روبور فاتح
روبور فاتح رمانی آیندهنگرانه از ژول ورن است که رؤیای پرواز و پیشرفت تدریجی علم بشر در راه تحقق این رؤیا را در بطن ماجرایی مهیج به تصویر میکشد. دو رقیب و دشمن بالقوۀ سرشناس از اعضای باشگاه هوانوردی فیلادلفیا، به همراه مهندسی ناشناس، قهرمانان این رماناند که جدال لفظی آنها بر سر مباحث تخصصی به نبردی جانانه مبدل میشود.
در این داستان، همراه با این شخصیتهای پیچیده و «آلباتروس» شگفتانگیز به سیر در جغرافیای جهان میرویم، قارهها را یکی پس از دیگری درمینوردیم، و برای لحظاتی قلمروی ایران پهناور نیز پیش چشمانمان در آینۀ زمان پدیدار میشود. در نهایت جدا از ماجرایی علمی و تخیلی، ژول ورن پلیدیها و نیکیهای سرشت آدمی را در خلال شرح سرگذشت قهرمانانش به نمایش میگذارد.
الفبای قطعهای از جهنم
مجموعه داستان « الفبای قطعهای از جهنم » از ١٩ داستان کوتاه تشکیل شده است. گربه کوچک ما و راییمن، دومینوهای بدبخت، آن چشمِ بالای گنبدخانه، جای پنجههای آدم، شاهکاری برای آن فتانه دلسنگی و . . . داستان هایی هستند که هر کدام فضای خاصی را آفریدهاند. نویسنده کتاب، گربه ای که پیامآور مردههاست و کسانی که میزبان جوانکی غیرواقعی میشوند را از دل عیبهایش به کابوسهایی وابسته کرده که او را وادار به نوشتن نموده است. او مینویسد تا عالم امنی خلق کند، اما نمیتواند، چرا که از رویاهای درهم و برهم او ماشینی سر برمیآورد که گردن میزند و صدایی که میخواهد با خون او گِل کوزهگری را ورز بدهد. این توهم زائیده چه ذهنی است که راوی را از مرگ میرهاند ولی باز او را به قتلگاه میبرد.
برخی داستانهای روح الله کاملی جوایز ادبی اصفهان را کسب کرده و او این بار آن ها را در قالب این کتاب به قضاوت مخاطبان سپرده است.
حاتم طائی
یکی دیگر از مجلدهای مجموعه ادبیات عامه به قصه حاتم طائی اختصاص دارد. داستانهای عامیانه فارسی گنجینههایی از مضمون، تمثیل، ضربالمثلها و آداب و رسوم فارسی زبانان به شمار میروند. توجه به چنین گنجینههایی، در اصل، پاسداشت فرهنگ و ادب کهن سرزمینی است به وسعت زبان فارسی، در چاپ جدید این داستانها با بهره از نسخههای متعدد و با به کارگیری رسمالخط جدید، نسخهای حتیالمقدور به دور از لغزشها و خوشخوان ارائه میگردد.
چه بسیار کسانی که با خواندن این داستانها به جرگه کتابخوانها پیوستند. زیرا این داستانها که اغلب روایت پهلوانی و مردانگی و عشقند با نثر شیرین و پرطمطراق، با افسانهسازی و خیالپردازی خواننده را بر سر شوق میآورند و به خواندن ترغیبش میکنند.
حاتم طائی از بزرگان عرب، مردی بخشنده و بلند نظر در دوره پیش از اسلام و یکی از سخاوتمندترین مردان روزگار خود و فرزند «طی» بود. روزی که حاتم به دنیا آمد ششهزار طفل در آن روز به دنیا آمدند. «طی» دستور داد ششهزار دایه تهیه نموده و طفلهای تولد شده را به خرج او پرستاری کنند و چهار دایه برای حاتم گرفت.
آوردهاند که حاتم شیر نمیخورد. «طی» منجمان را طلبید و دستور خواست. عرض کردند: «این پسر در عالم در سخاوت بینظیر است. تا اطفال تولد شده شیر نخورند او نخواهد خورد.» شاه دستور داد اطفال را در یک عمارت جمع نمودند تا آنها شیر بخورند و حاتم هم شیر بخورد. بعد از آن که بزرگ شد همیشه با آن اطفال در سر یک سفره غذا میخورد تا به دوازده سالگی رسید دست خود را از بخشش باز نمیداشت، مسافران را طعام میداد، به فقرا بذل و بخشش مینمود تا شهره آفاق شد.
آخر بازی/در انتظار گودو
نمایشنامههای بکت در بستر قرن بیستم دورهای انتقالی را مشخص میکنند: دورهای انتقالی از مدرنیسم تا پسامدرنیسم. آثار او تصاویری از فرسایش ارائه میدهند که در آن جهان و افرادی که در آن زندگی میکنند به آرامی، اما به ناگزیر رو به افول میروند.
«در انتظار گودو» و «آخر بازی» دو نمایشنامهای است که شهرت و جهانیشدن را برای بکت به ارمغان آورد، با این همه او اعتقاد داشت که این موفقیت بر سوتفاهمی بنیادین استوار است و منتقدان و مردم به طور یکسان بر تفسیری نمادین و تمثیلی از اثری اصرار ورزیدهاند که همواره برای پرهیز از تعریف تلاش کرده است. مایکل وارتون، منتقد و استاد ادبیات فرانسه در دانشگاه یونیورسیتی کالج (لندن) حق را با بکت میداند، با این حال یکیک مخاطبان را در مخالفت با او محق میشناسد و خود در بازخوانش این دو نمایشنامه بر کنایههای فلسفی این دو اثر تأکید میورزد. ساموئل بکت در سال ١٩٦٩ جایزه نوبل را از آن خود کرد.
آینه تال
«بیمَردی» شاید اولین دلیل باشد که زنِ راویِ رمان «آینه تال» بخواهد خودش را ثابت کند. بعد از سالها مدیریت کترینگی کوچک که تنها جشنهای جمعوجور تولد و نامزدی و گودبایپارتی را برگزار میکرده و با مشتریهای بدحساب، پرتوقع و تازهبهدوران رسیده سر و کله میزده، یکباره تصمیم میگیرد بپرد وسط یک چالش بزرگ. قرارداد برگزاری یک جشن بزرگ ششصدنفره را امضا میکند تا برای پسر یک کارخانهدار معروف عروسیای شاهانه برپا کند... بیخبر از آخر و عاقبت این ریسک بزرگ، صابون همه دوندگیها و هماهنگیهای بیپایان با ظروفچیها و خالتورها و آشپزها و آتشبازها را به تن میمالد.
در عین حال میایستد روبهروی مادر، ناپدری و بهرامخانی که میخواهد جوانی کند و پسربچه پنجسالهاش که حالا مرد کوچکی شده با انگشتی که نشانه میرود و متهم میکند...
همه اینها زن راوی «آینه تال» را تا آنجا میبرد که برای گرفتن حقش در خانهای را با لگد بکوبد، چهارزانو وسط کوچه بست بنشیند و...
در قسمتی از کتاب میخوانیم: تایلندی راستراستی تایلندی نیست، فقط چون از تایلند جنس میآورد، اسمش شده تایلندی؛ مثل نونخشکی که مسلماً اسمش نونخشک نیست! قدیمها یک ترکیهای هم بود و قبلتر از آن یک قشمی، اما اب نادرخان با آنها توی یک جوی نرفت...
نقدی بر این کتاب
اتفاق ممنوع نیست
داستانهای این مجموعه ترکیبی هستند از داستان کوتاه، نمایش و تصویر و شرح حال نویسندهای که نمیداند با داستانها و ایدههایش چکار کند: «داستان بلند و قصههای کوتاه» خیلی ساده با یک زنگ تلفن شروع میشود، با یک مکالمه تلفنی بین یک نویسنده و خواننده ناشناس آثارش... .
اتفاق ممنوع نیست نوعی طنز فانتزی است که داستان بر آن غلبه کرده و خواننده ناشناس این داستانها به نویسنده در بازخوانی این آثار کمک میکند ولی به تدریج به این باور میرسد که خالق اصلی این نوشتهها او نیست: «ابلیس با اوقاتی تلخ یادداشت خودکشی فرزندش را مچاله کرد و به او خیره شد که ساکت و آرام روی تختش نشسته بود. نیمه شب بود که خبر دادند فرزندش قصد داشته با ریختن یک پارچ آب روی سرش خودش را برای همیشه خاموش کند. خیلی زود او را به بیمارستان مرکزی دوزخ رسانده بودند. هر چند که حتی اگر هم این کار را نمیکردند، صدمه چندانی نمیدید.
او از بهترین گلوله آتش دوزخ ضد آب خلق شده بود. از صدای ضجه قربانیان و غلغل دیگهای قیر که بگذریم، سکوت آزاردهندهای در بیمارستان حکمفرما بود. با این که جمعی از بهترین روانکاوان و روانشناسان جهان هستی در دوزخ حاضر بودند، ابلیس احساس کرد بهتر است شخصاً با فرزندش صحبت کند. به او گفت: حقیقتش رو بخوای من جداً نمیدونم تکلیفم با فرزند ناخلفی مثل تو چیه... تو جداً مایه شرم خانواده شیاطین دوزخی... منو بگو که دلم خوش بود تو عصر جدیدی رو در امپراتوری جهنم رقم میزنی...»
این جا همه چیز موقتی است
اینجا همه چیزموقتی است داستان زندگیهای خیلی هاست. داستان آدمهایی است که دستاویزی دائمی برای چنگ زدن پیدا نمیکنند. زنی که چیز زیادی از دنیا نمیخواهد ولی در دامنه تسلسل اشتباهاتش مجالی برای خودنمایی پیدا نکرده است. بعد از جدایی به تهران آمده تا زندگی جدیدی شروع کند. حالا بیشتر از ده سال است که در پایتخت مانده. چهره پسر شش سالهاش هاله کمجانی است که مدتها ست دیگر با او بزرگ نمیشود. دور خودش میچرخد و دنبال آرامشی میگردد که نه موقتی باشد و نه در آن اثر یاز حسرتهای گذشته دیده شود اما درست هنگامی که حس میکند تمام آ نچه که میخواسته در یک نفر پیدا کرده درخواست دوستی پسر نوجوانش را در یکی از شبکههای اجتماعی میبیند.
«پیکان به دستی تبدیل میشودکه به بالا اشاره میکند. درخواستی از یک پسر جوان خوش تیپ با یک پیام کوچک. ( مامان خودتی ) . . . . »
تکتم توسلی پیش از این درسال ١٣٨٣ رمان « تارک » را به دست چاپ سپرد. مجموعه داستانهای « توباشی و من » درسال ١٣٨٧، داستان های « کی برمیگردی خانه » و « ز ن من » درکتاب داستان های شنبه سال ١٣٨٩، « جیب من » درسال ١٣٨٧ و چند عنوان دیگر از کارنامه موفق این داستان نویس جوان به شمارمیرود.
این خانه پلاک ندارد
زن جوانی تصمیم میگیرد برای اینکه از هزینههای زندگیاش بکاهد برای یافتن همخانه در روزنامه یک آگهی چاپ کند. او آرزوهای بزرگی در سر دارد و بالاخره همخانه خود را پیدا میکند و همراه او در خانهای مرموز مستقر میشوند. در اولین روز زندگی در این خانه آنها هشدارها و نشانههایی میبینند که همه علایمی است برای نجات از خطری که در کمین آنهاست. ماجراها و اتفاقهایی که رخ میدهد همه حکایت از آن دارد که نشان دهد به راستی چرا این خانه پلاک ندارد؟
کتاب این خانه پلاک ندارد در تلاش است با نزدیک شدن به لایههای پنهان روانشناختی شخصیت مرموز داستان «احمد» نشان دهد چگونه یک فرد سودای قتل دیگری را در سر میپروراند.
«برای زندگی در این خانه، به همخانه نیاز داریم. به کسی که پشت پلکهاش دلواپسی نباشد وقتی درهای تودرتو و دیوارهای بلند را میبیند. همخانهای که درهای پنهان خانه را کشف کند و اشباح اتاقهای نمور را به حال خود بگذارد.»
فرزانه کرم پور و لادن نیکنام پیش از این رمان «علائم حیاتی یک زن» را در سال ١٣٨٩ با یکدیگر و بطور مشترک نوشتند و حالا این دومین رمان مشترک است که نوشتهاند. «مورچه در ماه» و «حفرهای در آینهای» داستانهایی است که از لادن نیکنام منتشر شده و «حوا در خیابان»، «نقطه گریز» و ... دیگر آثار فرزانه کرم پور هستند.
بالزنها
بوطیقای شیطان
این مجموعه داستان شامل هفت داستان است که به شیوه سورئالیسم به بیان ضعفها و مشکلات اجتماعی در قالب طنز سیاه میپردازد. نویسنده ضعفهای آدمها و اجتماع را به صورتی سیاه و اغراق آمیز جلوه میدهد. منطق موجود در داستان با منطق دنیا کمی متفاوت است.
در قسمتی از این کتاب میخوانیم:
زندگی قایم باشک عجیبی است. یک نفر چشم میگذارد و بقیه قایم میشوند. آن یک نفر تا آخر عمر دنبال بقیه میگردد و در لذت پیدا کردن یا هراس گم شدن پیر میشود. بقیه هر کدام در مکان امنی قایم میشوند، به مخفیگاهشان عادت میکنند و در پناهگاههایشان پیر میشوند.
صابر صنوبر احساس کرد مدتهاست منتظر است کسی که چشم گذاشته بیاید و پیدایش کند. بعد فکر کرد دنیا سگ هاری است که پاچه همه آدمها را گرفته است. زنگ تلفن دوباره به صدا درآمد . زنش از کیلومترها آنطرفتر، آن طرف مرزها، از یک کشور دور موفق شده بود دوباره شماره صابر را بگیرد. زن گفت: «چهل ساعت شد. هنوز تصمیمت را نگرفتهای؟ ماندهای آنجا که چه؟ به چه دردت میخورد آن نقاشیها؟ بفروش بیا. مردم از تنهایی.»
نقدی بر این کتاب