من اسپارتاکوس هستم
مطلبی که داگلاس در این کتاب میخواهد بگوید شرح چگونگی ساختن فیلمی مانند اسپارتاکوس
در دورهای از بروز شکاف و تفرقه در تاریخ کشور است. او درباره ساخت این فیلم میگوید: فقط سعی داشتم بر مبنای داستانی که از آن خوشم میآمد بهترین فیلم ممکن را بسازم. هنوز هم این داستان برایم خیلی جالب است. داوری درباره فیلم را به دیگران میسپاریم. به گمان من این فیلم ارزشهای خاص خود را دارد و به ساختن آن افتخار میکنم.
جورج کلونی درباره کرک داگلاس میگوید:
«جوهر وجود کرک داگلاس از مادهای بس سفت و سخت ساخته شده است. برخلاف بسیاری از کسانی که در فیلمها میشناسیم او کارش را با قهرمانبازی شروع نکرد. بلکه راه رسیدن او به افتخار بیشتر به راه کسانی چون آتیکاس فینچ در فیلم کشتن مرغ مقلد میماند. او دنبال دردسر نرفت. دردسر او را دنبال کرد... او را یافت... و مثل آتیکاس او همان کاری را انجام داد که بلد بود انجام دهد... کار درست را. کرک داگلاس هم ستاره سینماست و هم تهیهکننده فیلم، اما پیش از هر چیز او مردی با شخصیتی استثنایی است. از آن قسم مردانی که در روزگار سختیها و دشواریها پدید میآیند. از آن نوع مردانی که در تیرهترین و اندوهبارترین لحظههای عمر خود در انتظار از راه رسیدن آنها هستیم.»
نقدی بر این کتاب
نقدی بر این کتاب ٢
فیودور داستایفسکی: نگاهی به زندگی و آثار
«رابرت برد» نویسنده این کتاب در تمامی سطوح اندیشه و زندگی فیودور داستایفسکی به ویژه سویههای فرهنگی، سیاسی و ادبی، تحلیلی کامل ارائه داده است. بازتاب بیشتر این موارد به روشنی در آثار این نویسنده بزرگ قرن ١٩ روسیه هویداست. نویسنده این کتاب با بهره مندی از منابعی که تا کنون در اختیار داستایفسکی پژوهان نبوده است، پرده از زوایایی از زندگی فکری و شخصی داستایفسکی برداشته که در نقد و تحلیل آثار او بس ارزشمند جلوه مینماید.
فرهنگ بر و بچه های ترون
"زبان تهرانی زبانی است جذاب، شیرین و همه پسندو همه گیر که در این شصت هفتاد سال اخیر به همه جا نفوذ کرده است و در آینده نیز به نفوذش ادامه خواهد داد و به همه جا سرک می کشد اگر این حرکت تداوم خود را حفظ کند که می کند شاید صد الی صدو پنجاه سال آینده زبان تهرانی جایگزین سایر لهجه ها شود. اما خود بچه های تهران آن هنگام دیگر نیستند که برپایی امپراتوری زبانشان را جشن بگیرند.
پس برای جمع آوری فرهنگ بر و بچه های ترون به یاری حافظه ام متکی بوده ام و گپ زدن با بچه محله های هم سن و سالم و بچه های اصیل تهران و یادداشت کردن نکاتی که در گفته هایشان می یافتم و امیدوارم که با این کار کمی از دینم را به زادگاهم ادا کرده باشم. مرتضی احمدی
ملک جمشید
کتاب سوم از مجموعه ادبیات عامه با نام ملک جمشید منتشر شد. این کتاب در ٧ باب به رشته تحریر درآمده است. باب اول به ولایت «زیر باد» هندوستان پرداخته که پادشاهی به نام ملک همایون شاه بر آنجا حکم میراند. او پسری داشت که در حسن و جمال و جوانی نظیر نداشت. نامش ملک جمشید بود. روزی که او با حشم و خدم عزم شکار کرده بود آهوی پر خط و خالی دید و قصد کرد که او را شخصاً شکار کند، اما حوادثی به وقوع میپیوندد که داستان را خواندنی و جذاب میکند. ملک جمشید در ٢٧١ صفحه و با قیمت ٢٢٠٠ تومان راهی بازار کتاب شده است.
غول مدفون
قهرمانهای داستان کتاب غول مدفون «اکسل» و «بیئتریس»، زوج کهنسالی هستند که برای پیدا کردن پسر گمشدهشان راهی سفر میشوند. این سفر در بریتانیای قدیم رخ میدهد. زمانی که ساکسونها و برایتونها پس از جنگی خانمانسوز در صلحی شکننده زندگی میکنند. صلحی که حاصل توافق یک فراموشی است. یک فراموشی همهگیر که به شکل مه در کل سرزمین پخش شده است. این مه به خاطر نفس یک اژدهاست و خاطره جنگ، عشق و نفرت و خونخواهی را از یاد مردم برده. «اکسل» و «بیئتریس» در طول سفرشان با آدمهای جدیدی روبرو میشوند.
یک جنگجوی جوان ساکسون را میبینند که دنبال مادرش میگردد و نیز افراد دیگر که در داستان به تفصیل آمده. غول مدفون همان رازی است که آرام آرام گشوده و به نتیجه نامنتظرهای ختم میشود. در آخر، هیبت غول به کل جلوی چشمان خواننده قرار میگیرد و اینجاست که مخاطب عظمت آن را درک میکند و میفهمد اصلاً و برای چه این غول در ابتدای داستان دفن شده است. شیوه بازگویی این راز، اوج هنر نویسنده در خلق جهانی شناور است و در نهایت خواننده با پرسش اصلی روبرو میشود: آیا باید گذشته را فراموش کرد تا به آرامش رسید؟ در رمان «ایشی گورو» عشق بر همه چیز چیره میشود الا مرگ.
روزنامه «گاردین» این رمان را به عنوان مهمترین رمان سال ٢٠١٥ انتخاب کرده است. «موراکامی» نویسنده و منتقد معروف ژاپنی درباره «ایشیگورو» میگوید: «هر یک از کارهای این نویسنده جدید است و هر بار که کتابی تازه از او به چاپ میرسد با عجله خودم را به کتابفروشی میرسانم.»
فرهنگ فشرده لغات چینی به انگلیسی برای عشاق
یک دختر جوان چینی به نام «چیائو شیائو تسوانگ» برای آموختن زبان انگلیسی به انگلستان میرود. او در آنجا برای ارتباط گرفتن با مردم دچار مشکلاتی میشود و با اینکه زبان انگلیسی را آموخته ولی نمیتواند به شکل صحیح جملات انگلیسی را تلفظ کند. «چیائو» در فرودگاه پکن با ترس و اضطراب در حالی که از آموختههای خود از زبان انگلیسی راضی و مطمئن نیست و به اصرار پدر و مادرش راهی این سفر شده سوار بر هواپیما میشود و شهر خود را به مقصد لندن ترک میکند.
جملاتی که از قول «چیائو» در این کتاب بیان میشود نحوه تلفظ ناشیانه او را از زبان انگلیسی و نیز نارضایتیاش را از این وضعیت نشان میدهد: «همین طور که از چین دور شد. من از خود پرسید آخه چرا من به غرب رفت؟ چرا چون پدر مادرم خواست من باید انگلیسی خواند؟ من چرا باید مدرک از غرب گرفت؟ من ندانست به چه چیزی نیاز داشت. حتی گاهی برایم مهم نبود که من دانست به چه چیزهایی نیاز داشت. برای من مهم نبود اگر من انگلیسی بلد بود یا نه. مادرم تنها به زبان روستایی صحبت کرد. من چه جوری در کشور غریبه غربی زندگی کرد؟ من هیچوقت به غرب نبود. ... من دیگه از غرب چه دانست؟ من انگلیسی صحبت نکرد. من از آینده ترسید...»
اما همه اینها ترس «چیائو» از آینده و غرب نیست! او در لندن با پسری بیگانه- به قول خودش- آشنا میشود و اتفاقات بعدی در این رمان جوری رقم میخورد که خواننده با موضوعهای نو و بدیعی در آن آشنا میشود: «بعد از اولین هفتهای که با هم زندگی کردیم، گفتی تا حالا با هیچکس این قدر نزدیک نشده بودی. گفتی که همیشه دوستهایت برایت مهمتر از عشق بودهاند. این با تعبیر ما چینیها از عشق خیلی متفاوت است.»
ملت عشق
مولانا خودش را «خاموش» مینامید؛ یعنی ساکت. هیچ به این موضوع اندیشیدهای که شاعری، آن هم شاعری که آوازهاش عالمگیر شده، انسانی که کار و بارش، هستیاش، چیستیاش، حتی هوایی که تنفس میکند چیزی نیست جز کلمهها و امضایش را پای بیش از پنجاه هزار بیت پرمعنا گذاشته چطور میشود که خودش را «خاموش» بنامد؟ کائنات هم مثل ما قلبی نازنین و قلبش تپشی منظم دارد. سالهاست به هر جا پا گذاشتهام آن صدا را شنیدهام. هر انسانی را جواهری پنهان و امانت پروردگار دانستهام و به گفتههایش گوش سپردهام. شنیدن را دوست دارم؛ جملهها و کلمهها و حرفها را... اما چیزی که وادارم کرد این کتاب را بنویسم سکوت محض بود. اغلب مفسران مثنوی بر این نکته تأکید میکنند که این اثرِ جاودان با حرف «ب» شروع شده است. نخستین کلمهاش «بشنو!» است. یعنی میگویی تصادفی است شاعری که تخلصش «خاموش» بوده ارزشمندترین اثرش را با «بشنو» شروع میکند؟ راستی، خاموشی را میشود شنید؟ همه بخشهای این رمان نیز با همان حرف بیصدا شروع میشود. نپرس «چرا؟» خواهش میکنم. جوابش را تو پیدا کن و برای خودت نگه دار. چون در این راهها چنان حقیقتهایی هست که حتی هنگام روایتشان هم باید به مثابه راز بمانند.
(از متن کتاب)
«ارسلان فصیحی» بیش از این کتابهای «زندگی نو»، «قلعه سفید» از اورهان پاموک (برنده جایزه نوبل ادبی ۲۰۰۶) و «سلول ۷۲» از اورهان کمال را ترجمه و راهی بازار کتاب کرده است.
مگه تو مملکت شما خر نیست؟
مگه تو مملکت شما خر نیس؟
عزیز نسین
ترجمه ارسلان فصیحی
طوری که انگار دندانش درد بکند یک دستش را به صورتش گرفته بود و در حالی که سرش را به چپ و راست تکان میداد، وارد شد. همین طور با دست به صورتش میزد و مدام میگفت: «وای! آبرومون رفت...» میشناختمش، آدم مبادی آدابی بود. خیلی تعجب کردم از این که به محض ورود، بی سلام و کلامی، شروع کرد به زدن خودش و گفتنِ «وای! آبرومون رفت...» گفتم: «خوش اومدین. بفرمایین... خواهش میکنم بفرمایین بنشینین...»
«آبرومون رفت! پاک آبرومون رفت...!»
با خودم گفتم شاید مصیبتی سرش آمده، شاید هم سر خانوادهاش. میگفت: «دیگه میخواستین چی بشه؟ یه خرِ گَرو به دو هزار و پونصدلیره به یارو فروختن.»
«مَحمَت نُصرَت» (١٩١٥-١٩٩٥) معروف به عزیز نسین، نویسنده، مترجم و طنز نویس توانای اهل ترکیه است. بدون شک طنزنویسی یکی از مشکلترین رشتههای ادبیات جهانی است که کمتر نویسندهای میتواند در این راستا به طور کامل موفق عمل کند اما عزیز نسین با قلم خود سالهای زیادی علیه ظلم و استبداد نوشت و ظالمان را به سخره گرفت. او با آثار جاودانیاش مرزها را در هم نوردید و به نویسندهای فراملیتی تبدیل شد.
عزیز نسین میگفت: برای من هیچ حدو مرزی متصور نیست و با قلم خود در هر جای دنیا نالهای از انسانها بشنوم آن را به قلم خواهم کشید و به گوش همه جهانیان خواهم رساند.
مجموعه حاضر گزیدهای است از بهترین داستانهای طنز عزیز نسین که مترجم آنها را از کل آثارش انتخاب و ترجمه کرده است.
مشت مالچی عارف
«مشتمالچی عارف» یکی از نخستین رمانهای و. س. نایپل برنده جایزه نوبل ادبیات ٢٠٠١ است. وجه غالب این کتاب، گذشته از برازندگی و خوشذوقی در بیان و زبان، طنز و شوخطبعی طعنهآمیزی است که زیر لایه آن شک و بدبینی، خود را مینمایاند. طنز آن، همانگونه که بارگاس یوسا به درستی تشخیص داده، دو وجه دارد: نخست، وجه کلامی، به ویژه در گفتارها که در سراسر رمان موج میزند؛ دوم، وجه موقعیتی، از جمله صحنههای بسیار درخشانی که در فصلهای مختلف کتاب وجود دارد و کشف آنها به عهده خواننده است
غزلیات سعدی
غزلیات سعدی مشهورتر از آن است که به سخنی دیگر نیاز باشد. گرچه وسعت نظر و عمق مشرب و توان تصویرپردازیهای مولوی جای دیگر نشیند و شعر حافظ خود مجموعهای از همان وسعت و عمق و زبانآوریهای بدیع است. اما ظرافتکاریهای سعدی در زبان و نازک کاریهایش در عالم خیال هنوز نظیری نمیشناسد. کمتر فارسیزبانی است که غزلی از او به یاد نداشته باشد و گاهگاه سینه را به زمزمه بیتی از او از هرچه غم عالم که هست نزداید. به همین جهت و بسیاری جهات دیگر است که دیوان غزلیات سعدی نیز همچون دیوان حافظ همدم سفر و حضرِ ما بوده است.