3 گزارش کوتاه درباره نوید و نگار

36,500 تومان

قبل از هرچيزي بايد بگم احتمالا از اين داستان خوش‌تون نمي‌آد. اما به قول يحيي سورآبادي، همون كه براي بچه‌ها قصه مي‌نويسه، گاهي از چيزي كه امروز خوش‌تون نمي‌آد ممكنه فردا خوش‌تون بياد. اگه از اون آدم‌هايي هستيد كه مي‌تونيد تا فردا صبر كنيد، گمونم بد نيست داستان رو بخونيد. جدي مي‌گم. نوشتن‌اش يكي دو سال طول كشيده اما شرط مي‌بندم خوندن‌اش بيش‌تر از يكي دو ساعت وقت‌تون رو نگيره، به اندازه ديدن يكي از همين فيلم‌هاي سينما و تلويزيون، مثلا. يا تماشاي مسابقه فوتبالي، بوكسي چيزي. من به سهم خودم سعي كرده‌ام خيلي زود سر و ته قضيه را هم بياورم تا كل مصيبت خوندن توي بعدازظهر يك روز تعطيل تموم بشه…

فقط 1 عدد در انبار موجود است

شناسه محصول: 9789642134472 دسته: , ,
توضیحات

3 گزارش کوتاه درباره نوید و نگار

نویسنده مصطفی مستور
مترجم
نوبت چاپ 14
تعداد صفحات 128
قطع و نوع جلد پالتویی شومیز
سال انتشار 1398
شابک 9789642134472
حمل و نقل
توضیحات تکمیلی
وزن 0.15 کیلوگرم
نظرات (0)

دیدگاهها

هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.

اولین نفری باشید که دیدگاهی را ارسال می کنید برای “3 گزارش کوتاه درباره نوید و نگار”

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

اطلاعات فروشنده

اطلاعات فروشنده

  • فروشنده: Ali
  • نشانی:
  • هیچ ارزیابی یافت نشد!
محصولات بیشتر

بركناره

5,500 تومان
در باره کتاب کناره اثرنصرالله كسرائيان:، عكاس زاده‌ي لرستان، پدر عکاسي قوم‌شناسي و مردم‌نگاري ايران لقب گرفته است. او مجموعه‌هاي باارزشي از فرهنگ‌ها، قوميت‌ها و مكان‌هاي ايران عكاسي و منتشر كرده است، از جمله قشقايي‌ها، تخت‌جمشيد، ابيانه، بازارهاي ايران، دماوند، ماسوله، شمال، بركناره، معماري ايران، اصفهان، كردهاي ايران، كويرهاي ايران و سرزمين ما ايران. بركناره هم عكس‌هايي است دقيق‌شده در جزئيات زنگ‌خورده‌ي كناره‌هايِ‌ مدام درون و بيرون از آب و هم چيزي است بيرون از عكاس و عمل عكاسي‌اش. كسرائيان بعد از وقفه‌اي كه در كار، و از نظر او در حياتش پيش مي‌آيد، كه "گويا فعاليت به‌عنوان نشانه‌اي از زنده‌بودن شناخته شده است"، مي‌گويد: "اواخر پاييز سال گذشته [پاييز 83] يك‌باره احساس كردم سكوت و انزوا دارد خسته‌ام مي‌كند. و انگار دل‌ام مي‌خواهد كاري بكنم، چيزي بگويم؛ اما چه كاري؟ چه چيزي؟ "پس از كلنجار رفتن‌هاي بسيار ياد دوربينم افتادم، ياد سفرهايم، ياد آدم‌ها، جروبحث‌ها، متقاعد كردن‌ها، چيزهايي كه حالا ديگر توان و حوصله‌اش را ندارم. ديگر چه؟ خيلي چيزها و سرانجام، چاله‌چوله‌هاي كنار جاده‌ها، چهارتا نخ علف، يك بوته خار، تكه‌اي يخ، كمي برف، چهار تكه لوله‌ي زنگ‌زده..." (از مقدمه‌ي كتاب)

عصر فئودالیسم

130,000 تومان
در دوره‌ای از تاریخ اروپا (قرون وسطی) تقریباَ بین سال ٨٠٠ تا ١٣٥٠ میلادی شوالیه‌ها، یا سربازان سواره مهم‌ترین اعضای سپاه بودند. تا سال ١٠٠٠ میلادی آنها اکثریت اشرافیت یا طبقه فرانروا در اروپا را تشکیل می‌دادند . قدرت فرمانروایی آنها بر مقدار زمینی که دارا بودند مبتنی بود. این جوهره فئودالیسم بود. نظامی مبتنی بر حکومت و سازماندهی ارتشی خصوصی که طی قرون وسطی در سرتاسر انگلستان و در مناطقی از اروپا که اینک آنها را فرانسه، بلژیک ، لوکزامبورگ ، هلند ، آلمان، اتریش ، سوئیس و ایتالیا می‌نامیم ، رایج بود.

کتاب شب نقاب عمومی است

125,000 تومان
معرفی کتاب شب نقاب عمومی است جز روزگار من همه چیز را سفید کرده برف. سراسر شب برف بارید دو زاغچه آینه شان را در برف می چرخاندند در جست و جوی دانه دعا می خواندند. .

راز و رمز مذاکره

18,000 تومان
صحبت کردن از نیازها و خواسته‌ها، با همسر، رئیس یا فرزندان، بسیاری اوقات ساده نیست. اغلب ما سخت می‌توانیم در مورد تقاضایی مثل افزایش حقوق یا مرتب کردن اتاق یا برنامه‌ریزی در مورد سفری خانوادگی به توافق مناسبی برسیم یا شخص را قانع کنیم. اگر هم در نهایت خواستۀ خود را طرح کردیم و با مخالفت رو به رو شدیم به دو صورت واکنش نشان می‌دهیم: به حالتی تهاجمی می‌کوشیم فرد را قانع کنیم، یا با فریب دادن، او را در مسیر خواست خود می‌کشانیم. برای دوری از این واکنش‌های نامناسب باید بکوشیم راه سومی ایجاد کنیم، راهی که نخستین گام آن تغییر ذهنیت خودمان و دیگری است. کتاب راز و رمز مذاکره با ارائۀ نمونه‌ها و تمرینات مختلف راهکاری واقعی پیش پا می‌نهد و یاری‌مان می‌کند تا بتوانیم به شیوه‌ای درست خواسته‌های خود را مطرح کنیم و در راه دستیابی به آن به شکلی آگاهانه با موفقیت پیش رویم.

انتقام بانو اژدها-2

5,500 تومان
مجموعه جدید ٦ جلدی « مدرسه نابودکنندگان اژدها » ماجراهای جالب « ویگلاف » پسربچه‌ای را روایت می‌کند که از دست برادرانش کتک می‌خورد و توسط پدر و مادرش استثمار می‌شود . یک روز ، خواننده دوره‌گردی به او می‌گوید که یک قهرمان به دنیا آمده است ولی ویگلاف در زندگی‌اش کاری به جز سابیدن ظرف‌ها و غذا دادن به خوک‌ها بلد نیست. ویگلاف اعلامیه‌ای را که بر روی درخت اعلانات زده شده می‌بیند و به ناگاه زندگی‌اش تغییر می‌کند چرا که او تصمیم گرفته وارد مدرسه نابودکنندگان اژدها بشود و راه و رسم کشتن اژدها را یاد بگیرد . اما مشکل بزرگی که سر راه اوست این است که او حتی نمی‌تواند به یک عنکبوت آسیب برساند چه برسد به یک اژدهای غول‌پیکر ! خوشبختانه او که در مدرسه دوستان خوبی پیدا کرده حالا یک سلاح مخفی نیز دارد . او بلد است که از مغز خود استفاده کند . مجموعه « نابودکنندگان اژدها » داستان‌های جالبی هستند که همه چیز را به شوخی می‌گیرند و هیچ‌چیز در این داستان‌ها از شوخی در امان نیست : خانواده ویگلاف ، برادران کودن و تنبلش که مدام کتک‌کاری می‌کنند ، پدر خانواده و معلم‌ها و . . . داستانهایی پر از خنده و شوخی که حتی سخت‌گیرترین خوانندگان را علاقه‌مند می‌کند . « فرزانه مهری » مترجم این کتاب‌ها در کارنامه کاری خود ترجمه ٧ جلدی مانولیتوها را دارد که از ترجمه آنها در شورای کتاب کودک ( بهمن ٨٦ ) تقدیر به عمل آمد . همچنین کتاب « مامی جون کم حافظه » نوشته هروه ژوان در چهارمین دوره جشنواره کتاب‌های برتر انجمن فرهنگی ناشران کتاب کودک و نوجوان به عنوان کتاب برگزیده انتخاب شد.

چشمهایش و ملکوت

110,000 تومان
کتاب چشمهایش و ملکوت نوشته جعفر مدرس صادقی توسط انتشارات مرکز با موضوع ادبیات، ادبیات داستانی، رمان، داستان های فارسی به چاپ رسیده است. بخشی از متن کتاب «بهرام صادقی نه اهل سیاست بود و نه هیچ سر و کاری با هیچ محفل و دار و دسته‌ای داشت. حتا کافه هم نمی‌رفت. قهوه‌خانه می‌رفت و به جاهای پرت و پلا. اما دوستان دلسوز و روشنفکری که در کمین او بودند او را پیدا کردند و به کافه‌ها بردند و به جلسه‌های ادبی و شعرخوانی و داستان‌خوانی کشاندند. هرچند این تلاش‌ها به جایی نرسید و اگر هم به جایی رسید، دوام چندانی پیدا نکرد. حتا وقتی که دوستان تصمیم گرفتند داستان‌های پراکنده‌ای را که در مجلّه‌های سخن و فردوسی و صدف و کتاب هفته چاپ کرده بود جمع و جور کنند و یک مجموعهٔ آبرومندی برای او ترتیب بدهند، خودِ او در دسترس نبود و در گرداوری و ویرایش متن داستان‌هایی که داشت چاپ می‌شد هیچ نظارت و مُراقبتی نکرد و هیچ نقشی نداشت. سالها پیش از انتشار این مجموعهٔ آبرومند و یکی دو ماه پیش از آن که دستنوشتهٔ «ملکوت» را به دست چاپ بدهد، در نامه‌ای به ابوالحسن نجفی می‌نویسد «به دنیای ذهنی خودم پناه برده‌ام» و از احساسی حرف می‌زند که از کودکی با او بوده است و این اواخر در وجودش به شدّت قوّت گرفته است. می‌گوید «از همان اوایل بچگی گاهی حس می‌کردم مثل این که روی زمین نیستم، یعنی به فاصلهٔ چند سانتی‌متر از خاک قدم برمی‌دارم...» و تعریف می‌کند که یک روز آفتابی که با خانواده رفته است باغ و دسته جمعی نشسته‌اند روی ایوانی که جوی آبی از کنارش می‌گذرد، ناگهان احساس می‌کند که سرش داغ شده و خودش را می‌بیند که سبک شده و از روی قالی بلند می‌شود و به هوا می‌رود. «همه چیز وضوح خودش را از دست داد و مه عجیب و غریبی سراسر باغ و گُلها و ایوان را گرفت و همه چیز حاشیه‌دار شد و من احساس کردم که وجودم از خودم مثل این که جدا شد و دیگر در دنیای پدر و مادرم و بچه‌ها و باغ نیستم، مثل این که به جای دیگری رفته‌ام... بعداً به من گفتند که تکانم داده بودند و من فوراً خوب شدم.» اما او هرگز خوب نشد. این واقعه هر چند سالی یک بار تکرار می‌شد و تا بزرگسالی و تا زمانی که این نامه را می‌نوشت و تا سالها بعد ادامه پیدا کرد. به قول خودش، احساس «بیگانگی» به «همه چیز» و تنهایی: «تنهای تنهایم. دیگر همه‌شان را شناخته‌ام... ولشان کن!» عین همین واقعه را در «ملکوت» از زبان «م.‌ ل.» روایت کرده است: «دوازده سال داشتم و با خانواده‌ام به باغ رفته بودیم. آن روز که در ایوان باغ نشستیم و من با گلهای سرخ باغچهٔ جلو ایوان بازی می‌کردم. جوی آب از کنار باغچه می‌گذشت و پونه‌های خودرو عطر خود را با نسیم تا دوردست می‌فرستادند، بچه‌ها پشت سرم به جست و خیز و بازی مشغول بودند و من باز هم از آنها کناره گرفته بودم. چیزی بود که مثل همیشه مرا بسوی انزوا و تنهایی می‌کشاند. ناگهان مادرم از قفا صدایم زد و در همین وقت بود که غنچه‌ای در انگشتانم له شد. دستم از تیغ خار آتش گرفت و من فریاد زدم می‌سوزد.... همه چیز زرد شد و پرده‌ای نگاهم را کدر کرد و مثل اینکه کمی از زمین بلند شدم. سرم گیج رفت و گرمای کشنده‌ای در سراسر بدنم لول خورد...» دکتر حاتم «ملکوت» هم که به دوست و دشمن و آشنا و بیگانه آمپول مرگ تزریق می‌کند، سرش پیر است و تنش جوان و میان مرگ و زندگی در نوسان است. می‌گوید «یک گوشهٔ بدنم مرا به زندگی می‌خواند و گوشهٔ دیگری به مرگ...» و می‌گوید «درد من این است. نمی‌دانم آسمان را قبول کنم یا زمین را... هر کدام برایم جاذبهٔ بخصوصی دارند...» احساس «انزوا» و «تنهایی» دوران کودکی به اندیشهٔ «مرگ» و «نیستی» در جوانی مُنجر شد. از همان سالهای آخر دبیرستان فکر خودکُشی در میان دوستان و همشاگردی‌ها قوّت گرفته بود. یک جور بازی و مسابقهٔ خودکُشی پیش آمده بود. منوچهر فاتحی یکی از دوستانی بود که چند بار تهدید به خودکُشی کرد، اما خودش را نکُشت. تا لب‌لب مُردن رفت، اما زنده و صحیح و سالم برگشت. یکی از همشاگردی‌ها همهٔ تقصیرها را به گردن معلّمی می‌اندازد که از رشت آمده بود و «اگزیستانسیالیست» بود و طرفداران فراوانی پیدا کرده بود. به این دار و دستهٔ ناامیدی که مُدام دم از خودکُشی می‌زدند «اگزی» می‌گفتند.» فهرست کتاب چشمهایش زمین هوا بزرگ علوی: ورق پاره ها و داستان های دیگر بهرام صادقی: قنقنه ها و داستان های دیگر یادداشت