه‌های گذشته با وجود داشتن داستان‌نویسان معروفی که شهرت جهانی دارند، مخاطبان فارسی زبان، کمتر آن را می‌شناسند. در داستان‌های روسی همواره فضا با یک ابر تیره و تار پوشیده می‌شود و انگار نمی‌توانید اثری از شادی، نشاط و آرامش در آن‌ها ببینید. شاید به این دلیل باشد که هنوز سایه‌ی کمونیسم از جوامع روس رخت برنبسته است. در بخشی از کتاب رفتیم بیرون سیگار بکشیم، هفده سال طول کشید می‌خوانیم: او در جوانی از پسر عمه‌اش، که جوانی باهوش و خوش‌قیافه و بی‌کاره بود، حامله شد و وقتی پسرعمه‌اش به او توصیه کرد به لژبیتسکی، پزشک مشهور ناخوشی‌های زنان، مراجعه کند (و البته قول سفت و سخت پول هم داده بود)، با یک قوطی اسید سولفوریک در کمین او نشست و آن را به صورتش پاشید. پسر عمه فریادهای هولناکی سر داد، دنبال خاله برتا دوید، افتاد و مرد. البته درست‌تر است که بگوییم: مرد و افتاد. قلبش ضعیف بود. البته خاله برتا خاله‌ی مادرم بود، نه خاله‌ی من. بنابراین باید مختصات زمانی را هم تصحیح کنم: ماجرا اوایل قرن گذشته اتفاق افتاده بود. در این‌جا باید فضای فرهنگی و زندگی بی‌درد و غم شهرک کوچکی را که ماجرا در آن رخ می‌دهد نیز توصیف کنم. خانواده‌ی ارجمند کاگانوفسکی، جد من پینخوس الیویچ و زنش، ننه خایا... نمی‌شود گفت: که خیلی ثروتمند بودند، ولی به هر حال یک کارگاه شیرینی‌پزی را می‌گرداندند. البته تمام خانواده در این کار سهیم بودند. تعدادشان هم کم نبود: پنج دختر، همه شبیه هم. شوخی نیست! دخترها در قسمت بسته‌بندی می‌نشستند و شکلات‌ها را لای کاغذ می‌پیچیدند. کار دقیق و طاقت‌فرسایی بود. همه چیز به سرعت انگشتان بستگی داشت. آن‌ها که ماهرتر بودند، با سرعت یک شکلات در ثانیه کار می‌کردند.
سفارش:1
باقی مانده:1